۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{') |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
بخش بعدى، رساله لقاء الله [[خمینی، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران|امام خمينى]] است. اين رساله، عبارت از متن و ترجمه و شرح بيست و هشتمين حديثى است كه در كتاب چهل حديث [[خمینی، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران|امام خمينى]] مطرح شده است. البته در كتاب حاضر، حدود دو صفحه از آغاز بحث - كه عبارت از متن و ترجمه آن حديث است - حذف شده است. در حديث مذكور، راوى پرسيده است كه آيا كسى كه لقاى خدا را دوست دارد، خدا هم لقاى او را دوست دارد؟ [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] جواب مثبت داده است. در ادامه، راوى با شگفتى افزوده است: ولى ما از مرگ كراهت داريم! [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] پاسخ داده است كه معيار، زمان معاينه است و آن عبارت از زمانى است كه آدمى در حال احتضار است و مشاهده مىكند كه جانش در حال رفتن به دنياى ديگر است، پس اگر چيزى را ببيند كه دوستش دارد، هيچ چيزى محبوبتر از لقاى الهى در نزد او نيست و اگر چيزى را ببيند كه مكروه مىدارد، هيچ چيزى در نزد او از لقاى الهى در نزد او مبغوضتر نيست<ref>چهل حديث، ص 451 - 453</ref>[[خمینی، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران|امام خمينى]] بعد از ذكر حديث ياد شده، انگيزه منكران لقاى الهى را بيان كرده و بعد افزوده است كه منظور اثباتكنندگان لقاء الله، رسيدن به ذات الهى يا احاطه بر آن نيست، بلكه پس از تقواى تامّ تمام و اعراض كلى قلب از جميع عوالم و گذشتن از انّيّت و انانيت و توجه تامّ و اقبال كلى به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس كردن و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و ارتياضات قلبيه كشيدن، يك صفاى قلبى از براى سالك پيدا شود كه مورد تجليات اسمائيه و صفاتيه گردد و حجابهاى غليظى كه بين عبدو اسماء و صفات بود پاره شود و فانى در اسماء و صفات گردد و متعلق به عز قدس و جلال شود و تدلّى تامّ ذاتى پيدا كند و در اين حال، بين روح مقدس سالك و حق حجابى جز اسماء و صفات نيست و از براى بعضى از ارباب سلوك ممكن است حجاب نورى اسمائى و صفاتى نيز خرق گردد و به تجليات ذاتى غيبى نايل شود و خود را متعلق و متدلّى به ذات مقدس ببيند و در اين مشاهده، احاطه قيّومى حق و فناى ذاتى خود را شهود كند و بالعيان وجود خود و جميع موجودات را ظل حق ببيند...<ref>همان، ص 453 - 454</ref>نويسنده افزوده است كه نسبت حبّ و بغض و امثال اينها به حق تعالى شأنه كه در لسان قرآن و احاديث شريفه وارد شده، به معناى متفاهم عرفى نيست؛ زيرا كه لازمه امثال اين صفات، انفعالى نفسانى است كه حق تعالى از آن منزه است... امثال اين اوصاف و احوال كه در عالم ملك ملازم با يك نحوه تجدد و انفعالى است، در عوالم غيبيه و نشآت تجرديه، خصوصا در عالم اسماء الهى و مقام واحديت، به يك صورت منزه مبرّا از جميع نقايص موجودند و تعبيرات از آنها به حسب نشئه تجرديه يا صقع ربوبى، غير از اين عالم است؛ مثلا تجليات رحمانيه و رحيميه را كه تجليات جماليه و لطفيه و حبّيه و انسيه نيز گوييم، اگر در اين عالم ظهور پيدا كند، بهصورت حبّ و رحمت و تلطف ملازم با انفعال است و اين از شدت ضيق اين عالم است... بنابراين، بغض حق تعالى به عبد، ظهور به قهّاريت و انتقام است و حبّ او، به رحمت و كرامت است<ref>همان، ص 463 - 464</ref> | بخش بعدى، رساله لقاء الله [[خمینی، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران|امام خمينى]] است. اين رساله، عبارت از متن و ترجمه و شرح بيست و هشتمين حديثى است كه در كتاب چهل حديث [[خمینی، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران|امام خمينى]] مطرح شده است. البته در كتاب حاضر، حدود دو صفحه از آغاز بحث - كه عبارت از متن و ترجمه آن حديث است - حذف شده است. در حديث مذكور، راوى پرسيده است كه آيا كسى كه لقاى خدا را دوست دارد، خدا هم لقاى او را دوست دارد؟ [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] جواب مثبت داده است. در ادامه، راوى با شگفتى افزوده است: ولى ما از مرگ كراهت داريم! [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] پاسخ داده است كه معيار، زمان معاينه است و آن عبارت از زمانى است كه آدمى در حال احتضار است و مشاهده مىكند كه جانش در حال رفتن به دنياى ديگر است، پس اگر چيزى را ببيند كه دوستش دارد، هيچ چيزى محبوبتر از لقاى الهى در نزد او نيست و اگر چيزى را ببيند كه مكروه مىدارد، هيچ چيزى در نزد او از لقاى الهى در نزد او مبغوضتر نيست<ref>چهل حديث، ص 451 - 453</ref>[[خمینی، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران|امام خمينى]] بعد از ذكر حديث ياد شده، انگيزه منكران لقاى الهى را بيان كرده و بعد افزوده است كه منظور اثباتكنندگان لقاء الله، رسيدن به ذات الهى يا احاطه بر آن نيست، بلكه پس از تقواى تامّ تمام و اعراض كلى قلب از جميع عوالم و گذشتن از انّيّت و انانيت و توجه تامّ و اقبال كلى به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس كردن و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و ارتياضات قلبيه كشيدن، يك صفاى قلبى از براى سالك پيدا شود كه مورد تجليات اسمائيه و صفاتيه گردد و حجابهاى غليظى كه بين عبدو اسماء و صفات بود پاره شود و فانى در اسماء و صفات گردد و متعلق به عز قدس و جلال شود و تدلّى تامّ ذاتى پيدا كند و در اين حال، بين روح مقدس سالك و حق حجابى جز اسماء و صفات نيست و از براى بعضى از ارباب سلوك ممكن است حجاب نورى اسمائى و صفاتى نيز خرق گردد و به تجليات ذاتى غيبى نايل شود و خود را متعلق و متدلّى به ذات مقدس ببيند و در اين مشاهده، احاطه قيّومى حق و فناى ذاتى خود را شهود كند و بالعيان وجود خود و جميع موجودات را ظل حق ببيند...<ref>همان، ص 453 - 454</ref>نويسنده افزوده است كه نسبت حبّ و بغض و امثال اينها به حق تعالى شأنه كه در لسان قرآن و احاديث شريفه وارد شده، به معناى متفاهم عرفى نيست؛ زيرا كه لازمه امثال اين صفات، انفعالى نفسانى است كه حق تعالى از آن منزه است... امثال اين اوصاف و احوال كه در عالم ملك ملازم با يك نحوه تجدد و انفعالى است، در عوالم غيبيه و نشآت تجرديه، خصوصا در عالم اسماء الهى و مقام واحديت، به يك صورت منزه مبرّا از جميع نقايص موجودند و تعبيرات از آنها به حسب نشئه تجرديه يا صقع ربوبى، غير از اين عالم است؛ مثلا تجليات رحمانيه و رحيميه را كه تجليات جماليه و لطفيه و حبّيه و انسيه نيز گوييم، اگر در اين عالم ظهور پيدا كند، بهصورت حبّ و رحمت و تلطف ملازم با انفعال است و اين از شدت ضيق اين عالم است... بنابراين، بغض حق تعالى به عبد، ظهور به قهّاريت و انتقام است و حبّ او، به رحمت و كرامت است<ref>همان، ص 463 - 464</ref> | ||
در بخش ديگر، [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن فيض كاشانى]] با بيان اينكه به كنه حقيقت راهى نيست؛ چرا كه او محيط است به همه چيز، پس محاط به چيزى نتواند شد و ادراك چيزى بىاحاطه به آن صورت نبندد... افزوده است كه امّا به اعتبار تجلّى در مظاهر اسماء و صفات، در هر موجودى رويى دارد و در هر مرآتى جلوهاى مىنمايد و اين تجلّى همه را هست، ليكن خواصّ مىدانند كه چه مىبينند... | در بخش ديگر، [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملا محسن فيض كاشانى]] با بيان اينكه به كنه حقيقت راهى نيست؛ چرا كه او محيط است به همه چيز، پس محاط به چيزى نتواند شد و ادراك چيزى بىاحاطه به آن صورت نبندد... افزوده است كه امّا به اعتبار تجلّى در مظاهر اسماء و صفات، در هر موجودى رويى دارد و در هر مرآتى جلوهاى مىنمايد و اين تجلّى همه را هست، ليكن خواصّ مىدانند كه چه مىبينند... {{شعر}}{{ب|''دلى كز معرفت نور و صفا ديد''|2=''به هر چيزى كه ديد اوّل خدا ديد''}}{{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | |}... ولى عوام نمىدانند كه چه مىبينند.<ref>همان، ص 276</ref>{{شعر}}{{ب|''دوست نزدیک تر از من به من است''|2=''وين عجبتر كه من از وى دورم''}}{{ب|''چه كنم با كه توان گفت كه دوست''|2=''در كنار من و من مهجورم''}}{{پایان شعر}} | ||
{{ب|''دلى كز معرفت نور و صفا ديد''|2=''به هر چيزى كه ديد اوّل خدا ديد''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
|}... ولى عوام نمىدانند كه چه مىبينند.<ref>همان، ص 276</ref> | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''دوست نزدیک تر از من به من است''|2=''وين عجبتر كه من از وى دورم''}} | |||
{{ب|''چه كنم با كه توان گفت كه دوست''|2=''در كنار من و من مهجورم''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
بخش ديگر، نامه عرفانى مؤلف به علامه كمپانى است. در اين نامه [[ملکی تبریزی، جواد بن شفیع|ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى]] دستورالعملهايى براى آيتالله شيخ محمدحسين كمپانى براى سير و سلوك نوشته و توصيههايى براى تربيت عرفانى در شبانهروز مطرح كرده است. چون نفس انسانى تا از عالم مثال خود نگذشته باشد، به عالم عقلى نخواهد رسيد و تا به عالم عقلى نرسد، حقيقت معرفت حاصل نشود و به مطلوبش نخواهد رسيد. روش پيشنهادى [[ملکی تبریزی، جواد بن شفیع|ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى]] براى معرفت نفس و رسيدن به مطلوب عرفانى، چنين است: اولا بايد انسان يك مقدار زياده بر معمول تقليل غذا و استراحت بكند تا جنبه حيوانيت كمتر و روحانيّت قوّت بگيرد و ثانيا تا مىتواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است. او بهويژه بر شبخيزى و تكرار ذكر يونسيّه در سجده و قرائت قرآن به قصد هديه به حضرت ختمىمرتبت(ص) و فكر درباره رحلت از اين دنياى فانى و انديشيدن درباره نيستى تأكيد كرده است و...<ref>همان، ص 269 - 271</ref> | بخش ديگر، نامه عرفانى مؤلف به علامه كمپانى است. در اين نامه [[ملکی تبریزی، جواد بن شفیع|ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى]] دستورالعملهايى براى آيتالله شيخ محمدحسين كمپانى براى سير و سلوك نوشته و توصيههايى براى تربيت عرفانى در شبانهروز مطرح كرده است. چون نفس انسانى تا از عالم مثال خود نگذشته باشد، به عالم عقلى نخواهد رسيد و تا به عالم عقلى نرسد، حقيقت معرفت حاصل نشود و به مطلوبش نخواهد رسيد. روش پيشنهادى [[ملکی تبریزی، جواد بن شفیع|ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى]] براى معرفت نفس و رسيدن به مطلوب عرفانى، چنين است: اولا بايد انسان يك مقدار زياده بر معمول تقليل غذا و استراحت بكند تا جنبه حيوانيت كمتر و روحانيّت قوّت بگيرد و ثانيا تا مىتواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است. او بهويژه بر شبخيزى و تكرار ذكر يونسيّه در سجده و قرائت قرآن به قصد هديه به حضرت ختمىمرتبت(ص) و فكر درباره رحلت از اين دنياى فانى و انديشيدن درباره نيستى تأكيد كرده است و...<ref>همان، ص 269 - 271</ref> | ||
در پايان، قصيده زيباى لقائيه استاد حسن [[حسنزاده آملی، حسن|حسنزاده آملى]] به نقل از ديوان ايشان آمده كه در اوايل ذىحجه 1388ق، سروده و با اين بيت آغاز شده است: | در پايان، قصيده زيباى لقائيه استاد حسن [[حسنزاده آملی، حسن|حسنزاده آملى]] به نقل از ديوان ايشان آمده كه در اوايل ذىحجه 1388ق، سروده و با اين بيت آغاز شده است:{{شعر}}{{ب|''اى دل بهدر كن از سرت كبر و ريا را''|2=''خواهى اگر بينى جمال كبريا را''}}{{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''اى دل بهدر كن از سرت كبر و ريا را''|2=''خواهى اگر بينى جمال كبريا را''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و با اين بيت پايان يافته است: | و با اين بيت پايان يافته است:{{شعر}}{{ب|''تسخير خود كن نجم را آنسان كه كردى''|2=''تسخير خود مهر و مه و استارهها را''}}{{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''تسخير خود كن نجم را آنسان كه كردى''|2=''تسخير خود مهر و مه و استارهها را''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
در اين قصيده، [[حسنزاده آملی، حسن|استاد حسنزاده]] تصريح كرده است كه راهى براى سير و سلوك و رسيدن به لقاى الهى جز راه محمد و آل محمد(ص) نيست:<ref>همان، ص 295 - 299</ref> | در اين قصيده، [[حسنزاده آملی، حسن|استاد حسنزاده]] تصريح كرده است كه راهى براى سير و سلوك و رسيدن به لقاى الهى جز راه محمد و آل محمد(ص) نيست:<ref>همان، ص 295 - 299</ref>{{شعر}}{{ب|''ره رو چنانكه مردم هشيار رفتند''|2=''راهى مبين جز راه و رسم مصطفى را''}}{{ب|''گر مشكلى پيش آيدت اى سالك ره''|2=''ناد عليا آن شه مشكلگشا را''}}{{ب|''خواهى روى اندر مناى عاشقانش''|2=''بار سفر بربند سوى كربلا را''}}{{ب|''گفتار نيكو بايد و كردار نيكو''|2=''تا در جزاى اين و آن يابى لقا را''}}{{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''ره رو چنانكه مردم هشيار رفتند''|2=''راهى مبين جز راه و رسم مصطفى را''}} | |||
{{ب|''گر مشكلى پيش آيدت اى سالك ره''|2=''ناد عليا آن شه مشكلگشا را''}} | |||
{{ب|''خواهى روى اندر مناى عاشقانش''|2=''بار سفر بربند سوى كربلا را''}} | |||
{{ب|''گفتار نيكو بايد و كردار نيكو''|2=''تا در جزاى اين و آن يابى لقا را''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
[[حسنزاده آملی، حسن|استاد حسنزاده]] كه از قائلان به وحدت شخصى وجود است، در اين قصيده، اين نظريه را با بيت ذيل مطرح و تأييد كرده است:<ref>همان، ص 297</ref> | [[حسنزاده آملی، حسن|استاد حسنزاده]] كه از قائلان به وحدت شخصى وجود است، در اين قصيده، اين نظريه را با بيت ذيل مطرح و تأييد كرده است:<ref>همان، ص 297</ref>{{شعر}}{{ب|''گر تار و پود بودم از هم برشكافى''|2=''جز او نخواهى يافت اين دولتسرا را''}}{{ب|''در چشم حقبينم من او، او من نباشد''|2=''يكتاپرستم من نمىدانم دو تا را''}}{{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''گر تار و پود بودم از هم برشكافى''|2=''جز او نخواهى يافت اين دولتسرا را''}} | |||
{{ب|''در چشم حقبينم من او، او من نباشد''|2=''يكتاپرستم من نمىدانم دو تا را''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
== منابع مقاله == | == منابع مقاله == |
ویرایش