قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۱: خط ۶۱:
اساتيد و شاگردان:در كتب تاريخى به شاگردان قاضى سعيد اشارۀ چندانى‌نشده است.اما صاحب الذريعة،محمد بن حسن على كه احتمالا نوۀ عبد اللّه تسترى(م 1021 ق)
اساتيد و شاگردان:در كتب تاريخى به شاگردان قاضى سعيد اشارۀ چندانى‌نشده است.اما صاحب الذريعة،محمد بن حسن على كه احتمالا نوۀ عبد اللّه تسترى(م 1021 ق)


بوده را نام برده است[1].محمد كريم و مهدى نامى كه شرح توحيد را بر مصنف آن قرائت كرده[2]
بوده را نام برده است <ref>  الذريعه،جلد 1 صفحه 417</ref>  .محمد كريم و مهدى نامى كه شرح توحيد را بر مصنف آن قرائت كرده<ref>  مقدمۀ كليد بهشت،محمد مشكوة</ref>


نيز نامشان در كتب تاريخى به عنوان شاگردان وى ثبت شده است.
نيز نامشان در كتب تاريخى به عنوان شاگردان وى ثبت شده است.
خط ۷۱: خط ۷۱:
حكمت را از مولى رجبعلى تبريزى(م 1080)در اصفهان و علوم دينى و عرفان را از ملا محسن فيض كاشانى(م 1091)فرا گرفت.اينكه آيا قاضى سعيد نزد ملا عبد الرزاق لاهيجى(م 1051)حكمة الاشراق را خوانده باشد،مورد اختلاف است.
حكمت را از مولى رجبعلى تبريزى(م 1080)در اصفهان و علوم دينى و عرفان را از ملا محسن فيض كاشانى(م 1091)فرا گرفت.اينكه آيا قاضى سعيد نزد ملا عبد الرزاق لاهيجى(م 1051)حكمة الاشراق را خوانده باشد،مورد اختلاف است.


افندى در رياض العلماء و به نقل از وى صاحب روضات الجنات و طرائق الحقائق[3]، وى را شاگرد فياض به حساب آورده‌اند.هانرى كربن و استاد سيد جلال الدين آشتيانى،قاضى سعيد را متأثّر از درس اشراق فياض دانسته‌اند.[4]
افندى در رياض العلماء و به نقل از وى صاحب روضات الجنات و طرائق الحقائق<ref>الميرزا عبد الله الافندى الاصفهانى،رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق السيد احمد الحسينى،قم 1401،ج 2،ص 284«و قد قرأ فى اوائل امره الحكميات فى قم على المولى عبد الرزاق اللاهيجى».</ref>، وى را شاگرد فياض به حساب آورده‌اند.هانرى كربن و استاد سيد جلال الدين آشتيانى،قاضى سعيد را متأثّر از درس اشراق فياض دانسته‌اند.<ref>  كربن،هانرى،تاريخ فلسفۀ اسلامى،ترجمه جواد طباطبايى،ج 2، ص 165.</ref>


اما از آثار قاضى سعيد به رغم تصريح بر شاگرديش در محضر رجبعلى و فيض.تلمذ در محضر صاحب شوارق به دست نمى‌آيد،به علاوه ولادت قاضى تنها دو سال قبل از وفات فيض اتفاق افتاده،چگونه اين طفل دوساله به درك محضر استاد فياض،نائل آمده است؟
اما از آثار قاضى سعيد به رغم تصريح بر شاگرديش در محضر رجبعلى و فيض.تلمذ در محضر صاحب شوارق به دست نمى‌آيد،به علاوه ولادت قاضى تنها دو سال قبل از وفات فيض اتفاق افتاده،چگونه اين طفل دوساله به درك محضر استاد فياض،نائل آمده است؟


قاضى سعيد در فلسفه بيشتر از مولى رجبعلى متأثر است تااز فيض.مولى رجبعلى تبريزى متخلّص به واحد از شاگردان حكيم مير ابو القاسم فندرسكى استرآبادى(م 1050)از حكماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطين صفوى بوده است.وى از حكماى مشاء به حساب مى‌آيد.در محضر پرفيض او قاضى سعيد قمى،و برادرش حكيم محمّد حسن قمى،مير قوام الدين حكيم،ملا عباس مولوى صاحب اصول الفوائد،ملا محمّد تنكابنى،مير قوام الدين رازى و محمّد رفيع پيرزاده تربيت شده‌اند.پيرزاده تقريرات استاد خود را به نام معارف الهيه[5]ضبط كرده است.از ملا رجبعلى تبريزى رساله‌اى در اثبات واجب[6]و كتابى به نام اصول آصفيه[7]به جا مانده است.آثار رجبعلى و تقريرات شاگردانش از دروس وى،حاكى از احاطۀ وى بر آراى فلسفى است.اما در فلسفه صاحب آراى متفرّدى است كه اشاره به امهات آنها بى‌وجه نيست:
قاضى سعيد در فلسفه بيشتر از مولى رجبعلى متأثر است تااز فيض.مولى رجبعلى تبريزى متخلّص به واحد از شاگردان حكيم مير ابو القاسم فندرسكى استرآبادى(م 1050)از حكماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطين صفوى بوده است.وى از حكماى مشاء به حساب مى‌آيد.در محضر پرفيض او قاضى سعيد قمى،و برادرش حكيم محمّد حسن قمى،مير قوام الدين حكيم،ملا عباس مولوى صاحب اصول الفوائد،ملا محمّد تنكابنى،مير قوام الدين رازى و محمّد رفيع پيرزاده تربيت شده‌اند.پيرزاده تقريرات استاد خود را به نام معارف الهيه<ref>  منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2،تهيه و مقدمه و تعليق از سيد جلال الدين آشتيانى،بخشى از المعارف الاهيه،ص 448-449.</ref>ضبط كرده است.از ملا رجبعلى تبريزى رساله‌اى در اثبات واجب<ref>  ملا رجبعلى تبريزى،رسالۀ اثبات واجب،در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى ايران،ص 220-243.</ref>و كتابى به نام اصول آصفيه<ref>  منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 1،گزيده‌اى از رساله آصفيه(الاصل الاصيل)ص 244-271.</ref> به جا مانده است.آثار رجبعلى و تقريرات شاگردانش از دروس وى،حاكى از احاطۀ وى بر آراى فلسفى است.اما در فلسفه صاحب آراى متفرّدى است كه اشاره به امهات آنها بى‌وجه نيست:


1-وجود در ماسوى اللّه مشترك معنوى،و ميان واجب و ممكن مشترك لفظى است.[8]
1-وجود در ماسوى اللّه مشترك معنوى،و ميان واجب و ممكن مشترك لفظى است.<ref>  منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،رسالۀ اثبات واجب،ج 1، ص 222.</ref>


2-صفات واجب الوجود عين ذات واجب نيستند.در عين اينكه زايد بر ذات نيز محسوب نمى‌شوند.واجب صفت ندارد و نسبت صفات كمالى به ذات ربوبى به معناى سلب طرف نقصان است.وجوب وجود و اطلاق موجود بر واجب نيز از اين قاعده مستثنى نيستند.[9]
2-صفات واجب الوجود عين ذات واجب نيستند.در عين اينكه زايد بر ذات نيز محسوب نمى‌شوند.واجب صفت ندارد و نسبت صفات كمالى به ذات ربوبى به معناى سلب طرف نقصان است.وجوب وجود و اطلاق موجود بر واجب نيز از اين قاعده مستثنى نيستند.<ref>همان،ص 231.</ref>


3-حركت در جوهر محال است.[10]
3-حركت در جوهر محال است.<ref>همان،ص 254 از رساله آصفيه.</ref>


4-تركيب وجود و ماهيت تركيبى انضمامى است.وجود زايد بر ماهيت در خارج مى‌باشد و حمل وجود بر ماهيت نظير حمل اعراض خارجى بر جوهر به حساب مى‌آيد.[11]
4-تركيب وجود و ماهيت تركيبى انضمامى است.وجود زايد بر ماهيت در خارج مى‌باشد و حمل وجود بر ماهيت نظير حمل اعراض خارجى بر جوهر به حساب مى‌آيد.<ref>همان،ص 257.</ref>


5-ماهيت مجعول اوّل و بالذات و وجود مجعول ثانى و بالعرض است.عليت و تأثير و معلوليت و تأثر در سنخ ماهيات است نه در وجود[12].
5-ماهيت مجعول اوّل و بالذات و وجود مجعول ثانى و بالعرض است.عليت و تأثير و معلوليت و تأثر در سنخ ماهيات است نه در وجود<ref>  منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2،المعارف الالهيه،پيرزاده(تقريرات درس مولى رجبعلى تبريزى)،ص 486 و ج 1،ص 259 از رسالۀ آصفيه..</ref>.


6-وجود ذهنى باطل است.علم نفس به حقايق خارجيه به اعيانشان است نه به صورشان.محسوسات جزئيه به توسط آلت و طبايع كليّه بدون آلت ادراك مى‌شوند.[13]
6-وجود ذهنى باطل است.
علم نفس به حقايق خارجيه به اعيانشان است نه به صورشان.محسوسات جزئيه به توسط آلت و طبايع كليّه بدون آلت ادراك مى‌شوند.<ref>  همان،ج 1،ص 262.</ref>


7-موضوع فلسفه نه وجود است و نه موجود،بلكه شىء است و شىء مشترك معنوى است.[14]
7-موضوع فلسفه نه وجود است و نه موجود،بلكه شىء است و شىء مشترك معنوى است.<ref>  همان،ج 2،ص 465.</ref>


8-اثبات وجود خداوند از مسائل فلسفى نيست بلكه غايت آن است.[15]
8-اثبات وجود خداوند از مسائل فلسفى نيست بلكه غايت آن است.<ref>همان،ج 2،ص 452.</ref>


ملا رجبعلى نوعا به تفردش در آراى يادشده آگاه بوده و گاه به اين تفرد مباهات مى‌كرده است.رجبعلى افزون از نيم قرن مدرس اوّل حوزۀ اصفهان بوده است و شاگردانش در حد پرستش او را بزرگ مى‌داشته‌اند.قاضى سعيد در مواضع متعددى از آثار خود،استاد را ستوده است.قاضى سعيد اگرچه تا حدود زيادى در محضر فيض از حكمت متعاليه متأثر شده و اين تأثير بويژه در تعليقات او بر اثولوجيا آشكار مى‌شود،اما تأثير اصلى وى از فيض در عرفان است.به علاوه در تطبيق شريعت و حكمت و طريقت نيز او به فيض وامدار است.
ملا رجبعلى نوعا به تفردش در آراى يادشده آگاه بوده و گاه به اين تفرد مباهات مى‌كرده است.رجبعلى افزون از نيم قرن مدرس اوّل حوزۀ اصفهان بوده است و شاگردانش در حد پرستش او را بزرگ مى‌داشته‌اند.قاضى سعيد در مواضع متعددى از آثار خود،استاد را ستوده است.قاضى سعيد اگرچه تا حدود زيادى در محضر فيض از حكمت متعاليه متأثر شده و اين تأثير بويژه در تعليقات او بر اثولوجيا آشكار مى‌شود،اما تأثير اصلى وى از فيض در عرفان است.به علاوه در تطبيق شريعت و حكمت و طريقت نيز او به فيض وامدار است.
خط ۱۰۰: خط ۱۰۱:
زمانى آثار قاضى سعيد كمى دشوار است،چرا كه ظاهرا جمعى از اين آثار را در عرض هم مى‌نگاشته است.روح حاكم بر آثار او عرفانى و صوفى‌منشانه است،هرچند قالبى كه براى تأليف انتخاب كرده،غالبا قالب فلسفى است.
زمانى آثار قاضى سعيد كمى دشوار است،چرا كه ظاهرا جمعى از اين آثار را در عرض هم مى‌نگاشته است.روح حاكم بر آثار او عرفانى و صوفى‌منشانه است،هرچند قالبى كه براى تأليف انتخاب كرده،غالبا قالب فلسفى است.


به نظر هانرى كربن: «قاضى سعيد از برجسته‌ترين نمايندگان عرفانى شيعى امامى است،او شيعى اشراقى بود و همۀ آثار او مى‌بايستى مدّتها پيش از اين منتشر مى‌شد».[16]
به نظر هانرى كربن: «قاضى سعيد از برجسته‌ترين نمايندگان عرفانى شيعى امامى است،او شيعى اشراقى بود و همۀ آثار او مى‌بايستى مدّتها پيش از اين منتشر مى‌شد».<ref> كربن،تاريخ فلسفۀ اسلامى،ج 2،ص 165.</ref>


آثار قاضى سعيد را از حيث انتشار به چهار قسم مى‌توان تقسيم كرد:
آثار قاضى سعيد را از حيث انتشار به چهار قسم مى‌توان تقسيم كرد:
خط ۱۱۴: خط ۱۱۵:
اوّل:آثارى كه به طبع حروفى رسيده است:
اوّل:آثارى كه به طبع حروفى رسيده است:


1-كليد بهشت،تصحيح و تعليق سيد محمّد مشكوة،تهران 1356 ق.[17]اين كتاب مختصر در مبدأ و معاد است و به زبان فارسى و نزديك به فهم عامه،به دور از اصطلاحات و با رعايت جمع بين شريعت و فلسفه نگارش يافته است.
1-كليد بهشت،تصحيح و تعليق سيد محمّد مشكوة،تهران 1356 ق.<ref>  چاپ دوم،كليد بهشت،تهران،انتشارات الزهراء،1362.</ref>اين كتاب مختصر در مبدأ و معاد است و به زبان فارسى و نزديك به فهم عامه،به دور از اصطلاحات و با رعايت جمع بين شريعت و فلسفه نگارش يافته است.


2-اسرار العبادات،تصحيح سيد محمّد باقر سبزوارى، تهران 13.[18]
2-اسرار العبادات،تصحيح سيد محمّد باقر سبزوارى، تهران 13.<ref>  انتشارات دانشگاه تهران.</ref>


3-تعليقات على اثولوجيا،با تصحيح و مقدمه سيد جلال الدين آشتيانى،تهران 1356.[19]
3-تعليقات على اثولوجيا،با تصحيح و مقدمه سيد جلال الدين آشتيانى،تهران 1356.<ref>  اين كتاب دو گونه چاپ شده است:1-مستقل،انجمن شاهنشاهى فلسفۀ ايران.2-در ضمن مجموعۀ منتخباتى از آثار حكماى ايران،ج 3، مشهد،1355،سلسله انتشارات انجمن فلسفه.</ref>


اين تعليقات بر چهار ميمر(مقاله)اوّل از ده ميمراثولوجيا و ناظر به تعليقات شيخ الرئيس و متأثر از مبانى حكمت متعاليه است.به رغم مقدمۀ نافع مصحّح،طبع تعليقات طبعى غير منقح از نسخه‌اى ناقص است و به تصحيحى مجدد نياز دارد.
اين تعليقات بر چهار ميمر(مقاله)اوّل از ده ميمراثولوجيا و ناظر به تعليقات شيخ الرئيس و متأثر از مبانى حكمت متعاليه است.به رغم مقدمۀ نافع مصحّح،طبع تعليقات طبعى غير منقح از نسخه‌اى ناقص است و به تصحيحى مجدد نياز دارد.
خط ۱۲۶: خط ۱۲۷:
5-از قاضى سعيد دو نامه به استادش فيض كاشانى و پاسخى از فيض كاشانى منتشر شده است.قاضى سعيد در اين نامه‌ها از فيض تمناى هدايت به وادى عرفان و سلوك را كرده است.
5-از قاضى سعيد دو نامه به استادش فيض كاشانى و پاسخى از فيض كاشانى منتشر شده است.قاضى سعيد در اين نامه‌ها از فيض تمناى هدايت به وادى عرفان و سلوك را كرده است.


(مكاتبات فيض و قاضى سعيد قمى،به كوشش مدرس طباطبايى،تهران 1352).[20]
(مكاتبات فيض و قاضى سعيد قمى،به كوشش مدرس طباطبايى،تهران 1352).<ref>  مجلۀ وحيد،شمارۀ مسلسل 117،شهريور 1352،ص 667 تا 678.</ref>


دوّم:آثارى كه با طبع حجرى منتشر شده است:
دوّم:آثارى كه با طبع حجرى منتشر شده است:


1-رسالة حقيقة الصلوة(مقالة التوحيد).اين رسالۀ مختصر در سال 1084 در قم تأليف شده و در حاشيۀ شرح الهداية الاثيرية صدر المتألهين شيرازى به طبع رسيده است(تهران1313 ق)[21].
1-رسالة حقيقة الصلوة(مقالة التوحيد).اين رسالۀ مختصر در سال 1084 در قم تأليف شده و در حاشيۀ شرح الهداية الاثيرية صدر المتألهين شيرازى به طبع رسيده است(تهران1313 ق)<ref>  شرح الهداية الاثيرية،ص 357-362.</ref>.


چكيدۀ رساله اين است كه حقيقت و روح صلوة، توحيد ذات و اسماء و صفات و افعال است و بس.
چكيدۀ رساله اين است كه حقيقت و روح صلوة، توحيد ذات و اسماء و صفات و افعال است و بس.
خط ۱۴۲: خط ۱۴۳:
1-الاربعينيّات لكشف انوار القدسيّات؛مجموعه‌اى از ده يا يازده رساله كه قاضى سعيد قبلا آنها را مستقلا تصنيف كرد و سپس تصميم به الحاق آنها در مجموعۀ اربعينيّا گرفت.اين مجموعه در رديف آخرين اثر قاضى محسوب مى‌شود.وى در نظر داشت در اين مجموعه چهل رساله جمع‌آورى كند كه عمرش كفاف نداد.رسائل اين مجموعه عبارتند از:
1-الاربعينيّات لكشف انوار القدسيّات؛مجموعه‌اى از ده يا يازده رساله كه قاضى سعيد قبلا آنها را مستقلا تصنيف كرد و سپس تصميم به الحاق آنها در مجموعۀ اربعينيّا گرفت.اين مجموعه در رديف آخرين اثر قاضى محسوب مى‌شود.وى در نظر داشت در اين مجموعه چهل رساله جمع‌آورى كند كه عمرش كفاف نداد.رسائل اين مجموعه عبارتند از:


1-رسالۀ روح الصلوة.[22]تفصيل رسالۀ حقيقة الصلوة سابق الذكر.
1-رسالۀ روح الصلوة.<ref>  دكتر حبيبى،رسالۀ اوّل الاربعينيّات را همين رسالۀ حقيقة الصلوة شمرده،(مقدّمه شرح عقايد الصدوق،ج 1)،حال آنكه مرحوم مشكوة، رسالۀ اول الاربعينيات را رسالۀ روح الصلوة ذكر كرده است.ر.ك:مقدمه كليد بهشت.</ref>تفصيل رسالۀ حقيقة الصلوة سابق الذكر.


2-رسالة اشارة و بشارة فى حقيقة الاختلاف الواقع فى القرآت السبع (1089 قم).
2-رسالة اشارة و بشارة فى حقيقة الاختلاف الواقع فى القرآت السبع (1089 قم).
خط ۱۷۲: خط ۱۷۳:
4-شرح توحيد الصدوق،جلد دوّم،از باب سوّم،تفسير سورۀ توحيد تا باب 26 معنى الرضا و سخطه عزّ و جلّ.
4-شرح توحيد الصدوق،جلد دوّم،از باب سوّم،تفسير سورۀ توحيد تا باب 26 معنى الرضا و سخطه عزّ و جلّ.


5-شرح توحيد الصدوق،جلد سوّم،كه بايد ظاهرا از باب 27 يعنى معنى قوله عز و جل و نفخت فيه من روحى آغاز شده باشد و در
5-شرح توحيد الصدوق،جلد سوّم،كه بايد ظاهرا از باب 27 يعنى معنى قوله عز و جل و نفخت فيه من روحى آغاز شده باشد و در سال 1107 از آن فارغ شده است.اين اثر را آخرين اثر وى به حساب آورده‌اند.
 
سال 1107 از آن فارغ شده است.اين اثر را آخرين اثر وى به حساب آورده‌اند.


6-بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت،بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى،نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در
6-بخشى از اشعار قاضى سعيد.افزون از دويست بيت در تذكرۀ محمّد نصير نصرت،بيست و هفت بيت در سفينۀ خوشگوى هندى،نه بيت در تذكرۀ نصرآبادى،چند بيت در


آتشكدۀ آذر.[23]
آتشكدۀ آذر.<ref>  سيد محمد مشكوة،مقدمۀ كليد بهشت،قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>


چهارم:آثار مفقود و غير مشخص.
چهارم:آثار مفقود و غير مشخص.


1-حاشية شرح الاشارات.رياض العلماء،تصنيف چنين كتابى را به او نسبت مى‌دهد.[24]
1-حاشية شرح الاشارات.رياض العلماء،تصنيف چنين كتابى را به او نسبت مى‌دهد.<ref>  رياض العلماء،ج 2،ص 284.</ref>


تأليف چنين كتابى بعيد نيست،چه قاضى سعيد در آثار خود مكررا از اشارات شيخ و شرح محقق طوسى نقل قول
تأليف چنين كتابى بعيد نيست،چه قاضى سعيد در آثار خود مكررا از اشارات شيخ و شرح محقق طوسى نقل قول كرده است.


كرده است.
2-شرح توحيد صدوق،جلد چهارم.شيخ آقا بزرگ،آن را در كرمانشاه ديده است و قراينى نيز بر وجود اين چهار جزء حكايت مى‌كند<ref>  الطهرانى،الشيخ آقا بزرگ،الذريعة الى تصانيف الشيعة،ج 15،ص 153.ذيل شرح توحيد الصدوق،شمارۀ 522.</ref>،امّا مشخص نيست كه آيا قاضى سعيد توفيق اتمام شرح توحيد صدوق را يافته است يا نه.
 
2-شرح توحيد صدوق،جلد چهارم.شيخ آقا بزرگ،آن را در كرمانشاه ديده است و قراينى نيز بر وجود اين چهار جزء حكايت مى‌كند[25]،امّا مشخص نيست كه آيا قاضى سعيد توفيق اتمام شرح توحيد صدوق را يافته است يا نه.


3-ديوان اشعار فارسى و عربى.ميرزا صائب(م 1081) يك رباعى تقريظ بر ديوان قاضى نوشته بوده كه بيت آخرش اين است:
3-ديوان اشعار فارسى و عربى.ميرزا صائب(م 1081) يك رباعى تقريظ بر ديوان قاضى نوشته بوده كه بيت آخرش اين است:
خط ۱۹۴: خط ۱۹۱:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''هرنسخه مناسبت به دردى دارد''|2=''اين نسخه هزار درد را درمانست[26]''}}
{{ب|''هرنسخه مناسبت به دردى دارد''|2=''اين نسخه هزار درد را درمانست<ref> مشكوة،مقدمه،كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۲۰۴: خط ۲۰۱:
قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بى‌فايده نيست:
قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بى‌فايده نيست:


1-اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود،پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»[27]
1-اصالت ماهيت و فرعيت وجود«شىء به اصليت اولى است از وجود،پس ثابت شد كه از اين دو اثر شىء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن...بايد كه اصليت ماهيت و شىء را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.»<ref>  مشكوة،مقدمه،كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.</ref>


2-نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست،بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مى‌باشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس،مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»[28]
2-نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس«علم نفس به اشياء حصولى نيست،بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست،چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مى‌باشد و اگر مجازا گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس،مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله...پس حاضر بودن از اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور،چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.»<ref>  همان،ص 109.</ref>


3-تجرّد نفوس نباتى،حيوانى و انسانى.«چرا كه خواص صور مادى با آنها نيست و حق هم اين است كه آنها هم مجرّدند...نفس مطلقا مادى نمى‌تواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.»[29]
3-تجرّد نفوس نباتى،حيوانى و انسانى.«چرا كه خواص صور مادى با آنها نيست و حق هم اين است كه آنها هم مجرّدند...نفس مطلقا مادى نمى‌تواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.»<ref>  همان،ص 109.</ref>


4-تسلسل را مانند متكلمين بدون شروط اجتماع در وجود و ترتّب باطل مى‌داند.«غير متناهى بودن سلسله اعداد مطلقا محال است خواه مترتّب باشند چنانكه در سلسله علل فاعليه محتمل است و خواه غير مترتّب،چنانكه در نفوس انسانى متأخرين مى‌گويند و مى‌پندارند كه اين معنى حق و مذهب قدماست.»[30]
4-تسلسل را مانند متكلمين بدون شروط اجتماع در وجود و ترتّب باطل مى‌داند.«غير متناهى بودن سلسله اعداد مطلقا محال است خواه مترتّب باشند چنانكه در سلسله علل فاعليه محتمل است و خواه غير مترتّب،چنانكه در نفوس انسانى متأخرين مى‌گويند و مى‌پندارند كه اين معنى حق و مذهب قدماست.»<ref>  همان،ص 50.</ref>


5-تجرد قوّۀ خيالى را برخلاف صدر المتألهين نفى مى‌كند
5-تجرد قوّۀ خيالى را برخلاف صدر المتألهين نفى مى‌كند


«...و لا معنى لكون القوة الخيالية العرضى يبقى مع النفس كما ظنّه الرئيس و لا انها تصير مجرّدة كما قاله الاستاد(اى الصدرا) بل الحق ما بينّاه...»[31]
«...و لا معنى لكون القوة الخيالية العرضى يبقى مع النفس كما ظنّه الرئيس و لا انها تصير مجرّدة كما قاله الاستاد(اى الصدرا) بل الحق ما بينّاه...»<ref>  قاضى سعيد،رسالة الطلائع و البوارق،(مخطوط)به نقل از آشتيانى، مقدمه اثولوجيا،ص 9.</ref>


6-حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند،هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.[32]
6-حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اثولوجيا انكار مى‌كند،هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفته است.<ref>  تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا،تصحيح آشتيانى، ص 154-156.</ref>


7-قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود،مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق،اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»[33]در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود ملاصدرا تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.[34]
7-قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن.«هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود-تعالى شأنه-و ممكن الوجود مشترك نمى‌تواند بود،مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق،اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.»<ref>  قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.</ref>در شرح توحيد صدوق از نظريۀ اشتراك معنوى وجود ملاصدرا تعجب مى‌كند و در ردّ استدلال او مى‌كوشد.<ref>  قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.</ref>


لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»[35]
لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن...به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود...»<ref>  قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.</ref>


8-قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا.
8-قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا.


«اتصاف واجب الوجود به هيچ چيز ممكن و محسوس نيست،چرا كه هرصفتى كه هست صفت موجود به معناى مشهور است.»[36]
«اتصاف واجب الوجود به هيچ چيز ممكن و محسوس نيست،چرا كه هرصفتى كه هست صفت موجود به معناى مشهور است.»<ref> همان،ص 69.</ref>


9-نفى قول به زايد بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عينيت صفات و ذات واجب.«شناعت اين قول بر جميع عقلا ظاهر است،پس معلوم شد كه هرگز صفت عين
9-نفى قول به زايد بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عينيت صفات و ذات واجب.«شناعت اين قول بر جميع عقلا ظاهر است،پس معلوم شد كه هرگز صفت عين


ذات نمى‌تواند بود،همچنانكه ذات غير عين صفت نمى‌باشد و معقول نيست كه عقلا به اين قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود،بى‌معنى برآيد كما لا يخفى.»[37]
ذات نمى‌تواند بود،همچنانكه ذات غير عين صفت نمى‌باشد و معقول نيست كه عقلا به اين قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود،بى‌معنى برآيد كما لا يخفى.»<ref>  همان،ص 68-71.</ref>


قاضى سعيد در ذيل حديث ثانى از باب ثانى توحيد صدوق،«و نظام توحيد الله نفى الصفات عنه»آن را تأكيدى بر ابطال نظريۀ عينيت ذات و صفات به حساب آورده
قاضى سعيد در ذيل حديث ثانى از باب ثانى توحيد صدوق،«و نظام توحيد الله نفى الصفات عنه»آن را تأكيدى بر ابطال نظريۀ عينيت ذات و صفات به حساب آورده


است.[38]
است.<ref>  قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 115-117.</ref>


10-علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقى‌ها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست،بلكه تلاش در
10-علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقى‌ها.«ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست،بلكه تلاش در


دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»[39]در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.[40]
دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست...پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.»<ref>  قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 75.</ref>در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.<ref>  قاضى سعيد قمى،شرح الاربعين،به نقل از آشتيانى،حاشيه اثولوجيا،ص 158.</ref>


11-بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست
11-بحث از واجب الوجود مسأله‌اى فلسفى نيست


«حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود،حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است،مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم،پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»[41]
«حضرت واجب الوجود-تعالى شأنه-داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى‌تواند بود،حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى‌تواند بود،چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است،مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود-تعالى شأنه-نه خارج است از اين مفهوم،پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى‌شود اثبات اوست-تعالى شأنه.»<ref> قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 66.</ref>


12-قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»[42]
12-قول به خلق جميع اشيا از عدم.«كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شىء و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شىء و هذا عجيب! و لا تعجب من ذلك،فانّ امر اللّه كله عجب!و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لما استوى نسبته الى كل شىء بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.»<ref>  قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.</ref>


13-اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مى‌نويسد:
13-اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است.در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد صدوق مى‌نويسد:


«وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست،بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد،مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»[43]
«وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود.اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست،بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد،مجازاست نه حقيقت،زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.»<ref>  همان،ص 383،در ذيل اين مطلب محشى مجهول(احتمالا مهدى شاگرد شارح)نوشته است:
«هذا الكلام منه،لشىء عجاب،فوايلاه!و هل يتكلم هذا الكلام من له ادنى تميّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الكتاب كثيرة على ما يخفى و لا يخفى احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول يوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه فلهذا لم يشتهر هذا الكتاب و لم يعدّ[صاحبه]من العلماء ذوى الاعتبار.»
</ref>


14-زمان سه طبقه دارد:1-زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2-زمان لطيف،مانند مدت حركات روحانيات مدبّر عالم
14-زمان سه طبقه دارد:1-زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2-زمان لطيف،مانند مدت حركات روحانيات مدبّر عالم
خط ۲۵۲: خط ۲۵۱:
جسمانى،حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام،حركات جن و ارواح 3-زمان الطف،همچون زمان ارواح عاليه و انوار قادسه.پس هروجودى داراى مقدار
جسمانى،حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام،حركات جن و ارواح 3-زمان الطف،همچون زمان ارواح عاليه و انوار قادسه.پس هروجودى داراى مقدار


زمان خاص و مشخصى است.ساختهاى سه‌گانه زمانى با توجه به لطافت شيوۀ وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزايش مى‌يابد،مقدار زمانى كه به يك وجود معنوى داده شده،مى‌تواند در اين صورت تمامى وجود را شامل شده،گذشته و آينده را در زمان حال حاضر داشته باشد.[44]
زمان خاص و مشخصى است.ساختهاى سه‌گانه زمانى با توجه به لطافت شيوۀ وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزايش مى‌يابد،مقدار زمانى كه به يك وجود معنوى داده شده،مى‌تواند در اين صورت تمامى وجود را شامل شده،گذشته و آينده را در زمان حال حاضر داشته باشد.<ref> همان،ج 1،ص 152.</ref>


15-معناى ويژۀ توحيد افعالى،او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل،فعل را نيز واحد مى‌داند.او توحيد افعالى قوم را توحيد ذات و صفات شمرده و به تفصيل در معناى خاص توحيد افعالى از ديدگاه خود در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد بحث مى‌كند.[45]
15-معناى ويژۀ توحيد افعالى،او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل،فعل را نيز واحد مى‌داند.او توحيد افعالى قوم را توحيد ذات و صفات شمرده و به تفصيل در معناى خاص توحيد افعالى از ديدگاه خود در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد بحث مى‌كند.<ref>  همان،ج 1،ص 396-397،جهت مقايسه رأى قاضى سعيد در باب زمان با آراى ديگر حكيمان مسلمان رجوع كنيد به رسالۀ«زمان در فلسفۀ اسلامى»،به قلم نگارنده،قم،1372.</ref>


آنچه نمونه‌وار ذكر شد،بخشى از آراى خاص قاضى سعيد است كه بى‌شك استقصاى تفصيلى اين آرا تنها پس از انتشار مجموعۀ آثار وى ممكن خواهد بود.
آنچه نمونه‌وار ذكر شد،بخشى از آراى خاص قاضى سعيد است كه بى‌شك استقصاى تفصيلى اين آرا تنها پس از انتشار مجموعۀ آثار وى ممكن خواهد بود.
خط ۲۷۱: خط ۲۷۰:
شاهد ضعف اقوال متفرد رجبعلى در فلسفه اين است كه اين مبانى از حوزۀ درسى شاگردان طبقۀ اوّل مولى رجبعلى تجاوز نكرده،در سينۀ همانها دفن شده است.نظريات رجبعلى نه در مجامع علمى پذيرفته شد و نه در كتب فلسفى پس از ايشان نفيا و اثباتا به بحث گذاشته شد.
شاهد ضعف اقوال متفرد رجبعلى در فلسفه اين است كه اين مبانى از حوزۀ درسى شاگردان طبقۀ اوّل مولى رجبعلى تجاوز نكرده،در سينۀ همانها دفن شده است.نظريات رجبعلى نه در مجامع علمى پذيرفته شد و نه در كتب فلسفى پس از ايشان نفيا و اثباتا به بحث گذاشته شد.


به علاوه مبانى يادشده لوازمى دارد كه نه استاد رجبعلى و نه شاگردانش از جمله قاضى سعيد به آنها التفات نكرده‌اند.لذا فارغ از پذيرش يا عدم پذيرش حكمت متعاليه،مدرسه ملا رجبعلى از نوعى ناهماهنگى درونى و عدم انتظام رنج مى‌برد.[46]و دقيقا همان متفرداتش نسبت به حكمت مشاء،نقاط ضعف و عدم انسجام با ديگر مبانى فلسفى آنها محسوب مى‌شود.از آنجا كه قاضى سعيد در مبانى فلسفى كلا متأثر از استادش مولى رجبعلى است،تمامى اشكالات استاد بر شاگرد نيز وارد است.
به علاوه مبانى يادشده لوازمى دارد كه نه استاد رجبعلى و نه شاگردانش از جمله قاضى سعيد به آنها التفات نكرده‌اند.لذا فارغ از پذيرش يا عدم پذيرش حكمت متعاليه،مدرسه ملا رجبعلى از نوعى ناهماهنگى درونى و عدم انتظام رنج مى‌برد.<ref>  رجوع كنيد به نقدهاى استاد سيد جلال الدين آشتيانى در تعليقه بر آثار ملا رجبعلى تبريزى در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ص 218-271.</ref>و دقيقا همان متفرداتش نسبت به حكمت مشاء،نقاط ضعف و عدم انسجام با ديگر مبانى فلسفى آنها محسوب مى‌شود.از آنجا كه قاضى سعيد در مبانى فلسفى كلا متأثر از استادش مولى رجبعلى است،تمامى اشكالات استاد بر شاگرد نيز وارد است.


دوم:آثار قاضى سعيد علاوه بر ضعف عمومى مدرسۀ فلسفى مولى رجبعلى مشكل ديگرى نيز دچار است و آن ناهماهنگى فلسفه ملا رجبعلى و حكمت متعاليه است.قاضى
دوم:آثار قاضى سعيد علاوه بر ضعف عمومى مدرسۀ فلسفى مولى رجبعلى مشكل ديگرى نيز دچار است و آن ناهماهنگى فلسفه ملا رجبعلى و حكمت متعاليه است.قاضى


سعيد بى‌توجه به لوازم مبانى دو استاد خود كوشيده است تا نسبت به هردو استاد وفادار بماند.[47]اما در موارد اختلاف دو استاد از قبيل اصالت ماهيت يا وجود،حركت جوهرى،وجود ذهنى،اشتراك لفظى يا معنوى وجود،تركيب اتحادى ياانضمامى وجود و ماهيت و بحث صفات واجب مبانى ملارجبعلى را پذيرفته،غافل از اينكه پذيرش اين مبانى لوازمى دارد كه با ديگر مبانى حكمت متعاليه از اساس ناسازگار است.
سعيد بى‌توجه به لوازم مبانى دو استاد خود كوشيده است تا نسبت به هردو استاد وفادار بماند.<ref>  استاد آشتيانى در جلد سوم منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ص 17 و 18 نوشته است:  «قاضى سعيد در مشرب فلسفه و عرفان تابع استاد عظيم خود علاّمه كاشانى ملا محسن فيض و او تلميذ محض و مقرّر بدون چون و چراى ملاصدرااست.چون قاضى از حوزۀ تدريس ملا عبد الرزاق و معاصر وى ملا رجبعلى بهره برده است گاهى بر مبانى ملا صدرا مناقشه مى‌نمايد كه برطبق مبانى و قواعدى(كه از باب تأثر زياد از استاد خود فيض)پذيرفته است و در واقع همۀ مطالب او بر آن قواعد استوار است،اين اشكالات بى‌اصل و غير وارد است.
از اين جهت بعضى از اساتيد چندان توجّهى به او ننموده‌اند و او را غير متضلّع در حكمت نظرى دانسته‌اند.به عقيدۀ حقير حق آن است كه او در حكمت متعاليه تضلّع و تخصّص تام نظير آخوند نورى و تلاميذ او ندارد؛ولى از باب اينكه مدّتها به درس فيض حاضر نشده است،قهرا كثيرى از مبانى اين حكمت را پذيرفته است...قاضى سعيد در تصوف بيشتر از فلسفۀ نظرى خبرگى دارد...».
</ref>اما در موارد اختلاف دو استاد از قبيل اصالت ماهيت يا وجود،حركت جوهرى،وجود ذهنى،اشتراك لفظى يا معنوى وجود،تركيب اتحادى ياانضمامى وجود و ماهيت و بحث صفات واجب مبانى ملارجبعلى را پذيرفته،غافل از اينكه پذيرش اين مبانى لوازمى دارد كه با ديگر مبانى حكمت متعاليه از اساس ناسازگار است.


لذا آثار قاضى سعيد علاوه بر اشكالات وارده به مدرسه ملا رجبعلى،به تناقض درونى دچار است.از يك سو حركت جوهرى را ابطال كرده،از سوى ديگر به اتحاد نفس با صور عقلى،ارباب انواع و تكامل نفوس راى داده است.جالب اينكه در غالب اين موارد با استفاده از كلمات صدر المتألهين بدون اينكه ذكرى از وى كند به مناقشه در ديگر آراى صدرا پرداخته است.يا به رغم استفادۀ فراوان از حكمت متعاليه در بحث از علم واجب،علم حضورى واجب را انكار مى‌كند.يا اينكه با
لذا آثار قاضى سعيد علاوه بر اشكالات وارده به مدرسه ملا رجبعلى،به تناقض درونى دچار است.از يك سو حركت جوهرى را ابطال كرده،از سوى ديگر به اتحاد نفس با صور عقلى،ارباب انواع و تكامل نفوس راى داده است.جالب اينكه در غالب اين موارد با استفاده از كلمات صدر المتألهين بدون اينكه ذكرى از وى كند به مناقشه در ديگر آراى صدرا پرداخته است.يا به رغم استفادۀ فراوان از حكمت متعاليه در بحث از علم واجب،علم حضورى واجب را انكار مى‌كند.يا اينكه با
خط ۲۸۱: خط ۲۸۲:
پذيرش مبناى صدرايى تجرد قوّۀ خيالى را انكار مى‌كند.
پذيرش مبناى صدرايى تجرد قوّۀ خيالى را انكار مى‌كند.


اشكالات قاضى سعيد به حكمت متعاليه غالبا سطحى و نشان از عدم رسوخ مبانى متعاليه در انديشۀ وى دارد.او در اين اشكالات از افق ديد استاد خود مولى رجبعلى فراتر نرفته است.در موارد متعددى از تعليقات وى بر اثولوجيا، مطالب اسفار بدون ذكر مأخذ،عليه صدر المتألهين به كار گرفته شده است.[48]
اشكالات قاضى سعيد به حكمت متعاليه غالبا سطحى و نشان از عدم رسوخ مبانى متعاليه در انديشۀ وى دارد.او در اين اشكالات از افق ديد استاد خود مولى رجبعلى فراتر نرفته است.در موارد متعددى از تعليقات وى بر اثولوجيا،  
مطالب اسفار بدون ذكر مأخذ،عليه صدر المتألهين به كار گرفته شده است.<ref>.ر.ك:مقدمه استاد آشتيانى بر تعليقۀ قاضى سعيد بر اثولوجيا،ص 50.</ref>


به واسطه اين دو مشكل يعنى ناهماهنگى درونى فلسفۀ مدرسۀ ملا رجبعلى و عدم انسجام آن نظام فلسفى با حكمت متعاليه برگرفته از فيض،سيماى فلسفى قاضى سعيد در آينۀ آثار مطبوع وى سيمايى ضعيف و خام جلوه مى‌كند.قاضى سعيد نتوانسته اين دو مبنا را باهم سازگار كند و نظام واحد فلسفى از
به واسطه اين دو مشكل يعنى ناهماهنگى درونى فلسفۀ مدرسۀ ملا رجبعلى و عدم انسجام آن نظام فلسفى با حكمت متعاليه برگرفته از فيض،سيماى فلسفى قاضى سعيد در آينۀ آثار مطبوع وى سيمايى ضعيف و خام جلوه مى‌كند.قاضى سعيد نتوانسته اين دو مبنا را باهم سازگار كند و نظام واحد فلسفى از
خط ۳۰۷: خط ۳۰۹:
بررسى و نقد مبانى قاضى سعيد در دو مورد فوق مجالى ديگر مى‌طلبد.هرچند در اين دو مورد مقام علمى قاضى سعيد بى‌شك فراتر از مقام فلسفى وى و فروتر از استادش فيض است و به لحاظ عرفانى نيز جز نقل آراى ابن عربى و تبيين آنها از وى مطلب ديگرى ديده نمى‌شود.
بررسى و نقد مبانى قاضى سعيد در دو مورد فوق مجالى ديگر مى‌طلبد.هرچند در اين دو مورد مقام علمى قاضى سعيد بى‌شك فراتر از مقام فلسفى وى و فروتر از استادش فيض است و به لحاظ عرفانى نيز جز نقل آراى ابن عربى و تبيين آنها از وى مطلب ديگرى ديده نمى‌شود.


(1):الذريعه،جلد 1 صفحه 417
==پانویس ==
 
(2):مقدمۀ كليد بهشت،محمد مشكوة
 
(3).الميرزا عبد الله الافندى الاصفهانى،رياض العلماء و حياض الفضلاء،
 
تحقيق السيد احمد الحسينى،قم 1401،ج 2،ص 284«و قد قرأ فى اوائل امره الحكميات فى قم على المولى عبد الرزاق اللاهيجى».
 
(4).كربن،هانرى،تاريخ فلسفۀ اسلامى،ترجمه جواد طباطبايى،ج 2، ص 165.
 
(5).منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2،تهيه و مقدمه و تعليق از سيد
 
جلال الدين آشتيانى،بخشى از المعارف الاهيه،ص 448-449.
 
(6).ملا رجبعلى تبريزى،رسالۀ اثبات واجب،در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى ايران،ص 220-243.
 
(7).منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 1،گزيده‌اى از رساله آصفيه(الاصل الاصيل)ص 244-271.
 
(8).منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،رسالۀ اثبات واجب،ج 1، ص 222.
 
(9).همان،ص 231.
 
(10).همان،ص 254 از رساله آصفيه.
 
(11).همان،ص 257.
 
(12).منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،ج 2،المعارف الالهيه،پيرزاده.
 
(تقريرات درس مولى رجبعلى تبريزى)،ص 486 و ج 1،ص 259 از رسالۀ آصفيه.
 
(13).همان،ج 1،ص 262.
 
(14).همان،ج 2،ص 465.
 
(15).همان،ج 2،ص 452.
 
(16).كربن،تاريخ فلسفۀ اسلامى،ج 2،ص 165.
 
(17).چاپ دوم،كليد بهشت،تهران،انتشارات الزهراء،1362.
 
(18).انتشارات دانشگاه تهران.
 
(19).اين كتاب دو گونه چاپ شده است:1-مستقل،انجمن شاهنشاهى
 
فلسفۀ ايران.2-در ضمن مجموعۀ منتخباتى از آثار حكماى ايران،ج 3،
 
مشهد،1355،سلسله انتشارات انجمن فلسفه.
 
(20).مجلۀ وحيد،شمارۀ مسلسل 117،شهريور 1352،ص 667 تا 678.
 
(21).شرح الهداية الاثيرية،ص 357-362.
 
(22).دكتر حبيبى،رسالۀ اوّل الاربعينيّات را همين رسالۀ حقيقة الصلوة
 
شمرده،(مقدّمه شرح عقايد الصدوق،ج 1)،حال آنكه مرحوم مشكوة،
 
رسالۀ اول الاربعينيات را رسالۀ روح الصلوة ذكر كرده است.ر.ك:مقدمه
 
كليد بهشت.
 
(23).سيد محمد مشكوة،مقدمۀ كليد بهشت،قاضى سعيد قمى،ص 11.
 
(24).رياض العلماء،ج 2،ص 284.
 
(25).الطهرانى،الشيخ آقا بزرگ،الذريعة الى تصانيف الشيعة،ج 15،
 
ص 153.ذيل شرح توحيد الصدوق،شمارۀ 522.
 
(26).مشكوة،مقدمه،كليد بهشت قاضى سعيد قمى،ص 11.
 
(27).قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 54.
 
(28).همان،ص 109.
 
(29).همان،ص 106.
 
(30).همان،ص 50.
 
(31).قاضى سعيد،رسالة الطلائع و البوارق،(مخطوط)به نقل از آشتيانى،
 
مقدمه اثولوجيا،ص 9.
 
(32).تعليقات قاضى سعيد قمى بر اثولوجيا،تصحيح آشتيانى،
 
ص 154-156.
 
(33).قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.
 
(34).قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 243.
 
(35).قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 64.
 
(36).همان،ص 69.
 
(37).همان،ص 68-71.
 
(38).قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،ص 115-117.
 
(39).قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 75.
 
(40).قاضى سعيد قمى،شرح الاربعين،به نقل از آشتيانى،حاشيه
 
اثولوجيا،ص 158.
 
(41).قاضى سعيد قمى،كليد بهشت،ص 66.
 
(42).قاضى سعيد قمى،شرح توحيد الصدوق،ج 1،202.
 
(43).همان،ص 383،در ذيل اين مطلب محشى مجهول(احتمالا مهدى
 
شاگرد شارح)نوشته است:
 
«هذا الكلام منه،لشىء عجاب،فوايلاه!و هل يتكلم هذا الكلام من له ادنى
 
تميّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الكتاب كثيرة على ما يخفى و لا يخفى
 
احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول يوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه
 
فلهذا لم يشتهر هذا الكتاب و لم يعدّ[صاحبه]من العلماء ذوى الاعتبار.»
 
(44).همان،ج 1،ص 152.
 
(45).همان،ج 1،ص 396-397،جهت مقايسه رأى قاضى سعيد در باب
 
زمان با آراى ديگر حكيمان مسلمان رجوع كنيد به رسالۀ«زمان در فلسفۀ
 
اسلامى»،به قلم نگارنده،قم،1372.
 
(46).رجوع كنيد به نقدهاى استاد سيد جلال الدين آشتيانى در تعليقه بر آثار
 
ملا رجبعلى تبريزى در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،
 
ص 218-271.
 
(47).استاد آشتيانى در جلد سوم منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران،
 
ص 17 و 18 نوشته است:
 
«قاضى سعيد در مشرب فلسفه و عرفان تابع استاد عظيم خود علاّمه كاشانى ملا محسن فيض و او تلميذ محض و مقرّر بدون چون و چراى ملاصدرااست.چون قاضى از حوزۀ تدريس ملا عبد الرزاق و معاصر وى ملا رجبعلى بهره برده است گاهى بر مبانى ملا صدرا مناقشه مى‌نمايد كه برطبق مبانى و قواعدى(كه از باب تأثر زياد از استاد خود فيض)پذيرفته است و در واقع همۀ مطالب او بر آن قواعد استوار است،اين اشكالات بى‌اصل و غير وارد است.
 
از اين جهت بعضى از اساتيد چندان توجّهى به او ننموده‌اند و او را غير متضلّع در حكمت نظرى دانسته‌اند.به عقيدۀ حقير حق آن است كه او در حكمت
 
متعاليه تضلّع و تخصّص تام نظير آخوند نورى و تلاميذ او ندارد؛ولى از باب اينكه مدّتها به درس فيض حاضر نشده است،قهرا كثيرى از مبانى اين حكمت
 
را پذيرفته است...قاضى سعيد در تصوف بيشتر از فلسفۀ نظرى خبرگى دارد...».


(48).ر.ك:مقدمه استاد آشتيانى بر تعليقۀ قاضى سعيد بر اثولوجيا،ص 50.
<references />




۸۵

ویرایش