۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هاى' به 'هاى') |
جز (جایگزینی متن - 'هاند' به 'هاند') |
||
| خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
سپس ادامه تحقیقاتش را چنین توضیح میدهد: «در این مدت باز [تا سال 1356ش]، در زمینه اصل و مأخذ دو قصه و تجزیه و تحلیل آنها، همچنین تطبیق اجزای مختلف و قصههاى فرعى با سایر داستانها و روایات ملل و اقوام، تحقیقات دیگرى انجام گرفت. در این حال، چند نسخه خطى، در فهرستها و تحقیقات استاد ارجمند محمدتقى دانشپژوه جلب توجه کرد، که همه را در این تألیف آورده و از آنها استفاده کردهام؛ از آن جمله، قصیده حىّ بن یقظان به عربى است و یک شرح فارسى سلامان و ابسال که نسخه منحصربهفرد آن را ایشان معرفى کردهاند و پیش از سلامان و ابسال جامى آوردهام»<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>. | سپس ادامه تحقیقاتش را چنین توضیح میدهد: «در این مدت باز [تا سال 1356ش]، در زمینه اصل و مأخذ دو قصه و تجزیه و تحلیل آنها، همچنین تطبیق اجزای مختلف و قصههاى فرعى با سایر داستانها و روایات ملل و اقوام، تحقیقات دیگرى انجام گرفت. در این حال، چند نسخه خطى، در فهرستها و تحقیقات استاد ارجمند محمدتقى دانشپژوه جلب توجه کرد، که همه را در این تألیف آورده و از آنها استفاده کردهام؛ از آن جمله، قصیده حىّ بن یقظان به عربى است و یک شرح فارسى سلامان و ابسال که نسخه منحصربهفرد آن را ایشان معرفى کردهاند و پیش از سلامان و ابسال جامى آوردهام»<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>. | ||
وی موضوع اصلی تألیف این کتاب را قصه سلامان و ابسال دانسته است؛ ولی از آنجا که بین آن و قصه حی بن یقظان همانندی بسیاری وجود دارد، در بخش اول تألیفش به قصه حی بن یقظان پرداخته است: «پیش از بحث و گفتگو در باب قصه سلامان و ابسال، موضوع اصلى این تألیف، ناچاریم از قصه «حىّ بن یقظان» بهاختصار سخن گوییم؛ زیرا همانندى و همبستگى این دو بسیار است و بعضى مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]] هر دو قصّه را | وی موضوع اصلی تألیف این کتاب را قصه سلامان و ابسال دانسته است؛ ولی از آنجا که بین آن و قصه حی بن یقظان همانندی بسیاری وجود دارد، در بخش اول تألیفش به قصه حی بن یقظان پرداخته است: «پیش از بحث و گفتگو در باب قصه سلامان و ابسال، موضوع اصلى این تألیف، ناچاریم از قصه «حىّ بن یقظان» بهاختصار سخن گوییم؛ زیرا همانندى و همبستگى این دو بسیار است و بعضى مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]] هر دو قصّه را نوشتهاند و مصنّفان قصه حىّ بن یقظان هم به سلامان و ابسال اشارت کردهاند؛ پس حىّ بن یقظان بخش اول تألیف ماست»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص9</ref>. | ||
«حىّ بن یقظان»، یعنى «زنده پسر بیدار». هر دو کلمه، صفت بهجاى موصوف است که اضافه بنوّت یافته؛ به این جهت مرحوم [[فروزانفر، بدیعالزمان|استاد فروزانفر]] در ترجمه حىّ بن یقظان ابن طفیل، به قاعده زبان فارسى که نام پسر به پدر اضافه مىشود، آن را «زنده بیدار» ترجمه کرده است. این قصّه تمثیلى عرفانى است و به گفته بعضى، غموض و پیچیدگى و رمز دارد. قصه را نخستین بار فیلسوف بزرگ، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]]، هنگامى که در قلعه فردجان از قریههاى همدان محبوس بود، نوشت<ref>ر.ک: همان</ref>. | «حىّ بن یقظان»، یعنى «زنده پسر بیدار». هر دو کلمه، صفت بهجاى موصوف است که اضافه بنوّت یافته؛ به این جهت مرحوم [[فروزانفر، بدیعالزمان|استاد فروزانفر]] در ترجمه حىّ بن یقظان ابن طفیل، به قاعده زبان فارسى که نام پسر به پدر اضافه مىشود، آن را «زنده بیدار» ترجمه کرده است. این قصّه تمثیلى عرفانى است و به گفته بعضى، غموض و پیچیدگى و رمز دارد. قصه را نخستین بار فیلسوف بزرگ، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]]، هنگامى که در قلعه فردجان از قریههاى همدان محبوس بود، نوشت<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
| خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
مثنوی سلامان و ابسال در آخرین بخش کتاب بیش از پنجاه صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. مثنوى سلامان و ابسال، اورنگ دوم از هفت اورنگ جامى است که در بحر رمل مسدّس محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلان) یا مقصور (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) سروده شده و به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قوینلو به نظم درآمده و سال تصنیف آن به احتمال قوى، 885ق، بوده که یک سال بعد از جلوس سلطان یعقوب است. | مثنوی سلامان و ابسال در آخرین بخش کتاب بیش از پنجاه صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. مثنوى سلامان و ابسال، اورنگ دوم از هفت اورنگ جامى است که در بحر رمل مسدّس محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلان) یا مقصور (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) سروده شده و به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قوینلو به نظم درآمده و سال تصنیف آن به احتمال قوى، 885ق، بوده که یک سال بعد از جلوس سلطان یعقوب است. | ||
سلامان و ابسال جامى در ادبیات فارسى، مانند ندارد و شاعرى قبل یا بعد از آن، این داستان را به نظم درنیاورده و تا قرن هفتم از نظر فلسفى و عرفانى مورد توجه قرار گرفته است. اما جالب آن است که هیچ شاعرى هم از سلامان و ابسال در شعر خود ذکرى نکرده؛ اگرچه از اغلب داستانهاى عشقى در اشعار خود نام برده یا به تقلید و به تبعیت یکدیگر آن قصهها را به نظم | سلامان و ابسال جامى در ادبیات فارسى، مانند ندارد و شاعرى قبل یا بعد از آن، این داستان را به نظم درنیاورده و تا قرن هفتم از نظر فلسفى و عرفانى مورد توجه قرار گرفته است. اما جالب آن است که هیچ شاعرى هم از سلامان و ابسال در شعر خود ذکرى نکرده؛ اگرچه از اغلب داستانهاى عشقى در اشعار خود نام برده یا به تقلید و به تبعیت یکدیگر آن قصهها را به نظم درآوردهاند<ref>ر.ک: همان، ص249</ref>. | ||
کتاب با یک استدراک به پایان آمده است. عبدى بیگ شیرازى متخلّص به نویدى (متوفّى 988ق) به تقلید جامى، مثنوى سلامان و ابسال تصنیف کرده و در آثار دیگر خود از جمله تكملة الأخبار و فردوس العارفين خود از آن نام برده و ابیاتى نقل کرده است<ref>ر.ک: همان، ص261</ref>. | کتاب با یک استدراک به پایان آمده است. عبدى بیگ شیرازى متخلّص به نویدى (متوفّى 988ق) به تقلید جامى، مثنوى سلامان و ابسال تصنیف کرده و در آثار دیگر خود از جمله تكملة الأخبار و فردوس العارفين خود از آن نام برده و ابیاتى نقل کرده است<ref>ر.ک: همان، ص261</ref>. | ||
ویرایش