قصه حی بن یقظان و قصه سلامان و ابسال: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه‏اند' به 'ه‏‌اند'
جز (جایگزینی متن - 'ه‏اى' به 'ه‏‌اى')
جز (جایگزینی متن - 'ه‏اند' به 'ه‏‌اند')
خط ۶۱: خط ۶۱:
سپس ادامه تحقیقاتش را چنین توضیح می‎دهد: «در این مدت باز [تا سال 1356ش]، در زمینه اصل و مأخذ دو قصه و تجزیه و تحلیل آنها، همچنین تطبیق اجزای مختلف و قصه‏‌هاى فرعى با سایر داستان‎ها و روایات ملل و اقوام، تحقیقات دیگرى انجام گرفت. در این حال، چند نسخه خطى، در فهرست‎ها و تحقیقات استاد ارجمند محمدتقى دانش‏‌پژوه جلب توجه کرد، که همه را در این تألیف آورده و از آنها استفاده کرده‌‏ام؛ از آن جمله، قصیده حىّ بن یقظان به عربى است و یک شرح فارسى سلامان و ابسال که نسخه منحصربه‌‏فرد آن را ایشان معرفى کرده‌‏اند و پیش از سلامان و ابسال جامى آورده‏‌ام»<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>.
سپس ادامه تحقیقاتش را چنین توضیح می‎دهد: «در این مدت باز [تا سال 1356ش]، در زمینه اصل و مأخذ دو قصه و تجزیه و تحلیل آنها، همچنین تطبیق اجزای مختلف و قصه‏‌هاى فرعى با سایر داستان‎ها و روایات ملل و اقوام، تحقیقات دیگرى انجام گرفت. در این حال، چند نسخه خطى، در فهرست‎ها و تحقیقات استاد ارجمند محمدتقى دانش‏‌پژوه جلب توجه کرد، که همه را در این تألیف آورده و از آنها استفاده کرده‌‏ام؛ از آن جمله، قصیده حىّ بن یقظان به عربى است و یک شرح فارسى سلامان و ابسال که نسخه منحصربه‌‏فرد آن را ایشان معرفى کرده‌‏اند و پیش از سلامان و ابسال جامى آورده‏‌ام»<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>.


وی موضوع اصلی تألیف این کتاب را قصه سلامان و ابسال دانسته است؛ ولی از آنجا که بین آن و قصه حی بن یقظان همانندی بسیاری وجود دارد، در بخش اول تألیفش به قصه حی بن یقظان پرداخته است: «پیش از بحث و گفتگو در باب قصه سلامان و ابسال، موضوع اصلى این تألیف، ناچاریم از قصه «حىّ بن یقظان» به‎اختصار سخن گوییم؛ زیرا همانندى و هم‏بستگى این دو بسیار است و بعضى مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]] هر دو قصّه را نوشته‏اند و مصنّفان قصه حىّ بن یقظان هم به سلامان و ابسال اشارت کرده‌‏اند؛ پس حىّ بن یقظان بخش اول تألیف ماست»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص9</ref>.
وی موضوع اصلی تألیف این کتاب را قصه سلامان و ابسال دانسته است؛ ولی از آنجا که بین آن و قصه حی بن یقظان همانندی بسیاری وجود دارد، در بخش اول تألیفش به قصه حی بن یقظان پرداخته است: «پیش از بحث و گفتگو در باب قصه سلامان و ابسال، موضوع اصلى این تألیف، ناچاریم از قصه «حىّ بن یقظان» به‎اختصار سخن گوییم؛ زیرا همانندى و هم‏بستگى این دو بسیار است و بعضى مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]] هر دو قصّه را نوشته‏‌اند و مصنّفان قصه حىّ بن یقظان هم به سلامان و ابسال اشارت کرده‌‏اند؛ پس حىّ بن یقظان بخش اول تألیف ماست»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص9</ref>.


«حىّ بن یقظان»، یعنى «زنده پسر بیدار». هر دو کلمه، صفت به‎جاى موصوف است که اضافه بنوّت یافته؛ به این جهت مرحوم [[فروزانفر، بدیع‌الزمان|استاد فروزانفر]] در ترجمه حىّ بن یقظان ابن طفیل، به قاعده زبان فارسى که نام پسر به پدر اضافه مى‏‌شود، آن را «زنده بیدار» ترجمه کرده است. این قصّه تمثیلى عرفانى است و به گفته بعضى، غموض و پیچیدگى و رمز دارد. قصه را نخستین بار فیلسوف بزرگ، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]]، هنگامى که در قلعه فردجان از قریه‌‏هاى همدان محبوس بود، نوشت<ref>ر.ک: همان</ref>.
«حىّ بن یقظان»، یعنى «زنده پسر بیدار». هر دو کلمه، صفت به‎جاى موصوف است که اضافه بنوّت یافته؛ به این جهت مرحوم [[فروزانفر، بدیع‌الزمان|استاد فروزانفر]] در ترجمه حىّ بن یقظان ابن طفیل، به قاعده زبان فارسى که نام پسر به پدر اضافه مى‏‌شود، آن را «زنده بیدار» ترجمه کرده است. این قصّه تمثیلى عرفانى است و به گفته بعضى، غموض و پیچیدگى و رمز دارد. قصه را نخستین بار فیلسوف بزرگ، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]]، هنگامى که در قلعه فردجان از قریه‌‏هاى همدان محبوس بود، نوشت<ref>ر.ک: همان</ref>.
خط ۸۵: خط ۸۵:
مثنوی سلامان و ابسال در آخرین بخش کتاب بیش از پنجاه صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. مثنوى سلامان و ابسال، اورنگ دوم از هفت اورنگ جامى است که در بحر رمل مسدّس محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلان) یا مقصور (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) سروده شده و به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قوینلو به نظم درآمده و سال تصنیف آن به احتمال قوى، 885ق‏، بوده که یک سال بعد از جلوس سلطان یعقوب است.
مثنوی سلامان و ابسال در آخرین بخش کتاب بیش از پنجاه صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. مثنوى سلامان و ابسال، اورنگ دوم از هفت اورنگ جامى است که در بحر رمل مسدّس محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلان) یا مقصور (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) سروده شده و به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قوینلو به نظم درآمده و سال تصنیف آن به احتمال قوى، 885ق‏، بوده که یک سال بعد از جلوس سلطان یعقوب است.


سلامان و ابسال جامى در ادبیات فارسى، مانند ندارد و شاعرى قبل یا بعد از آن، این داستان را به نظم درنیاورده و تا قرن هفتم از نظر فلسفى و عرفانى مورد توجه قرار گرفته است. اما جالب آن است که هیچ شاعرى هم از سلامان و ابسال در شعر خود ذکرى نکرده؛ اگرچه از اغلب داستان‎هاى عشقى در اشعار خود نام برده یا به تقلید و به تبعیت یکدیگر آن قصه‏‌ها را به نظم درآورده‏اند<ref>ر.ک: همان، ص249</ref>.
سلامان و ابسال جامى در ادبیات فارسى، مانند ندارد و شاعرى قبل یا بعد از آن، این داستان را به نظم درنیاورده و تا قرن هفتم از نظر فلسفى و عرفانى مورد توجه قرار گرفته است. اما جالب آن است که هیچ شاعرى هم از سلامان و ابسال در شعر خود ذکرى نکرده؛ اگرچه از اغلب داستان‎هاى عشقى در اشعار خود نام برده یا به تقلید و به تبعیت یکدیگر آن قصه‏‌ها را به نظم درآورده‏‌اند<ref>ر.ک: همان، ص249</ref>.


کتاب با یک استدراک به پایان آمده است. عبدى بیگ شیرازى متخلّص به نویدى (متوفّى 988ق) به تقلید جامى، مثنوى سلامان و ابسال تصنیف کرده و در آثار دیگر خود از جمله تكملة الأخبار و فردوس العارفين خود از آن نام برده و ابیاتى نقل کرده‏ است<ref>ر.ک: همان، ص261</ref>.  
کتاب با یک استدراک به پایان آمده است. عبدى بیگ شیرازى متخلّص به نویدى (متوفّى 988ق) به تقلید جامى، مثنوى سلامان و ابسال تصنیف کرده و در آثار دیگر خود از جمله تكملة الأخبار و فردوس العارفين خود از آن نام برده و ابیاتى نقل کرده‏ است<ref>ر.ک: همان، ص261</ref>.  
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش