چهارده رساله: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸۵: خط ۲۸۵:
باب اوّل به شرح فرقه‌هاى معتزله مى‌پردازد و خود داراى سه فصل است در فصل اوّل به اصول چهارگانه‌اى اشاره مى‌كند كه تمام فرقه‌هاى معتزله بر آن اتّفاق‌نظر دارند و آنها عبارتند از:1-نفى باريتعالى از صفات علم و قدرت.
باب اوّل به شرح فرقه‌هاى معتزله مى‌پردازد و خود داراى سه فصل است در فصل اوّل به اصول چهارگانه‌اى اشاره مى‌كند كه تمام فرقه‌هاى معتزله بر آن اتّفاق‌نظر دارند و آنها عبارتند از:1-نفى باريتعالى از صفات علم و قدرت.
2-اعتقاد به محدث بودن قرآن 3-نفى رويت حقتعالى 4-خالق نبودن خدايتعالى در افعال بندگان.
2-اعتقاد به محدث بودن قرآن 3-نفى رويت حقتعالى 4-خالق نبودن خدايتعالى در افعال بندگان.
فصل دوّم در وجه تسميه معتزله است كه گروهى از شاگردان حسن بصرى از حلقه وى بيرون آمده و مذهب جديدى را بوجود آوردند لذا به آنها گفتند:اعتزل حلقة الحسن.فصل سوّم به فرقه‌هاى هفده‌گانه معتزله
فصل دوّم در وجه تسميه معتزله است كه گروهى از شاگردان حسن بصرى از حلقه وى بيرون آمده و مذهب جديدى را بوجود آوردند لذا به آنها گفتند:اعتزل حلقة الحسن.فصل سوّم به فرقه‌هاى هفده‌گانه معتزله مى‌پردازد كه هركدام از آنها داراى نظريّات مختلفى هستند بعضى مى‌گويند خدايتعالى سميع و بصير هست ولى مريد نيست گروهى مى‌گويند كه يك عرض هم مى‌تواند موجود باشد و هم معدوم،برخى معتقدند لفظ وكيل را نمى‌توان بر خدا اطلاق نمود لذا از گفتن'''«حسبنا اللّه و نعم الوكيل»'''مردم را منع مى‌كردند طايفه‌اى ديگر مى‌گويند گواهى على،طلحه و زبير به هيچ وجه مقبول نيست.
مى‌پردازد كه هركدام از آنها داراى نظريّات مختلفى هستند بعضى مى‌گويند خدايتعالى سميع و بصير هست ولى مريد نيست گروهى مى‌گويند كه يك عرض هم مى‌تواند موجود باشد و هم معدوم،برخى معتقدند لفظ وكيل را نمى‌توان بر خدا اطلاق نمود لذا از گفتن'''«حسبنا اللّه و نعم الوكيل»'''مردم را منع مى‌كردند طايفه‌اى ديگر مى‌گويند گواهى على،طلحه و زبير به هيچ وجه مقبول نيست.


باب دوّم:
باب دوّم:
خط ۲۹۵: خط ۲۹۴:
باب سوّم:
باب سوّم:


باب سوّم كتاب دربارۀ رافضيان است دربارۀ وجه اين تسميه اين گروه گفته مى‌شود كه چون زيد فرزند
باب سوّم كتاب دربارۀ رافضيان است دربارۀ وجه اين تسميه اين گروه گفته مى‌شود كه چون زيد فرزند امام سجّاد(ع)بر هشام بن ملك خروج كرد برخى از سربازان و لشكريان زيد،بر ابو بكر دشنام و ناسزا گفتند زيد آنها را از اينكار منع كرد آنها عصبانى شده و از لشكر زيد بيرون آمدند و فقط دويست نفر همراه زيد در لشكر ماندند دراين‌حال زيد رو به لشكريان خود گفت:رفضتمونى قالوا نعم رافضيان داراى 4 گروۀ مهم هستند كه عبارتند از:زيديّه،اماميه،كيسانيه،غاليه زيديه طايفه‌اى هستند كه پيروان زيد بن على مى‌باشند و داراى سه گروه‌اند:گروهى از آنها در حق ابو بكر و عمر ناسزا مى‌گويند و عده‌اى فقط به عثمان دشنام داده و آنرا كافر مى‌دانند و طايفه‌اى ديگر به شيخين احترام گذاشته ولى در عثمان توقّف نمودند.فخر در ادامه مطالب به مذهب اماميه مى‌پردازد و سخنانى را به آنها نسبت مى‌دهد كه از اساس باطل بوده و هيچ واقعيّتى ندارد وى مى‌گويد:اماميه معتقد است كه ابن ملجم قاتل على(ع)نمى‌باشد چون مقتول يكى از موجودات جنّى است كه به صورت على متمثّل شده‌و على(ع)هيچ‌وقت كشته نشده است بلكه به آسمان عروج نموده و دوباره به زمين باز خواهد گشت و انتقام خود را از ابو بكر و عمر خواهد ستاند فخر مى‌افزايد كه به عقيده اماميه رعد صداى على و برق صداى تازيانۀ اوست از اينروى اماميه وقتى صداى رعد و برق مى‌شنوند مى‌گويند:عليك السلام يا امير المومنين بر اهل تحقيق معلوم است كه اظهار اينگونه مطالب بشدّت از ارزش علمى فخر مى‌كاهد طايفۀ از رافضيان،غلات هستند و داراى پانزده فرقه‌اند وجه اشتراك آنها در اين است كه غاليان معتقدند كه خدا در على(ع)حلول كرده است.چهارمين طايفه از رافضيان،كيسانيان هستند كه آنها محمد بن حنيفه را امام پس از امام حسين(ع)مى‌دانند كه داراى سه دسته‌اند و از ميان آنها كربيان معتقدند كه محمد بن حنيفه پس از على بن ابيطالب(ع)امام بوده و اكنون زنده و باقى است.از سخنان نحيف ديگر فخر اينست كه وى به مومن طاق متكلّم برجسته امام صادق(ع)،لقب شيطان داده و او را مانند يهوديان مشبّهه مى‌داند و مى‌گويد پيروان شيطان طاق گمان مى‌كنند كه خداوند در عرش سكونت دارد و فرشتگان حامل
 
عرش خداوند مى‌باشند هرچند فرشتگان نسبت به خدا ضعيف هستند ولى ضعيف بار قوى مى‌كشد و تحمّل سنگينى مى‌كند ناگفته پيداست كه نسبت دادن اينگونه سخنان يا از نادانى آنهاست يا غرض‌ورزى آنها را نسبت به شيعيان نشان مى‌دهد.قاضى نور الله شهيد در كتاب مجالس واقعه‌اى را نقل مى‌كند كه در آن امام صادق(ع) به حسن بيان و قدرت ادبى مؤمن طاق اشاره مى‌كند و وى را تأئيد مى‌نمايد كه طالبان مى‌توانند بدانجا رجوع نمايند
امام سجّاد(ع)بر هشام بن ملك خروج كرد برخى از سربازان و لشكريان زيد،بر ابو بكر دشنام و ناسزا
 
گفتند زيد آنها را از اينكار منع كرد آنها عصبانى شده و از لشكر زيد بيرون آمدند و فقط دويست نفر
 
همراه زيد در لشكر ماندند دراين‌حال زيد رو به لشكريان خود گفت:رفضتمونى قالوا نعم
 
رافضيان داراى 4 گروۀ مهم هستند كه عبارتند از:زيديّه،اماميه،كيسانيه،غاليه
 
زيديه طايفه‌اى هستند كه پيروان زيد بن على مى‌باشند و داراى سه گروه‌اند:گروهى از آنها در حق ابو بكر و عمر
 
ناسزا مى‌گويند و عده‌اى فقط به عثمان دشنام داده و آنرا كافر مى‌دانند و طايفه‌اى ديگر به شيخين احترام
 
گذاشته ولى در عثمان توقّف نمودند.فخر در ادامه مطالب به مذهب اماميه مى‌پردازد و سخنانى را
 
به آنها نسبت مى‌دهد كه از اساس باطل بوده و هيچ واقعيّتى ندارد وى مى‌گويد:اماميه معتقد است كه ابن
 
ملجم قاتل على(ع)نمى‌باشد چون مقتول يكى از موجودات جنّى است كه به صورت على متمثّل شده‌و على(ع)هيچ‌وقت كشته نشده است بلكه به آسمان عروج نموده و دوباره به زمين باز خواهد
 
گشت و انتقام خود را از ابو بكر و عمر خواهد ستاند فخر مى‌افزايد كه به عقيده اماميه رعد صداى على
 
و برق صداى تازيانۀ اوست از اينروى اماميه وقتى صداى رعد و برق مى‌شنوند مى‌گويند:عليك السلام
 
يا امير المومنين بر اهل تحقيق معلوم است كه اظهار اينگونه مطالب بشدّت از ارزش علمى فخر مى‌كاهد
 
طايفۀ از رافضيان،غلات هستند و داراى پانزده فرقه‌اند وجه اشتراك آنها در اين است كه غاليان
 
معتقدند كه خدا در على(ع)حلول كرده است.چهارمين طايفه از رافضيان،كيسانيان هستند كه آنها
 
محمد بن حنيفه را امام پس از امام حسين(ع)مى‌دانند كه داراى سه دسته‌اند و از ميان آنها كربيان معتقدند
 
كه محمد بن حنيفه پس از على بن ابيطالب(ع)امام بوده و اكنون زنده و باقى است.از سخنان نحيف ديگر
 
فخر اينست كه وى به مومن طاق متكلّم برجسته امام صادق(ع)،لقب شيطان داده و او را مانند يهوديان
 
مشبّهه مى‌داند و مى‌گويد پيروان شيطان طاق گمان مى‌كنند كه خداوند در عرش سكونت دارد و فرشتگان حامل
 
عرش خداوند مى‌باشند هرچند فرشتگان نسبت به خدا ضعيف هستند ولى ضعيف بار قوى مى‌كشد و تحمّل
 
سنگينى مى‌كند ناگفته پيداست كه نسبت دادن اينگونه سخنان يا از نادانى آنهاست يا غرض‌ورزى آنها را نسبت
 
به شيعيان نشان مى‌دهد.قاضى نور الله شهيد در كتاب مجالس واقعه‌اى را نقل مى‌كند كه در آن امام صادق(ع)
 
به حسن بيان و قدرت ادبى مؤمن طاق اشاره مى‌كند و وى را تأئيد مى‌نمايد كه طالبان مى‌توانند بدانجا رجوع نمايند


باب پنجم:
باب پنجم:


باب پنجم كتاب دربارۀ كراميان است اين گروه پيروان ابو عبد الله محمد بن كرام هستند ابو عبد اللّه
باب پنجم كتاب دربارۀ كراميان است اين گروه پيروان ابو عبد الله محمد بن كرام هستند ابو عبد اللّه كرام داراى تأليفات بسيارى است كه مملو از ترّهات و ياوه‌گوئى است اين طائفه داراى‌گروههاى بسيارى هستند كه عبارتند از:طرائفيان،اسحاقيان،عابديان،يونانيان،سورميان، هيصميان.اينان معتقدند كه خدايتعالى جسم بوده و جوهر است لذا محل حوادث بوده و داراى جهت و مكان مى‌باشد.
 
كرام داراى تأليفات بسيارى است كه مملو از ترّهات و ياوه‌گوئى است اين طائفه داراى‌گروههاى بسيارى هستند كه عبارتند از:طرائفيان،اسحاقيان،عابديان،يونانيان،سورميان،
 
هيصميان.اينان معتقدند كه خدايتعالى جسم بوده و جوهر است لذا محل حوادث بوده و
 
داراى جهت و مكان مى‌باشد.


باب ششم:
باب ششم:


باب ششم دربارۀ طايفه جبريان سخن مى‌گويد فخر كه خود از اشاعره بوده و جبرى مسلك است مى‌خواهد
باب ششم دربارۀ طايفه جبريان سخن مى‌گويد فخر كه خود از اشاعره بوده و جبرى مسلك است مى‌خواهد اتّهامات جبرى بودن را از خود دفع كند لذا مى‌گويد كه معتزله ما را جبرى و مجبّرى مى‌نامند و اين خطاى آنهاست زيرا ما اعتقاد داريم به قادر بودن انسان ولى وى را موجد افعال نمى‌دانيم
 
اتّهامات جبرى بودن را از خود دفع كند لذا مى‌گويد كه معتزله ما را جبرى و مجبّرى مى‌نامند و اين خطاى آنهاست
 
زيرا ما اعتقاد داريم به قادر بودن انسان ولى وى را موجد افعال نمى‌دانيم


باب هفتم:
باب هفتم:


باب هفتم دربارۀ مرجئيان بحث مى‌كند در وجه‌تسميه اينان گفته‌اند كه اين طايفه مجرم را مجازات نمى‌كنند
باب هفتم دربارۀ مرجئيان بحث مى‌كند در وجه‌تسميه اينان گفته‌اند كه اين طايفه مجرم را مجازات نمى‌كنند بلكه كيفر آن را بخدا واگذار مى‌كنند.اين طايفه كار را بدانجا كشانده‌اند كه مى‌گويند آدمى هم نمى‌تواند به خطا و جرم انسان ديگرى حكم كند بلكه اين كار مخصوص خداست اين گروه در روزگار بنى اميّه بوجود آمدند و داراى پنج گروه‌اند.
 
بلكه كيفر آن را بخدا واگذار مى‌كنند.اين طايفه كار را بدانجا كشانده‌اند كه مى‌گويند آدمى هم نمى‌تواند به خطا و
 
جرم انسان ديگرى حكم كند بلكه اين كار مخصوص خداست اين گروه در روزگار بنى اميّه بوجود آمدند و داراى
 
پنج گروه‌اند.


باب هشتم:
باب هشتم:


باب هشتم در بيان احوالات صوفيه و طوايف آنهاست فخر به يك طايفه از آنها ارزش زيادى قائل
باب هشتم در بيان احوالات صوفيه و طوايف آنهاست فخر به يك طايفه از آنها ارزش زيادى قائل و به مدح آنها مى‌پردازد آنهائيكه راه معرفت اللّه را در تصفيه نفس و تجرد روح از علايق بدن مى‌دانند وى اين طريقه را نيكوترين و نزديكترين راهها مى‌داند اين طائفه پس از اداء فرايض به نوافل مى‌پردازند و به فكر و ذكر و مراقبت نفس مشغولند و همه سعى و تلاش آنها اينست كه باطن و سرّ خود را متوجّه حضرت حق كنند و هرگز از او غافل نباشند فخر اين گروه را صاحبان حقيقت دانسته و به آنها مباهات مى‌كند ولى ظاهرا نسبت به طوايف ديگر ارزش زيادى قائل نيست.
 
و به مدح آنها مى‌پردازد آنهائيكه راه معرفت اللّه را در تصفيه نفس و تجرد روح از علايق بدن مى‌دانند وى اين
 
طريقه را نيكوترين و نزديكترين راهها مى‌داند اين طائفه پس از اداء فرايض به نوافل مى‌پردازند و به فكر و ذكر و
 
مراقبت نفس مشغولند و همه سعى و تلاش آنها اينست كه باطن و سرّ خود را متوجّه حضرت حق كنند و
 
هرگز از او غافل نباشند فخر اين گروه را صاحبان حقيقت دانسته و به آنها مباهات مى‌كند ولى
 
ظاهرا نسبت به طوايف ديگر ارزش زيادى قائل نيست.


باب نهم:
باب نهم:


باب نهم در بيان احوالات كسانى است كه تظاهر به اسلام مى‌كنند اين طايفه شش گروه‌اند باطنيان
باب نهم در بيان احوالات كسانى است كه تظاهر به اسلام مى‌كنند اين طايفه شش گروه‌اند باطنيان يكى از آن گروهاست كه فخر بشدّت از آنها متنفّر است وى زيان اينها را به دين مقدّس اسلام بيشتر از زيان همه كافران مى‌داند زيرا مراد باطنيان ابطال شريعت و انكار وجود خداست اين گروه به هيچ دينى معتقد نبوده و معاد را انكار مى‌كنند ولى با اينهمه تظاهر به اسلام مى‌كنند فخر در اينجا هم به ياوه‌گوئى‌هاى خود نسبت به شيعيان
 
يكى از آن گروهاست كه فخر بشدّت از آنها متنفّر است وى زيان اينها را به دين مقدّس اسلام بيشتر از
 
زيان همه كافران مى‌داند زيرا مراد باطنيان ابطال شريعت و انكار وجود خداست اين گروه به هيچ دينى
 
معتقد نبوده و معاد را انكار مى‌كنند ولى با اينهمه تظاهر به اسلام مى‌كنند فخر در اينجا هم به ياوه‌گوئى‌هاى خود نسبت
 
به شيعيان


فصل دهم:
فصل دهم:


باب دهم كه آخرين باب كتاب را تشكيل مى‌دهد به شرح فرق بيگانه از اسلام مى‌پردازد كه
باب دهم كه آخرين باب كتاب را تشكيل مى‌دهد به شرح فرق بيگانه از اسلام مى‌پردازد كه عبارتند از:يهوديان،نصارى،زردتشتيان،صابيان و فلاسفه همه يهوديان به حضرت موسى(ع)،هارون،يوشع ايمان دارند يهوديان منكر نسخ در احكام و بداء در امور تكوينى هستند و براين باورند كه خداى تعالى از روز ازل پروندۀ نظام هستى را بسته و هيچ چيزى قابل نسخ و تغيير نيست به نظر فخر بيشتر طوايف يهود مشبّهه‌اند.
 
گروه دوّم كه به نصارى معروف است مى‌گويند كه حضرت عيسى فرزند خداست و مصلوب شده است اين گروه خود 5 طايفه‌اند:
عبارتند از:يهوديان،نصارى،زردتشتيان،صابيان و فلاسفه
 
همه يهوديان به حضرت موسى(ع)،هارون،يوشع ايمان دارند يهوديان منكر نسخ در احكام و
 
بداء در امور تكوينى هستند و براين باورند كه خداى تعالى از روز ازل پروندۀ نظام هستى را بسته و هيچ چيزى قابل
 
نسخ و تغيير نيست به نظر فخر بيشتر طوايف يهود مشبّهه‌اند.
 
گروه دوّم كه به نصارى معروف است مى‌گويند كه حضرت عيسى فرزند خداست و مصلوب شده است اين
 
گروه خود 5 طايفه‌اند:
 
1-ملكائيان:ملكا در رم ظاهر شد و بسيارى را كافر كرد به عقيدۀ وى اتحاد خدا با عيسى
 
تا موقع مصلوب شدن مسيح نيز بحال خود باقى بود.
 
2-نسطوريان كه همزمان با مأمون بودند اين گروه عقيده
 
دارند كه اتّحاد خدا با عيسى در موقع مصلوب شدن نبود.شهرستانى اشاره مى‌كند كه نسطوريان در ميان مسيحيان
 
مانند معتزله در ميان مسلمانان بوده است.
 
3-يعقوبيان:اتحاد خدا با عيسى را همانند تركيب‌آسا در
 
شير مى‌داند.


1-ملكائيان:ملكا در رم ظاهر شد و بسيارى را كافر كرد به عقيدۀ وى اتحاد خدا با عيسى تا موقع مصلوب شدن مسيح نيز بحال خود باقى بود.
2-نسطوريان كه همزمان با مأمون بودند اين گروه عقيده دارند كه اتّحاد خدا با عيسى در موقع مصلوب شدن نبود.شهرستانى اشاره مى‌كند كه نسطوريان در ميان مسيحيان مانند معتزله در ميان مسلمانان بوده است.
3-يعقوبيان:اتحاد خدا با عيسى را همانند تركيب‌آسا در شير مى‌داند.
4-فرموريوسيان كه كوشيدند تا عقايد مسيحيان را با فلسفه تطبيق كنند.
4-فرموريوسيان كه كوشيدند تا عقايد مسيحيان را با فلسفه تطبيق كنند.
5-ارمانوسيان‌كسانى هستند كه معتقدند حق تعالى،عيسى را براساس اضافه تشريفيّه،پسر خود خوانده است.
5-ارمانوسيان‌كسانى هستند كه معتقدند حق تعالى،عيسى را براساس اضافه تشريفيّه،پسر خود خوانده است.
ناگفته پيداست كه در قرآن كريم طايفه نصرانى مورد ابطال حضرت حق وارد شده است.
ناگفته پيداست كه در قرآن كريم طايفه نصرانى مورد ابطال حضرت حق وارد شده است.
 
زردتشتيان پيروان زردتشت مى‌باشند وى از اهالى آذربايجان بوده و در زمان گشتاسب ادّعاى پيامبرى نموده است جالب اينجاست كه بسيارى از فقها زردتشت را همرديف ساير انبياى الهى قرار داده‌اند مانند شيخ مفيد در«اوائل المقالات»و شيخ طوسى در نهايه متذكر اين مساله شده‌اند.
زردتشتيان پيروان زردتشت مى‌باشند وى از اهالى آذربايجان بوده و در زمان گشتاسب ادّعاى
صابيان طايفه‌اى بودند كه در زمان حضرت ابراهيم(ع)زندگى مى‌كردند اينها اعتقاد داشتند كه هفت ستاره بعنوان مدبّر و آفريدگار جهان بشمار مى‌آيند كه حضرت ابراهيم به احتجاج آنها برخواست و حادث بودن آنها را ثابت كرد و فرمود:'''«انّى لا احبّ الآفلين»''' آخرين فرقه كه فخر رازى بشدّت با آنها مخالف است فرقه فلاسفه است وى در جوانى به فلسفه و كلام اشتياق فراوانى داشت و مدّتى از عمر خود را دراين‌كار صرف نمود ولى در اواخر يكسره به نقد
 
و ابطال كلام فلاسفه پرداخت و دراين زمينه به تأليفاتى همت گماشت كه در بيان اصول دين و ابطال شبهات فلاسفه است مانند نهاية العقول،المباحث المشرقيّه،كتاب الملخص،شرح اشارات بو على،كتاب جوابات المسائل النجّاريه،كتاب البيان و البرهان فى الرّد على اهل الزيغ و الطغيان،
پيامبرى نموده است جالب اينجاست كه بسيارى از فقها زردتشت را همرديف ساير انبياى الهى قرار داده‌اند
كتاب المباحث المعاديّه فى المطالب المعاديّه،كتاب تهذيب الدلائل فى عيون المسائل،كتاب اشارة النّظار الى لطائف الاسرار
 
مانند شيخ مفيد در«اوائل المقالات»و شيخ طوسى در نهايه متذكر اين مساله شده‌اند.
 
صابيان طايفه‌اى بودند كه در زمان حضرت ابراهيم(ع)زندگى مى‌كردند اينها اعتقاد داشتند كه هفت
 
ستاره بعنوان مدبّر و آفريدگار جهان بشمار مى‌آيند كه حضرت ابراهيم به احتجاج آنها برخواست و حادث
 
بودن آنها را ثابت كرد و فرمود:'''«انّى لا احبّ الآفلين»'''
 
آخرين فرقه كه فخر رازى بشدّت با آنها مخالف است فرقه فلاسفه است وى در جوانى به فلسفه
 
و كلام اشتياق فراوانى داشت و مدّتى از عمر خود را دراين‌كار صرف نمود ولى در اواخر يكسره به نقد
 
و ابطال كلام فلاسفه پرداخت و دراين زمينه به تأليفاتى همت گماشت كه در بيان اصول دين و ابطال
 
شبهات فلاسفه است مانند نهاية العقول،المباحث المشرقيّه،كتاب الملخص،شرح اشارات
 
بو على،كتاب جوابات المسائل النجّاريه،كتاب البيان و البرهان فى الرّد على اهل الزيغ و الطغيان،
 
كتاب المباحث المعاديّه فى المطالب المعاديّه،كتاب تهذيب الدلائل فى عيون المسائل،كتاب
 
اشارة النّظار الى لطائف الاسرار
 
در پايان رساله فخر رازى در تعصّب شديد،اظهار تسنّن كرده و به آن مباهات مى‌كند.
در پايان رساله فخر رازى در تعصّب شديد،اظهار تسنّن كرده و به آن مباهات مى‌كند.


خط ۴۶۷: خط ۳۴۲:




اين رساله از يك مقدّمه و دوازده مسأله تشكيل يافته است در مقدّمه گفته مى‌شود كه فلاحت به معناى برزگرى و درخت
اين رساله از يك مقدّمه و دوازده مسأله تشكيل يافته است در مقدّمه گفته مى‌شود كه فلاحت به معناى برزگرى و درخت نشاندن است و ريشۀ آن از شكافتن زمين است لذا عرب به لب زيرين شكافته افلح گويد در فايدۀ اين علم گفته مى‌شود كه اصل همۀ صفت‌هاست و از پرمنفعت‌ترين علوم بشمار مى‌آيد و حضرت آدم(ع)اوّلين كسى بود كه در روى زمين كشاورزى نمود و بعد از ايشان انبياء و اولياى زيادى به كار كشاورزى پرداختند
 
نشاندن است و ريشۀ آن از شكافتن زمين است لذا عرب به لب زيرين شكافته افلح گويد در
 
فايدۀ اين علم گفته مى‌شود كه اصل همۀ صفت‌هاست و از پرمنفعت‌ترين علوم بشمار مى‌آيد و حضرت آدم(ع)
 
اوّلين كسى بود كه در روى زمين كشاورزى نمود و بعد از ايشان انبياء و اولياى زيادى به كار كشاورزى پرداختند


مسأله اوّل:
مسأله اوّل:


در مسالۀ اوّل علامات زمينهاى خوب و بد را بيان مى‌كند اگر زمينى خاكش سياه و گلش سرخ باشد آن
در مسالۀ اوّل علامات زمينهاى خوب و بد را بيان مى‌كند اگر زمينى خاكش سياه و گلش سرخ باشد آن زمين براى كشاورزى و درختكارى خوب است چون هم بارانهاى زيادى را در خود ذخيره مى‌كند و هم به آب اندكى قناعت مى‌ورزد امّا زمينى كه گل آن سفيد و شوره‌اى باشد اصلا فايده‌اى نمى‌بخشد.
 
زمين براى كشاورزى و درختكارى خوب است چون هم بارانهاى زيادى را در خود ذخيره مى‌كند و هم به آب
 
اندكى قناعت مى‌ورزد امّا زمينى كه گل آن سفيد و شوره‌اى باشد اصلا فايده‌اى نمى‌بخشد.


مسأله دوّم:
مسأله دوّم:


در مساله دوّم به زمان درو كردن گندم و جو اشاره كرده و نحوۀ نگهدارى آنها را بيان مى‌كند.درو كردن جو بايد زودتر انجام
در مساله دوّم به زمان درو كردن گندم و جو اشاره كرده و نحوۀ نگهدارى آنها را بيان مى‌كند.درو كردن جو بايد زودتر انجام شود چون اگر ديرتر درو شود كاهش وزن پيدا كرده و كشاورز متضرّر مى‌شود ولى گندم را زمانى درو مى‌كنند كه هنوز طعم آن شيرين بوده و مرطوب باشد در نحوۀ نگهدارى آنها گفته مى‌شود كه در انبار بايد سوراخ‌هاى زيادى وجود داشته باشد تا بخار از آنها تخليه شود همچنين انبار نبايد نمناك بوده و نزديك اصطبل باشد چون موجب فساد آنها مى‌شود.
 
شود چون اگر ديرتر درو شود كاهش وزن پيدا كرده و كشاورز متضرّر مى‌شود ولى گندم را زمانى درو مى‌كنند كه هنوز
 
طعم آن شيرين بوده و مرطوب باشد در نحوۀ نگهدارى آنها گفته مى‌شود كه در انبار بايد سوراخ‌هاى زيادى وجود داشته
 
باشد تا بخار از آنها تخليه شود همچنين انبار نبايد نمناك بوده و نزديك اصطبل باشد چون موجب فساد
 
آنها مى‌شود.


مسأله سوّم:
مسأله سوّم:


مسالۀ سوّم دربارۀ نحوه آفت‌زدايى رز صحبت مى‌كند كه يكى از آفت‌هاى مهم رز كرم و غنچه است اگر در وقت
مسالۀ سوّم دربارۀ نحوه آفت‌زدايى رز صحبت مى‌كند كه يكى از آفت‌هاى مهم رز كرم و غنچه است اگر در وقت بريدن رز داس را به سير بماليم اين مساله حل مى‌شود و در وقت وزش باد كرم و غنچه از بين مى‌رود.
 
بريدن رز داس را به سير بماليم اين مساله حل مى‌شود و در وقت وزش باد كرم و غنچه از بين مى‌رود.


مسأله چهارم:
مسأله چهارم:
خط ۵۰۷: خط ۳۶۲:
مسأله پنجم:
مسأله پنجم:


مسالۀ پنجم:درخت انگور با هيچ درختى پيوند قبول نمى‌كند چون شباهتى با آنها در خود نمى‌بيند مگر با درخت
مسالۀ پنجم:درخت انگور با هيچ درختى پيوند قبول نمى‌كند چون شباهتى با آنها در خود نمى‌بيند مگر با درخت چنار كه در چوب و برگ با هم شبيه‌اند.
 
چنار كه در چوب و برگ با هم شبيه‌اند.


مسأله ششم:
مسأله ششم:
خط ۵۲۱: خط ۳۷۴:
مسأله نهم:
مسأله نهم:


در مسالۀ نهم علامات رسيدن انگور را بيان مى‌كند.گروهى مى‌گويند علامات رسيدن انگور آنست كه اگر تا
در مسالۀ نهم علامات رسيدن انگور را بيان مى‌كند.گروهى مى‌گويند علامات رسيدن انگور آنست كه اگر تا مدّت شش روز در جايى نگهدارى شود هيچ تغييرى در وى حاصل نمى‌شود.بعضى گفته‌اند علامت رسيدن آنست كه اگر انگورى را بفشارند هسته‌اش بيرون مى‌پرد.
 
مدّت شش روز در جايى نگهدارى شود هيچ تغييرى در وى حاصل نمى‌شود.بعضى گفته‌اند علامت رسيدن آنست
 
كه اگر انگورى را بفشارند هسته‌اش بيرون مى‌پرد.


مسأله دهم:
مسأله دهم:


در مساله دهم به پيوند بعضى از درختان اشاره مى‌كند مثلا اگر نارنج را با ترنج پيوند دهيم ليموى بزرگ حاصل مى‌شود و اگر بادام
در مساله دهم به پيوند بعضى از درختان اشاره مى‌كند مثلا اگر نارنج را با ترنج پيوند دهيم ليموى بزرگ حاصل مى‌شود و اگر بادام را با درخت تمشك تركيب كنيم پستۀ عجيبى بوجود مى‌آيد اين‌گونه پيوندها از غرايب علم كشاورزى است.
 
را با درخت تمشك تركيب كنيم پستۀ عجيبى بوجود مى‌آيد اين‌گونه پيوندها از غرايب علم كشاورزى است.
 
فخر رازى در پايان رساله،مساله‌اى را مطرح مى‌كند كه نحوۀ توليد بادام شيرين و لطيف را به طالبان علم ارائه مى‌دهد.
فخر رازى در پايان رساله،مساله‌اى را مطرح مى‌كند كه نحوۀ توليد بادام شيرين و لطيف را به طالبان علم ارائه مى‌دهد.
 
در خاتمه اين نكته را متذكر مى‌شويم كه در زمان قديم چون علوم مختصر و محدود بودند لذا امكان احاطه بر علوم بر علماء فراهم بود مانند بو على كه بر همۀ رشته‌هاى علمى زمان خودش مسلّط بود ولى اكنون با پيشرفت علوم و تخصصّى شدن آن محال است كسى در همۀ علوم تبحّر و احاطۀ لازم داشته باشد مثلا كشاورزى علمى است كه تخصّص در آن مستلزم يك عمر كار علمى است.
در خاتمه اين نكته را متذكر مى‌شويم كه در زمان قديم چون علوم مختصر و محدود بودند لذا امكان احاطه بر علوم بر علماء فراهم بود مانند بو على كه بر
 
همۀ رشته‌هاى علمى زمان خودش مسلّط بود ولى اكنون با پيشرفت علوم و تخصصّى شدن آن محال است كسى در همۀ علوم تبحّر و
 
احاطۀ لازم داشته باشد مثلا كشاورزى علمى است كه تخصّص در آن مستلزم يك عمر كار علمى است.
 
 


==معرفى اجمالى:==
==معرفى اجمالى:==


 
رسالة الطير يكى از شاهكارى‌هاى فلسفى و عرفانى شيخ الرئيس است وى توانست مسائل پيچيده فلسفى و عرفانى را در قالب تمثيل و رمز بطور جالب و جذّاب براى خوانندگان ارائه دهد.يكى از كسانى كه به ترجمه اين رساله همّت گماشت احمد بن محمد بن القاسم بن احمد بن خديو الاخسيكتى ملقب به ذو الفضائل است كه در نظم و نثر تبحّر فراوانى داشته و بيشتر ادباء و فضلاى خراسان شاگردان وى بودند.در طول تاريخ كسانى مانند غزّالى خواستند به سبك بو على منطق الطير بنويسند ولى دراين ميان رسالۀ شيخ چشمگير بوده و از جايگاه ويژه‌اى برخوردار مى‌باشد.
رسالة الطير يكى از شاهكارى‌هاى فلسفى و عرفانى شيخ الرئيس است وى توانست مسائل پيچيده فلسفى و
 
عرفانى را در قالب تمثيل و رمز بطور جالب و جذّاب براى خوانندگان ارائه دهد.يكى از كسانى كه به ترجمه
 
اين رساله همّت گماشت احمد بن محمد بن القاسم بن احمد بن خديو الاخسيكتى ملقب به ذو الفضائل است
 
كه در نظم و نثر تبحّر فراوانى داشته و بيشتر ادباء و فضلاى خراسان شاگردان وى بودند.در طول تاريخ كسانى مانند
 
غزّالى خواستند به سبك بو على منطق الطير بنويسند ولى دراين ميان رسالۀ شيخ چشمگير بوده و
 
از جايگاه ويژه‌اى برخوردار مى‌باشد.


==گزارش محتوا:==
==گزارش محتوا:==
خط ۵۶۲: خط ۳۹۰:


بو على در ابتداى رساله در جستجوى رفيقى برمى‌آيد تا اندوه وى را گوش داده تا بو على احساس آرامش و راحتى
بو على در ابتداى رساله در جستجوى رفيقى برمى‌آيد تا اندوه وى را گوش داده تا بو على احساس آرامش و راحتى
 
كند ولى افسوس كه چنين دوستى يافت نمى‌شود چون رفقاى اين روزگار در حكم بازرگانى هستند كه در وقت حاجت به انسان روى مى‌آوردند و در وقت بى‌نيازى روى مى‌گردانند مگر دوستان الهى و برادران حقيقت كه مدار رفاقت آنها قرابت الهى و رضاى حق است و ناگفته پيداست كه مخاطب اين رساله همان دوستان الهى هستند بو على قبل از پرداختن به اصل داستان نكاتى را به دوستان حقيقت متذكّر مى‌شود كه در اين مجال اختصارا به آنها اشاره مى‌شود: بو على به برادران سفارش مى‌كند كه حقيقت را نسبت به يكديگر آشكار كنند و پرده‌ها را از روى عقول خود بردارند تا بعضى از آنها برخى ديگر را مطالعه كرده و به كمال راه يابند دوستان الهى بايد مانند خارپشت بواطن خود را آشكار كرده و ظواهر خود را پنهان كنند زيرا خداى تعالى بر بواطن آنها آشكار و بر ظواهر آنها خفى است.
كند ولى افسوس كه چنين دوستى يافت نمى‌شود چون رفقاى اين روزگار در حكم بازرگانى هستند كه در وقت
برادران بايد مانند مار از پوست خود منسلخ شده و بيرون آيند و مانند كرم نرم و آهسته حركت كنند و مانندعقرب باشند تا سلاح آنها همواره در پشت‌شان شيطان را نشانه بگيرد زيرا شيطان هميشه از پشت‌سر انسان را مى‌فريبد.بو على سفارش مى‌كند كه مرگ را پيوسته دوست داشته باشيد تا به حيات ابدى دست يابيد و مانند مرغان پرواز كنيد و در يك آشيانه قرار نگيريد مانند شترمرغ باشيد كه سنگ گرم بيابان را مى‌خورد و مانند افعى كه استخوانهاى سخت را مى‌بلعد و مانند سمندر در ميان آتش باشيد كه فرداى قيامت آتش ضررى به شما نرساند و مانند خفّاش باشيد كه در روز بيرون نمى‌رود تا از دست دشمنان در امان باشد.
 
بو على شجاع‌ترين مردم را كسى مى‌داند كه به فردا اعتماد كند به نظر وى بددل‌ترين مردم كسى است كه از كمال خويش بازماند اگر فرشته‌اى از كار زشت اجتناب كند و اگر بهايم مرتكب قبيحى شوند نبايد تعجّب كنيد چون فرشته
حاجت به انسان روى مى‌آوردند و در وقت بى‌نيازى روى مى‌گردانند مگر دوستان الهى و برادران حقيقت
آلت فساد ندارد و بهايم هم آلت عقل ندارند بلكه از كار آدمى تعجّب كنيد كه با وجود قوّۀ شهوت آنرا منقاد عقل مى‌سازد چنين انسانى از فرشته هم برتر است و برعكس اگر آدمى عقل را اسير شهوت و هواهاى نفسانى سازد وى از حيوان هم پست‌تر است زيرا حيوان عقل ندارد در حاليكه چنين آدمى داراى قوّۀ عقلانى مى‌باشد شيخ الرئيس بعد از تمهيد مقدّمات به داستان پرندگان مى‌پردازد كه مضمون آن چنين است كه گروهى از صيّادان براى صيد بيرون آمده و دامهاى مختلفى پهن كردند علوفه بر روى آن پاشيدند و خودشان نيز پنهان شده و منتظر آمدن صيد بودند و من در ميان مرغان بودم چون ما را ديدند با آواز خودش ما را صدا زدند و ما هم چون نعمت و آسايش زيادى ديديم بدون هيچ شك و ريبى در آنجا فرود آمديم ولى به يكباره در دام صيادان گرفتار شديم هرچقدر براى آزادى خود كوشش مى‌كرديم به نتيجه‌اى نمى‌رسيديم و بند دام‌ها بر اندام و اعضاى ما سخت‌تر مى‌شد مدتى در فكر رهايى از قفس بوديم ولى ديرى نپاييد كه همگى نااميد ومأيوس شديم بالاخره هريك به گوشه‌اى خزيديم و بعد از مدتى چنان با محيط خود گرفتيم كه اصلا پرنده بودن خودمان را فراموش كرديم.روزى از ميان بندهاى قفس بيرون را نگاه مى‌كرديم عدّه‌اى از مرغان را ديديم كه پر و بال خود را از قفس بيرون كشيده و با زحمت فراوان پرواز مى‌كردند چون پاى آنها نيز اسير دامها بود لذا نه به‌طور كلى آزاد بودند و نه اسير.در اين ميان وقتى آنها را نظاره كردم گذشته و اصل خود را به ياد آوردم كه من هم روزگارى پرنده بودم و مثل آنها پرواز مى‌كردم پس اكنون چگونه خود را به اسارت الفت داده و با قفس خوى گرفته‌ام؟
 
كه مدار رفاقت آنها قرابت الهى و رضاى حق است و ناگفته پيداست كه مخاطب اين رساله همان
 
دوستان الهى هستند بو على قبل از پرداختن به اصل داستان نكاتى را به دوستان حقيقت متذكّر مى‌شود كه در اين
 
مجال اختصارا به آنها اشاره مى‌شود:
 
بو على به برادران سفارش مى‌كند كه حقيقت را نسبت به يكديگر آشكار كنند و پرده‌ها را از روى عقول
 
خود بردارند تا بعضى از آنها برخى ديگر را مطالعه كرده و به كمال راه يابند دوستان الهى بايد مانند خارپشت بواطن خود را
 
آشكار كرده و ظواهر خود را پنهان كنند زيرا خداى تعالى بر بواطن آنها آشكار و بر ظواهر آنها خفى است.
 
برادران بايد مانند مار از پوست خود منسلخ شده و بيرون آيند و مانند كرم نرم و آهسته حركت كنند و مانندعقرب باشند تا سلاح آنها همواره در پشت‌شان شيطان را نشانه بگيرد زيرا شيطان هميشه از
 
پشت‌سر انسان را مى‌فريبد.بو على سفارش مى‌كند كه مرگ را پيوسته دوست داشته باشيد تا به حيات
 
ابدى دست يابيد و مانند مرغان پرواز كنيد و در يك آشيانه قرار نگيريد مانند شترمرغ باشيد كه سنگ گرم
 
بيابان را مى‌خورد و مانند افعى كه استخوانهاى سخت را مى‌بلعد و مانند سمندر در ميان آتش باشيد كه فرداى قيامت
 
آتش ضررى به شما نرساند و مانند خفّاش باشيد كه در روز بيرون نمى‌رود تا از دست دشمنان در امان باشد.
 
بو على شجاع‌ترين مردم را كسى مى‌داند كه به فردا اعتماد كند به نظر وى بددل‌ترين مردم كسى است كه از كمال خويش بازماند
 
اگر فرشته‌اى از كار زشت اجتناب كند و اگر بهايم مرتكب قبيحى شوند نبايد تعجّب كنيد چون فرشته
 
آلت فساد ندارد و بهايم هم آلت عقل ندارند بلكه از كار آدمى تعجّب كنيد كه با وجود قوّۀ شهوت آنرا
 
منقاد عقل مى‌سازد چنين انسانى از فرشته هم برتر است و برعكس اگر آدمى عقل را اسير شهوت و هواهاى
 
نفسانى سازد وى از حيوان هم پست‌تر است زيرا حيوان عقل ندارد در حاليكه چنين آدمى داراى قوّۀ عقلانى
 
مى‌باشد شيخ الرئيس بعد از تمهيد مقدّمات به داستان پرندگان مى‌پردازد كه مضمون آن چنين است كه
 
گروهى از صيّادان براى صيد بيرون آمده و دامهاى مختلفى پهن كردند علوفه بر روى آن پاشيدند و خودشان
 
نيز پنهان شده و منتظر آمدن صيد بودند و من در ميان مرغان بودم چون ما را ديدند با آواز خودش ما
 
را صدا زدند و ما هم چون نعمت و آسايش زيادى ديديم بدون هيچ شك و ريبى در آنجا فرود آمديم ولى به
 
يكباره در دام صيادان گرفتار شديم هرچقدر براى آزادى خود كوشش مى‌كرديم به نتيجه‌اى نمى‌رسيديم و بند
 
دام‌ها بر اندام و اعضاى ما سخت‌تر مى‌شد مدتى در فكر رهايى از قفس بوديم ولى ديرى نپاييد كه همگى نااميد ومأيوس شديم بالاخره هريك به گوشه‌اى خزيديم و بعد از مدتى چنان با محيط خود گرفتيم كه اصلا پرنده بودن
 
خودمان را فراموش كرديم.روزى از ميان بندهاى قفس بيرون را نگاه مى‌كرديم عدّه‌اى از مرغان را ديديم كه پر و بال
 
خود را از قفس بيرون كشيده و با زحمت فراوان پرواز مى‌كردند چون پاى آنها نيز اسير دامها بود لذا نه به‌طور كلى آزاد
 
بودند و نه اسير.در اين ميان وقتى آنها را نظاره كردم گذشته و اصل خود را به ياد آوردم كه من هم روزگارى
 
پرنده بودم و مثل آنها پرواز مى‌كردم پس اكنون چگونه خود را به اسارت الفت داده و با قفس خوى گرفته‌ام؟
 
در اينحالت اندوه عجيبى تمام وجودم را دربر گرفت به‌طورى كه نزديك بود از آن غصّه هلاك شوم.
در اينحالت اندوه عجيبى تمام وجودم را دربر گرفت به‌طورى كه نزديك بود از آن غصّه هلاك شوم.
با گريه و زارى آنها را صدا زدم تا راه آزادى از قفس را به من نشان بدهند آنها ابتداء از من وحشت كردند
با گريه و زارى آنها را صدا زدم تا راه آزادى از قفس را به من نشان بدهند آنها ابتداء از من وحشت كردند
 
چون صداى صيادان در ذهن آنها تداعى شده بود ولى با سوگندهاى فراوانى كه من خوردم بالاخره به طرف من آمدند و من با كمك و يارى آنها از قفس خلاصى يافتم بعد از رهايى به آنها گفتم كه اين بند را از پاى من باز كنيد تا من راحت پرواز كنم آنها در جواب گفتند كه اگر اينكار در توان ما بود اوّل بند از پاى خود باز مى‌كرديم و شما هم از طبيبى كه خود بيمار است دارو طلب نكنيد چون فايده‌اى نمى‌دهد.پرندگان همگى براى رهايى از بند پرواز مى‌كنند و در ميان راه منظره‌هاى زيبايى را مشاهده مى‌كنند ولى اين‌بار به هيچ يك از آنها اعتناء نمى‌كنند چون قبلا مزۀ تلخ اسارت را چشيده بودند بعد از مدّتى به سر كوهى مى‌رسند وقتى نگاه مى‌كنند هشت كوه ديگر مى‌بينند كه در نهايت عظمت و بلندى است به طورى كه چشم از ديدن انتهاى آن عاجز مى‌ماند.دوستان گفتند كه فرود آمدن در اينجا جايز نيست بايد طىّ طريق كرد تا به سر منزل مقصود رسيد چون ممكن است صيّادانى در كمين ما باشند بالاخره با رنج و زحمت زيادى خود را به بالاى كوه هفتم رسانديم بعضى از دوستان گفتند كه اكنون‌وقت استراحت است و ما ديگر نمى‌توانيم پرواز كنيم لذا مدّت كوتاهى آنجا رحل اقامت گزيديم بوستان و آبادى حيرت‌انگيزى را مشاهده نموديم ولى آواز برآمد كه اكنون وقت استراحت نيست و همانا توقّف در اينجا عمر ضايع كردن است چون احتمال دارد صيادان در تعقيب ما باشند لذا به سرعت پرواز كرديم و چون به كوه هشتم رسيديم مرغانى ديديم كه در ظرافت و لطافت و حسن كمال و بهاء منحصر بفرد بودند وقتى گرفتارى خود را بر آنها عرضه داشتيم گفتند كه پشت اين كوه شهرى است كه پادشاه آنجا حاجت هر مظلومى را برآورده مى‌سازد لذا با شور و شعف زيادى خود را به قصر پادشاه رسانديم چون آنها ما را به حضور ملك راه دادند جمال و جلال پادشاه بر ما ظهور كرد و ما بيهوش و مدهوش افتاديم.بعد از هوشيارى پادشاه فرمود كه حلّ گرفتارى شما به دست آن‌كس است كه شما را گرفتار نموده است لذا من رسولى پيش آنان مى‌فرستم تابند از پاى شما باز كرده و شما را از بدى برهاند.
چون صداى صيادان در ذهن آنها تداعى شده بود ولى با سوگندهاى فراوانى كه من خوردم بالاخره به طرف من آمدند و من با
 
كمك و يارى آنها از قفس خلاصى يافتم بعد از رهايى به آنها گفتم كه اين بند را از پاى من باز كنيد تا من راحت پرواز
 
كنم آنها در جواب گفتند كه اگر اينكار در توان ما بود اوّل بند از پاى خود باز مى‌كرديم و شما هم از طبيبى كه خود بيمار است
 
دارو طلب نكنيد چون فايده‌اى نمى‌دهد.پرندگان همگى براى رهايى از بند پرواز مى‌كنند و در ميان راه منظره‌هاى
 
زيبايى را مشاهده مى‌كنند ولى اين‌بار به هيچ يك از آنها اعتناء نمى‌كنند چون قبلا مزۀ تلخ اسارت را چشيده
 
بودند بعد از مدّتى به سر كوهى مى‌رسند وقتى نگاه مى‌كنند هشت كوه ديگر مى‌بينند كه در نهايت عظمت و بلندى است
 
به طورى كه چشم از ديدن انتهاى آن عاجز مى‌ماند.دوستان گفتند كه فرود آمدن در اينجا جايز نيست بايد طىّ طريق
 
كرد تا به سر منزل مقصود رسيد چون ممكن است صيّادانى در كمين ما باشند
 
بالاخره با رنج و زحمت زيادى خود را به بالاى كوه هفتم رسانديم بعضى از دوستان گفتند كه اكنون‌وقت استراحت است و ما ديگر نمى‌توانيم پرواز كنيم لذا مدّت كوتاهى آنجا رحل اقامت گزيديم بوستان
 
و آبادى حيرت‌انگيزى را مشاهده نموديم ولى آواز برآمد كه اكنون وقت استراحت نيست و همانا توقّف در اينجا عمر ضايع
 
كردن است چون احتمال دارد صيادان در تعقيب ما باشند لذا به سرعت پرواز كرديم و چون به كوه هشتم رسيديم
 
مرغانى ديديم كه در ظرافت و لطافت و حسن كمال و بهاء منحصر بفرد بودند وقتى گرفتارى خود را بر آنها عرضه
 
داشتيم گفتند كه پشت اين كوه شهرى است كه پادشاه آنجا حاجت هر مظلومى را برآورده مى‌سازد لذا با شور
 
و شعف زيادى خود را به قصر پادشاه رسانديم چون آنها ما را به حضور ملك راه دادند جمال و جلال پادشاه بر
 
ما ظهور كرد و ما بيهوش و مدهوش افتاديم.بعد از هوشيارى پادشاه فرمود كه حلّ گرفتارى شما به دست آن‌كس است
 
كه شما را گرفتار نموده است لذا من رسولى پيش آنان مى‌فرستم تابند از پاى شما باز كرده و شما را از بدى برهاند.
 
پس همراه فرستاده پادشاه برگشتيم دوستان دربارۀ جمال و بهاى پادشاه از من سؤال كردند و من در نهايت زيبايى
پس همراه فرستاده پادشاه برگشتيم دوستان دربارۀ جمال و بهاى پادشاه از من سؤال كردند و من در نهايت زيبايى
 
و جمال وى را توصيف كرده و ستودم ولى متأسفانه دوستان بر من خرده گرفته و زبان به ملامت من گشودند و مرا به معالجۀ طبّى سفارش نمودند افسوس كه سخنان من در نزد اينان ضايع گشت و بى‌اثر ماند و من از خداوند متعال استعانت جسته و از چنين مردم نادانى بيزارى مى‌جويم.
و جمال وى را توصيف كرده و ستودم ولى متأسفانه دوستان بر من خرده گرفته و زبان به ملامت من
اين خلاصه داستانى بود كه بو على از زبان پرندگان به رشته تحرير درآورده است بعد از بو على شارحانى پيدا شدند و نكات حكمى و عرفانى رساله را تأويل و تفسير نمودند
 
گشودند و مرا به معالجۀ طبّى سفارش نمودند افسوس كه سخنان من در نزد اينان ضايع گشت و بى‌اثر ماند
 
و من از خداوند متعال استعانت جسته و از چنين مردم نادانى
 
بيزارى مى‌جويم.
 
اين خلاصه داستانى بود كه بو على از زبان پرندگان به رشته تحرير درآورده است بعد از بو على شارحانى پيدا شدند و
 
نكات حكمى و عرفانى رساله را تأويل و تفسير نمودند
 




==معرفى اجمالى:==
==معرفى اجمالى:==


 
از آنجا كه مهم‌ترين جهان‌بينى انسان شناخت مبداء و معاد است از اينروى اكثر فلاسفۀ اسلامى كوشيدند تا دراين زمينه تأليفاتى داشته باشند اثير الدين ابهرى هم به اين مسالۀ مهم پى‌برده و به نوشتن اين رساله همت گماشته
از آنجا كه مهم‌ترين جهان‌بينى انسان شناخت مبداء و معاد است از اينروى اكثر فلاسفۀ اسلامى كوشيدند تا
است البته سطح اين نوع كتابها غالبا متفاوت است مثلا مبداء و معاد صدر المتألهين به مراتب بالاتر از اينگونه رساله‌هاست ولى رسالۀ حاضر در زمان خودش حائز اهميت است.ابهرى از دانشمندان معروفيست كه در عصر خواجه نصير الدين طوسى مى‌زيست.
 
دراين زمينه تأليفاتى داشته باشند اثير الدين ابهرى هم به اين مسالۀ مهم پى‌برده و به نوشتن اين رساله همت گماشته
 
است البته سطح اين نوع كتابها غالبا متفاوت است مثلا مبداء و معاد صدر المتألهين به مراتب بالاتر از
 
اينگونه رساله‌هاست ولى رسالۀ حاضر در زمان خودش حائز اهميت است.ابهرى از دانشمندان معروفيست
 
كه در عصر خواجه نصير الدين طوسى مى‌زيست.


==گزارش محتوا:==
==گزارش محتوا:==




رساله مبداء و معاد كه به كلمات عشرۀ ابهرى معروف است از ده كلمه تشكيل يافته جالب توجّه
رساله مبداء و معاد كه به كلمات عشرۀ ابهرى معروف است از ده كلمه تشكيل يافته جالب توجّه اينكه ابهرى در پايان هر كلمه مطالبى را تحت عنوان«سرّ»براى طالبان علم ارائه مى‌دهد كه از اهمّيت فوق‌العاده‌اى برخوردار مى‌باشد.
 
اينكه ابهرى در پايان هر كلمه مطالبى را تحت عنوان«سرّ»براى طالبان علم ارائه مى‌دهد كه از اهمّيت
 
فوق‌العاده‌اى برخوردار مى‌باشد.


كلمه اوّل:
كلمه اوّل:
 
وى در كلمۀ اوّل به اثبات باريتعالى مى‌پردازد بدين‌گونه كه هرچيزى كه موجود است اگر محتاج به علّت فاعلى نباشد بلكه صرفا حقيقت وجود از ذات وى انتزاع شود آن حقيقت واجب الوجود بالذّات خواهد بود.
وى در كلمۀ اوّل به اثبات باريتعالى مى‌پردازد بدين‌گونه كه هرچيزى كه موجود است اگر محتاج به علّت فاعلى
 
نباشد بلكه صرفا حقيقت وجود از ذات وى انتزاع شود آن حقيقت واجب الوجود بالذّات خواهد بود.
 
يكى از اسرار مهمّ اينست كه چون تمامى ممكنات به او احتياج و افتقار دارند لذا باريتعالى اوّل است و وجود
يكى از اسرار مهمّ اينست كه چون تمامى ممكنات به او احتياج و افتقار دارند لذا باريتعالى اوّل است و وجود
 
او چون محتاج به غير نيست لذا اشرف است ناگفته پيداست كه وجود حق تعالى علت العلل اشياء بوده و تمام موجودات امكانى به او احتياج دارند.
او چون محتاج به غير نيست لذا اشرف است ناگفته پيداست كه وجود حق تعالى علت العلل اشياء
 
بوده و تمام موجودات امكانى به او احتياج دارند.


كلمه دوّم:
كلمه دوّم:


در كلمۀ دوّم به بحث مقولات عشر مى‌پردازد بدين ترتيب كه ممكن الوجود يا جوهر است و يا عرض.
در كلمۀ دوّم به بحث مقولات عشر مى‌پردازد بدين ترتيب كه ممكن الوجود يا جوهر است و يا عرض.
سپس به بيان جواهر پنج‌گانه پرداخته و در نهايت اعراض نه‌گانه را مورد بررسى قرار مى‌دهد در پايان كلمه دوّم
سپس به بيان جواهر پنج‌گانه پرداخته و در نهايت اعراض نه‌گانه را مورد بررسى قرار مى‌دهد در پايان كلمه دوّم
تحت عنوان«سرّ»به عقل فعّال اشاره مى‌كند كه نفوس انسانى را از قوّه به فعليّت درمى‌آورد و در اثرتجلّى و ظهور عقل فعال بر قواى باطنى انسان است كه علوم و معارف قابل درك و فهم مى‌باشد.
تحت عنوان«سرّ»به عقل فعّال اشاره مى‌كند كه نفوس انسانى را از قوّه به فعليّت درمى‌آورد و در اثرتجلّى و ظهور عقل فعال بر قواى باطنى انسان است كه علوم و معارف قابل درك و فهم مى‌باشد.


كلمه سوّم:
كلمه سوّم:


كلمۀ سوّم،درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است
كلمۀ سوّم،درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
 
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب،باد، خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات،حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر،عطارد،زهره،آفتاب، مرّيخ،مشترى،زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.
و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام
 
مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
 
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب،باد،
 
خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات،حيوانات و معادن
 
در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر،عطارد،زهره،آفتاب،
 
مرّيخ،مشترى،زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.


كلمه چهارم:
كلمه چهارم:


كلمۀ چهارم دربارۀ فلك الافلاك است به عقيدۀ قدما هيچ جسمى در نظام هستى بزرگتر از فلك اعظم نيست و آن
كلمۀ چهارم دربارۀ فلك الافلاك است به عقيدۀ قدما هيچ جسمى در نظام هستى بزرگتر از فلك اعظم نيست و آن همان است كه در لسان شريعت به عرش تعبير مى‌شود و همۀ اجسام عالم درون اوست و او را جسم كل نيز مى‌نامند و نفس اين فلك را نفس كل گفته و لوح محفوظ نيز مى‌خوانند و اولين چيزى كه باريتعالى ايجاد كرده است همين نفس كل است كه در لسان روايات به«اوّل ما خلق اللّه»تعبير شده است.
 
خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه اين نوع مباحث در رابطه با نجوم قديم قابل تفسير مى‌باشد و اكنون بسيارى از مبانى نجوم بطلميوس منسوخ شده است.
همان است كه در لسان شريعت به عرش تعبير مى‌شود و همۀ اجسام عالم درون اوست و او را جسم كل نيز
 
مى‌نامند و نفس اين فلك را نفس كل گفته و لوح محفوظ نيز مى‌خوانند و اولين چيزى كه باريتعالى ايجاد
 
كرده است همين نفس كل است كه در لسان روايات به«اوّل ما خلق اللّه»تعبير شده است.
 
خوانندگان محترم توجّه داشته باشند كه اين نوع مباحث در رابطه با نجوم قديم قابل تفسير مى‌باشد و اكنون
 
بسيارى از مبانى نجوم بطلميوس منسوخ شده است.


كلمه پنجم:
كلمه پنجم:


در كلمۀ پنجم گفته مى‌شود كه همه افلاك داراى حيات‌اند ولى عناصر بجهت عدم اعتدال فاقد حيات هستند
در كلمۀ پنجم گفته مى‌شود كه همه افلاك داراى حيات‌اند ولى عناصر بجهت عدم اعتدال فاقد حيات هستند زيرا حيات همواره در جايى است كه داراى اعتدال است پس وقتى افلاك به گردش درمى‌آيند و در مسيرعناصر قرار مى‌گيرند شعاع و حرارت كواكب به عناصر منتقل شده او را پرورش مى‌دهد لذا عناصر بواسطه فيض الهى روح نباتى را از عقل فعال دريافت مى‌كنند هرچه اعتدال زيادتر باشد رتبه وجودى قوى‌تر مى‌شود يعنى ابتدا روح نباتى قبول مى‌كند سپس روح حيوانى و در نهايت كه به اعتدال حقيقى روى آورد روح ملكى قبول مى‌كند و بدين‌وسيله مبداء و معاد به همديگر پيوند مى‌خورند.
 
زيرا حيات همواره در جايى است كه داراى اعتدال است پس وقتى افلاك به گردش درمى‌آيند و در مسيرعناصر قرار مى‌گيرند شعاع و حرارت كواكب به عناصر منتقل شده او را پرورش مى‌دهد لذا عناصر بواسطه فيض الهى
 
روح نباتى را از عقل فعال دريافت مى‌كنند هرچه اعتدال زيادتر باشد رتبه وجودى قوى‌تر مى‌شود يعنى ابتدا روح نباتى
 
قبول مى‌كند سپس روح حيوانى و در نهايت كه به اعتدال حقيقى روى آورد روح ملكى قبول مى‌كند و بدين‌وسيله مبداء و
 
معاد به همديگر پيوند مى‌خورند.


كلمه ششم:
كلمه ششم:


در كلمۀ ششم دربارۀ قواى ادراكى و تحريكى انسان صحبت مى‌كند و مدركات ظاهرى و باطنى انسان را مورد
در كلمۀ ششم دربارۀ قواى ادراكى و تحريكى انسان صحبت مى‌كند و مدركات ظاهرى و باطنى انسان را مورد بررسى قرار مى‌دهد ادراك باطنى انسان پنج تاست كه عبارتند از:حس مشترك،خيال،وهم،حفظ،تخيّله
 
بررسى قرار مى‌دهد ادراك باطنى انسان پنج تاست كه عبارتند از:حس مشترك،خيال،وهم،حفظ،تخيّله


كلمه هفتم:
كلمه هفتم:


در كلمه هفتم به مراتب سه‌گانه عقل بشرى اشاره مى‌كند كه عبارتند از:عقل هيولانى،عقل بالملكه و عقل بالفعل
در كلمه هفتم به مراتب سه‌گانه عقل بشرى اشاره مى‌كند كه عبارتند از:عقل هيولانى،عقل بالملكه و عقل بالفعل عقل هيولانى آنست كه در آن هيچ نقش و صورتى وجود ندارد.عقل بالملكه آنست كه در آن اوّليات و محسوسات و وجدانيات حاصل شده است ولى عقل بالفعل بعد از تأليف و تركيب ميان اوليات و بديهيّات حاصل مى‌شود عقل بالفعل در رهگذر غوطه‌ورى در معقولات مى‌تواند به عقل مستفاد تبديل شود
 
عقل هيولانى آنست كه در آن هيچ نقش و صورتى وجود ندارد.عقل بالملكه آنست كه در آن اوّليات و
 
محسوسات و وجدانيات حاصل شده است ولى عقل بالفعل بعد از تأليف و تركيب ميان اوليات
 
و بديهيّات حاصل مى‌شود عقل بالفعل در رهگذر غوطه‌ورى در معقولات مى‌تواند به عقل مستفاد تبديل شود


كلمه هشتم:
كلمه هشتم:


در كلمۀ هشتم دربارۀ منبع خير و شرف بودن باريتعالى بحث مى‌كند كه از او هيچ شرّى صادر نمى‌شود و تمامى
در كلمۀ هشتم دربارۀ منبع خير و شرف بودن باريتعالى بحث مى‌كند كه از او هيچ شرّى صادر نمى‌شود و تمامى مخلوقات باريتعالى خير است.
 
مخلوقات باريتعالى خير است.


كلمه نهم:
كلمه نهم:


در كلمۀ نهم دربارۀ قضا و قدر و اثبات تجرد نفس سخن به ميان مى‌آورد.هر عملى كه در لوح محفوظ منقوش است
در كلمۀ نهم دربارۀ قضا و قدر و اثبات تجرد نفس سخن به ميان مى‌آورد.هر عملى كه در لوح محفوظ منقوش است آنرا قضاى الهى نامند و هرچه سال به سال و ساعت به ساعت بوجود مى‌آيد كه در لوح است آن را قدر مى‌خوانند ابهرى در اثبات تجرّد نفس همان برهان بو على را به شكل ديگرى مطرح مى‌كند و در اين ميان به نكات عرفانى هم اشاره مى‌كند.
 
آنرا قضاى الهى نامند و هرچه سال به سال و ساعت به ساعت بوجود مى‌آيد كه در لوح است آن را قدر مى‌خوانند
 
ابهرى در اثبات تجرّد نفس همان برهان بو على را به شكل ديگرى مطرح مى‌كند و در اين ميان به نكات
 
عرفانى هم اشاره مى‌كند.


كلمه دهم:
كلمه دهم:


كلمۀ دهم كه آخرين كلمۀ رساله را تشكيل مى‌دهد دربارۀ وجود ذهنى و عينى بحث مى‌كند.يكى از تقسيمات وجود
كلمۀ دهم كه آخرين كلمۀ رساله را تشكيل مى‌دهد دربارۀ وجود ذهنى و عينى بحث مى‌كند.يكى از تقسيمات وجود آنست كه موجود بما هو موجود يا ذهنى است و يا عينى.عينى آنست كه آثار خارجى بر آن مترتّب مى‌شود ولى ذهنى آنست كه آثار خارجى ندارد ابهرى در اين كلمه به مطلب لطيفى اشاره مى‌كند كه روح انسان وقتى از بدن مفارقت مى‌كند علم و افعال خود را يك‌به‌يك به ياد مى‌آورد هر فعل و علمى كه الهى بود بر اثر آن روح احساس راحتى مى‌كند ولى اگر علوم و افعال او وهمى و يا شيطانى بودند ترس و نفرت روح را دربرمى‌گيرد و از اينجاست كه انسان مى‌تواند به حشرونشر
 
آنست كه موجود بما هو موجود يا ذهنى است و يا عينى.عينى آنست كه آثار خارجى بر آن مترتّب مى‌شود
 
ولى ذهنى آنست كه آثار خارجى ندارد
 
ابهرى در اين كلمه به مطلب لطيفى اشاره مى‌كند كه روح انسان وقتى از بدن مفارقت مى‌كند علم و افعال خود را
 
يك‌به‌يك به ياد مى‌آورد هر فعل و علمى كه الهى بود بر اثر آن روح احساس راحتى مى‌كند ولى اگر علوم و افعال او
 
وهمى و يا شيطانى بودند ترس و نفرت روح را دربرمى‌گيرد و از اينجاست كه انسان مى‌تواند به حشرونشر
 
وقوف پيدا كند.در پايان به سرّى از اسرار اشاره كرده و رساله را به پايان مى‌رساند.
وقوف پيدا كند.در پايان به سرّى از اسرار اشاره كرده و رساله را به پايان مى‌رساند.




خط ۸۱۳: خط ۴۶۷:




شارح ابتداء به شرايط دوستى اشاره مى‌كند كه
شارح ابتداء به شرايط دوستى اشاره مى‌كند كه همواره در ميان دو فردى باشد كه به يكديگر شناخت كافى داشته و بر هيأت نفس يكديگر مطلّع باشند و چون در مطلوب متّفق باشند محبت و مودّت ميان آنها بمراتب بيشتر از ساير افراد خواهد بود. البته وقتى اخوت و صداقت برادران بر يكديگر ثابت شد لازم است كه آنها رازهاى خود را نسبت به
 
همواره در ميان دو فردى باشد كه به يكديگر شناخت كافى داشته و بر هيأت نفس يكديگر مطلّع باشند
 
و چون در مطلوب متّفق باشند محبت و مودّت ميان آنها بمراتب بيشتر از ساير افراد خواهد بود.
 
البته وقتى اخوت و صداقت برادران بر يكديگر ثابت شد لازم است كه آنها رازهاى خود را نسبت به
 
يكديگر آشكار سازند چون اگر برادرى از لحاظ معرفت از ديگرى بيشتر باشد مى‌تواند از وى كسب كمال كند و اگر
يكديگر آشكار سازند چون اگر برادرى از لحاظ معرفت از ديگرى بيشتر باشد مى‌تواند از وى كسب كمال كند و اگر
كمتر باشد آن ديگرى از وى كمال اخذ مى‌كند همچنين بر برادران لازم است يكديگر را مطالعه كرده تا كمالاتشان
كمتر باشد آن ديگرى از وى كمال اخذ مى‌كند همچنين بر برادران لازم است يكديگر را مطالعه كرده تا كمالاتشان
زياد شود.شارح به نفس ناطقه انسان اشاره كرده و دو قوّۀ عالمه و عامله وى را مورد بررسى قرار مى‌دهد.
زياد شود.شارح به نفس ناطقه انسان اشاره كرده و دو قوّۀ عالمه و عامله وى را مورد بررسى قرار مى‌دهد.
شيخ الرئيس به دوستان سفارش مى‌كند كه مانند خارپشت باشيد.شارح به بيان خصوصيّات خارپشت
شيخ الرئيس به دوستان سفارش مى‌كند كه مانند خارپشت باشيد.شارح به بيان خصوصيّات خارپشت
مى‌پردازد كه مهمترين آنها اينست كه معمولا وى از طعام امتناع مى‌كند و بيشتر از چهل روز هم مى‌تواند غذا نخورد
مى‌پردازد كه مهمترين آنها اينست كه معمولا وى از طعام امتناع مى‌كند و بيشتر از چهل روز هم مى‌تواند غذا نخورد
شارح سپس فوايد جوع را بيان كرده و علّت اينكه بعضى از عرفا مدّت زيادى از غذا امساك مى‌كنند را شرح
شارح سپس فوايد جوع را بيان كرده و علّت اينكه بعضى از عرفا مدّت زيادى از غذا امساك مى‌كنند را شرح
 
و بسط مى‌دهد.بو على به برادران سفارش مى‌كند كه مانند مار از پوستين خود منسلخ شويد.معمولا مار از اوّل ربيع كه هوا معتدل مى‌شود شروع به پوست انداختن مى‌كند و روشنى چشم مار پس از پوست افكندن زياد مى‌شود.بو على با اين
و بسط مى‌دهد.بو على به برادران سفارش مى‌كند كه مانند مار از پوستين خود منسلخ شويد.معمولا مار از اوّل ربيع كه هوا
تشبيه بيان مى‌كند كه قالب آدمى نسبت با نفس همانند پوست مار است نسبت به خود مار هرچند در مشرب حكماء نفس داخل بدن نيست ولى متصرّف بدن است به‌هرحال صاحبان نفوس كامله براساس انقطاع از اغيار توانسته‌اند از بدن منسلخ شده و متوجّه حضرت حق شوند.
 
شيخ الرئيس به برادران سفارش مى‌كند كه مرگ را دوست داشته باشيد تا به حيات ابدى نايل شويد.هركس به اختيار خوداز هواهاى نفسانى بميرد مى‌تواند حيات ابدى را بدست آورد بو على به‌طور رمز مى‌گويد كه زهر بخوريد تا زنده بمانيد شارح در اين باب به كيفيّت مبارزه با نفس مى‌پردازد وى مى‌گويد كه اعتدال نفوس شهوانى و غضبى و هرچه از اينها متولد مى‌شود و قطع تعلّقات عالم طبيعت كمتر از زهر خوردن نيست پس زهر خوردن اشاره‌اى است به سخت بودن اصلاح نفس.
معتدل مى‌شود شروع به پوست انداختن مى‌كند و روشنى چشم مار پس از پوست افكندن زياد مى‌شود.بو على با اين
شيخ نفس انسانى را به پرنده تمثيل كرد و پريدن را به طلب كردن و اكتساب معقولات تشبيه نمود وقتى كه پرنده از ميان حلقات دامها بيرون را نگاه مى‌كرد مرغانى را ديد كه پروبال خويش را از قفس بيرون كشيده و بحدّى بودند كه نمى‌توانستند بپرند و هم بطور كلّى از بقاياى دام نجات نمى‌يافتند و اثر حلقهاى دام در پاى ايشان مانده بود.اين تشبيه در واقع صفت نفس ناطقه است مادامى كه با بدن است نه بطور كلّى از حقايق معقولات محجوب است و نه عين عقل و معقول است در اينجا شارح به بيان احوال نفوس در سعادت و شقاوت مى‌پردازد چون نفوس ناطقه داراى دو ركن اساسى قوه عالمه و عامله است عدّه‌اى از مردم هستند كه قوّۀ عالمه آنها مى‌تواند معقولات را به درستى تصوّر كند و همچنين قوۀ عامله آنها بر قواى بدنى كاملا مستولى است اينان همان انبياء و اوليا مى‌باشند نفسى كه از قصور استعداد يا غير آن نمى‌تواند تصوّر معقولات كند و قوۀ عامله وى هم معطّل بوده و از استيلاى نفس هم خبرى نمى‌باشد
 
اين گروه همان كودكان،ابلهان و مجانين مى‌باشد و نفسى كه عالمه او تصوّر معقولات نكرده ولى عامله او ملكه فاضله و اخلاق نيكو حاصل كرده باشد اين گروه صلحاء الناس هستند كه پارسا ناميده مى‌شوند و نفسى كه تصوّر معقولات نكرده بلكه صورتهاى نادرستى را تصوّر كرده كه در واقع جهل مركّب است و عامله وى هم ملكه فاضله ندارد اين گروه ضالاّن و هالكان هستند.
تشبيه بيان مى‌كند كه قالب آدمى نسبت با نفس همانند پوست مار است نسبت به خود مار هرچند در
 
مشرب حكماء نفس داخل بدن نيست ولى متصرّف بدن است به‌هرحال صاحبان نفوس كامله براساس انقطاع
 
از اغيار توانسته‌اند از بدن منسلخ شده و متوجّه حضرت حق شوند.
 
شيخ الرئيس به برادران سفارش مى‌كند كه مرگ را دوست داشته باشيد تا به حيات ابدى نايل شويد.هركس به اختيار خوداز هواهاى نفسانى بميرد مى‌تواند حيات ابدى را بدست آورد
 
بو على به‌طور رمز مى‌گويد كه زهر بخوريد تا زنده بمانيد شارح در اين باب به كيفيّت مبارزه با نفس مى‌پردازد وى مى‌گويد
 
كه اعتدال نفوس شهوانى و غضبى و هرچه از اينها متولد مى‌شود و قطع تعلّقات عالم طبيعت كمتر از زهر خوردن نيست
 
پس زهر خوردن اشاره‌اى است به سخت بودن اصلاح نفس.
 
شيخ نفس انسانى را به پرنده تمثيل كرد و پريدن را به طلب كردن و اكتساب معقولات تشبيه نمود
 
وقتى كه پرنده از ميان حلقات دامها بيرون را نگاه مى‌كرد مرغانى را ديد كه پروبال خويش را از قفس
 
بيرون كشيده و بحدّى بودند كه نمى‌توانستند بپرند و هم بطور كلّى از بقاياى دام نجات نمى‌يافتند و اثر حلقهاى دام در پاى
 
ايشان مانده بود.اين تشبيه در واقع صفت نفس ناطقه است مادامى كه با بدن است نه بطور كلّى از حقايق معقولات
 
محجوب است و نه عين عقل و معقول است در اينجا شارح به بيان احوال نفوس در سعادت و شقاوت مى‌پردازد
 
چون نفوس ناطقه داراى دو ركن اساسى قوه عالمه و عامله است عدّه‌اى از مردم هستند كه قوّۀ عالمه آنها مى‌تواند معقولات
 
را به درستى تصوّر كند و همچنين قوۀ عامله آنها بر قواى بدنى كاملا مستولى است اينان همان انبياء و اوليا مى‌باشند
 
نفسى كه از قصور استعداد يا غير آن نمى‌تواند تصوّر معقولات كند و قوۀ عامله وى هم معطّل بوده و از استيلاى نفس هم خبرى نمى‌باشد
 
اين گروه همان كودكان،ابلهان و مجانين مى‌باشد و نفسى كه عالمه او تصوّر معقولات نكرده ولى عامله او ملكه فاضله و اخلاق نيكو
 
حاصل كرده باشد اين گروه صلحاء الناس هستند كه پارسا ناميده مى‌شوند و نفسى كه تصوّر معقولات نكرده بلكه صورتهاى نادرستى
 
را تصوّر كرده كه در واقع جهل مركّب است و عامله وى هم ملكه فاضله ندارد اين گروه ضالاّن و هالكان هستند.
 
با دقّت در احوالات نفوس فوق سعادت و شقاوت آنها فهميده مى‌شود.
با دقّت در احوالات نفوس فوق سعادت و شقاوت آنها فهميده مى‌شود.
در داستان آمده است كه چطور از كوههاى مختلفى عبور كرده تا به كوه هشتم رسيدند عبور از كوههاى مختلف در واقع
در داستان آمده است كه چطور از كوههاى مختلفى عبور كرده تا به كوه هشتم رسيدند عبور از كوههاى مختلف در واقع
 
پشت‌سر گذاشتن علوم رياضى و طبيعى است مرغان آن ديار كه همان نفوس مفارق‌اند طيور را غمگسارى كرده و در وراى اين كوه شهرى را به آنها نشان دادند كه همان علم اعلى است و صحنه‌هاى خوش آن ديار امور عامه است و بالاخره رسيدن به محضر پادشاه در واقع الهيّات بمعنى الاخص است كه متكفل اثبات باريتعالى و بررسى صفات اوست امّا حديث جلال و بهاء پادشاه آنستكه براى رسيدن به ذات باريتعالى هيچ راهى وجود ندارد و چنين نيست كه از جهت او حجابى باشد جز غايت انكشاف او بلكه غايت انكشاف او حجاب اوست در پايان گفته مى‌شود كه شارح با انصاف زيادى متذكر اين مطلب مى‌شود كه اين شرح اگر مطابق با سخنان بو على باشد توفيق خداوند سبحان است كه مرا موافقت كرده است و دوستان حتما از آن استفاده خواهند نمود و احيانا اگر مطابق و ملايم با سخنان شيخ الرئيس نباشد از جهت قصور و نقصان نمى‌باشد چون من تمام تلاش و كوشش خود را بكار بستم براين‌اساس هركه از دوستان بهتر از من مى‌توانند ارائه مطلب كنند من از آنها استفاده مى‌كنم.
پشت‌سر گذاشتن علوم رياضى و طبيعى است مرغان آن ديار كه همان نفوس مفارق‌اند طيور را غمگسارى كرده و
 
در وراى اين كوه شهرى را به آنها نشان دادند كه همان علم اعلى است و صحنه‌هاى خوش آن ديار امور عامه است
 
و بالاخره رسيدن به محضر پادشاه در واقع الهيّات بمعنى الاخص است كه متكفل اثبات باريتعالى و بررسى
 
صفات اوست امّا حديث جلال و بهاء پادشاه آنستكه براى رسيدن به ذات باريتعالى هيچ راهى وجود ندارد
 
و چنين نيست كه از جهت او حجابى باشد جز غايت انكشاف او بلكه غايت انكشاف او حجاب اوست
 
در پايان گفته مى‌شود كه شارح با انصاف زيادى متذكر اين مطلب مى‌شود كه اين شرح اگر مطابق با سخنان بو على
 
باشد توفيق خداوند سبحان است كه مرا موافقت كرده است و دوستان حتما از آن استفاده خواهند نمود و
 
احيانا اگر مطابق و ملايم با سخنان شيخ الرئيس نباشد از جهت قصور و نقصان نمى‌باشد چون من تمام تلاش و كوشش
 
خود را بكار بستم براين‌اساس هركه از دوستان بهتر از من مى‌توانند ارائه مطلب كنند من از آنها استفاده مى‌كنم.




خط ۹۰۱: خط ۴۸۹:


داستان‌سرايى به زبان مرغان شيوه‌اى است كه بيشتر عرفاء و حكماء بدان پرداخته و مطالب عرفانى و حكمى خود را
داستان‌سرايى به زبان مرغان شيوه‌اى است كه بيشتر عرفاء و حكماء بدان پرداخته و مطالب عرفانى و حكمى خود را
 
در قالب رمز و اشاره به طالبان حقيقت ارائه كرده‌اند مثلا منطق الطير عطار،رسالة الطير شيخ الرئيس و نظاير اينها همگى زبانحال طيورى است كه در سجن طبيعت گرفتار شده‌اند و بالاخره نحوه رهايى و به كمال رسيدن خود را بيان مى‌كنند اين رساله نيز تقريبا در همين مضمون به رشتۀ تحرير درآمده است كه در اينجا به‌طور اجمال به آن اشاره مى‌شود.
در قالب رمز و اشاره به طالبان حقيقت ارائه كرده‌اند مثلا منطق الطير عطار،رسالة الطير شيخ الرئيس و نظاير اينها
 
همگى زبانحال طيورى است كه در سجن طبيعت گرفتار شده‌اند و بالاخره نحوه رهايى و به كمال رسيدن خود را بيان مى‌كنند
 
اين رساله نيز تقريبا در همين مضمون به رشتۀ تحرير درآمده است كه در اينجا به‌طور اجمال به آن اشاره مى‌شود.


==گزارش محتوا:==
==گزارش محتوا:==




حق تعالى چون مصوّر است اراده فرمود كه اصل مرا به صورت بازى بيافريند و من ابتداء در جايى زندگى مى‌كردم كه مرغان
حق تعالى چون مصوّر است اراده فرمود كه اصل مرا به صورت بازى بيافريند و من ابتداء در جايى زندگى مى‌كردم كه مرغان ديگرى هم آنجا بودند همۀ ما در كنار هم زندگى مى‌كرديم و زبان همديگر را خوب مى‌فهميديم روزى از روزها صيّادان قضا و قدر به منطقۀ ما آمدند و دامهاى زيادى پهن كردند و دانه ريختند و بالاخره مرا اسير نمودند پس از آنجا كه آشيانه من بود به جايى ديگر بردند و هر دو چشم مرا بستند و چهار بند مختلف بر من زدند و ده نفر بر من مأمور كردند پنج‌تاى آنها از پشت و پنج‌تاى آنها از جلو مرا همراهى مى‌كردند تا مرا به عالم تجريد بردند در آنجا همه دانسته‌هاى من به باد فراموشى سپرده شد.در آن ديار هر روز مدّتى مرا بيرون آورده و مقدارى از چشم‌هاى مرا باز مى‌كردند و من چيزهايى را مى‌ديدم كه تاكنون نديده بودم تا اينكه روزى تمام چشم مرا باز كردند و من جهان را بدين صفتى كه هست مشاهده نمودم همواره به خود مى‌گفتم آيا مى‌شود كه اين موكّلان چهار بند مرا باز مى‌كردند تا من از اين قيد و بندها فارغ شده و در هوا پرواز مى‌كردم؟تا بالاخره روزى موكّلان را از خود غافل
 
ديگرى هم آنجا بودند همۀ ما در كنار هم زندگى مى‌كرديم و زبان همديگر را خوب مى‌فهميديم روزى از روزها صيّادان قضا و قدر
 
به منطقۀ ما آمدند و دامهاى زيادى پهن كردند و دانه ريختند و بالاخره مرا اسير نمودند پس از آنجا كه آشيانه من بود به جايى ديگر
 
بردند و هر دو چشم مرا بستند و چهار بند مختلف بر من زدند و ده نفر بر من مأمور كردند پنج‌تاى آنها از پشت و پنج‌تاى آنها
 
از جلو مرا همراهى مى‌كردند تا مرا به عالم تجريد بردند در آنجا همه دانسته‌هاى من به باد فراموشى سپرده شد.در آن ديار هر روز
 
مدّتى مرا بيرون آورده و مقدارى از چشم‌هاى مرا باز مى‌كردند و من چيزهايى را مى‌ديدم كه تاكنون نديده بودم تا اينكه روزى تمام
 
چشم مرا باز كردند و من جهان را بدين صفتى كه هست مشاهده نمودم همواره به خود مى‌گفتم آيا مى‌شود كه اين موكّلان چهار
 
بند مرا باز مى‌كردند تا من از اين قيد و بندها فارغ شده و در هوا پرواز مى‌كردم؟تا بالاخره روزى موكّلان را از خود غافل
 
ديدم از فرصت استفاده كرده به گوشه‌اى خزيدم و با بند لنگان به طرف صحرا حركت نمودم در صحرا شخصى را
ديدم از فرصت استفاده كرده به گوشه‌اى خزيدم و با بند لنگان به طرف صحرا حركت نمودم در صحرا شخصى را


۰

ویرایش