الرسائل التوحيدية: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> [[پرونده:NUR01114J1.jpg|بندانگش» ایجاد کرد.)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۵: خط ۶۵:
|}
|}


و آن‌گاه به پاسخ اين پرسش مقدّر مى‌پردازد كه اگر دسترس به چنين ساحتى، مقدور و ميسور هيچ كس نيست، متعلّق معرفت آدمى چه خواهد بود، كه اوّلاً علم به حق به اندازه ظرفيّت هر عامى و عالم است و ثانيا متعلّق معرفت، ساحت اسما و صفات الهى و شهود اطلاقى حق، شهودى فطرى است: فان الانسان بحسب اصل فطرته يدرك بذاته وجوده و اَنَّ كل تعيّن فهو عن اطلاق و ارسال اذ شهر المتعيّن لا يخلو عن شهود المطلق و يشاهد ايضا ان كل تعين فى نفسه و غيره فهو قائم الذات بالاطلاق فمطلق التعيّن قائم‌الذات بالاطلاق‌التام[2]
و آن‌گاه به پاسخ اين پرسش مقدّر مى‌پردازد كه اگر دسترس به چنين ساحتى، مقدور و ميسور هيچ كس نيست، متعلّق معرفت آدمى چه خواهد بود، كه اوّلاً علم به حق به اندازه ظرفيّت هر عامى و عالم است و ثانيا متعلّق معرفت، ساحت اسما و صفات الهى و شهود اطلاقى حق، شهودى فطرى است: فان الانسان بحسب اصل فطرته يدرك بذاته وجوده و اَنَّ كل تعيّن فهو عن اطلاق و ارسال اذ شهر المتعيّن لا يخلو عن شهود المطلق و يشاهد ايضا ان كل تعين فى نفسه و غيره فهو قائم الذات بالاطلاق فمطلق التعيّن قائم‌الذات بالاطلاق‌التام[2]


بهره سومى هم كه ايشان از اين موضوع مى‌برند، بسيار جالب است. مى‌نويسند: اين شهود فطرى، نتيجه سومى كه مى‌دهد آن است كه انسان را از درون به خضوع و خشوع و تصديق و تسليم در برابر حق و گرايش به زيبايى‌ها و گريز از زشتى‌ها وامى دارد كه حقيقت شريعت و آيين اسلام، همين معانى ثلاثه؛ يعنى «توحيد ذاتى»، «ولايت مطلقه» و «نبوّت عامّه» است كه خداوند در آيه شريفه '''"فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة اللّه التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه"'''، بيان فرموده است. در شريعت مقدسه و امام صادق عليه‌السلام اين فطرت را به ايمان به توحيد، تفسير، و امام سجاد عليه‌السلام آن را در سه مقوله «لا اِله اَلاّ اللّه» «محمد رسول‌اللّه» و «على اميرالمومنين» تبيين فرموده است. در شريعت مقدسه ساحت اخلاق و ملكات فاضله نيز با همين فطرت، توحيدى مى‌شود و رفتار، كردار و گفتار آدمى نيز از همين سرشت پاك مايه مى‌گيرد و رشد و رويش مى‌يابد و سرانجام چنين اخلاق و افعالى، چنان اختصاصى اين آيين مى‌شود كه سابقه‌اش را در هيچ مكتب و مشرب اخلاقى و حتّى شرايع پيشين الهى نمى‌توان يافت و اين نكته تازه ديگرى است كه علاّمه آن را دريافته و به تأكيد و تكيه بر آن پرداخته است: و قد انتج استعمال الفطرة الساذجة في هذه الشريعة المقدسة في كل من مرتبتى الملكات و الافعال نتيجةً عجيبةً لم يسبقها اليها شىء من الشرايع السالفة[3]
بهره سومى هم كه ايشان از اين موضوع مى‌برند، بسيار جالب است. مى‌نويسند: اين شهود فطرى، نتيجه سومى كه مى‌دهد آن است كه انسان را از درون به خضوع و خشوع و تصديق و تسليم در برابر حق و گرايش به زيبايى‌ها و گريز از زشتى‌ها وامى دارد كه حقيقت شريعت و آيين اسلام، همين معانى ثلاثه؛ يعنى «توحيد ذاتى»، «ولايت مطلقه» و «نبوّت عامّه» است كه خداوند در آيه شريفه '''"فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة اللّه التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق اللّه"'''، بيان فرموده است. در شريعت مقدسه و امام صادق عليه‌السلام اين فطرت را به ايمان به توحيد، تفسير، و امام سجاد عليه‌السلام آن را در سه مقوله «لا اِله اَلاّ اللّه» «محمد رسول‌اللّه» و «على اميرالمومنين» تبيين فرموده است. در شريعت مقدسه ساحت اخلاق و ملكات فاضله نيز با همين فطرت، توحيدى مى‌شود و رفتار، كردار و گفتار آدمى نيز از همين سرشت پاك مايه مى‌گيرد و رشد و رويش مى‌يابد و سرانجام چنين اخلاق و افعالى، چنان اختصاصى اين آيين مى‌شود كه سابقه‌اش را در هيچ مكتب و مشرب اخلاقى و حتّى شرايع پيشين الهى نمى‌توان يافت و اين نكته تازه ديگرى است كه علاّمه آن را دريافته و به تأكيد و تكيه بر آن پرداخته است: و قد انتج استعمال الفطرة الساذجة في هذه الشريعة المقدسة في كل من مرتبتى الملكات و الافعال نتيجةً عجيبةً لم يسبقها اليها شىء من الشرايع السالفة[3]
خط ۸۵: خط ۸۵:
علامه در ترتّب اسماى الهى و معانى دقيق هر يك از اين اسما پس از مقدّمه‌اى كوتاه چنين مى‌نگارد: خداوند سبحان از آن جهت كه شريك، همسر و فرزندى ندارد، و از آن جهت كه همه نام‌هايش يك مصداق دارد كه همان ذات مقدّس او است، گرچه مفاهيمشان گوناگون است، «واحد» شمرده مى‌شود، و از آن جهت كه ذات او، به خود و براى خود و در همه حالات، ثبوت دارد، «حق» است، و از جهت حضور ذاتش و روشن بودن آن براى خودش و حضور ديگر موجودات نزد او، «عالم» و «عليم» است و خداوند عليم، از آن جهت كه نزد همه جهاتِ ذاتِ معلوم، وجود دارد، «محيط» است و از آن جهت كه در آن جا حضور دارد، «شهيد» به شمار مى‌رود، و اگر به نهان منسوب شود، «علاّم الغيوب» است، و اگر به نهان و آشكار، هر دو نسبت داده شود، «عالم الغيب و الشهادة» است، و اگر نسبت او با ديدنى‌ها ملاحظه شود، «بصير» است، و اگر با شنيدنى‌ها ملاحظه شود، «سميع» خواهد بود، و از جهت نگه‌دارى و تحفّظش بر آن چه مشاهده مى‌كند، «حفيظ» است، و خداوند عليم، از آن جهت كه همه معلومات را به شمار مى‌آورد، «حسيب» است، و از آن جهت كه از دقيق‌ترين امور آگاه است، «خبير» شمرده مى‌شود، و از جهت استحكام معلوماتش، «حكيم» است، و خداوند متعالى، از آن جهت كه مبدأ ديگران است (يعنى ذات او عين هستى و صرف هستى است، و هر چه غير او فرض شود، از او آغاز شده و به او مى‌انجامد)، «قادر» و «قدير» است، و قادر از آن جهت كه بدون اقتضا يا الزامى از سوى ديگرى، افاضه وجود مى‌كند، «رحمان» خواهد بود، و از آن جهت كه ذات ديگران را مى‌آفريند، «بارى» است، و از آن جهت كه با آفرينش خود، ميان خلق ذات و اجزاى ذات، جمع مى‌كند، «خالق» است، و از جهت رحمت خاصّش كه همان سعادت است، «رحيم» شمرده مى‌شود، و رحيم از آن جهت كه هر شىء ريز و خُردى را آفريده، «لطيف» است، و از آن جهت كه رحيم و لطيف است، «رؤوف» به شمار مى‌رود، و از آن جهت كه آن چه را رحمتش، به آن تعلّق گرفته، دوست مى‌دارد، «ودود» است، و از آن جهت كه در رساندن رحمتش، انتظار پاداش ندارد، «كريم» است، و كريم، از آن جهت كه ستايشگرش را پاداش نيكو مى‌دهد، «شاكر» و «شكور» شمرده مى‌شود، و از آن جهت كه بدى كننده به خود را زود كيفر نمى‌دهد، «حليم» است، و از آن جهت كه موانع را از سر راهِ رحمتش برمى‌دارد، به اعتبارى «عَفُوّ» و به اعتبار ديگر، «غفور» است، و از آن جهت كه گناه كار را پس از بازگشت به او، مى‌پذيرد و طرد نمى‌كند، «توّاب» و «قابل التّوب» است، و از آن جهت كه در خواست ديگران را پاسخ مى‌دهد، «مجيب» به شمار مى‌رود، و تواناى آفريننده، از آن جهت كه هر چه موجود ممكن دارد، براى او، و او همراه با آن است، «محيط» است، و محيط از جهت نزديك بودنش، «قريب» شمرده مى‌شود، و از آن جهت كه او بر همه احاطه دارد و چيزى از او تهى نيست، «اوّل» است كه هر چيز از او آغاز شود، و «آخر» است كه هر چيز بدو پايان پذيرد، و «ظاهر» است كه هر شيئى به واسطه او آشكار شود و «باطن» است كه هر شيئى به او قوام يابد، و قادرِ خالقِ محيط، از آن جهت كه هر گونه مقاومت متصوّر را در هم مى‌شكند و موجود تحت احاطه و متعلّق قدرتش را مستهلك مى‌كند و قدرت او در آن چه به آن تعلّق گرفته است، باطل نمى‌شود، و قدرت و احاطه‌اش تزلزلى نمى‌يابد، «غالب»، «قاهر»، «قوىّ» و «متين» است؛ هر كدام به اعتبارى، و موجودى كه چنين است، اگر شىء با حقارتى كه دارد، به او منسوب شود، «عظيم» و «كبير» خواهد بود، و اگر با توجّه به دنائت و پستى‌اش به او انتساب يابد، «علىّ»، «اعلا» و «متعالى» است، و اگر توهّم مقاومت از ناحيه متعلّق قدرت، و اعمال قدرت و احاطه از طرف او شود، «مقتدر» است، و اگر كيفر دادن نيز به آن افزوده شود، «ذوانتقام» است، و كسى كه تمام اين اوصاف را دارد، «مجيد» خواهد بود، و اگر چنين وصفى براى ذاتش بكار رود، «متكبّر» است، و اگر قادر خالق رحمان، از آن جهت كه هر چيزى را با رحمتش به كمالش مى‌رساند، ملاحظه شود: «ربّ» خواهد بود.
علامه در ترتّب اسماى الهى و معانى دقيق هر يك از اين اسما پس از مقدّمه‌اى كوتاه چنين مى‌نگارد: خداوند سبحان از آن جهت كه شريك، همسر و فرزندى ندارد، و از آن جهت كه همه نام‌هايش يك مصداق دارد كه همان ذات مقدّس او است، گرچه مفاهيمشان گوناگون است، «واحد» شمرده مى‌شود، و از آن جهت كه ذات او، به خود و براى خود و در همه حالات، ثبوت دارد، «حق» است، و از جهت حضور ذاتش و روشن بودن آن براى خودش و حضور ديگر موجودات نزد او، «عالم» و «عليم» است و خداوند عليم، از آن جهت كه نزد همه جهاتِ ذاتِ معلوم، وجود دارد، «محيط» است و از آن جهت كه در آن جا حضور دارد، «شهيد» به شمار مى‌رود، و اگر به نهان منسوب شود، «علاّم الغيوب» است، و اگر به نهان و آشكار، هر دو نسبت داده شود، «عالم الغيب و الشهادة» است، و اگر نسبت او با ديدنى‌ها ملاحظه شود، «بصير» است، و اگر با شنيدنى‌ها ملاحظه شود، «سميع» خواهد بود، و از جهت نگه‌دارى و تحفّظش بر آن چه مشاهده مى‌كند، «حفيظ» است، و خداوند عليم، از آن جهت كه همه معلومات را به شمار مى‌آورد، «حسيب» است، و از آن جهت كه از دقيق‌ترين امور آگاه است، «خبير» شمرده مى‌شود، و از جهت استحكام معلوماتش، «حكيم» است، و خداوند متعالى، از آن جهت كه مبدأ ديگران است (يعنى ذات او عين هستى و صرف هستى است، و هر چه غير او فرض شود، از او آغاز شده و به او مى‌انجامد)، «قادر» و «قدير» است، و قادر از آن جهت كه بدون اقتضا يا الزامى از سوى ديگرى، افاضه وجود مى‌كند، «رحمان» خواهد بود، و از آن جهت كه ذات ديگران را مى‌آفريند، «بارى» است، و از آن جهت كه با آفرينش خود، ميان خلق ذات و اجزاى ذات، جمع مى‌كند، «خالق» است، و از جهت رحمت خاصّش كه همان سعادت است، «رحيم» شمرده مى‌شود، و رحيم از آن جهت كه هر شىء ريز و خُردى را آفريده، «لطيف» است، و از آن جهت كه رحيم و لطيف است، «رؤوف» به شمار مى‌رود، و از آن جهت كه آن چه را رحمتش، به آن تعلّق گرفته، دوست مى‌دارد، «ودود» است، و از آن جهت كه در رساندن رحمتش، انتظار پاداش ندارد، «كريم» است، و كريم، از آن جهت كه ستايشگرش را پاداش نيكو مى‌دهد، «شاكر» و «شكور» شمرده مى‌شود، و از آن جهت كه بدى كننده به خود را زود كيفر نمى‌دهد، «حليم» است، و از آن جهت كه موانع را از سر راهِ رحمتش برمى‌دارد، به اعتبارى «عَفُوّ» و به اعتبار ديگر، «غفور» است، و از آن جهت كه گناه كار را پس از بازگشت به او، مى‌پذيرد و طرد نمى‌كند، «توّاب» و «قابل التّوب» است، و از آن جهت كه در خواست ديگران را پاسخ مى‌دهد، «مجيب» به شمار مى‌رود، و تواناى آفريننده، از آن جهت كه هر چه موجود ممكن دارد، براى او، و او همراه با آن است، «محيط» است، و محيط از جهت نزديك بودنش، «قريب» شمرده مى‌شود، و از آن جهت كه او بر همه احاطه دارد و چيزى از او تهى نيست، «اوّل» است كه هر چيز از او آغاز شود، و «آخر» است كه هر چيز بدو پايان پذيرد، و «ظاهر» است كه هر شيئى به واسطه او آشكار شود و «باطن» است كه هر شيئى به او قوام يابد، و قادرِ خالقِ محيط، از آن جهت كه هر گونه مقاومت متصوّر را در هم مى‌شكند و موجود تحت احاطه و متعلّق قدرتش را مستهلك مى‌كند و قدرت او در آن چه به آن تعلّق گرفته است، باطل نمى‌شود، و قدرت و احاطه‌اش تزلزلى نمى‌يابد، «غالب»، «قاهر»، «قوىّ» و «متين» است؛ هر كدام به اعتبارى، و موجودى كه چنين است، اگر شىء با حقارتى كه دارد، به او منسوب شود، «عظيم» و «كبير» خواهد بود، و اگر با توجّه به دنائت و پستى‌اش به او انتساب يابد، «علىّ»، «اعلا» و «متعالى» است، و اگر توهّم مقاومت از ناحيه متعلّق قدرت، و اعمال قدرت و احاطه از طرف او شود، «مقتدر» است، و اگر كيفر دادن نيز به آن افزوده شود، «ذوانتقام» است، و كسى كه تمام اين اوصاف را دارد، «مجيد» خواهد بود، و اگر چنين وصفى براى ذاتش بكار رود، «متكبّر» است، و اگر قادر خالق رحمان، از آن جهت كه هر چيزى را با رحمتش به كمالش مى‌رساند، ملاحظه شود: «ربّ» خواهد بود.


و ربّ، از آن جهت كه عدم را شكافته و هستى را از دل آن بيرون مى‌آورد، «فاطر» است، و از آن جهت كه امر او، شگفت‌ترين امور است، «بديع» شمرده مى‌شود، آن‌گاه او «فالق الحبّ و النَّوى و فالق الاصباح» (اصباح \سپيده دم صبح) است و اين‌ها از نام‌هاى خاصّ اويند، و از آن جهت كه هراس از تاريكى‌هاى عدم و هر كمبود و خطرى را ايمنى مى‌بخشد، «مؤمن» است، و از آن جهت كه به آن چه مى‌آفريند، آسيب نمى‌رساند، «سلام» است، و از آن جهت كه آن چه افاضه مى‌كند، هديه‌اى بى‌چشمداشت است، «وهّاب» به شمار مى‌رود، و از آن جهت كه پس از به وجود آوردن وجودات، آن چه را كه مايه استمرار بقايشان مى‌شود، مى‌آفريند، «رزّاق» است، و از آن جهت كه بخشش او، كمبودى را در او پديد نمى‌آورد، «واسع» است، و از آن جهت كه براى بخشش‌هايش زمان تعيين كرده، «مُقيت» است، و از آن جهت كه بزرگ‌ترين ستايش براى او، همان رحمتى است كه افاضه مى‌كند، «حميد» خواهد بود، و از آن جهت كه هر شكسته‌اى را ترميم، و هر كمبودى را در مخلوقاتش پر مى‌كند، «جبّار» است، و از آن جهت كه هر مغلوبى را يارى مى‌دهد، «نصير» است، و از آن جهت كه متولّى امور مخلوقى است كه نه مالكِ سود و زيان خويش است و نه مرگ و زندگى و بعثتش به دست او است، «ولىّ» ، «مولا» و «وكيل» است؛ هر كدام از يك جهت، و از آن جهت كه حيات آفرين است، «محيى» شمرده مى‌شود، و از آن جهت كه نقش آفرين است، «مصوّر» است، و از آن جهت كه همه اين‌ها، احسانى از او است، «بّر» به شمار مى‌رود، و از آن جهت كه ظهور هر چه در هستى است، به او تعلّق دارد، «نور» و سپس «مبين» است، و از آن جهت كه همه چيز براى او است و او آن‌ها را تدبير مى‌كند، «مَلِك» و «ذوالعرش» است، و از آن جهت كه هر چه پيش ديگران است، نزد او است؛ ولى هر چه نزد او قرارداد، پيش ديگران نيست، «عزيز» است، و از آن جهت كه نيازى به هيچ شيئى ندارد، «غنىّ» خواهد بود، و از آن جهت كه يگانه پروردگار، پادشاه و صاحب سرير فرمانروايى است، «احكم الحاكمين» و «خير الفاصلين و الحاكمين و الفاتحين» به شمار مى‌رود، و از آن جهت كه بى‌نياز است و موجودات تحت تدبير او در نيازهاى خود، به او روى مى‌آورند، «صمد» است، و پروردگار، از آن جهت كه با توجّه خلق به او، عبادت مى‌شود، «الاه» است.
و ربّ، از آن جهت كه عدم را شكافته و هستى را از دل آن بيرون مى‌آورد، «فاطر» است، و از آن جهت كه امر او، شگفت‌ترين امور است، «بديع» شمرده مى‌شود، آن‌گاه او «فالق الحبّ و النَّوى و فالق الاصباح» (اصباح \سپيده دم صبح) است و اين‌ها از نام‌هاى خاصّ اويند، و از آن جهت كه هراس از تاريكى‌هاى عدم و هر كمبود و خطرى را ايمنى مى‌بخشد، «مؤمن» است، و از آن جهت كه به آن چه مى‌آفريند، آسيب نمى‌رساند، «سلام» است، و از آن جهت كه آن چه افاضه مى‌كند، هديه‌اى بى‌چشمداشت است، «وهّاب» به شمار مى‌رود، و از آن جهت كه پس از به وجود آوردن وجودات، آن چه را كه مايه استمرار بقايشان مى‌شود، مى‌آفريند، «رزّاق» است، و از آن جهت كه بخشش او، كمبودى را در او پديد نمى‌آورد، «واسع» است، و از آن جهت كه براى بخشش‌هايش زمان تعيين كرده، «مُقيت» است، و از آن جهت كه بزرگ‌ترين ستايش براى او، همان رحمتى است كه افاضه مى‌كند، «حميد» خواهد بود، و از آن جهت كه هر شكسته‌اى را ترميم، و هر كمبودى را در مخلوقاتش پر مى‌كند، «جبّار» است، و از آن جهت كه هر مغلوبى را يارى مى‌دهد، «نصير» است، و از آن جهت كه متولّى امور مخلوقى است كه نه مالكِ سود و زيان خويش است و نه مرگ و زندگى و بعثتش به دست او است، «ولىّ» ، «مولا» و «وكيل» است؛ هر كدام از يك جهت، و از آن جهت كه حيات آفرين است، «محيى» شمرده مى‌شود، و از آن جهت كه نقش آفرين است، «مصوّر» است، و از آن جهت كه همه اين‌ها، احسانى از او است، «بّر» به شمار مى‌رود، و از آن جهت كه ظهور هر چه در هستى است، به او تعلّق دارد، «نور» و سپس «مبين» است، و از آن جهت كه همه چيز براى او است و او آن‌ها را تدبير مى‌كند، «مَلِك» و «ذوالعرش» است، و از آن جهت كه هر چه پيش ديگران است، نزد او است؛ ولى هر چه نزد او قرارداد، پيش ديگران نيست، «عزيز» است، و از آن جهت كه نيازى به هيچ شيئى ندارد، «غنىّ» خواهد بود، و از آن جهت كه يگانه پروردگار، پادشاه و صاحب سرير فرمانروايى است، «احكم الحاكمين» و «خير الفاصلين و الحاكمين و الفاتحين» به شمار مى‌رود، و از آن جهت كه بى‌نياز است و موجودات تحت تدبير او در نيازهاى خود، به او روى مى‌آورند، «صمد» است، و پروردگار، از آن جهت كه با توجّه خلق به او، عبادت مى‌شود، «الاه» است.


همه اين نام‌ها، به استثناى سه نام واحد، احد و حق، تحت دو اسم قادرِ عليم قرار دارند، و اگر اين دو با هم به غير، نسبت داده شود، «قيوميّت» خواهد بود؛ بنابراين، آن دو اسم تحت نام قيوّم قرار دارند، و خداوند سبحان از آن جهت كه در ذات، عليمِ قدير است، «حىّ» خواهد بود؛ بنابراين، سلطه دو اسم حىّ و قيّوم، شامل همه نام‌هاى ثبوتى غير از وحدت مى‌شود.
همه اين نام‌ها، به استثناى سه نام واحد، احد و حق، تحت دو اسم قادرِ عليم قرار دارند، و اگر اين دو با هم به غير، نسبت داده شود، «قيوميّت» خواهد بود؛ بنابراين، آن دو اسم تحت نام قيوّم قرار دارند، و خداوند سبحان از آن جهت كه در ذات، عليمِ قدير است، «حىّ» خواهد بود؛ بنابراين، سلطه دو اسم حىّ و قيّوم، شامل همه نام‌هاى ثبوتى غير از وحدت مى‌شود.


خداوند سبحان فرمود: ''' اَللّهُ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ الْحَىُ الْقَيُومُ.[6] ''' اين آيه، با توجّه به آن كه توحيد را هم بيان كرده است، همه اسماى ثبوتى را در بر مى‌گيرد؛ امّا جامع همه اسامى سلبى كه بر نفى نقص‌ها و عدم‌ها دلالت مى‌كنند، اسم «قدّوس» است.
خداوند سبحان فرمود: ''' اَللّهُ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ الْحَىُ الْقَيُومُ.[6] ''' اين آيه، با توجّه به آن كه توحيد را هم بيان كرده است، همه اسماى ثبوتى را در بر مى‌گيرد؛ امّا جامع همه اسامى سلبى كه بر نفى نقص‌ها و عدم‌ها دلالت مى‌كنند، اسم «قدّوس» است.


3- رسالة فى افعال الله:
3- رسالة فى افعال الله:
خط ۱۷۵: خط ۱۷۵:
[[رده:عصر مدرسان فلسفه قرن چهاردهم]]
[[رده:عصر مدرسان فلسفه قرن چهاردهم]]
[[رده:فيلسوفان قرن چهاردهم  آ-ي]]
[[رده:فيلسوفان قرن چهاردهم  آ-ي]]
[[رده:طباطبايي،محمد حسين1360-1281ش]]
[[رده:طباطبايي، محمد حسين 1360-1281ش]]
 
 
۰

ویرایش