كيف ردّ الشيعة غزو المغول: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ،' به '،'
جز (جایگزینی متن - 'امیرالمؤمنین(ع)' به 'امیرالمؤمنین(ع) ')
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
خط ۶۱: خط ۶۱:
در ابتدای فصل دوم کتاب خبر دادن امیرالمؤمنین علی(ع) از حمله چنگیزخان ذکر شده است. گویا می‌بینیم آن‌ها را که گروهى هستند که چهره‌هایشان مانند سپر (پهن و گرد) و چکش‌خورده است. لباس‌های دیبا و ابریشم مى‌پوشند و اسب‌های نیکو یدک مى‌کشند، هرکجا (که وارد شوند) خونریزى بسیار سخت واقع مى‌شود به‌گونه‌ای که مجروحین بر روى کشته‌ها راه روند و گریخته کمتر از اسیر باشد (اکثراً مخالفین آن‌ها کشته یا اسیر شوند و راه فرارى ندارند)<ref>ر.ک: متن کتاب، ص21</ref>. نویسنده پس از ذکر سخن ابن ابی الحدید درباره این حدیث می‌نویسد: این یکی از معجرات [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]]  است و عقیده ما بر این است که پیامبر(ص) مطالب بسیاری به آن حضرت آموخت<ref>ر.ک: همان، ص22</ref>.
در ابتدای فصل دوم کتاب خبر دادن امیرالمؤمنین علی(ع) از حمله چنگیزخان ذکر شده است. گویا می‌بینیم آن‌ها را که گروهى هستند که چهره‌هایشان مانند سپر (پهن و گرد) و چکش‌خورده است. لباس‌های دیبا و ابریشم مى‌پوشند و اسب‌های نیکو یدک مى‌کشند، هرکجا (که وارد شوند) خونریزى بسیار سخت واقع مى‌شود به‌گونه‌ای که مجروحین بر روى کشته‌ها راه روند و گریخته کمتر از اسیر باشد (اکثراً مخالفین آن‌ها کشته یا اسیر شوند و راه فرارى ندارند)<ref>ر.ک: متن کتاب، ص21</ref>. نویسنده پس از ذکر سخن ابن ابی الحدید درباره این حدیث می‌نویسد: این یکی از معجرات [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]]  است و عقیده ما بر این است که پیامبر(ص) مطالب بسیاری به آن حضرت آموخت<ref>ر.ک: همان، ص22</ref>.


از جمله نکات قابل‌توجه که در فصل چهارم کتاب مطرح شده این مطلب است که وهابیان همواره به تبعیت از [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] ، شیعه را متهم می‌کنند که سبب حمله مغول به بلاد مسلمین و سقوط خلافت شرعی بوده است. آن‌ها گمان می‌کنند که وزیر محمد بن علقمی اسدی شیعه بوده و بنا داشته که از فرمانده سپاه دویدار و پسر خلیفه به خاطر هجومشان به محله کرخ شیعیان در بغداد دو سال پیش از حمله مغول، انتقام بگیرد؛ پس به هولاکو نامه نوشت و او را بر حمله به بغداد تشجیع نمود. شیعه این کلام را از افترائات [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]  می‌داند؛ چراکه ابن علقمی عالمی مبرای از این اتهام است، بلکه او برای دفاع از بغداد و سرزمین‌های مسلمانان این کار را کرد، اما کلامش را نشنیدند. او سپس اقدام به بر حذر داشتن مغولان از داخل شدن به بغداد و تخریب آن نمود اما باز هم به سخنش گوش ندادند<ref> ر.ک: همان، ص67</ref>. همچنین شیعه جواب محکم‌تری به وهابیان می‌دهد: حتی اگر بپذیریم که شیعه سبب سقوط خلافت عباسی بوده است. پس‌ازآن خلافت قوی‌تر و وسیع‌تر از آن خلافت عثمانی تشکیل شد. پس وهابیت آمد و به همراهی انگلیس سال‌های طولانی با آن جنگیدند تا این‌که خلافت عثمانی را ساقط کردند. درحالی‌که فقهای شیعه و عشایر آن‌ها در عراق دوش‌به‌دوش سپاهیان خلافت عثمانی با لشکر انگلیسی مبارزه کردند و خون شهدای آن‌ها با شهدای ترک به هم آمیخته شد و مجاهدین شیعه با افسران لشکر عثمانی زندانی شدند و همگی به دست انگلیس اعدام شدند. لکن وهابیان این حقایق را مخفی می‌کنند و فریادشان را با متهم کردن شیعه و ابن علقمی و نصیرالدین طوسی به خیانت بالا می‌برند... . کورانی سپس به ظهور نویسندگان منصف در سال‌های اخیر اشاره می‌کند که برخلاف وهابیت صدا را به بی‌گناهی ابن علقمی و خواجه نصیر طوسی و شیعه بلند کرده‌اند. سعد بن حذیفه غامدی استاد تاریخ اسلامی در دانشگاه ملک سعود کتابی با نام سقوط دولت عباسی و نقش شیعه بین حقیقت و اتهام نوشته است<ref>ر.ک: همان، ص68-67</ref>.
از جمله نکات قابل‌توجه که در فصل چهارم کتاب مطرح شده این مطلب است که وهابیان همواره به تبعیت از [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]، شیعه را متهم می‌کنند که سبب حمله مغول به بلاد مسلمین و سقوط خلافت شرعی بوده است. آن‌ها گمان می‌کنند که وزیر محمد بن علقمی اسدی شیعه بوده و بنا داشته که از فرمانده سپاه دویدار و پسر خلیفه به خاطر هجومشان به محله کرخ شیعیان در بغداد دو سال پیش از حمله مغول، انتقام بگیرد؛ پس به هولاکو نامه نوشت و او را بر حمله به بغداد تشجیع نمود. شیعه این کلام را از افترائات [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]  می‌داند؛ چراکه ابن علقمی عالمی مبرای از این اتهام است، بلکه او برای دفاع از بغداد و سرزمین‌های مسلمانان این کار را کرد، اما کلامش را نشنیدند. او سپس اقدام به بر حذر داشتن مغولان از داخل شدن به بغداد و تخریب آن نمود اما باز هم به سخنش گوش ندادند<ref> ر.ک: همان، ص67</ref>. همچنین شیعه جواب محکم‌تری به وهابیان می‌دهد: حتی اگر بپذیریم که شیعه سبب سقوط خلافت عباسی بوده است. پس‌ازآن خلافت قوی‌تر و وسیع‌تر از آن خلافت عثمانی تشکیل شد. پس وهابیت آمد و به همراهی انگلیس سال‌های طولانی با آن جنگیدند تا این‌که خلافت عثمانی را ساقط کردند. درحالی‌که فقهای شیعه و عشایر آن‌ها در عراق دوش‌به‌دوش سپاهیان خلافت عثمانی با لشکر انگلیسی مبارزه کردند و خون شهدای آن‌ها با شهدای ترک به هم آمیخته شد و مجاهدین شیعه با افسران لشکر عثمانی زندانی شدند و همگی به دست انگلیس اعدام شدند. لکن وهابیان این حقایق را مخفی می‌کنند و فریادشان را با متهم کردن شیعه و ابن علقمی و نصیرالدین طوسی به خیانت بالا می‌برند... . کورانی سپس به ظهور نویسندگان منصف در سال‌های اخیر اشاره می‌کند که برخلاف وهابیت صدا را به بی‌گناهی ابن علقمی و خواجه نصیر طوسی و شیعه بلند کرده‌اند. سعد بن حذیفه غامدی استاد تاریخ اسلامی در دانشگاه ملک سعود کتابی با نام سقوط دولت عباسی و نقش شیعه بین حقیقت و اتهام نوشته است<ref>ر.ک: همان، ص68-67</ref>.


از دیگر مطالب جالب توجه، شیعه شدن سلطان محمد خدابنده است. برای این موضوع سه دلیل ذکر شده است: اول این‌که او همسرش را سه طلاقه کرده بود و پشیمان شد. فقهای مذاهب اهل سنت فتوا داده بودند که طلاقش صحیح است و زنش بر او حرام است مگر این‌که با مرد دیگری ازدواج کند. او را به علامه حلی راهنمایی کردند. علامه را احضار کرد و فقها نظاره‌گر بودند. وی بطلان طلاق را اثبات نمود به دلیل این‌که بدون شهود و شروط بوده و طلاق سه بار در یک مجلس تنها یک‌بار واقع می‌شود. دوم این‌که سلطان قبر امیرالمؤمنین علی(ع) را زیارت کرد و در نجف خوابی دید. این خواب باعث شد که از مذهب تشیع تحقیق کند. پس او را شگفت‌زده کرد و به مذهب تشیع مایل شد. سوم این‌که سلطان غازان خان در سال 702ق در بغداد بود. به سیدی علوی برخورد که نماز جمعه را به جماعت و نماز ظهرش را فرادی خواند. پس او را کشت. بستگانش شکایت به سلطان بردند، او ناراحت شد و از قتل مردی از اولاد رسول به سبب این‌که نمازش را اعاده کرده خشمگین شد. پس شروع به تحقیق از مذاهب کرد و... به شیعه علاقه‌مند و شیعه شد و به سادات و عمارت مشاهد ائمه(ع) اهتمام نمود<ref> ر.ک: همان، ص165-164</ref>.
از دیگر مطالب جالب توجه، شیعه شدن سلطان محمد خدابنده است. برای این موضوع سه دلیل ذکر شده است: اول این‌که او همسرش را سه طلاقه کرده بود و پشیمان شد. فقهای مذاهب اهل سنت فتوا داده بودند که طلاقش صحیح است و زنش بر او حرام است مگر این‌که با مرد دیگری ازدواج کند. او را به علامه حلی راهنمایی کردند. علامه را احضار کرد و فقها نظاره‌گر بودند. وی بطلان طلاق را اثبات نمود به دلیل این‌که بدون شهود و شروط بوده و طلاق سه بار در یک مجلس تنها یک‌بار واقع می‌شود. دوم این‌که سلطان قبر امیرالمؤمنین علی(ع) را زیارت کرد و در نجف خوابی دید. این خواب باعث شد که از مذهب تشیع تحقیق کند. پس او را شگفت‌زده کرد و به مذهب تشیع مایل شد. سوم این‌که سلطان غازان خان در سال 702ق در بغداد بود. به سیدی علوی برخورد که نماز جمعه را به جماعت و نماز ظهرش را فرادی خواند. پس او را کشت. بستگانش شکایت به سلطان بردند، او ناراحت شد و از قتل مردی از اولاد رسول به سبب این‌که نمازش را اعاده کرده خشمگین شد. پس شروع به تحقیق از مذاهب کرد و... به شیعه علاقه‌مند و شیعه شد و به سادات و عمارت مشاهد ائمه(ع) اهتمام نمود<ref> ر.ک: همان، ص165-164</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش