۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '،چ' به '، چ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - '،د' به '، د') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
#نهاية الاقدام فى علم الكلام:از اين كتاب مىتوان به عنوان تتمه «الملل و النحل» نام برد. | #نهاية الاقدام فى علم الكلام:از اين كتاب مىتوان به عنوان تتمه «الملل و النحل» نام برد. | ||
#مجلس مكتوب خوارزم:اين متن در مورد بحث خلق و امر و نقد و بررسى ديدگاههاى موجود در اين زمينه است.اين كتاب، تنها اثر فارسى شهرستانى است. | #مجلس مكتوب خوارزم:اين متن در مورد بحث خلق و امر و نقد و بررسى ديدگاههاى موجود در اين زمينه است.اين كتاب، تنها اثر فارسى شهرستانى است. | ||
#تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»:اين اثر در دو مجلد با قطع رحلى، از نسخه منحصر به فرد كتابخانه ملى عكس بردارى شده است و به صورت عكسى به چاپ رسيده است.شهرستانى در سال 538 ه.ق و در سن 59 سالگى شروع به نوشتن جلد اول اين تفسير كرد و چنان كه خود وى در مقدمه جلد دوم مىگويد نگارش جلد اول در محرم سال 540 ه.ق به پايان رسيد.مجموعه آياتى كه شهرستانى در اين دو جلد تفسير كرده آيات سوره فاتحه و بقره است.بنابر اين با توجه به اينكه جلد | #تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»:اين اثر در دو مجلد با قطع رحلى، از نسخه منحصر به فرد كتابخانه ملى عكس بردارى شده است و به صورت عكسى به چاپ رسيده است.شهرستانى در سال 538 ه.ق و در سن 59 سالگى شروع به نوشتن جلد اول اين تفسير كرد و چنان كه خود وى در مقدمه جلد دوم مىگويد نگارش جلد اول در محرم سال 540 ه.ق به پايان رسيد.مجموعه آياتى كه شهرستانى در اين دو جلد تفسير كرده آيات سوره فاتحه و بقره است.بنابر اين با توجه به اينكه جلد اول، دو سال زمان برده است و جلد دوم نيز اگر به همين اندازه زمان برده باشد.بنابر اين در چهار سال 293 آيه را شهرستانى توانسته تفسير نمايد، مىتوانيم ادعا كنيم كه شهرستانى نتوانسته است تمام آيات قرآن را تفسير نمايد، چه اينكه وى در سن 69 سالگى دار فانى را وداع گفته است. | ||
مجموع صفحات مفاتيح الاسرار در دو مجلد 838 صفحه است كه از اين مقدار حدود 54 صفحه ديدگاههاى نويسنده در علوم قرآنى است. | مجموع صفحات مفاتيح الاسرار در دو مجلد 838 صفحه است كه از اين مقدار حدود 54 صفحه ديدگاههاى نويسنده در علوم قرآنى است. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
محمد بن فتح الله بدران نيز در مقدمه «الملل و النحل» شهرستانى را اشعرى مىخواند. اما واقعيت امر چيز ديگرى است.شهرستانى به هيچ روى به اهل سنت و فرقه اشاعره گرايش نداشته است و سخنان و نوشتههاى او در دفاع از اهل سنت و در راستاى باورهاى آنها از روى تقيه بوده است. | محمد بن فتح الله بدران نيز در مقدمه «الملل و النحل» شهرستانى را اشعرى مىخواند. اما واقعيت امر چيز ديگرى است.شهرستانى به هيچ روى به اهل سنت و فرقه اشاعره گرايش نداشته است و سخنان و نوشتههاى او در دفاع از اهل سنت و در راستاى باورهاى آنها از روى تقيه بوده است. | ||
در اين نوشتار كه با هدف روشن ساختن باورها و انديشههاى مذهبى نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» شكل | در اين نوشتار كه با هدف روشن ساختن باورها و انديشههاى مذهبى نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» شكل گرفته، دلايل، شواهد و قراينى از زندگى و آثار شهرستانى كه حكايت از وابستگى او به مذهب شيعه و فرقه اسماعيليه دارد ارائه مىشود.هر چند ممكن است برخى از اين نشانهها به تنهايى دلبستگى وى را به شيعه و اسماعيليه اثبات ننمايد، اما از مجموع دلايل و شواهد مىتوان اطمينان يافت كه نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»پيرو باطنيان بوده است. | ||
اسناد و مداركى كه نشانگر گرايش شهرستانى به شيعه و اسماعيليه است به دو دسته تقسيم مىشود:1.مدارك و اسناد تاريخى؛2.قراين و شواهد موجود در آثار او. | اسناد و مداركى كه نشانگر گرايش شهرستانى به شيعه و اسماعيليه است به دو دسته تقسيم مىشود:1.مدارك و اسناد تاريخى؛2.قراين و شواهد موجود در آثار او. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشههايى از زندگى وى را روشن ساخته از ابوسعيد عبدالكريم بن محمد [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]](م 562 ه.ق)، ابوالحسن بيهقى(م 565 ه.ق) و خوارزمى صاحب تاريخ خوارزم است و هيچ يك از اين افراد، شهرستانى را اشعرى و پيرو فقه شافعى معرفى نمىكنند. | در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشههايى از زندگى وى را روشن ساخته از ابوسعيد عبدالكريم بن محمد [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]](م 562 ه.ق)، ابوالحسن بيهقى(م 565 ه.ق) و خوارزمى صاحب تاريخ خوارزم است و هيچ يك از اين افراد، شهرستانى را اشعرى و پيرو فقه شافعى معرفى نمىكنند. | ||
افزون بر مدارك و اسناد تاريخى | افزون بر مدارك و اسناد تاريخى فوق، در زندگى شهرستانى نيز شواهدى وجود دارد كه نشان مىدهد او در تمام عمر خويش به باطنيان گرايش داشته است و باطنىگرى او به سالهايى كه تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» را مىنوشته محدود نبوده است، اما او براى آن كه بتواند در دستگاه خلافت نفوذ كند و انديشهها و باورهاى اسماعيليان را در ضمن انديشههاى ساير فرقههاى اسلامى به تصوير كشد ناگزير از تقيه شده، چنان كه وى با نوشتن «الملل و النحل» و دفاع از انديشههاى اهل سنت به مقام نيابت ديوان سلطان رسيد و محرم اسرار او شد.شهرستانى با تقيه مىتوانسته به آسانى و بدون هيچ گونه مشكلى، اعتقادات اسماعيليه را به مردم عصر خود كه باطنيان را ملاحده مىخوانند ارائه كند و آنان را از كشتن و ملحد و مهدور الدم خواندن اهل قلاع باز دارد.افزون بر اين توانسته با نفوذ در دستگاه خلافت سلطان سنجر، از اذيت و آزار اسماعيليان بكاهد و به سلطان و وزراء توصيه كند كه به باطنيان به چشم ملحد ننگرند و به قلعهها و دژهاى آنان هجوم نبرند. | ||
شواهد و نمونهها در آثار شهرستانى | شواهد و نمونهها در آثار شهرستانى | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۷۹: | ||
يكى ديگر از باورهاى شهرستانى كه نشان از گرايش او به مذهب شيعه دارد آن است كه او در جاى جاى تفسير خويش،فهم قرآن، تفسير قرآن، تأويل قرآن و...را ويژۀ اهل بيت(ع) مى داند و بر همين اساس بارها صحت ديدگاههاى ساير فرقههاى اسلامى را زير سؤال مىبرد و تأويلها و تفسيرهاى آنان از قرآن را مردود مىخواند. | يكى ديگر از باورهاى شهرستانى كه نشان از گرايش او به مذهب شيعه دارد آن است كه او در جاى جاى تفسير خويش،فهم قرآن، تفسير قرآن، تأويل قرآن و...را ويژۀ اهل بيت(ع) مى داند و بر همين اساس بارها صحت ديدگاههاى ساير فرقههاى اسلامى را زير سؤال مىبرد و تأويلها و تفسيرهاى آنان از قرآن را مردود مىخواند. | ||
نويسنده مفاتيح الاسرار و مصابيح | نويسنده مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار، در تأويل آيات قرآن كه با عنوان «الاسرار» انجام مىگيرد از اهل بيت پيامبر با عناوين ديگرى نيز ياد مىكند مانند: اهل القرآن، اصحاب الاسرار، العترة الطاهرة، الصادقين و...او در مقدمه مفاتيح الاسرار در اين باره مىنويسد: | ||
«و اذا قلت:قال اهل القرآن، و اصحاب الاسرار او الذى شققت له اسماء من معنى الآية،فلا اريد به نفسى عياذ بالله و انما اريد الصديقين من اهل بيت النبى(ص)، فهم الواقفون على الاسرار و هم من المصطفين الاخيار...» | «و اذا قلت:قال اهل القرآن، و اصحاب الاسرار او الذى شققت له اسماء من معنى الآية،فلا اريد به نفسى عياذ بالله و انما اريد الصديقين من اهل بيت النبى(ص)، فهم الواقفون على الاسرار و هم من المصطفين الاخيار...» | ||
خط ۲۲۶: | خط ۲۲۶: | ||
از | از نشانهها، دلايل و شواهد بسيارى كه در آثار شهرستانى به خصوص تفسير گران سنگ او «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» وجود دارد و ما تنها به بخشى از آنها اشاره كرديم نتيجه مىگيريم نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» به مذهب شيعه وابسته بوده است.اكنون اين سؤال مطرح است كه شهرستانى از ميان فرقههاى متعدد شيعه مانند اماميه، كيسانيه، زيديه، اسماعيليه و...به كدام يك وابستگى و دلبستگى داشته است؟آيا او يك مفسر كيسانى يا امامى و يا زيدى است و يا مفسرى است پيرو باطنيان كه با عقايد و باورهاى آنها، آيات قرآن را تفسير مىكند؟ | ||
دلايل و شواهد بسيارى شهرستانى را از بزرگان و به اصطلاح از داعيان اسماعيليه نشان مىدهد.در جاى جاى آثار او به خصوص تفسير وى كه در محيطى تقريبا امن و به دور از ترس و وحشت از اهل سنت نوشته شده و نسبت به آثار ديگرش كمتر حكايت از تقيه دارد، نشانههايى از وابستگى و دلبستگى نويسنده مفاتيح الاسرار به اسماعيليه، باطنيه، تعليميه و ملاحده وجود دارد؛نشانههايى كه تنها در صورت آشنايى با عقايد و باورهاى خاص اسماعيليه و مقايسه آن با ديدگاهها و انديشههاى شهرستانى در خور رديابى است.برخى از اين نشانهها عبارتند از: | دلايل و شواهد بسيارى شهرستانى را از بزرگان و به اصطلاح از داعيان اسماعيليه نشان مىدهد.در جاى جاى آثار او به خصوص تفسير وى كه در محيطى تقريبا امن و به دور از ترس و وحشت از اهل سنت نوشته شده و نسبت به آثار ديگرش كمتر حكايت از تقيه دارد، نشانههايى از وابستگى و دلبستگى نويسنده مفاتيح الاسرار به اسماعيليه، باطنيه، تعليميه و ملاحده وجود دارد؛نشانههايى كه تنها در صورت آشنايى با عقايد و باورهاى خاص اسماعيليه و مقايسه آن با ديدگاهها و انديشههاى شهرستانى در خور رديابى است.برخى از اين نشانهها عبارتند از: | ||
خط ۲۳۲: | خط ۲۳۲: | ||
#خداشناسى | #خداشناسى | ||
#:يكى از شاخصههاى اصلى فرقه اسماعيليه كه آنها را از تمام فرقههاى اسلامى-چه شيعى و چه سنى-جدا مىكند، باورهاى خاص آنها درباره خدا و صفات الهى است. اسماعيليان خدا را منزه از صفات مىدانند و وجود را كه از آن به «ايس» تعبير مىكنند از خداوند نفى مىكنند.حميدالدين کرمانى يكى از فلاسفه بزرگ اسلام و پيرو اسماعيليه،ذيل عنوان «فى الله الذى لا اله الا هو و بطلان كونه ايسا»چندين دليل براى نفى وجود از خداوند ارائه مىكند. نويسنده ديگر اسماعيليه پرسشهايى از قبيل:هل هو؟ما هو؟كم هو؟كيف هو؟اى هو؟متى هو؟و...را در مورد خداوند بيهوده و بى معنى مىخواند. | #:يكى از شاخصههاى اصلى فرقه اسماعيليه كه آنها را از تمام فرقههاى اسلامى-چه شيعى و چه سنى-جدا مىكند، باورهاى خاص آنها درباره خدا و صفات الهى است. اسماعيليان خدا را منزه از صفات مىدانند و وجود را كه از آن به «ايس» تعبير مىكنند از خداوند نفى مىكنند.حميدالدين کرمانى يكى از فلاسفه بزرگ اسلام و پيرو اسماعيليه،ذيل عنوان «فى الله الذى لا اله الا هو و بطلان كونه ايسا»چندين دليل براى نفى وجود از خداوند ارائه مىكند. نويسنده ديگر اسماعيليه پرسشهايى از قبيل:هل هو؟ما هو؟كم هو؟كيف هو؟اى هو؟متى هو؟و...را در مورد خداوند بيهوده و بى معنى مىخواند. | ||
#:مصطفى غالب، محقق برجسته | #:مصطفى غالب، محقق برجسته اسماعيلى، در مقدمه «راحة العقل» درباره اعتقادات اسماعيليه در بحث خداشناسى مىنويسد: «و مذهب الاسماعيلية فى توحيدهم أنّ الله سبحانه و تعالى منزّه عن الصفات و الاسماء، لا شريك له و انه تعالى ليس ايسا و ليس ليسا، و هو ليس من جنس العقول حتى تدركه العقول، و ليس بجسم حتى يراه البصر، و لا يحلّ فى جسد، و انه تعالى لا يعرب عنه بلفظ قول و لا بعقد ضمير، و انه سبحانه و تعالى أبدع من ذاته العقل الكلى او الموجود الاول او المبدع الاول و جعله علة للموجودات العلوية و السلفية، لانه عين الابداع و عين المبدع من ناحية و عين الوحدة من ناحية اخرى.» | ||
#:اين | #:اين باور، در نوشتههاى شهرستانى به روشنى ديده مىشود، او در تلاش براى نقد انديشههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] از اين باور باطنيان سود مىبرد: | ||
#: «و قد قال بعض الحكماء، الغناء الاكبر لمن له الخلق و الأمر جلّ ربنا و تعالى من ان يوصف بالتمام فضلا عن ان يوصف بالنقص،فهو متمّم كلّ تام و مكمّل كلّ ناقص،فان عنى بالتمامية ان المتمم لكل تامّ فهو صحيح، لكنّه يجب ان يطرد هذه القضية فى كلّ صفة حتى فى الوجود،فيقول هو موجود بمعنى انه موجد كل موجود، و واجب الوجود بمعنى أنّه موجب كل وجود، و عالم بمعنى أنّه معلم كل عالم، و قادر بمعنى أنّه مقدر كل قادر، و ليس ذلك منهاج الرجل، و لو كان ذلك مذهبه لما قضى بعموم الوجود و شموله، و حكم بأنّ الوجود من الاسماء المشتركه المحضة كما بيّناه قبل.» | #: «و قد قال بعض الحكماء، الغناء الاكبر لمن له الخلق و الأمر جلّ ربنا و تعالى من ان يوصف بالتمام فضلا عن ان يوصف بالنقص،فهو متمّم كلّ تام و مكمّل كلّ ناقص،فان عنى بالتمامية ان المتمم لكل تامّ فهو صحيح، لكنّه يجب ان يطرد هذه القضية فى كلّ صفة حتى فى الوجود،فيقول هو موجود بمعنى انه موجد كل موجود، و واجب الوجود بمعنى أنّه موجب كل وجود، و عالم بمعنى أنّه معلم كل عالم، و قادر بمعنى أنّه مقدر كل قادر، و ليس ذلك منهاج الرجل، و لو كان ذلك مذهبه لما قضى بعموم الوجود و شموله، و حكم بأنّ الوجود من الاسماء المشتركه المحضة كما بيّناه قبل.» | ||
#:[[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] ناقد شهرستانى نيز درباره مشابهت ديدگاههاى شهرستانى با اسماعيليه-كه تعليميه نيز خوانده مىشوند-و ردّ آن مىنويسد: «اقول:الذى وصفه هو مذهب التعليمييّن،فإنّهم يقولون:انه تعالى ليس بموجود و لا معدوم بل هو مبدأ الوجود و العدم، و هكذا فى كلّ متقابلين و مترتّبين فانه متعال عنهما بل هو حاكمهما.» | #:[[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] ناقد شهرستانى نيز درباره مشابهت ديدگاههاى شهرستانى با اسماعيليه-كه تعليميه نيز خوانده مىشوند-و ردّ آن مىنويسد: «اقول:الذى وصفه هو مذهب التعليمييّن،فإنّهم يقولون:انه تعالى ليس بموجود و لا معدوم بل هو مبدأ الوجود و العدم، و هكذا فى كلّ متقابلين و مترتّبين فانه متعال عنهما بل هو حاكمهما.» | ||
خط ۲۵۴: | خط ۲۵۴: | ||
#:حسن صبّاح كه برخى او را بنيانگذار اين اصل مىدانند مىگويد: «للمفتى فى معرفة الله تعالى احد القولين:اما ان يقول:اعرف البارى تعالى بمجرد العقل و النظر، من غير احتياج الى تعليم معلّم؛و اما ان يقول:لا طريق الى المعرفة مع العقل و النظر الاّ بتعليم معلّم.و من أفتى بالاول فليس له الانكار على عقل غيره و نظره؛فانه متى انكر فقد علم و الانكار تعليم و دليل على ان المنكر عليه محتاج الى غيره. | #:حسن صبّاح كه برخى او را بنيانگذار اين اصل مىدانند مىگويد: «للمفتى فى معرفة الله تعالى احد القولين:اما ان يقول:اعرف البارى تعالى بمجرد العقل و النظر، من غير احتياج الى تعليم معلّم؛و اما ان يقول:لا طريق الى المعرفة مع العقل و النظر الاّ بتعليم معلّم.و من أفتى بالاول فليس له الانكار على عقل غيره و نظره؛فانه متى انكر فقد علم و الانكار تعليم و دليل على ان المنكر عليه محتاج الى غيره. | ||
#:و القسمان ضروريان؛لأنّ الانسان اذا أفتى بفتوى او قال قولا؛فاما ان يقول من نفسه او من غيره؛و كذلك اذا اعتقد عقدا فاما ان يعتقده من نفسه او من غيره.» | #:و القسمان ضروريان؛لأنّ الانسان اذا أفتى بفتوى او قال قولا؛فاما ان يقول من نفسه او من غيره؛و كذلك اذا اعتقد عقدا فاما ان يعتقده من نفسه او من غيره.» | ||
#:حسن صبّاح پس از اثبات نياز انسان به | #:حسن صبّاح پس از اثبات نياز انسان به معلم، در فصل دوم كتاب خود-فصول اربعه-به شرايط معلم اشاره مىكند: | ||
#: «و من قال:انه يصلح كل معلم ما ساغ له الانكار على معلم خصمه، و اذا انكر فقد سلم انه لا بدّ من معلم صادق معتمد.» | #: «و من قال:انه يصلح كل معلم ما ساغ له الانكار على معلم خصمه، و اذا انكر فقد سلم انه لا بدّ من معلم صادق معتمد.» | ||
#:و خواجه نصير نيز در اثر گران سنگ خويش-سير و سلوك-مىگويد: «فى الجملة از خوض در آن فن-علم كلام-اين مقدار فائده گرفت كه بر اختلاف مذاهب، اندك وقوفى يافت تا در اثناء آن بدانست كه اول خلافى كه عقلا را است، در معرفت حق و تحصيل كمالى كه سعادت آخرت بر آن موقوف باشد-بعد از اتفاق بر اثبات حقى و آخرتى به وجهى از وجوه، على الاجمال لا على التفصيل-آن است كه به عقل و نظر مجرد به اين مقصود نتوان رسيد يا با عقل و نظر به تعليم معلمى صادق حاجت است.پس اهل عالم در اين مقام، منشعب به دو شعبهاند؛ اهل نظر و اهل تعليم.بعد از آن اهل نظر منشعب مىشوند به اصحاب مذاهب مختلفه، چنان كه آن تطويلى دارد و اهل تعليم طايفهاىاند كه به اسماعيليان موسومند، و آن اول وقوفى بود كه بر مذهب جماعت حاصل آيد.» | #:و خواجه نصير نيز در اثر گران سنگ خويش-سير و سلوك-مىگويد: «فى الجملة از خوض در آن فن-علم كلام-اين مقدار فائده گرفت كه بر اختلاف مذاهب، اندك وقوفى يافت تا در اثناء آن بدانست كه اول خلافى كه عقلا را است، در معرفت حق و تحصيل كمالى كه سعادت آخرت بر آن موقوف باشد-بعد از اتفاق بر اثبات حقى و آخرتى به وجهى از وجوه، على الاجمال لا على التفصيل-آن است كه به عقل و نظر مجرد به اين مقصود نتوان رسيد يا با عقل و نظر به تعليم معلمى صادق حاجت است.پس اهل عالم در اين مقام، منشعب به دو شعبهاند؛ اهل نظر و اهل تعليم.بعد از آن اهل نظر منشعب مىشوند به اصحاب مذاهب مختلفه، چنان كه آن تطويلى دارد و اهل تعليم طايفهاىاند كه به اسماعيليان موسومند، و آن اول وقوفى بود كه بر مذهب جماعت حاصل آيد.» |
ویرایش