شهرستانی، محمد بن عبدالکریم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '،ش' به '، ش'
جز (جایگزینی متن - 'نعليه‌السلام' به 'ن‌عليه‌السلام')
جز (جایگزینی متن - '،ش' به '، ش')
خط ۴۳: خط ۴۳:


#الملل و النحل:اين كتاب در ميان آثار بر جاى مانده از شهرستانى به عنوان نخستين اثر او معرفى مى‌شود.نويسنده ملل و نحل دو مقدمه براى اين كتاب آورده است كه در يك مقدمه از وزارت نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر كه از سال 521 تا 526 ه‍.ق ادامه داشت ياد مى‌كند.
#الملل و النحل:اين كتاب در ميان آثار بر جاى مانده از شهرستانى به عنوان نخستين اثر او معرفى مى‌شود.نويسنده ملل و نحل دو مقدمه براى اين كتاب آورده است كه در يك مقدمه از وزارت نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر كه از سال 521 تا 526 ه‍.ق ادامه داشت ياد مى‌كند.
#:گروهى با توجه به اين مقدمه،زمان تأليف الملل و النحل را پس از سال 521 ه‍.ق باور دارند و مى‌گويند اين مقدمه، مقدمه اول شهرستانى بر ملل و نحل بوده است، اما پس از سقوط سلطان سنجر،شهرستانى اين مقدمه را حذف كرد و مقدمه‌اى براى كتابش آورد كه در آن نامى از نصيرالدين محمود نيست.
#:گروهى با توجه به اين مقدمه،زمان تأليف الملل و النحل را پس از سال 521 ه‍.ق باور دارند و مى‌گويند اين مقدمه، مقدمه اول شهرستانى بر ملل و نحل بوده است، اما پس از سقوط سلطان سنجر، شهرستانى اين مقدمه را حذف كرد و مقدمه‌اى براى كتابش آورد كه در آن نامى از نصيرالدين محمود نيست.
#:اما وجود قرينه‌اى محكم در متن ملل و نحل اين ديدگاه را زير سؤال مى‌برد،چه اينكه بر اساس اين قرينه از زمان غيبت امام زمان(ع)تا زمان نوشتن كتاب ملل و نحل در حدود 250 سال گذشته است.«الغيبة قد امتدت مائتين و نيفا و خمسين...» حال اگر اين مقدار را به سال غيبت امام زمان(ع)(260 ه‍.ق)بيفزاييم نتيجه مى‌گيريم كه شهرستانى كتاب ملل نحل را پس از سال 510 ه‍.ق و پيش از سال 520 به پايان برده است و گرنه واژه «نيفا» در عبارت «مائتين و نيفا و خمسين سنة» بى معنى خواهد بود، چنان كه واژه «خمسين» نيز لغو مى‌نمايد.
#:اما وجود قرينه‌اى محكم در متن ملل و نحل اين ديدگاه را زير سؤال مى‌برد،چه اينكه بر اساس اين قرينه از زمان غيبت امام زمان(ع)تا زمان نوشتن كتاب ملل و نحل در حدود 250 سال گذشته است.«الغيبة قد امتدت مائتين و نيفا و خمسين...» حال اگر اين مقدار را به سال غيبت امام زمان(ع)(260 ه‍.ق)بيفزاييم نتيجه مى‌گيريم كه شهرستانى كتاب ملل نحل را پس از سال 510 ه‍.ق و پيش از سال 520 به پايان برده است و گرنه واژه «نيفا» در عبارت «مائتين و نيفا و خمسين سنة» بى معنى خواهد بود، چنان كه واژه «خمسين» نيز لغو مى‌نمايد.
#:با توجه به اين نص محكم در الملل و النحل مى‌توانيم درباره مقدمات نيز به گونه‌اى ديگر اظهار نظر كنيم و بگوييم مقدمه‌اى كه در آن از نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر نام برده شده مقدمه دوم شهرستانى بوده كه در زمان صدارت نصيرالدين محمود به مقدمه اصلى ملل و نحل افزوده است و مقدمه اصلى و اولى كتاب، همين مقدمه‌اى است كه در اول ملل و نحل چاپ قم و به تصحيح بدران وجود دارد.
#:با توجه به اين نص محكم در الملل و النحل مى‌توانيم درباره مقدمات نيز به گونه‌اى ديگر اظهار نظر كنيم و بگوييم مقدمه‌اى كه در آن از نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر نام برده شده مقدمه دوم شهرستانى بوده كه در زمان صدارت نصيرالدين محمود به مقدمه اصلى ملل و نحل افزوده است و مقدمه اصلى و اولى كتاب، همين مقدمه‌اى است كه در اول ملل و نحل چاپ قم و به تصحيح بدران وجود دارد.
خط ۶۶: خط ۶۶:
محمد بن فتح الله بدران نيز در مقدمه «الملل و النحل» شهرستانى را اشعرى مى‌خواند. اما واقعيت امر چيز ديگرى است.شهرستانى به هيچ روى به اهل سنت و فرقه اشاعره گرايش نداشته است و سخنان و نوشته‌هاى او در دفاع از اهل سنت و در راستاى باورهاى آنها از روى تقيه بوده است.
محمد بن فتح الله بدران نيز در مقدمه «الملل و النحل» شهرستانى را اشعرى مى‌خواند. اما واقعيت امر چيز ديگرى است.شهرستانى به هيچ روى به اهل سنت و فرقه اشاعره گرايش نداشته است و سخنان و نوشته‌هاى او در دفاع از اهل سنت و در راستاى باورهاى آنها از روى تقيه بوده است.


در اين نوشتار كه با هدف روشن ساختن باورها و انديشه‌هاى مذهبى نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» شكل گرفته،دلايل،شواهد و قراينى از زندگى و آثار شهرستانى كه حكايت از وابستگى او به مذهب شيعه و فرقه اسماعيليه دارد ارائه مى‌شود.هر چند ممكن است برخى از اين نشانه‌ها به تنهايى دلبستگى وى را به شيعه و اسماعيليه اثبات ننمايد، اما از مجموع دلايل و شواهد مى‌توان اطمينان يافت كه نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»پيرو باطنيان بوده است.
در اين نوشتار كه با هدف روشن ساختن باورها و انديشه‌هاى مذهبى نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» شكل گرفته،دلايل، شواهد و قراينى از زندگى و آثار شهرستانى كه حكايت از وابستگى او به مذهب شيعه و فرقه اسماعيليه دارد ارائه مى‌شود.هر چند ممكن است برخى از اين نشانه‌ها به تنهايى دلبستگى وى را به شيعه و اسماعيليه اثبات ننمايد، اما از مجموع دلايل و شواهد مى‌توان اطمينان يافت كه نويسنده «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»پيرو باطنيان بوده است.


اسناد و مداركى كه نشانگر گرايش شهرستانى به شيعه و اسماعيليه است به دو دسته تقسيم مى‌شود:1.مدارك و اسناد تاريخى؛2.قراين و شواهد موجود در آثار او.
اسناد و مداركى كه نشانگر گرايش شهرستانى به شيعه و اسماعيليه است به دو دسته تقسيم مى‌شود:1.مدارك و اسناد تاريخى؛2.قراين و شواهد موجود در آثار او.
خط ۷۶: خط ۷۶:
ابومحمد محمود بن عباس بن ارسلان خوارزمى يكى ديگر از معاصران شهرستانى پس از معرفى شهرستانى و اساتيد او مى‌نويسد: «لو لا تخليطه فى الاعتقاد و ميله الى اهل الزيغ و الالحاد، كان هو الامام، و كثيرا ما كنّا نتعجّب من وفور فضله و كمال عقله، كيف مال الى شىء لا اصل له و اختار امرا لا دليل عليه لا معقولا و لا منقولا.»
ابومحمد محمود بن عباس بن ارسلان خوارزمى يكى ديگر از معاصران شهرستانى پس از معرفى شهرستانى و اساتيد او مى‌نويسد: «لو لا تخليطه فى الاعتقاد و ميله الى اهل الزيغ و الالحاد، كان هو الامام، و كثيرا ما كنّا نتعجّب من وفور فضله و كمال عقله، كيف مال الى شىء لا اصل له و اختار امرا لا دليل عليه لا معقولا و لا منقولا.»


خوارزمى به روشنى و صراحت،شهرستانى را ملحد مى‌خواند و چنان كه پيش از اين گفته شد اسماعيليه در عصر او يعنى قرن ششم ملاحده خوانده مى‌شدند و با همين اتهام قتل عام مى‌گشتند.بنابر اين اگر خوارزمى شهرستانى را متمايل به الحاد مى‌خواند مقصودش گرايش و تمايل او به اسماعيليان است.
خوارزمى به روشنى و صراحت، شهرستانى را ملحد مى‌خواند و چنان كه پيش از اين گفته شد اسماعيليه در عصر او يعنى قرن ششم ملاحده خوانده مى‌شدند و با همين اتهام قتل عام مى‌گشتند.بنابر اين اگر خوارزمى شهرستانى را متمايل به الحاد مى‌خواند مقصودش گرايش و تمايل او به اسماعيليان است.


[[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] نيز كه ساليان سال در دژهاى باطنيان به خصوص قلعه الموت زيسته و تأليفاتى درباره انديشه‌ها و اعتقادات آنها سامان داده است و به خوبى انديشمندان ايشان را مى‌شناخته است شهرستانى را در شمار باطنيان مى‌آورد.
[[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصيرالدين طوسى]] نيز كه ساليان سال در دژهاى باطنيان به خصوص قلعه الموت زيسته و تأليفاتى درباره انديشه‌ها و اعتقادات آنها سامان داده است و به خوبى انديشمندان ايشان را مى‌شناخته است شهرستانى را در شمار باطنيان مى‌آورد.
خط ۸۲: خط ۸۲:
و گويا به همين جهت، خواجه نصير در كتاب گران سنگ خويش«مصارع المصارع» که با هدف نقد كتاب «مصارع الفلاسفه» شهرستانى نوشته است برخورد بسيار تند و غير قابل انتظارى با شهرستانى مى‌كند؛وى را سارق ديدگاه‌هاى فلاسفه و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] مى‌خواند، نظريات او را به سخنان واعظان تشبيه مى‌كند، بارها او را بى سواد و خطبه خوان معرفى مى‌كند.
و گويا به همين جهت، خواجه نصير در كتاب گران سنگ خويش«مصارع المصارع» که با هدف نقد كتاب «مصارع الفلاسفه» شهرستانى نوشته است برخورد بسيار تند و غير قابل انتظارى با شهرستانى مى‌كند؛وى را سارق ديدگاه‌هاى فلاسفه و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] مى‌خواند، نظريات او را به سخنان واعظان تشبيه مى‌كند، بارها او را بى سواد و خطبه خوان معرفى مى‌كند.


در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشه‌هايى از زندگى وى را روشن ساخته از ابوسعيد عبدالكريم بن محمد [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]](م 562 ه‍.ق)، ابوالحسن بيهقى(م 565 ه‍.ق) و خوارزمى صاحب تاريخ خوارزم است و هيچ يك از اين افراد،شهرستانى را اشعرى و پيرو فقه شافعى معرفى نمى‌كنند.
در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشه‌هايى از زندگى وى را روشن ساخته از ابوسعيد عبدالكريم بن محمد [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]](م 562 ه‍.ق)، ابوالحسن بيهقى(م 565 ه‍.ق) و خوارزمى صاحب تاريخ خوارزم است و هيچ يك از اين افراد، شهرستانى را اشعرى و پيرو فقه شافعى معرفى نمى‌كنند.


افزون بر مدارك و اسناد تاريخى فوق،در زندگى شهرستانى نيز شواهدى وجود دارد كه نشان مى‌دهد او در تمام عمر خويش به باطنيان گرايش داشته است و باطنى‌گرى او به سالهايى كه تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» را مى‌نوشته محدود نبوده است، اما او براى آن كه بتواند در دستگاه خلافت نفوذ كند و انديشه‌ها و باورهاى اسماعيليان را در ضمن انديشه‌هاى ساير فرقه‌هاى اسلامى به تصوير كشد ناگزير از تقيه شده،چنان كه وى با نوشتن «الملل و النحل» و دفاع از انديشه‌هاى اهل سنت به مقام نيابت ديوان سلطان رسيد و محرم اسرار او شد.شهرستانى با تقيه مى‌توانسته به آسانى و بدون هيچ گونه مشكلى، اعتقادات اسماعيليه را به مردم عصر خود كه باطنيان را ملاحده مى‌خوانند ارائه كند و آنان را از كشتن و ملحد و مهدور الدم خواندن اهل قلاع باز دارد.افزون بر اين توانسته با نفوذ در دستگاه خلافت سلطان سنجر، از اذيت و آزار اسماعيليان بكاهد و به سلطان و وزراء توصيه كند كه به باطنيان به چشم ملحد ننگرند و به قلعه‌ها و دژهاى آنان هجوم نبرند.
افزون بر مدارك و اسناد تاريخى فوق،در زندگى شهرستانى نيز شواهدى وجود دارد كه نشان مى‌دهد او در تمام عمر خويش به باطنيان گرايش داشته است و باطنى‌گرى او به سالهايى كه تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» را مى‌نوشته محدود نبوده است، اما او براى آن كه بتواند در دستگاه خلافت نفوذ كند و انديشه‌ها و باورهاى اسماعيليان را در ضمن انديشه‌هاى ساير فرقه‌هاى اسلامى به تصوير كشد ناگزير از تقيه شده،چنان كه وى با نوشتن «الملل و النحل» و دفاع از انديشه‌هاى اهل سنت به مقام نيابت ديوان سلطان رسيد و محرم اسرار او شد.شهرستانى با تقيه مى‌توانسته به آسانى و بدون هيچ گونه مشكلى، اعتقادات اسماعيليه را به مردم عصر خود كه باطنيان را ملاحده مى‌خوانند ارائه كند و آنان را از كشتن و ملحد و مهدور الدم خواندن اهل قلاع باز دارد.افزون بر اين توانسته با نفوذ در دستگاه خلافت سلطان سنجر، از اذيت و آزار اسماعيليان بكاهد و به سلطان و وزراء توصيه كند كه به باطنيان به چشم ملحد ننگرند و به قلعه‌ها و دژهاى آنان هجوم نبرند.
خط ۸۸: خط ۸۸:
شواهد و نمونه‌ها در آثار شهرستانى
شواهد و نمونه‌ها در آثار شهرستانى


نمونه اول؛آنچه بيش از هر اثر ديگر شهرستانى، اسماعيلى بودن او را نشان مى‌دهد، تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» است.در اين تفسير،شهرستانى يگانه شيوه بهينه فهم آيات قرآن را سخنان و ديدگاه‌هاى تفسيرى اهل بيت معرفى مى‌كند، آنان را تنها آشنايان با قرآن و معارف قرآنى نشان مى‌دهد و تفسير خويش را انعكاس سخنان و روايات عترت مى‌داند.همو در مقدمه تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» استاد تفسيرش را انصارى معرفى مى‌كند: «ناصر الانصارى تلقفا،ثم اطلعنى مطالعات كلمات شريفه عن اهل البيت و اوليائهم على اسرار دفينة و اصول متينة فى علم القرآن.»
نمونه اول؛آنچه بيش از هر اثر ديگر شهرستانى، اسماعيلى بودن او را نشان مى‌دهد، تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» است.در اين تفسير، شهرستانى يگانه شيوه بهينه فهم آيات قرآن را سخنان و ديدگاه‌هاى تفسيرى اهل بيت معرفى مى‌كند، آنان را تنها آشنايان با قرآن و معارف قرآنى نشان مى‌دهد و تفسير خويش را انعكاس سخنان و روايات عترت مى‌داند.همو در مقدمه تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» استاد تفسيرش را انصارى معرفى مى‌كند: «ناصر الانصارى تلقفا،ثم اطلعنى مطالعات كلمات شريفه عن اهل البيت و اوليائهم على اسرار دفينة و اصول متينة فى علم القرآن.»


و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه‍.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مى‌دانسته، ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند.
و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه‍.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مى‌دانسته، ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند.


نمونه دوم: شهرستانى مهم‌ترين اثر خود يعنی «الملل و النحل» را كه برخى مى‌گويند در سال 521 ه‍.ق به هنگام وزارت نصيرالدين محمود نوشته است و همچنين كتاب «مصارع الفلاسفه» را كه نقد ديدگاه‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا، نجات و اشارات است، به سيد مجدالدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن «الملل و النحل»، خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذى‌هاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و برخى مى‌گويند،شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسه‌اى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصيرالدين محمود و سيد مجدالدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مى‌دانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد.  
نمونه دوم: شهرستانى مهم‌ترين اثر خود يعنی «الملل و النحل» را كه برخى مى‌گويند در سال 521 ه‍.ق به هنگام وزارت نصيرالدين محمود نوشته است و همچنين كتاب «مصارع الفلاسفه» را كه نقد ديدگاه‌هاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا، نجات و اشارات است، به سيد مجدالدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن «الملل و النحل»، خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصيرالدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذى‌هاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] و برخى مى‌گويند، شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسه‌اى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصيرالدين محمود و سيد مجدالدين ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مى‌دانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد.  


افزون بر اين به نظر مى‌رسد شهرستانى با نوشتن كتاب «مصارع الفلاسفه» و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفته‌اند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سينا]] بنويسد،قصد انتقام از [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سينا]] را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربه‌اى سهمگين بر باطنيان فرود آورد.
افزون بر اين به نظر مى‌رسد شهرستانى با نوشتن كتاب «مصارع الفلاسفه» و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفته‌اند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سينا]] بنويسد،قصد انتقام از [[ابن‌سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سينا]] را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربه‌اى سهمگين بر باطنيان فرود آورد.


در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مى‌شود، اما اين نشانه‌ها در آن نوشته‌ها و گفته‌هايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده، بسيار كمرنگ‌تر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير، بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» و «مجلس خوارزم» وجود دارد، به هيچ روى قابل مقايسه با «الملل و النحل» و «مصارع الفلاسفه» و «نهاية الاقدام» نيست.در جاى جاى تفسير «مفاتيح»،شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقه‌اى خويش را نشان مى‌دهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد.
در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مى‌شود، اما اين نشانه‌ها در آن نوشته‌ها و گفته‌هايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده، بسيار كمرنگ‌تر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير، بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» و «مجلس خوارزم» وجود دارد، به هيچ روى قابل مقايسه با «الملل و النحل» و «مصارع الفلاسفه» و «نهاية الاقدام» نيست.در جاى جاى تفسير «مفاتيح»، شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقه‌اى خويش را نشان مى‌دهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد.


دلايل موجود در آثار شهرستانى را به دو دسته مى‌توان تقسيم كرد:
دلايل موجود در آثار شهرستانى را به دو دسته مى‌توان تقسيم كرد:
خط ۲۴۰: خط ۲۴۰:
#:در موارد ديگرى نيز خواجه نصير با عبارت «اصحابه» وابستگى او را به باطنيان نشان مى‌دهد،چه اينكه وقتى ديدگاه اصحاب شهرستانى را ارائه مى‌كند آن ديدگاه را با باورهاى باطنيان كاملا هم خوان مى‌بينيم.
#:در موارد ديگرى نيز خواجه نصير با عبارت «اصحابه» وابستگى او را به باطنيان نشان مى‌دهد،چه اينكه وقتى ديدگاه اصحاب شهرستانى را ارائه مى‌كند آن ديدگاه را با باورهاى باطنيان كاملا هم خوان مى‌بينيم.
#امامت
#امامت
#:اسماعيليه مانند ساير فرقه‌هاى شيعى جانشين پيامبر را على(ع) مى‌دانند.آنها بر اين باورند كه على(ع)به نص پيامبر و به سبب حقانيت خويش،شايسته اين مقام گرديد.
#:اسماعيليه مانند ساير فرقه‌هاى شيعى جانشين پيامبر را على(ع) مى‌دانند.آنها بر اين باورند كه على(ع)به نص پيامبر و به سبب حقانيت خويش، شايسته اين مقام گرديد.
#:باطنيان مانند اماميه و گروهى ديگر از شيعيان، حضرت على، امام حسن و امام حسين، [[علی بن حسین(ع)، امام چهارم|امام سجاد]]، امام باقر و [[امام صادق]](عليهم‌السلام)را از ائمه به شمار مى‌آورند، اما بر اين باورند كه امامت پس از [[امام صادق]] به فرزند ارشد ايشان يعنى اسماعيل و پس از وى به محمد بن اسماعيل و...رسيد.
#:باطنيان مانند اماميه و گروهى ديگر از شيعيان، حضرت على، امام حسن و امام حسين، [[علی بن حسین(ع)، امام چهارم|امام سجاد]]، امام باقر و [[امام صادق]](عليهم‌السلام)را از ائمه به شمار مى‌آورند، اما بر اين باورند كه امامت پس از [[امام صادق]] به فرزند ارشد ايشان يعنى اسماعيل و پس از وى به محمد بن اسماعيل و...رسيد.
#:از باورهاى اساسى باطنيان كه آنان را از ساير فرقه‌هاى شيعه نمودار مى‌سازد، لزوم وجود امام در هر عصرى است؛ امامى كه به نص امام پيش از خود به اين مقام مى‌رسد. به همين جهت آنان در عصر حاضر، آقاخان چهارم يعنی «كريم» را امام زمان مى‌دانند. در نوشته‌ها و گفته‌هاى شهرستانى نشانه‌هايى از پايبندى او به اين باور وجود دارد.
#:از باورهاى اساسى باطنيان كه آنان را از ساير فرقه‌هاى شيعه نمودار مى‌سازد، لزوم وجود امام در هر عصرى است؛ امامى كه به نص امام پيش از خود به اين مقام مى‌رسد. به همين جهت آنان در عصر حاضر، آقاخان چهارم يعنی «كريم» را امام زمان مى‌دانند. در نوشته‌ها و گفته‌هاى شهرستانى نشانه‌هايى از پايبندى او به اين باور وجود دارد.
خط ۲۶۴: خط ۲۶۴:
#:نمونه سوم: به باور شهرستانى ديدگاه معتزله و اشاعره در بحث حدوث و قدم قرآن صحيح نمى‌نمايد: «و كل ذلك خبط و رمى فى عماية، و لو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم.»
#:نمونه سوم: به باور شهرستانى ديدگاه معتزله و اشاعره در بحث حدوث و قدم قرآن صحيح نمى‌نمايد: «و كل ذلك خبط و رمى فى عماية، و لو ردوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم.»
#:نمونه چهارم: «و اما الكلام على المقدمة الثالثة و هى المغلطة الزبآء و الداهية الدهياء، و كثيرا ما كنا نراجع استاذنا و امامنا ناصر السنة[صاحب الغنية و شرح الارشاد]ابا القاسم سليمان بن ناصر الانصارى فيها و يتكلم علينا فيما يزيد فيها على ان اثبات وجه فاعلية البارى سبحانه و تعالى ممّا يقصر عن دركه عقول العقلاء.»
#:نمونه چهارم: «و اما الكلام على المقدمة الثالثة و هى المغلطة الزبآء و الداهية الدهياء، و كثيرا ما كنا نراجع استاذنا و امامنا ناصر السنة[صاحب الغنية و شرح الارشاد]ابا القاسم سليمان بن ناصر الانصارى فيها و يتكلم علينا فيما يزيد فيها على ان اثبات وجه فاعلية البارى سبحانه و تعالى ممّا يقصر عن دركه عقول العقلاء.»
#:نمونه پنجم: در بحث از تنزيه و تسبيح خداوند،شهرستانى بر ناكارآيى عقل تأكيد مى‌كند و پيشنهاد مى‌دهد در اين گونه مسائل به پيامبر(ص)تمسك جوييم: «و تلك التكلّفات فى التفسير خارجه، و معناه نحن نسبّح بحمدك الذى حمدت به نفسك، لا بما نحن نراه و نظنّه من التسبيح،فانّ العقول يتفاوت فى التنزيه و التسبيح،فعقل المعتزلى يحكم بأنّ التنزيه فى نفى الصفات و التسبيح و التقديس فى نفى الرؤية و نفى القبائح عنه، و عقل الاشعرى يحكم بأنّ التنزيه و التحميد فى اثبات الصفات و اثبات الرؤية و اضافة الخير و الشرّ اليه و كذلك كل حزب بما لديهم فرحون، و لو قال القائل أنا اسبّح بحمده الذى حمد به نفسه، كما قال المصطفى صلوات الله و سلامه عليه:لا ابلغ الثناء عليك لا احصى ثناء عليك انت كما اثنيت على نفسك و فوق ما يصفه الواصفون، كان ذلك تسبيحا و تقديسا خالصا صافيا من شوائب الظنون...»
#:نمونه پنجم: در بحث از تنزيه و تسبيح خداوند، شهرستانى بر ناكارآيى عقل تأكيد مى‌كند و پيشنهاد مى‌دهد در اين گونه مسائل به پيامبر(ص)تمسك جوييم: «و تلك التكلّفات فى التفسير خارجه، و معناه نحن نسبّح بحمدك الذى حمدت به نفسك، لا بما نحن نراه و نظنّه من التسبيح،فانّ العقول يتفاوت فى التنزيه و التسبيح،فعقل المعتزلى يحكم بأنّ التنزيه فى نفى الصفات و التسبيح و التقديس فى نفى الرؤية و نفى القبائح عنه، و عقل الاشعرى يحكم بأنّ التنزيه و التحميد فى اثبات الصفات و اثبات الرؤية و اضافة الخير و الشرّ اليه و كذلك كل حزب بما لديهم فرحون، و لو قال القائل أنا اسبّح بحمده الذى حمد به نفسه، كما قال المصطفى صلوات الله و سلامه عليه:لا ابلغ الثناء عليك لا احصى ثناء عليك انت كما اثنيت على نفسك و فوق ما يصفه الواصفون، كان ذلك تسبيحا و تقديسا خالصا صافيا من شوائب الظنون...»
#تفسير و تأويل
#تفسير و تأويل
#:اساس مذهب اسماعيليه بر تأويل استوار است.به باور باطنيان آيات قرآن و احكام دين افزون بر معناى ظاهرى، معناى باطنى نيز دارند كه آن معانى سرى و پنهانى مى‌نمايند.ابواسحاق از بزرگان اسماعيليه در اين باره مى‌نويسد:
#:اساس مذهب اسماعيليه بر تأويل استوار است.به باور باطنيان آيات قرآن و احكام دين افزون بر معناى ظاهرى، معناى باطنى نيز دارند كه آن معانى سرى و پنهانى مى‌نمايند.ابواسحاق از بزرگان اسماعيليه در اين باره مى‌نويسد:
خط ۲۷۲: خط ۲۷۲:
#:او پس از بيان ديدگاه‌هاى گوناگونى كه در مورد تفسير و تأويل و تفاوت آنها گفته شده، مشكل اساسى را بى توجهى به اقسام تفسير و تأويل و در نتيجه به سرانجام نرسيدن تفاوت معرفى مى‌كند:
#:او پس از بيان ديدگاه‌هاى گوناگونى كه در مورد تفسير و تأويل و تفاوت آنها گفته شده، مشكل اساسى را بى توجهى به اقسام تفسير و تأويل و در نتيجه به سرانجام نرسيدن تفاوت معرفى مى‌كند:
#: «و ان الفارقين بين التفسير و التأويل لما لم يذكروا اقسام التفسير و اقسام التأويل لم يتحقق بينهما الفرق بينهما،فلربّما لا يتقابل قسمان منهما فلا يكون الفرق بينهما صحيحا...»
#: «و ان الفارقين بين التفسير و التأويل لما لم يذكروا اقسام التفسير و اقسام التأويل لم يتحقق بينهما الفرق بينهما،فلربّما لا يتقابل قسمان منهما فلا يكون الفرق بينهما صحيحا...»
#:و در بحث«اسرار» ذيل آيه'''«اهدنا الصراط المستقيم»'''پس از تعريف تفسير و تأويل،شيوه خود را در تأويل آيات كه با تأويل باطنيان همخوان است نشان مى‌دهد:
#:و در بحث«اسرار» ذيل آيه'''«اهدنا الصراط المستقيم»'''پس از تعريف تفسير و تأويل، شيوه خود را در تأويل آيات كه با تأويل باطنيان همخوان است نشان مى‌دهد:
#: «ظهور المعانى بالكلمات و الأسامى امر معلوم، و ذلك هو التفسير، لكن تشخيص الاسامى و المعانى بالاشخاص و الاعيان امر مشكل و ذلك هو التأويل، و كما ان رحمة الله عز و جل متشخصة بشخص هو النبى(ص)بعينه و شخصه بدليل قوله تعالى'''«و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»'''كذلك نعمة الله عز و جل متشخصة بشخصه(ع)بدليل قوله «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها»،فالرحمة و النعمة فى التنزيل على الاطلاق يعمّان الموجودات عموم الجود و الكرم فى وجودها و بقائها و دفع الآفات عنها و هما فى التأويل على التعيين يخصّان شخصا او شخصين خصوص اللطف و القربة فى احوال وجودهما و بقاء نوعهما و دفع الآفات عنهما، و كما ان الحمد و الملك موضوعان للثناء و المجد لغة و تنزيلا كذلك هما موضوعان على شخصين معيّنيين معنىّ و تأويلا،فرحمة الله رجل من الرجال و نعمة الله شخص على الكمال.»
#: «ظهور المعانى بالكلمات و الأسامى امر معلوم، و ذلك هو التفسير، لكن تشخيص الاسامى و المعانى بالاشخاص و الاعيان امر مشكل و ذلك هو التأويل، و كما ان رحمة الله عز و جل متشخصة بشخص هو النبى(ص)بعينه و شخصه بدليل قوله تعالى'''«و ما ارسلناك الاّ رحمة للعالمين»'''كذلك نعمة الله عز و جل متشخصة بشخصه(ع)بدليل قوله «يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها»،فالرحمة و النعمة فى التنزيل على الاطلاق يعمّان الموجودات عموم الجود و الكرم فى وجودها و بقائها و دفع الآفات عنها و هما فى التأويل على التعيين يخصّان شخصا او شخصين خصوص اللطف و القربة فى احوال وجودهما و بقاء نوعهما و دفع الآفات عنهما، و كما ان الحمد و الملك موضوعان للثناء و المجد لغة و تنزيلا كذلك هما موضوعان على شخصين معيّنيين معنىّ و تأويلا،فرحمة الله رجل من الرجال و نعمة الله شخص على الكمال.»
#:بر اين اساس است كه شهرستانى پس از مباحثى چون نظم، نزول، معانى، نحو و تفسير به اسرار هر آيه مى‌پردازد.او در اين باره مى‌نويسد:
#:بر اين اساس است كه شهرستانى پس از مباحثى چون نظم، نزول، معانى، نحو و تفسير به اسرار هر آيه مى‌پردازد.او در اين باره مى‌نويسد:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش