تفسیر عاملی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' (ع) ' به '(ع)'
جز (جایگزینی متن - 'ابراهيم عاملى' به 'ابراهيم عاملى ')
جز (جایگزینی متن - ' (ع) ' به '(ع)')
خط ۷۲: خط ۷۲:
يكى از نكات قابل توجه در اين تفسير، خردگرايى‌هاى مفسر است كه هرگز تابع جو و فضاى حديث‌گرايى فاقد منطق و اثر گرايى مفسران نشده و هر جا كه با قواعد يا فهم طبيعى ناسازگار است آن را رد كرده است.
يكى از نكات قابل توجه در اين تفسير، خردگرايى‌هاى مفسر است كه هرگز تابع جو و فضاى حديث‌گرايى فاقد منطق و اثر گرايى مفسران نشده و هر جا كه با قواعد يا فهم طبيعى ناسازگار است آن را رد كرده است.


به عنوان نمونه در تفسير اين آيه: ''' «يا معشر الجن و الانس ا لم يأتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى» ''' (انعام، 130) كه مفسران گفته‌اند همان طور كه انسانها داراى پيامبران بوده‌اند، جنيان نيز پيامبر داشته‌اند، قهرا تصور آنان از جن و زندگى و حيات آنان مانند انسانها فرض شده است. اين ديدگاه را مورد ترديد قرار مى‌دهد و حتى منقولات مفسران و برخى از روايات در اين باب را رد مى‌كند و مى‌نويسد: ممكن است بگوييم شايد كلمات يا معشر الجن و الانس، نه براى آن است كه جن هم مخاطب باشند به اين خطاب كه براى آنها هم پيامبرانى از خودشان فرستاده شده است، بلكه مقصود تعميم مطلب است كه كنايه از عموم مردم گذشته و حال و آينده است و به خصوص كه روايتى و حديثى نقل نشده است كه از جن پيغمبرى بوده است، و در تفسير صافى نوشته است از حضرت امير (ع) پرسيدند: آيا خدا براى جن پيغمبر فرستاده؟ فرمود: پيغمبرى يوسف نام، داشتند كه او را كشتند. معلوم است اين دسته منقولات ارزش نقل و تطبيق آيات قرآن را ندارد.
به عنوان نمونه در تفسير اين آيه: ''' «يا معشر الجن و الانس ا لم يأتكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى» ''' (انعام، 130) كه مفسران گفته‌اند همان طور كه انسانها داراى پيامبران بوده‌اند، جنيان نيز پيامبر داشته‌اند، قهرا تصور آنان از جن و زندگى و حيات آنان مانند انسانها فرض شده است. اين ديدگاه را مورد ترديد قرار مى‌دهد و حتى منقولات مفسران و برخى از روايات در اين باب را رد مى‌كند و مى‌نويسد: ممكن است بگوييم شايد كلمات يا معشر الجن و الانس، نه براى آن است كه جن هم مخاطب باشند به اين خطاب كه براى آنها هم پيامبرانى از خودشان فرستاده شده است، بلكه مقصود تعميم مطلب است كه كنايه از عموم مردم گذشته و حال و آينده است و به خصوص كه روايتى و حديثى نقل نشده است كه از جن پيغمبرى بوده است، و در تفسير صافى نوشته است از حضرت امير(ع)پرسيدند: آيا خدا براى جن پيغمبر فرستاده؟ فرمود: پيغمبرى يوسف نام، داشتند كه او را كشتند. معلوم است اين دسته منقولات ارزش نقل و تطبيق آيات قرآن را ندارد.


مشابه اين روش را در برخورد مفسرين در تفسير آيۀ: ''' «و سئلهم عن القرية التى كانت حاضرة البحر» ''' (اعراف، 163) مشاهده مى‌كنيم. ايشان در اين آيه و در آيات مشابه ديگر مانند: ''' «و اذ نتقنا الجبل» ''' (اعراف، 171) كه خواستند اين حركات را به جنبه‌هاى غير طبيعى حمل كنند و بگويند خداوند كه كوه را از جاى كند و بالاى سر آنها قرار داد تا آنها ايمان بياورند و عملا بنى اسرائيل را الجاء و الزام كرد تا قبول كنند وگرنه كوه بر سر آنها فرود مى‌آيد، يا در داستان اصحاب سبت كه مفسرين در آيۀ: ''' «كونوا قردة خاسئين» ''' (بقره، 65) گفته‌اند آنها همگى بوزينه شدند، اين تفسيرها را نمى‌پذيرد و مى‌نويسد: قدرت آفرينش و رهبرى پيامبران احتياج ندارد به اين گونه حوادث منقول، به عنوان معجزۀ انبيا و چنانكه در سورۀ بقره نسبت به هر دوى اين قضيه احتمال قابل فهم خود را نوشتيم، اينجا هم ممكن است نظير آن را بگوييم كه آيه صريح نيست در تبديل صورت آدمى به بوزينه شدن؛ و نه از جاى كندن كوه و بالاى سر مردم نگاهداشتن و گفته‌هاى مفسرين شبيه به داستانهاى يهود است و مجعولات متخذ از آنها. پس ضرر و نقص بدين گفته‌هاى پيغمبران و قرآن، نخواهد بود اگر چنين بگوييم كه چون آيه صريح و موجب يقين نيست و حديث منقول از معصوم كه موجب اطمينان باشد بر مقصود از آيه در دست نيست. ما از اين جمله‌ها چنين مى‌فهميم كه در سوره اعراف آيه 166: ''' «لمّا عتوا عمّا نهوا» ''' اعلام شده است كه به موجب خير و صلاح در آفرينش چون از دستور و احكام دين تجاوز و نافرمانى كردند، گفتيم مانند بوزينگان زشت و مطرود و در محروميت باشيد تا همه انسان‌هاى متمدن و شهر نشين كه با يكديگر زندگى مى‌كنند و دين و آيين و وظايفى براى آنها معين شده است بدانند كه نتيجه و سزاى خودسرى و تخلف از وظايف، محروميت است و بوزينه صفت شدن و راندۀ درگاه خالق هستند و منفور خلق نيز مى‌شوند.
مشابه اين روش را در برخورد مفسرين در تفسير آيۀ: ''' «و سئلهم عن القرية التى كانت حاضرة البحر» ''' (اعراف، 163) مشاهده مى‌كنيم. ايشان در اين آيه و در آيات مشابه ديگر مانند: ''' «و اذ نتقنا الجبل» ''' (اعراف، 171) كه خواستند اين حركات را به جنبه‌هاى غير طبيعى حمل كنند و بگويند خداوند كه كوه را از جاى كند و بالاى سر آنها قرار داد تا آنها ايمان بياورند و عملا بنى اسرائيل را الجاء و الزام كرد تا قبول كنند وگرنه كوه بر سر آنها فرود مى‌آيد، يا در داستان اصحاب سبت كه مفسرين در آيۀ: ''' «كونوا قردة خاسئين» ''' (بقره، 65) گفته‌اند آنها همگى بوزينه شدند، اين تفسيرها را نمى‌پذيرد و مى‌نويسد: قدرت آفرينش و رهبرى پيامبران احتياج ندارد به اين گونه حوادث منقول، به عنوان معجزۀ انبيا و چنانكه در سورۀ بقره نسبت به هر دوى اين قضيه احتمال قابل فهم خود را نوشتيم، اينجا هم ممكن است نظير آن را بگوييم كه آيه صريح نيست در تبديل صورت آدمى به بوزينه شدن؛ و نه از جاى كندن كوه و بالاى سر مردم نگاهداشتن و گفته‌هاى مفسرين شبيه به داستانهاى يهود است و مجعولات متخذ از آنها. پس ضرر و نقص بدين گفته‌هاى پيغمبران و قرآن، نخواهد بود اگر چنين بگوييم كه چون آيه صريح و موجب يقين نيست و حديث منقول از معصوم كه موجب اطمينان باشد بر مقصود از آيه در دست نيست. ما از اين جمله‌ها چنين مى‌فهميم كه در سوره اعراف آيه 166: ''' «لمّا عتوا عمّا نهوا» ''' اعلام شده است كه به موجب خير و صلاح در آفرينش چون از دستور و احكام دين تجاوز و نافرمانى كردند، گفتيم مانند بوزينگان زشت و مطرود و در محروميت باشيد تا همه انسان‌هاى متمدن و شهر نشين كه با يكديگر زندگى مى‌كنند و دين و آيين و وظايفى براى آنها معين شده است بدانند كه نتيجه و سزاى خودسرى و تخلف از وظايف، محروميت است و بوزينه صفت شدن و راندۀ درگاه خالق هستند و منفور خلق نيز مى‌شوند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش