تشیع در مسیر تاریخ: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>')
خط ۵۲: خط ۵۲:
نويسنده، بهترين راه براى پژوهش در اين زمينه را محور قرار دادن قديمى‌ترين روايت (روايت [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] ) و مقايسه ديگر گزارش‌ها با آن مى‌داند ...<ref>همان، ص43</ref>
نويسنده، بهترين راه براى پژوهش در اين زمينه را محور قرار دادن قديمى‌ترين روايت (روايت [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] ) و مقايسه ديگر گزارش‌ها با آن مى‌داند ...<ref>همان، ص43</ref>


عنوان فصل سوم كتاب، «[[امام على(ع)]] و شيخين» است. نويسنده در اين فصل به دنبال آن است كه موضع‌گيرى [[امام على(ع)]] و شيخين (ابوبكر و عمر) را در برابر يكديگر به‌عنوان «دوره كمون نسبى در تاريخ تكوين تشيع» ...<ref>همان، ص76</ref> مورد ارزيابى قرار دهد. وى در اين‌باره مى‌گويد: «على(ع) واقعيت‌هاى تاريخى زمان را پذيرفت، ولى با وجود اين، روى اين اصل كه او شايستگى بيشترى به خلافت دارد و به‌نحو غير عادلانه‌اى از رهبرى جامعه كنار گذاشته شده است، تكيه داشت» ...<ref>همان، ص80</ref>
عنوان فصل سوم كتاب، «[[امام على(ع)]] و شيخين» است. نويسنده در اين فصل به دنبال آن است كه موضع‌گيرى [[امام على(ع)]] و شيخين (ابوبكر و عمر) را در برابر يكديگر به‌عنوان «دوره كمون نسبى در تاريخ تكوين تشيع» ...<ref>همان، ص76</ref>مورد ارزيابى قرار دهد. وى در اين‌باره مى‌گويد: «على(ع) واقعيت‌هاى تاريخى زمان را پذيرفت، ولى با وجود اين، روى اين اصل كه او شايستگى بيشترى به خلافت دارد و به‌نحو غير عادلانه‌اى از رهبرى جامعه كنار گذاشته شده است، تكيه داشت» ...<ref>همان، ص80</ref>


نويسنده درباره شوراى شش نفره براى انتخاب خليفه سوم مى‌گويد: «عمر با اعطاى رياست كميته به عبدالرحمان بن عوف، به‌نحو مؤثرى شانس على(ع) را مسدود ساخت و تلويحا انتصاب عثمان را تضمين كرد» ...<ref>همان، ص90</ref>
نويسنده درباره شوراى شش نفره براى انتخاب خليفه سوم مى‌گويد: «عمر با اعطاى رياست كميته به عبدالرحمان بن عوف، به‌نحو مؤثرى شانس على(ع) را مسدود ساخت و تلويحا انتصاب عثمان را تضمين كرد» ...<ref>همان، ص90</ref>
خط ۶۲: خط ۶۲:
نويسنده فصل ششم را با عنوان «صلح امام حسن (ع)» نوشته است و در آن به معرفى شخصيت امام حسن (ع) مى‌پردازد و با ذكر دلايل انتخاب ايشان از سوى مردم، به زمينه‌سازى‌هاى معاويه براى وادار كردن ايشان به صلح اشاره مى‌كند.
نويسنده فصل ششم را با عنوان «صلح امام حسن (ع)» نوشته است و در آن به معرفى شخصيت امام حسن (ع) مى‌پردازد و با ذكر دلايل انتخاب ايشان از سوى مردم، به زمينه‌سازى‌هاى معاويه براى وادار كردن ايشان به صلح اشاره مى‌كند.


نويسنده با استناد به يكى از نامه‌هاى معاويه به امام حسن (ع)، درباره نگاه معاويه به مقوله خلافت مى‌نويسد: «از نظر او مصلحت دولت و جنبه‌هاى غير مذهبى و غير اخلاقى جامعه بايد معيار تصميم‌گيرى در مسئله رهبرى باشد. معاويه موقعيت متعالى حسن (ع) را در رابطه با پيامبر و مقام والاى او را در اسلام، هرگز منكر نشد، ولى مدعى آن بود كه اين امر، ملاك رهبرى در جامعه نيست» ...<ref>همان، ص165</ref> نويسنده درباره نتايج صلح امام حسن (ع) معتقد است: «صلح او نتايج درازمدتى را براى تكوين بعدى مكتب تشيع به‌همراه داشت» ...<ref>همان، ص187</ref>
نويسنده با استناد به يكى از نامه‌هاى معاويه به امام حسن (ع)، درباره نگاه معاويه به مقوله خلافت مى‌نويسد: «از نظر او مصلحت دولت و جنبه‌هاى غير مذهبى و غير اخلاقى جامعه بايد معيار تصميم‌گيرى در مسئله رهبرى باشد. معاويه موقعيت متعالى حسن (ع) را در رابطه با پيامبر و مقام والاى او را در اسلام، هرگز منكر نشد، ولى مدعى آن بود كه اين امر، ملاك رهبرى در جامعه نيست» ...<ref>همان، ص165</ref>نويسنده درباره نتايج صلح امام حسن (ع) معتقد است: «صلح او نتايج درازمدتى را براى تكوين بعدى مكتب تشيع به‌همراه داشت» ...<ref>همان، ص187</ref>


نويسنده فصل هفتم و هشتم را به بررسى دوران امام حسين و واقعه عاشورا اختصاص داده است. در فصل هفتم كه آن را «شهادت امام حسين (ع)» ناميده است، به تحليل وقايع پس از خلافت يزيد تا شهادت امام حسين (ع) مى‌پردازد. نويسنده با اشاره به نامه‌هاى فراوانى كه به امام حسين نوشته شد، درباره نويسندگان آنها مى‌گويد: «درعين‌حال همه آنها در يك درجه مساوى از انگيزش مذهبى قرار نداشتند. بعضى از آنها احساسات سياسى داشتند و اميدوار بودند يوغ تسلط شاميان را براندازند» ...<ref>همان، ص212</ref>
نويسنده فصل هفتم و هشتم را به بررسى دوران امام حسين و واقعه عاشورا اختصاص داده است. در فصل هفتم كه آن را «شهادت امام حسين (ع)» ناميده است، به تحليل وقايع پس از خلافت يزيد تا شهادت امام حسين (ع) مى‌پردازد. نويسنده با اشاره به نامه‌هاى فراوانى كه به امام حسين نوشته شد، درباره نويسندگان آنها مى‌گويد: «درعين‌حال همه آنها در يك درجه مساوى از انگيزش مذهبى قرار نداشتند. بعضى از آنها احساسات سياسى داشتند و اميدوار بودند يوغ تسلط شاميان را براندازند» ...<ref>همان، ص212</ref>
خط ۷۸: خط ۷۸:
درباره مفهوم امامت مى‌گويد: «امامت، در سازمان مركزى رهبرى تشيع، دقيقاً به نسل فاطمه و على محدود مى‌شود و از حسن (ع) به امام حسين (ع) منتقل مى‌گردد و سپس با انتصاب صريح از پدر به پسر و معمولا بزرگ‌ترين پسر زنده مى‌رسد تا اينكه به امام دوازدهم ختم مى‌گردد» ...<ref>همان، ص277</ref>
درباره مفهوم امامت مى‌گويد: «امامت، در سازمان مركزى رهبرى تشيع، دقيقاً به نسل فاطمه و على محدود مى‌شود و از حسن (ع) به امام حسين (ع) منتقل مى‌گردد و سپس با انتصاب صريح از پدر به پسر و معمولا بزرگ‌ترين پسر زنده مى‌رسد تا اينكه به امام دوازدهم ختم مى‌گردد» ...<ref>همان، ص277</ref>


در ارزيابى شرايط شيعه پس از واقعه كربلا مى‌افزايد: «شهادت ناگهانى او و تقيه على(ع) تنها فرزند باقى‌مانده‌اش كه به زين‌العابدين شهرت دارد، شيعيان را در حال آشفتگى قرار داد و خلأى را در رهبرى فعال پيروان اهل‌بيت به وجود آورد» ...<ref>همان، ص278</ref> «زين العابدين (ع) با احقاق حق خود به جانشينى حسين (ع) و جمع‌آورى عده‌اى از پيروان بر گرد خويش، تنها بنياد حقه شيعيان را گذاشته بود و اين، وظيفه محمد باقر (ع) بود تا اصول حقانيت و مشروعيت را در مفهوم وراثت و جانشينى پيامبر به‌تدريج تكامل بخشد» ...<ref>همان، ص288</ref>
در ارزيابى شرايط شيعه پس از واقعه كربلا مى‌افزايد: «شهادت ناگهانى او و تقيه على(ع) تنها فرزند باقى‌مانده‌اش كه به زين‌العابدين شهرت دارد، شيعيان را در حال آشفتگى قرار داد و خلأى را در رهبرى فعال پيروان اهل‌بيت به وجود آورد» ...<ref>همان، ص278</ref>«زين العابدين (ع) با احقاق حق خود به جانشينى حسين (ع) و جمع‌آورى عده‌اى از پيروان بر گرد خويش، تنها بنياد حقه شيعيان را گذاشته بود و اين، وظيفه محمد باقر (ع) بود تا اصول حقانيت و مشروعيت را در مفهوم وراثت و جانشينى پيامبر به‌تدريج تكامل بخشد» ...<ref>همان، ص288</ref>


دو فصل پايانى كتاب عبارتند از: «[[امام جعفر صادق(ع)]]» و «آيين امامت». در اين دو فصل شرح حال [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] و شرايط زمانى ايشان مورد بررسى قرار گرفته است. نويسنده تأكيد مى‌كند: «[[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] به‌هيچ‌وجه مبتكر و مبدع نظريه امامت نبود... زمان و شرايط، بهترين و مناسب‌ترين فرصت‌ها را براى [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] مهيا كرد تا به تفسير و شرح عقايدى كه پدر و پدربزرگش اظهار داشته بودند، بپردازد» ...<ref>همان، ص328</ref>
دو فصل پايانى كتاب عبارتند از: «[[امام جعفر صادق(ع)]]» و «آيين امامت». در اين دو فصل شرح حال [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] و شرايط زمانى ايشان مورد بررسى قرار گرفته است. نويسنده تأكيد مى‌كند: «[[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] به‌هيچ‌وجه مبتكر و مبدع نظريه امامت نبود... زمان و شرايط، بهترين و مناسب‌ترين فرصت‌ها را براى [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] مهيا كرد تا به تفسير و شرح عقايدى كه پدر و پدربزرگش اظهار داشته بودند، بپردازد» ...<ref>همان، ص328</ref>
۶۱٬۱۸۹

ویرایش