۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
كتاب با مقدمه مترجم، پيشگفتار و متن در 11 فصل تنظيم شده است: | كتاب با مقدمه مترجم، پيشگفتار و متن در 11 فصل تنظيم شده است: | ||
نويسنده در فصل اول كتاب با عنوان «مفاهيم اساسى»، علت تقسيمبندى جامعه اسلامى به دو فرقه شيعه و سنى را ريشهيابى كرده و مبناى اين تقسيمبندى را تفاوتهاى سياسى محض دانسته است. نويسنده درباره سياسى خواندن منشأ تشيع معتقد است: «هرگاه روابط مختلف ممكن كه اعتقادات مذهبى و تشكيلات سياسى در اسلام را در بر دارند، تجزيه و تحليل كنيم، درمىيابيم كه احقاق حق و تمايلات مكتبى پيروان على(ع) بيشتر بهسوى جنبههاى مذهبى معطوف بوده است. بنابراين خطاى بزرگى است كه به جمعيتى كه همه دعاوىاش اصولا بر پايه توجهات مذهبى و روحانى قرار گرفته است... برچسب سياسى محض زده شود» ...<ref>متن كتاب، ص16</ref> | نويسنده در فصل اول كتاب با عنوان «مفاهيم اساسى»، علت تقسيمبندى جامعه اسلامى به دو فرقه شيعه و سنى را ريشهيابى كرده و مبناى اين تقسيمبندى را تفاوتهاى سياسى محض دانسته است. نويسنده درباره سياسى خواندن منشأ تشيع معتقد است: «هرگاه روابط مختلف ممكن كه اعتقادات مذهبى و تشكيلات سياسى در اسلام را در بر دارند، تجزيه و تحليل كنيم، درمىيابيم كه احقاق حق و تمايلات مكتبى پيروان على(ع) بيشتر بهسوى جنبههاى مذهبى معطوف بوده است. بنابراين خطاى بزرگى است كه به جمعيتى كه همه دعاوىاش اصولا بر پايه توجهات مذهبى و روحانى قرار گرفته است... برچسب سياسى محض زده شود» ....<ref>متن كتاب، ص16</ref> | ||
«اكثر هواداران [[امام على(ع)]] در مخالفت اوليه با خلافت ابوبكر، اصالتا از عربستان جنوبى بودند و در دفاع از حق امام، نقطهنظر كاملا روشن مذهبى داشتند» ...<ref>همان، ص40</ref> | «اكثر هواداران [[امام على(ع)]] در مخالفت اوليه با خلافت ابوبكر، اصالتا از عربستان جنوبى بودند و در دفاع از حق امام، نقطهنظر كاملا روشن مذهبى داشتند» ....<ref>همان، ص40</ref> | ||
فصل دوم كتاب با نام «سقيفه، آغاز دسيسهها»، به شرح ماجراى سقيفه پرداخته و كوشيده است به قديمىترين گزارشهاى تاريخى شيعه و سنى استناد كند. از نظر نويسنده براى بررسى ماجراى سقيفه بايد به اين مسئله تاريخى توجه داشت كه: «امكان اين موضوع كاملاً وجود دارد كه گزارشهاى مفصل هر گروه از شرح جريانات انتخاب ابوبكر، منطبق با تمايلات و علاقهمندىهاى آن گروه منتشر شده باشد... با وجود اين، مداقّه در مآخذ قديمى نشان مىدهد كه نكات اساسى و خط مشى كلى در ذكر واقعه سقيفه در همه گزارشها يكسان است؛ با اين تفاوت كه در بعضى، روى نكتهاى خاص تأكيد بيشترى شده است» ...<ref>همان، ص42</ref> | فصل دوم كتاب با نام «سقيفه، آغاز دسيسهها»، به شرح ماجراى سقيفه پرداخته و كوشيده است به قديمىترين گزارشهاى تاريخى شيعه و سنى استناد كند. از نظر نويسنده براى بررسى ماجراى سقيفه بايد به اين مسئله تاريخى توجه داشت كه: «امكان اين موضوع كاملاً وجود دارد كه گزارشهاى مفصل هر گروه از شرح جريانات انتخاب ابوبكر، منطبق با تمايلات و علاقهمندىهاى آن گروه منتشر شده باشد... با وجود اين، مداقّه در مآخذ قديمى نشان مىدهد كه نكات اساسى و خط مشى كلى در ذكر واقعه سقيفه در همه گزارشها يكسان است؛ با اين تفاوت كه در بعضى، روى نكتهاى خاص تأكيد بيشترى شده است» ....<ref>همان، ص42</ref> | ||
نويسنده، بهترين راه براى پژوهش در اين زمينه را محور قرار دادن قديمىترين روايت (روايت [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] ) و مقايسه ديگر گزارشها با آن مىداند ...<ref>همان، ص43</ref> | نويسنده، بهترين راه براى پژوهش در اين زمينه را محور قرار دادن قديمىترين روايت (روايت [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] ) و مقايسه ديگر گزارشها با آن مىداند ....<ref>همان، ص43</ref> | ||
عنوان فصل سوم كتاب، «[[امام على(ع)]] و شيخين» است. نويسنده در اين فصل به دنبال آن است كه موضعگيرى [[امام على(ع)]] و شيخين (ابوبكر و عمر) را در برابر يكديگر بهعنوان «دوره كمون نسبى در تاريخ تكوين تشيع» ...<ref>همان، ص76</ref>مورد ارزيابى قرار دهد. وى در اينباره مىگويد: «على(ع) واقعيتهاى تاريخى زمان را پذيرفت، ولى با وجود اين، روى اين اصل كه او شايستگى بيشترى به خلافت دارد و بهنحو غير عادلانهاى از رهبرى جامعه كنار گذاشته شده است، تكيه داشت» ...<ref>همان، ص80</ref> | عنوان فصل سوم كتاب، «[[امام على(ع)]] و شيخين» است. نويسنده در اين فصل به دنبال آن است كه موضعگيرى [[امام على(ع)]] و شيخين (ابوبكر و عمر) را در برابر يكديگر بهعنوان «دوره كمون نسبى در تاريخ تكوين تشيع» ....<ref>همان، ص76</ref>مورد ارزيابى قرار دهد. وى در اينباره مىگويد: «على(ع) واقعيتهاى تاريخى زمان را پذيرفت، ولى با وجود اين، روى اين اصل كه او شايستگى بيشترى به خلافت دارد و بهنحو غير عادلانهاى از رهبرى جامعه كنار گذاشته شده است، تكيه داشت» ....<ref>همان، ص80</ref> | ||
نويسنده درباره شوراى شش نفره براى انتخاب خليفه سوم مىگويد: «عمر با اعطاى رياست كميته به عبدالرحمان بن عوف، بهنحو مؤثرى شانس على(ع) را مسدود ساخت و تلويحا انتصاب عثمان را تضمين كرد» ...<ref>همان، ص90</ref> | نويسنده درباره شوراى شش نفره براى انتخاب خليفه سوم مىگويد: «عمر با اعطاى رياست كميته به عبدالرحمان بن عوف، بهنحو مؤثرى شانس على(ع) را مسدود ساخت و تلويحا انتصاب عثمان را تضمين كرد» ....<ref>همان، ص90</ref> | ||
جعفرى، فصل چهارم كتاب را «نوشكوفايى نهضت تشيع» ناميده و در آن ضمن پرداختن به عواملى كه زمينهساز شكوفايى نهضت تشيع در اين دوره بودهاند، شيوه رسيدن عثمان به خلافت و ماجراهاى دوره خلافت او را كه موجب نارضايتى گرديد، مورد بررسى قرار داده است. او در تحليل حوادث دوران خلافت امير مؤمنان على(ع) مىگويد: «بايد به خاطر داشت كه جانشينى او با مقاومت زياد بعضى از اصحاب پيامبر روبهرو شد و اولين جنگ داخلى در اسلام را نتيجه داد، ولى درعينحال، همين به اصطلاح «شكستها» در تاريخ تكوين تشيع، نقطه تحول و آغاز فصل جديد مىگردد. جگرسوزى حاميان على(ع) از شكستها... بنياد تاريخى بسط تمايلات فرقهاى شيعه را فراهم ساخت و اعمال تخريبى انجامشده نسبت به شيعيان، ماده لازم جهت تشكيل نظام مستقلى در داخل اسلام را به او داد» ...<ref>همان، ص114-115</ref> | جعفرى، فصل چهارم كتاب را «نوشكوفايى نهضت تشيع» ناميده و در آن ضمن پرداختن به عواملى كه زمينهساز شكوفايى نهضت تشيع در اين دوره بودهاند، شيوه رسيدن عثمان به خلافت و ماجراهاى دوره خلافت او را كه موجب نارضايتى گرديد، مورد بررسى قرار داده است. او در تحليل حوادث دوران خلافت امير مؤمنان على(ع) مىگويد: «بايد به خاطر داشت كه جانشينى او با مقاومت زياد بعضى از اصحاب پيامبر روبهرو شد و اولين جنگ داخلى در اسلام را نتيجه داد، ولى درعينحال، همين به اصطلاح «شكستها» در تاريخ تكوين تشيع، نقطه تحول و آغاز فصل جديد مىگردد. جگرسوزى حاميان على(ع) از شكستها... بنياد تاريخى بسط تمايلات فرقهاى شيعه را فراهم ساخت و اعمال تخريبى انجامشده نسبت به شيعيان، ماده لازم جهت تشكيل نظام مستقلى در داخل اسلام را به او داد» ....<ref>همان، ص114-115</ref> | ||
عنوان فصل پنجم، «كوفه پايگاه فعاليتهاى شيعيان» است. نويسنده در اين فصل به ماهيت و تركيب شهر كوفه و ويژگى و گرايشهاى مردم آن پرداخته است. او در مورد مردمشناسى كوفه معتقد است: «عوامل پيچيده فراوانى چون جغرافيايى، تاريخى، قومى، نژادى و اقتصادى، با هم تركيب شده و باعث گرديد كه تشريح شهر و شهروندان را مشكل كند. آنچه مىبايست در بادى امر در نظر گرفت، جمعيت شهر بود كه تقريبا از دو گروه متفاوت تشكيل يافته بود: اعراب و پارسيان» ...<ref>همان، ص138</ref> | عنوان فصل پنجم، «كوفه پايگاه فعاليتهاى شيعيان» است. نويسنده در اين فصل به ماهيت و تركيب شهر كوفه و ويژگى و گرايشهاى مردم آن پرداخته است. او در مورد مردمشناسى كوفه معتقد است: «عوامل پيچيده فراوانى چون جغرافيايى، تاريخى، قومى، نژادى و اقتصادى، با هم تركيب شده و باعث گرديد كه تشريح شهر و شهروندان را مشكل كند. آنچه مىبايست در بادى امر در نظر گرفت، جمعيت شهر بود كه تقريبا از دو گروه متفاوت تشكيل يافته بود: اعراب و پارسيان» ....<ref>همان، ص138</ref> | ||
نويسنده فصل ششم را با عنوان «صلح امام حسن (ع)» نوشته است و در آن به معرفى شخصيت امام حسن (ع) مىپردازد و با ذكر دلايل انتخاب ايشان از سوى مردم، به زمينهسازىهاى معاويه براى وادار كردن ايشان به صلح اشاره مىكند. | نويسنده فصل ششم را با عنوان «صلح امام حسن (ع)» نوشته است و در آن به معرفى شخصيت امام حسن (ع) مىپردازد و با ذكر دلايل انتخاب ايشان از سوى مردم، به زمينهسازىهاى معاويه براى وادار كردن ايشان به صلح اشاره مىكند. | ||
نويسنده با استناد به يكى از نامههاى معاويه به امام حسن (ع)، درباره نگاه معاويه به مقوله خلافت مىنويسد: «از نظر او مصلحت دولت و جنبههاى غير مذهبى و غير اخلاقى جامعه بايد معيار تصميمگيرى در مسئله رهبرى باشد. معاويه موقعيت متعالى حسن (ع) را در رابطه با پيامبر و مقام والاى او را در اسلام، هرگز منكر نشد، ولى مدعى آن بود كه اين امر، ملاك رهبرى در جامعه نيست» ...<ref>همان، ص165</ref>نويسنده درباره نتايج صلح امام حسن (ع) معتقد است: «صلح او نتايج درازمدتى را براى تكوين بعدى مكتب تشيع بههمراه داشت» ...<ref>همان، ص187</ref> | نويسنده با استناد به يكى از نامههاى معاويه به امام حسن (ع)، درباره نگاه معاويه به مقوله خلافت مىنويسد: «از نظر او مصلحت دولت و جنبههاى غير مذهبى و غير اخلاقى جامعه بايد معيار تصميمگيرى در مسئله رهبرى باشد. معاويه موقعيت متعالى حسن (ع) را در رابطه با پيامبر و مقام والاى او را در اسلام، هرگز منكر نشد، ولى مدعى آن بود كه اين امر، ملاك رهبرى در جامعه نيست» ....<ref>همان، ص165</ref>نويسنده درباره نتايج صلح امام حسن (ع) معتقد است: «صلح او نتايج درازمدتى را براى تكوين بعدى مكتب تشيع بههمراه داشت» ....<ref>همان، ص187</ref> | ||
نويسنده فصل هفتم و هشتم را به بررسى دوران امام حسين و واقعه عاشورا اختصاص داده است. در فصل هفتم كه آن را «شهادت امام حسين (ع)» ناميده است، به تحليل وقايع پس از خلافت يزيد تا شهادت امام حسين (ع) مىپردازد. نويسنده با اشاره به نامههاى فراوانى كه به امام حسين نوشته شد، درباره نويسندگان آنها مىگويد: «درعينحال همه آنها در يك درجه مساوى از انگيزش مذهبى قرار نداشتند. بعضى از آنها احساسات سياسى داشتند و اميدوار بودند يوغ تسلط شاميان را براندازند» ...<ref>همان، ص212</ref> | نويسنده فصل هفتم و هشتم را به بررسى دوران امام حسين و واقعه عاشورا اختصاص داده است. در فصل هفتم كه آن را «شهادت امام حسين (ع)» ناميده است، به تحليل وقايع پس از خلافت يزيد تا شهادت امام حسين (ع) مىپردازد. نويسنده با اشاره به نامههاى فراوانى كه به امام حسين نوشته شد، درباره نويسندگان آنها مىگويد: «درعينحال همه آنها در يك درجه مساوى از انگيزش مذهبى قرار نداشتند. بعضى از آنها احساسات سياسى داشتند و اميدوار بودند يوغ تسلط شاميان را براندازند» ....<ref>همان، ص212</ref> | ||
درباره تأثير قيام كربلا مىنويسد: «اگر حسين (ع) وجدان مسلمين را با اين روش كوبنده تكان نداده و بيدار نكرده بود، چه كسى مىداند كه آيا شيوه زندگى يزيد در جامعه مسلمين، رفتار اسلامى مىشد؛ رفتارى كه نواده پيغمبر(ص) آن را تأييد و تصديق كرده و پذيرفته بود» ...<ref>همان، ص242</ref> | درباره تأثير قيام كربلا مىنويسد: «اگر حسين (ع) وجدان مسلمين را با اين روش كوبنده تكان نداده و بيدار نكرده بود، چه كسى مىداند كه آيا شيوه زندگى يزيد در جامعه مسلمين، رفتار اسلامى مىشد؛ رفتارى كه نواده پيغمبر(ص) آن را تأييد و تصديق كرده و پذيرفته بود» ....<ref>همان، ص242</ref> | ||
او در تبيين اين واقعه مىگويد: «واقعيت صحيح اين است كه تراژدى، نقش بسيار عظيم و مهمى را در تحكيم هويت تشيع و نه در خلق و به وجود آوردن آن، ايفا نمود... و باعث گرديد كه روانشناسى انسانى بيش از هر چيز ديگر مورد توجه قرار گيرد؛ ازاينرو، مىتوان دريافت كه عامل «احساسات عميق»، ويژگى تشيع است» ...<ref>همان، ص250</ref> | او در تبيين اين واقعه مىگويد: «واقعيت صحيح اين است كه تراژدى، نقش بسيار عظيم و مهمى را در تحكيم هويت تشيع و نه در خلق و به وجود آوردن آن، ايفا نمود... و باعث گرديد كه روانشناسى انسانى بيش از هر چيز ديگر مورد توجه قرار گيرد؛ ازاينرو، مىتوان دريافت كه عامل «احساسات عميق»، ويژگى تشيع است» ....<ref>همان، ص250</ref> | ||
عنوان فصل هشتم، «بازتاب واقعه كربلا» است و نويسنده در آن به بررسى تأثير حادثه كربلا در تاريخ تشيع و شكلگيرى دو نهضت توابين و مختار پرداخته است. | عنوان فصل هشتم، «بازتاب واقعه كربلا» است و نويسنده در آن به بررسى تأثير حادثه كربلا در تاريخ تشيع و شكلگيرى دو نهضت توابين و مختار پرداخته است. | ||
«تلاش در راه حقانيت»، عنوان فصل نهم است. جعفرى اين فصل را به مسائل داخلى شيعيان و انشعابات آنان در زمان [[امام سجاد(ع)]] و امام باقر (ع) اختصاص داده است. نويسنده در تحليل اختلافات درونى شيعه در اين دوره مىگويد: «وقتى مذاهب به مرحله دوم تكوين و بسط خود وارد مىشوند، در جزئيات معينى دچار شكاف مىگردند» ...<ref>همان، ص276</ref> | «تلاش در راه حقانيت»، عنوان فصل نهم است. جعفرى اين فصل را به مسائل داخلى شيعيان و انشعابات آنان در زمان [[امام سجاد(ع)]] و امام باقر (ع) اختصاص داده است. نويسنده در تحليل اختلافات درونى شيعه در اين دوره مىگويد: «وقتى مذاهب به مرحله دوم تكوين و بسط خود وارد مىشوند، در جزئيات معينى دچار شكاف مىگردند» ....<ref>همان، ص276</ref> | ||
او درباره مختار بر اين عقيده است كه: «او يكى از پيروان فداكار خاندان على(ع) و پشتيبان صميمى آرمانهاى آنان بوده است، ولى... مآخذ تشيع دوازدهامامى چهرهاى ناخوشايند از او تصوير مىكنند؛ زيرا او اولين كسى بود كه امامت محمد بن الحنفيه را ترويج نمود» ...<ref>همان</ref> | او درباره مختار بر اين عقيده است كه: «او يكى از پيروان فداكار خاندان على(ع) و پشتيبان صميمى آرمانهاى آنان بوده است، ولى... مآخذ تشيع دوازدهامامى چهرهاى ناخوشايند از او تصوير مىكنند؛ زيرا او اولين كسى بود كه امامت محمد بن الحنفيه را ترويج نمود» ....<ref>همان</ref> | ||
درباره مفهوم امامت مىگويد: «امامت، در سازمان مركزى رهبرى تشيع، دقيقاً به نسل فاطمه و على محدود مىشود و از حسن (ع) به امام حسين (ع) منتقل مىگردد و سپس با انتصاب صريح از پدر به پسر و معمولا بزرگترين پسر زنده مىرسد تا اينكه به امام دوازدهم ختم مىگردد» ...<ref>همان، ص277</ref> | درباره مفهوم امامت مىگويد: «امامت، در سازمان مركزى رهبرى تشيع، دقيقاً به نسل فاطمه و على محدود مىشود و از حسن (ع) به امام حسين (ع) منتقل مىگردد و سپس با انتصاب صريح از پدر به پسر و معمولا بزرگترين پسر زنده مىرسد تا اينكه به امام دوازدهم ختم مىگردد» ....<ref>همان، ص277</ref> | ||
در ارزيابى شرايط شيعه پس از واقعه كربلا مىافزايد: «شهادت ناگهانى او و تقيه على(ع) تنها فرزند باقىماندهاش كه به زينالعابدين شهرت دارد، شيعيان را در حال آشفتگى قرار داد و خلأى را در رهبرى فعال پيروان اهلبيت به وجود آورد» ...<ref>همان، ص278</ref>«زين العابدين (ع) با احقاق حق خود به جانشينى حسين (ع) و جمعآورى عدهاى از پيروان بر گرد خويش، تنها بنياد حقه شيعيان را گذاشته بود و اين، وظيفه محمد باقر (ع) بود تا اصول حقانيت و مشروعيت را در مفهوم وراثت و جانشينى پيامبر بهتدريج تكامل بخشد» ...<ref>همان، ص288</ref> | در ارزيابى شرايط شيعه پس از واقعه كربلا مىافزايد: «شهادت ناگهانى او و تقيه على(ع) تنها فرزند باقىماندهاش كه به زينالعابدين شهرت دارد، شيعيان را در حال آشفتگى قرار داد و خلأى را در رهبرى فعال پيروان اهلبيت به وجود آورد» ....<ref>همان، ص278</ref>«زين العابدين (ع) با احقاق حق خود به جانشينى حسين (ع) و جمعآورى عدهاى از پيروان بر گرد خويش، تنها بنياد حقه شيعيان را گذاشته بود و اين، وظيفه محمد باقر (ع) بود تا اصول حقانيت و مشروعيت را در مفهوم وراثت و جانشينى پيامبر بهتدريج تكامل بخشد» ....<ref>همان، ص288</ref> | ||
دو فصل پايانى كتاب عبارتند از: «[[امام جعفر صادق(ع)]]» و «آيين امامت». در اين دو فصل شرح حال [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] و شرايط زمانى ايشان مورد بررسى قرار گرفته است. نويسنده تأكيد مىكند: «[[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] بههيچوجه مبتكر و مبدع نظريه امامت نبود... زمان و شرايط، بهترين و مناسبترين فرصتها را براى [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] مهيا كرد تا به تفسير و شرح عقايدى كه پدر و پدربزرگش اظهار داشته بودند، بپردازد» ...<ref>همان، ص328</ref> | دو فصل پايانى كتاب عبارتند از: «[[امام جعفر صادق(ع)]]» و «آيين امامت». در اين دو فصل شرح حال [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] و شرايط زمانى ايشان مورد بررسى قرار گرفته است. نويسنده تأكيد مىكند: «[[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] بههيچوجه مبتكر و مبدع نظريه امامت نبود... زمان و شرايط، بهترين و مناسبترين فرصتها را براى [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] مهيا كرد تا به تفسير و شرح عقايدى كه پدر و پدربزرگش اظهار داشته بودند، بپردازد» ....<ref>همان، ص328</ref> | ||
ویرایش