چهارده رساله: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - '،م' به '، م'
جز (جایگزینی متن - '،س' به '، س')
جز (جایگزینی متن - '،م' به '، م')
خط ۶۲: خط ۶۲:
فصل اوّل:
فصل اوّل:


خصم مى‌گويد هرچه موجود است بايد داراى شكل و مقدار و جهت باشد در غير اينصورت موجود نخواهد بود در جواب اوّل گفته مى‌شود كه اشخاص و افراد انسانى در معناى حقيقت انسانيّت مشتركند و تفاوت آنها فقط در اوصاف خاصّه است پس ما حقيقتى را مى‌توانيم تصوّر كنيم كه موجود است ولى داراى اوصاف مادّى از قبيل شكل،مقدار و مكان معيّن نمى‌باشد پس شبهۀ خصم باطل مى‌شود.
خصم مى‌گويد هرچه موجود است بايد داراى شكل و مقدار و جهت باشد در غير اينصورت موجود نخواهد بود در جواب اوّل گفته مى‌شود كه اشخاص و افراد انسانى در معناى حقيقت انسانيّت مشتركند و تفاوت آنها فقط در اوصاف خاصّه است پس ما حقيقتى را مى‌توانيم تصوّر كنيم كه موجود است ولى داراى اوصاف مادّى از قبيل شكل، مقدار و مكان معيّن نمى‌باشد پس شبهۀ خصم باطل مى‌شود.


جواب دوّم اينكه هركسى بطور قطع و يقين داراى قوّۀ تخيّل و توهّم است ولى هيچ‌وقت نمى‌تواند تصوّر كند كه قوّۀ خيال و وهم چگونه است؟آيا دراز است يا كوتاه پس معلوم مى‌شود كه چيزهايى در نظام هستى وجود دارند كه حتى قوّۀ خيال و وهم هم نمى‌تواند اوصاف مادّى آنها را تصوّر كند.برهان سوّم از راه تقسيم موجودات به شبهۀ خصم جواب مى‌دهد بدين شكل كه ما در مقام تقسيم هرموجودى مى‌گوئيم يا مشار اليه بالحس است و يا نه؟در بسيارى از موارد موجوداتى هستند كه مشار اليه بالحس نيستند و اوصاف مادّى آنها بر ما مغفول است در حاليكه واقعا موجودند.برهان ديگر اينكه ما مى‌توانيم ماهيّات اشياء را تصوّر كنيم در حاليكه در تصوّر ما هيچ يك از خصوصيّات مادّى و ظاهرى از لحاظ شكل و مقدار لحاظ نشده است.
جواب دوّم اينكه هركسى بطور قطع و يقين داراى قوّۀ تخيّل و توهّم است ولى هيچ‌وقت نمى‌تواند تصوّر كند كه قوّۀ خيال و وهم چگونه است؟آيا دراز است يا كوتاه پس معلوم مى‌شود كه چيزهايى در نظام هستى وجود دارند كه حتى قوّۀ خيال و وهم هم نمى‌تواند اوصاف مادّى آنها را تصوّر كند.برهان سوّم از راه تقسيم موجودات به شبهۀ خصم جواب مى‌دهد بدين شكل كه ما در مقام تقسيم هرموجودى مى‌گوئيم يا مشار اليه بالحس است و يا نه؟در بسيارى از موارد موجوداتى هستند كه مشار اليه بالحس نيستند و اوصاف مادّى آنها بر ما مغفول است در حاليكه واقعا موجودند.برهان ديگر اينكه ما مى‌توانيم ماهيّات اشياء را تصوّر كنيم در حاليكه در تصوّر ما هيچ يك از خصوصيّات مادّى و ظاهرى از لحاظ شكل و مقدار لحاظ نشده است.
خط ۳۶۲: خط ۳۶۲:


در مساله دهم به پيوند بعضى از درختان اشاره مى‌كند مثلا اگر نارنج را با ترنج پيوند دهيم ليموى بزرگ حاصل مى‌شود و اگر بادام را با درخت تمشك تركيب كنيم پستۀ عجيبى بوجود مى‌آيد اين‌گونه پيوندها از غرايب علم كشاورزى است.
در مساله دهم به پيوند بعضى از درختان اشاره مى‌كند مثلا اگر نارنج را با ترنج پيوند دهيم ليموى بزرگ حاصل مى‌شود و اگر بادام را با درخت تمشك تركيب كنيم پستۀ عجيبى بوجود مى‌آيد اين‌گونه پيوندها از غرايب علم كشاورزى است.
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در پايان رساله،مساله‌اى را مطرح مى‌كند كه نحوۀ توليد بادام شيرين و لطيف را به طالبان علم ارائه مى‌دهد.
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در پايان رساله، مساله‌اى را مطرح مى‌كند كه نحوۀ توليد بادام شيرين و لطيف را به طالبان علم ارائه مى‌دهد.
در خاتمه اين نكته را متذكر مى‌شويم كه در زمان قديم چون علوم مختصر و محدود بودند لذا امكان احاطه بر علوم بر علماء فراهم بود مانند بو على كه بر همۀ رشته‌هاى علمى زمان خودش مسلّط بود ولى اكنون با پيشرفت علوم و تخصصّى شدن آن محال است كسى در همۀ علوم تبحّر و احاطۀ لازم داشته باشد مثلا كشاورزى علمى است كه تخصّص در آن مستلزم يك عمر كار علمى است.
در خاتمه اين نكته را متذكر مى‌شويم كه در زمان قديم چون علوم مختصر و محدود بودند لذا امكان احاطه بر علوم بر علماء فراهم بود مانند بو على كه بر همۀ رشته‌هاى علمى زمان خودش مسلّط بود ولى اكنون با پيشرفت علوم و تخصصّى شدن آن محال است كسى در همۀ علوم تبحّر و احاطۀ لازم داشته باشد مثلا كشاورزى علمى است كه تخصّص در آن مستلزم يك عمر كار علمى است.


خط ۴۰۹: خط ۴۰۹:


كلمۀ سوّم،درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
كلمۀ سوّم،درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب، باد، خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات،حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر، عطارد،زهره،آفتاب، مرّيخ،مشترى،زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب، باد، خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات،حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر، عطارد،زهره،آفتاب، مرّيخ، مشترى،زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.


كلمه چهارم:
كلمه چهارم:
خط ۵۰۱: خط ۵۰۱:


در فصل دوّم ابتداء دربارۀ نهايت محدّد بحث مى‌كند سپس مفهوم زمان و مكان را روشن مى‌سازد.شيخ معتقد است كه هر عرضى كه در آن ثبات تصوّر نشود آن حركت است با دقّت در بيانات ايشان معلوم مى‌شود كه وى حركت را در مقولۀ عرضى مى‌داند ولى با ظهور ملاّ صدرا بساط چنين تفكّرى برچيده شده و به حركت جوهرى روى‌آورده مى‌شود سپس دربارۀ اجسام سخن به ميان مى‌آيد كه بر دو قسم است يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه در آن اختلاف قوتها نباشد و جسم بسيط هيچ شكلى را اقتضاء نمى‌كند مگر گردى را.
در فصل دوّم ابتداء دربارۀ نهايت محدّد بحث مى‌كند سپس مفهوم زمان و مكان را روشن مى‌سازد.شيخ معتقد است كه هر عرضى كه در آن ثبات تصوّر نشود آن حركت است با دقّت در بيانات ايشان معلوم مى‌شود كه وى حركت را در مقولۀ عرضى مى‌داند ولى با ظهور ملاّ صدرا بساط چنين تفكّرى برچيده شده و به حركت جوهرى روى‌آورده مى‌شود سپس دربارۀ اجسام سخن به ميان مى‌آيد كه بر دو قسم است يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه در آن اختلاف قوتها نباشد و جسم بسيط هيچ شكلى را اقتضاء نمى‌كند مگر گردى را.
دربارۀ متحرّكات گفته مى‌شود كه بر سه قسم است:متحرّك بر وسط،متحرك از وسط،متحرّك بسوى وسط.
دربارۀ متحرّكات گفته مى‌شود كه بر سه قسم است:متحرّك بر وسط، متحرك از وسط، متحرّك بسوى وسط.
افلاك متحرّك بر وسط هستند چون حركات افلاك دورى مى‌باشند راست حركت نمى‌كنند.
افلاك متحرّك بر وسط هستند چون حركات افلاك دورى مى‌باشند راست حركت نمى‌كنند.
در بحث متحرّكات به عناصر چهارگانه اشاره كرده و تبديل آنها را بيان مى‌كند دربارۀ اجسام اثيرى گفته مى‌شود كه نه سبك‌اند و نه سنگين چون سبكى قوّتى است كه جسم را همواره از وسط بسوى بالا حركت مى‌دهد و سنگينى هم قوّتى است كه جسم را بسوى وسط مى‌كشاند و اجسام اثيرى كه همان افلاكند داراى چنين مشخّصاتى هستند بلكه حركت آنها بر وسط است آنهم به حركت مستدير.
در بحث متحرّكات به عناصر چهارگانه اشاره كرده و تبديل آنها را بيان مى‌كند دربارۀ اجسام اثيرى گفته مى‌شود كه نه سبك‌اند و نه سنگين چون سبكى قوّتى است كه جسم را همواره از وسط بسوى بالا حركت مى‌دهد و سنگينى هم قوّتى است كه جسم را بسوى وسط مى‌كشاند و اجسام اثيرى كه همان افلاكند داراى چنين مشخّصاتى هستند بلكه حركت آنها بر وسط است آنهم به حركت مستدير.
عناصر چهارگانه مى‌توانند تبديل به ديگرى شوند مثلا آب در درجه حرارت بالا تبديل به هوا مى‌شود و هوا در اثر سرما آب مى‌شود در برخى مواقع آب وقتى مى‌چكد سنگ مى‌شود و مانند اينها كه در علوم تجربى ثابت شده است البته وقتى گفته مى‌شود كه آب مى‌تواند به هوا تبديل شود نه اينكه ماهيت آب بطور كلّى از بين مى‌رود و هوا حاصل مى‌شود بلكه تحقيق اينست كه صورت آبى از او زايل شده و صورت هوايى در او بوجود مى‌آيد لازم به ذكر است كه صورت آبى،آتشى،هوائى و زمينى جز اين كيفيّات چهارگانه است لذا وقتى حرارت، برودت، رطوبت و يبوست در هيولى حاصل مى‌شود برخى از اين كيفيّات اقتضاء كند لذا وقتى كيفيّتى از جسم زايل مى‌شود آنرا استحاله مى‌نامند ولى وقتى صورتى مى‌رود و صورت ديگر جايگزين آن مى‌شود آنرا كون و فساد مى‌نامند.
عناصر چهارگانه مى‌توانند تبديل به ديگرى شوند مثلا آب در درجه حرارت بالا تبديل به هوا مى‌شود و هوا در اثر سرما آب مى‌شود در برخى مواقع آب وقتى مى‌چكد سنگ مى‌شود و مانند اينها كه در علوم تجربى ثابت شده است البته وقتى گفته مى‌شود كه آب مى‌تواند به هوا تبديل شود نه اينكه ماهيت آب بطور كلّى از بين مى‌رود و هوا حاصل مى‌شود بلكه تحقيق اينست كه صورت آبى از او زايل شده و صورت هوايى در او بوجود مى‌آيد لازم به ذكر است كه صورت آبى،آتشى،هوائى و زمينى جز اين كيفيّات چهارگانه است لذا وقتى حرارت، برودت، رطوبت و يبوست در هيولى حاصل مى‌شود برخى از اين كيفيّات اقتضاء كند لذا وقتى كيفيّتى از جسم زايل مى‌شود آنرا استحاله مى‌نامند ولى وقتى صورتى مى‌رود و صورت ديگر جايگزين آن مى‌شود آنرا كون و فساد مى‌نامند.
البته عده‌اى استحاله را قبول نداشته و به منع آن برهان اقامه كرده‌اند.
البته عده‌اى استحاله را قبول نداشته و به منع آن برهان اقامه كرده‌اند.
يكى از مسائل مهمّ در باب اجسام،مواليد سه‌گانه است كه از عناصر چهارگانه توليد مى‌شوند و آنها عبارتند از:
يكى از مسائل مهمّ در باب اجسام، مواليد سه‌گانه است كه از عناصر چهارگانه توليد مى‌شوند و آنها عبارتند از:
معادن،نباتات،حيوانات.لازم به ذكر است كه اعتدال هرچقدر بيشتر باشد انواع شريفترى حاصل مى‌شود مثلا روح ملكى زاييده اعتدال عالى است
معادن،نباتات،حيوانات.لازم به ذكر است كه اعتدال هرچقدر بيشتر باشد انواع شريفترى حاصل مى‌شود مثلا روح ملكى زاييده اعتدال عالى است


خط ۵۵۹: خط ۵۵۹:
فصل دهم:
فصل دهم:


فصل دهم كه آخرين فصل رساله را تشكيل مى‌دهد دربارۀ نبوّت،معجزات،كرامات،منافات و مانند اينها بحث مى‌كند
فصل دهم كه آخرين فصل رساله را تشكيل مى‌دهد دربارۀ نبوّت، معجزات،كرامات، منافات و مانند اينها بحث مى‌كند
چون همه مردم قادر نيستند تا همه امورات و مهمّات خويش را از معاملات و قصاص و نكاح انجام دهند لذا شارعى ضرورى
چون همه مردم قادر نيستند تا همه امورات و مهمّات خويش را از معاملات و قصاص و نكاح انجام دهند لذا شارعى ضرورى
است كه مطلّع بر حقايق عالم جبروت و متخصّص در افعالى باشد كه مردم از آن عاجز هستند و اين همان نبىّ خداست
است كه مطلّع بر حقايق عالم جبروت و متخصّص در افعالى باشد كه مردم از آن عاجز هستند و اين همان نبىّ خداست
خط ۵۹۰: خط ۵۹۰:
3-اگر بخواهيم چيزى را ادراك كنيم بايد صورت آن چنانچه هست در ذهن حاصل شود
3-اگر بخواهيم چيزى را ادراك كنيم بايد صورت آن چنانچه هست در ذهن حاصل شود
4-بحث درباره مواد ثلاث كه عبارتند از: وجوب، امكان و امتناع
4-بحث درباره مواد ثلاث كه عبارتند از: وجوب، امكان و امتناع
5-تعريف اسماء مترادف،متباين،مشترك لفظى،مشترك معنوى، اسماء متواطيه و اسماء مشكّله
5-تعريف اسماء مترادف، متباين، مشترك لفظى، مشترك معنوى، اسماء متواطيه و اسماء مشكّله
6-محال است چيزى كه سبب اشتراك است بعينه سبب افتراق نيز باشد
6-محال است چيزى كه سبب اشتراك است بعينه سبب افتراق نيز باشد
7-هرگاه چيزى به‌طور كامل در چيز ديگرى جاى بگيرد آنرا حالّ و آن‌جاى را محلّ نامند و همواره حالّ محتاج به محلّ بوده و قائم به محلّ است هرچيزى كه داراى مكان است مى‌تواند به مكان ديگرى انتقال يابد ولى حالّ نمى‌تواند
7-هرگاه چيزى به‌طور كامل در چيز ديگرى جاى بگيرد آنرا حالّ و آن‌جاى را محلّ نامند و همواره حالّ محتاج به محلّ بوده و قائم به محلّ است هرچيزى كه داراى مكان است مى‌تواند به مكان ديگرى انتقال يابد ولى حالّ نمى‌تواند
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش