نگاهی به تحول علم اصول
نگاهى به تحول علم اصول و مقام آن در ميان علوم ديگر، اثر دكتر ابوالقاسم گرجى، به زبان فارسى است كه در آن تاريخچهاى از علم اصول فقه و ادوار مختلف اين علم ارائه شده و فراز و نشيبهايى كه اين علم از بدو پيدايش تا عصر كنونى به خود ديده است، مورد تجزيه و تحليل اجمالى قرار گرفته است.
نگاهی به تحول علم اصول | |
---|---|
پدیدآوران | گرجی، ابوالقاسم (نویسنده) |
ناشر | بنیاد بعثت، واحد تحقیقات اسلامی |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1361 ش |
چاپ | 1 |
موضوع | اصول فقه - تاریخ |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 148 /گ4ن8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
از آنجا كه به قول نویسنده، تا كنون كتاب يا مقالاتى درباره تاريخ علم اصول فقه نگاشته نشده و طلاب و فقهپژوهان با تلاش بىنظير علماى اصول فقه در اين عرصه آشنايى چندانى ندارند، لذا وى بر آن شده كه تاريخچهاى هر چند مختصر از اين علم ارائه نمايد تا تلاشهاى محققان و فقهاى بزرگى، مانند محقق كركى، شيخ طوسى، علامه حلى و... به تصوير كشيده شود.
ساختار
كتاب، مشتمل بر يك مقدمه و دو بخش است.
گزارش محتوا
بهطور كلى، نگارنده، سعى كرده است اهميت و جايگاه مهم علم اصول فقه را در علوم اسلامى تبيين كرده و دوران قوت و ضعف آن را بررسى نمايد و تحولاتى را كه اين علم به همت انديشمندان مسلمان، به خود ديده، منعكس نمايد و تأثيرگذارى آن را بر ساير علوم اسلامى تبيين كند.
در ابتداى كتاب، تعريفى از علم اصول فقه و تعابير گوناگونى كه از اين علم صورت گرفته، ارائه شده، پس از آن در مورد موضوع اين علم و مسائل آن و ديدگاههاى متفاوت علماى فقه و اصول مباحثى مطرح شده است. نگارنده، در اين زمينه، به اختلاف نظريات علمايى مانند آخوند خراسانى، ميرزاى قمى و صاحب «فصول» اشاره كرده و اختلاف موضوع در هر علم را به اختلاف مسائل بين آنها دانسته است.
در ادامه، به پيدايش علم اصول فقه و مقام آن در ميان علوم ديگر پرداخته و سابقه اين علم را از زمان پيدايش علم فقه؛ يعنى همان صدر اسلام دانسته، زيرا اين دو علم وابستگى شديدى به يكديگر دارند، آنگاه نویسنده به بررسى مسائل مهم مطرح شده در علم اصول فقه پرداخته و كليه مباحث اين علم را در چند بخش خلاصه كرده است به شرح زير:
مبادى علم اصول فقه كه شامل مباحثى مانند وضع، اقسام وضع، حقيقت و مجاز، منقول، مشترك، علايم حقيقت و مجاز، استعمال لفظ در بيش از يك معنى، مشتق، حقيقت شرعيه، صحيح و اعم و... است.
مباحث الفاظ كه شامل مباحثى مانند مدلول امر و نهى، مدلول جمله خبریه، توصلى و تعبدى، مدلول الفاظ عموم، مجمل و مبين و مطلق و مقيد و... است.
مباحث استلزامات، مانند بحث درباره مسئله ضد، دلالت امر بر وجوب و دلالت نهى بر حرمت و فساد، مستقلات عقليه و مسائل عقلايى، مباحث شرعيه و اصول سمعيه از جانب شارع، تعارض ادله، اصول عمليه و مباحث مربوط به اجتهاد و تقليد.
در بخش بعدى كتاب، نویسنده، به تحولات صورت گرفته در علم اصول فقه در طول تاريخ پرداخته و ادوار مختلف اين علم را بررسى نموده است. وى، در اين راستا به اولين دوره علم اصول فقه اشاره نموده و دوره اول را دوره تأسيس اين علم ناميده و ديدگاههاى علماى شيعه و اهل سنت را در مورد واضع علم اصول فقه مطرح نموده و شكلگيرى اين علم در تاريخ اسلام را بررسى نموده است. وى، در اين زمينه به ديدگاه مهم؛ يعنى ديدگاه ابوزهره كه واضع علم اصول فقه را شافعى دانسته و ديدگاه سيد حسن صدر، مؤلف كتاب «تأسيس الشيعة» كه واضع علم اصول فقه را امام صادق و امام باقر دانسته است، اشاره نموده است.
دوره دوم علم اصول فقه كه نویسنده به آن اشاره نموده، دوره تصنيف اين علم است كه دورهاى است كه در آن، كتابها و رسائل اصولى نوشته شده است. در اين زمينه نيز نویسنده، به معرفى نخستين مصنفين علم اصول فقه اشاره كرده و اختلاف نظر علماى شيعه و اهل سنت را در اينكه نخستين مصنف و نویسنده در اين علم چه كسى بوده، منعكس كرده است. وى، به امتيازات اين دوره از علم اصول فقه نيز اشاره كرده و تدوين مسائل فقه و اصول با همه پيچيدگىهاى آن و استقلال اين علم از ساير علوم را از جمله ويژگىهاى اين دوره ارزيابى كرده است.
دوره سومى كه نویسنده به آن اشاره مىكند، دوره اختلاط علم اصول فقه با علم كلام است كه به اعتقاد وى، اين دوره بيشتر به اهل سنت اختصاص دارد، زيرا آنان علم اصول فقه را از مسير خود خارج كردند و آن را با ساير علوم مانند ادبيات و كلام آميختند. وى، به نمونههايى از كتب نگاشته شده در اين دوره، اشاره كرده و امتيازات اين دوره را نيز برشمرده است.
دوره چهارم، دوره كمال و استقلال علم اصول فقه ناميده شده است كه از نظر نویسنده، اين دوره، به شيعه اختصاص دارد، زيرا اين علماى بزرگ شيعه از قرن چهارم به بعد بودند كه باعث رونق و شكوفايى علم اصول فقه شدند و آثار مهمى در اين زمينه به نگارش درآوردند.
نویسنده، دوره پنجم از ادوار اصول فقه را دوره ركود و توقف اين علم ناميده، زيرا پس از رحلت علماى بزرگى، مانند شيخ طوسى در اين دوره، شاهد تحرك خاصى در اين عرصه نبوديم.
وى، دوره ششم را دوره نهضت مجدد علم اصول فقه نامگذارى كرده، زيرا با ورود علمايى، مانند ابن ادريس حلى، دوباره اين علم رونق گرفت و آثار ماندگارى در اين زمينه تأليف گرديد. نویسنده، از جمله امتيازات مهم اين دوره را دميدن روح اجتهاد در كالبد جهان تشيع دانسته است.
وى، دوره هفتم از ادوار اصول فقه را دوره ضعف و فتور اين علم ارزيابى كرده و ظهور اخبارىگرى و مقابله آنان با اصوليان را عامل اين فترت و رخوت در اين علم دانسته است. وى، برخى از تأليفات مهم اصولى در اين دوره را نيز معرفى كرده است.
دوره هشتم از ادوار علم اصول فقه كه نویسنده به آن اشاره مىكند، دوره جديد اين علم نامگذارى شده است كه مؤسس آن، وحيد بهبهانى بوده و دوباره افكار اصولى را با گرايش عقلى ترويج نموده است. نویسنده، ضمن بيان برخى از ويژگىهاى اين دوره، به برخى از تأليفات مهم نگاشته شده در اين دوره، اشاره كرده و بدين ترتيب مباحث كتاب را به پايان مىبرد.