مصباح الهداية إلی الخلافة والولاية
مصباح الهداية الى الخلافة و الولاية، به زبان عربى، تأليف عارف نامدار، رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران، حضرت امام خمينى(1320 - 1410ق) است.
مصباح الهدایة إلی الخلافة والولایة | |
---|---|
پدیدآوران | موسوی خمینی، سید روحالله (نویسنده) آشتیانی، سید جلالالدین (مقدمهنويس) |
ناشر | مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1376 ش |
چاپ | 5 |
شابک | 964-335-122- X |
موضوع | عرفان
نبوت ولایت |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 287/1 /خ8م6 1372 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تاريخ آغاز رساله، بهدرستى روشن نيست، ولى تاريخ انجام و پايان آن را مؤلف در آخر رساله، 25 شوال سنه 1349ق، بيان نموده است.
همانگونه كه از نام رساله هويدا است، موضوع مورد تحقيق در اين رساله، شرح و بيان خلافت الهيه و نبوت محمديه و ولايت علويه بر مشرب اصحاب معارف و منطبق با حقايق قرآنى و دقايق روايى است.
ساختار
اين كتاب، مشتمل بر يك مدخل، دو مشكات و يك خاتمه است: مشكات اول، داراى پنجاه و شش مصباح و مشكات دوم، مشتمل بر سه مصباح است.
مصباح اول، داراى بيست و يك نور و مصباح دوم، شامل سيزده مطلع و چهار اصل و يك خاتمه و مصباح سوم، داراى دوازده وميض (برق و نور) است.
گزارش محتوا
در مشكات اول، پيرامون اسرار خلافت محمديه و ولايت علويه در حضرت علميه بحث مىشود و در لابهلاى مباحث، برخى از مسائل نبوت نيز مطرح مىگردد.
در مشكات دوم، پيرامون رموز خلافت و ولايت و نبوت در عالم غيب و معنا و ظاهر بحث مىشود. اين مشكات، مشتمل بر سه مصباح است. در مصباح اول، به بعضى از اسرار عالم امر و معنا و در مصباح دوم، پيرامون آنچه كه از سرّ خلافت و نبوت و ولايت در نشانه غيبى و انوار عقلى الهى منكشف مىگردد، مىشود و در مصباح سوم، پيرامون اسرار و رموز خلافت و نبوت و ولايت در نشانه ظاهرى خلقى و راز بعثت پيامبران و مقام و منزلت ايشان نسبت به پيامبر ما، بحث شده است و در خاتمه، وصيت مؤلف به خوانندگان كتاب نسبت به كتمان اسرار عرفانى از نااهلان و تعليم آنها به طالبان، بيان شده است.
مى به زاهد گر دهى ضايع شود | مى به رندى ده كه مىنوشد به جان |
مؤلف، در تفسير خلافت الهيه مىفرمايد: «خلافت الهيه، از شئونات بزرگ الهى و عالىترين مقام ربانى است. باب ابواب تجلى و كليد فتح عالم غيب و شهود است و در اصطلاح خاص عبارت از مقام عنديت و قرابت ويژه عبدو سالك بهسوى حق تعالى است و مفاتيح الغيبى كه جز خدا كسى از آن خبر ندارد، در اين مقام، ظهور مىكند. اسماء و صفات، به سبب خلافت الهيه از عالم غيب و بطون، ظهور و بروز مىكند؛ اين همان حجاب بزرگ است كه كوچك و بزرگ در مقابل آن، نيست و نابود مىگردند و دارا و نادار در حضور آن، هلاك و فانى مىشوند و در يك جمله، خلافت الهيه همان روح و حقيقت خلافت محمديه(ص) مىباشد. در تقرير نبوت محمديه مىفرمايد: نبوت به معنى انباء و اخبار است و نبى به معنى منبئ و مخبر از ذات خدا و اسماء و صفات و احكام و مقاصد او است.
نبوت، داراى تقسيماتى است مانند: «نبوت حقه حقيقيه و نبوت حقه ظليه»، «نبوت مطلقه و نبوت مقيده»، «نبوت عامه و نبوت خاصه» و «نبوت تشريعى و نبوت تعريفى يا انبايى».
نبوت، مقام ظهور خلافت الهيه و ولايت است؛ يعنى نبوت، ظاهر خلافت و ولايت است و اين دو، باطن آن مىباشند. نبوت حقيقيه مطلقه، عبارت از اظهار اسرارى است كه در غيب الغيوب است در حضرت واحديت به حسب استعداد مظاهر به روش تعليم حقيقى و اخبار ذاتى.
در تأويل ولايت مىفرمايد: خلافت الهيه در واقع، حقيقت ولايت است.
ولايت، معانى مختلفى دارد مانند قرب، محبوبيت، تصرف، ربوبيت و نيابت. تمام اين معانى، شايسته اين حقيقت است و ساير مراتب، ظل و سايه آن است و آن رب و مربى ولايت علويه است كه با حقيقت خلافت محمديه در عالم معنا و ظاهر متحد است.
مرتضايى كه كرد يزدانش | همره جان مصطفى جانش |
ويژگىهاى كتاب
استاد سيد جلالالدين آشتيانى مىفرمايد: «اهل حق و حقيقت به اين اصل غير قابل ترديد نزد مردم دانا معترفند كه در گلزار معانى و حقايقى كه چمنآراى فكر بشر به وجود آورده است، هيچ گلى خوشبوتر و دلپذيرتر از گل عرفان نرسته است؛ اگرچه، بسيار بوده و هستند جُعَلصفتانى (جُعَل، نوعى حشره كه محل زندگى و غذاى آن نجاست است) كه از بوى روحانى و نفخه ربوبى اين گل، مانند شخص مبتلا به زكام كه از عطر گل فرار مىنمايد، مشمئزند.
در اين اثر منيف، از مباحث «توحيد» و «علم الاسماء» و مسائل مهمى از قبيل بحث «بدا» و «سرّ قدر» و «علم حق به اشيا قبل از كثرت»، به طريقه حكما نيز گفتوگو شده است.
زبان كتاب، رسا و زيبا و بهجتافزاست، مسائل غامض و دشوار و مباحث عاليه نبوت و ولايت در عبارات نسبتا كوتاه، ولى رسا با مهارت تقرير شده است. مصنف عظيم، همه جا به لسان خواص از عرفا با عبارات پرمعنا سخن مىگويد و سعى فرموده است كه اثر خود را از صورت رساله در جلباب كتاب مبسوط درنياورد و از تعرض به مسائل غير نافع احتراز نموده است.
در نحوه سير يا سريان و به عبارت ديگر، ظهور حقيقت «نبوت تعريفيه» و ولايت محمديه و علويه در كافه ذرارى وجود، مطالب دقيق و تحقيقى، به قيد تحرير آوردهاند كه خاص خواص و در بعضى از موارد، ابتكارى است. مرحوم امام خمينى در ذوق و سليقه علمى و پرهيز از ذكر مطالب غير لازم، نظير ندارند. يكى از علل جاذبه قابل توجه در آن بزرگ زمانه، علاوه بر نظم و ترتيب خاص در درس و بحث، جامعيت او بود؛ مردى كه ساليان متمادى، حوزه فلسفى منظمى داشت (تدريس شرح منظومه و اسفار، حدود 15 سال) و سطوح فقه و اصول تدريس مىفرمود و در عرفان و تصوف نظرى و عملى آثار باارزش تأليف نمودند.»
و نيز گويد: «رساله مصباح الهداية الى الخلافة و الولاية، از آثار تحقيقى و دقيق و در عين اختصار، مطالب آن روان و جذاب است و محتاج به شرحى مبسوط مىباشد. در تحرير شرح مفصل بر اين اثر و حل و توضيح مشكلات رساله، اشخاص باذوق و طالبان مستعد، خود را نيازمند مىبينند كه در اثبات نبوت و ولايت، به آثارى مراجعه نمايند و به تحقيقاتى پى برند كه آنها را از مباحث سطحى و جدلى و اخذ به روايات غير متواتر بىنياز نمايد. بحث و تحقيق در حقيقت نبوت و ولايت محمديه و احوال وارثان مقام و علوم و احوال حضرت ختمى مرتبت؛ يعنى اولياى محمديين را بايد در آثار ارباب عرفان جستوجو نمود، نه در مباحث موجود در كتب متكلمان. مرحوم امام خمينى(رض) از كثيرى از اكابر ارباب عرفان به «خلّص شیعیان اميرمؤمنان(ع)» تعبير كردهاند.»
از ديگر ويژگىهاى اين كتاب، تحقيقى است كه مؤلف بزرگوار درباره اسفار اربعه (سفرهاى چهارگانه) عرفانى نموده است. ايشان، ابتدا، تحقيق عارف نامدار آقا محمدرضا قمشهاى را بهطور خلاصه نقل مىفرمايند، سپس نقدى بر تحقيق مذكور مىزنند و آنگاه تحقيق خويش را تبيين مىكنند كه خلاصه آن به قرار زير است:
«به نظر من سفر اول، سفر از خلق به حق مقيد است كه به سبب پاره نمودن حجابهاى ظاهرى و مشاهده جمال حق حاصل مىشود. سفر دوم، سفر از حق مقيد به حق مطلق است. در اين سفر، تمام هويات وجوديه فانى مىشود و تعينات خلقيه بهطور كامل مستهلك مىگردد و به سبب تجلى وحدت تام، قيامت كبرى قيام مىكند؛ در اين موقع، حق تعالى با مقام وحدانيت تجلى مىكند و عارف، اشيا را اصلا نمىبيند و از ذات و صفات و افعال خويش فانى است.
در اين دو سفر، اگر از انانيت سالك چيزى باقى مانده باشد، شيطان باطنى او كه در دو پهلوى او مخفى بوده، بهصورت ربوبيت ظهور مىكند و از او شطحيات صادر مىشود و در حقيقت، شطحيات، از نقصان سلوك و كم بودن استعداد سالك و بقاى انيت و انانيت است؛ به همين خاطر است كه اهل سلوك عقيده دارند كه سالك نياز به مرشدى دارد كه او را به طريق سلوك ارشاد نمايد و به چگونگى سلوك عارف باشد؛ يعنى خودش اين راه را بهطور كامل و از روى علم و عرفان و آگهى پيموده باشد و بههيچوجه از رياضات شرعى تخطى ننمايد، زيرا روشهاى سلوك باطنى به تعداد دم و نفسهاى خلايق، نامحدود است.
اگر عنايت الهى در مقام تقدير استعدادها شامل حال چنين سالكى شده باشد، حق، او را به خودش برمىگرداند و به سفر سوم شروع مىكند. سفر سوم، سفر از حق مطلق به خلق حقى، با حق است؛ يعنى از حضرت احديت جمعى به حضرت اعيان ثابته سفر مىكند. در اين هنگام حقايق و كمالات اشيا و چگونگى سير نزولى آنها از مقام اول و سير صعودى آنها به وطن اصلى براى سالك منكشف مىشود.
سالك در اين سفر، پيامبر باشريعت نخواهد شد، زيرا او در نشئه عينى، به خلق رجوع ننموده است، بلكه در عالم و نشئه علمى رجوع نموده است، سپس سفر چهارم شروع مىشود. سفر چهارم، سفر از خلقى است كه حق است؛ يعنى از حضرت اعيان ثابته بهسوى خلق و اعيان خارجيه با وجود حقانى. در اين حال، سالك، جمال حق را در همه مشاهده مىنمايد و به تمام مقامات خلق عارف مىگردد و شيوه سلوك آنها بهسوى حضرت اعيان ثابته و بالاتر را مىداند. در اين سفر، سالك، احكام ظاهرى قالبى و اعمال باطنى قلبى را تشريع مىنمايد و از ذات و صفات و اسماء حق تعالى و معارف حقه به اندازه استعداد طالبان خبر مىدهد».