كتاب الحيدة
كتاب الحيدة، تألیف عبدالعزیز بن یحیی کنانی (متوفی 240ق)، تنها اثر برجایمانده اوست که در علم کلام، به زبان عربی، در نفی خلق قرآن کریم به رشته تحریر درآمده است. مقدمه و تحقیق اثر به قلم جمیل صلیبا به انجام رسیده است.
كتاب الحيدة | |
---|---|
پدیدآوران | کنانی، عبدالعزیز بن یحیی (نویسنده) صلیبا، جمیل (محقق) |
عنوانهای دیگر | کتاب الحيده الحيدة |
ناشر | دار صادر |
مکان نشر | لبنان - بيروت |
سال نشر | مجلد1: 1992م , 1412ق, |
موضوع | قرآن - خلق
مامون، خليفه عباسي، 170 - 218ق. - مناظرهها کلام کنانی، عبدالعزیز بن یحیی، - 240؟ق. - مناظرهها |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 218/9 /ک9ح9 1371 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب، مشتمل بر مقدمه محقق و سه جزء است. کتاب که مناظرهای کلامی بین دو شخصیت است به شیوه «قال - فقلت» نوشته شده است.
گزارش محتوا
جمیل صلیبا در ابتدای کتاب مقدمهای در هفت بخش نوشته است. این مقدمه مشتمل است بر: معرفی عبدالعزیز کنانی، تحقیق در انتساب کتاب حیده به کنانی، مسئله خلق قرآن، تلخیص کتاب حیده، توصیف نسخههای خطی کتاب، اشاره به بعضی از نصوصی که مشتمل بر اخبار عبدالعزیز کنانی هستند[۱].
برخی مورخین در انتساب این کتاب به کنانی تشکیک کردهاند؛ کسانی چون ذهبی در ميزان الاعتدال و بهتبع او سبکی در طبقات الشافعية. محقق کتاب نفی اسناد کتاب حیده به کنانی را استدلالی عقلی دانسته، نه تحقیقی تاریخی. از کنانی اثر دیگری نیز در دست نداریم که بتوانیم به آن رجوع کنیم و نظرات او در این کتاب را با آن مقابله کنیم. از طرفی ابن ندیم و خطیب بغدادی که متقدم بر ذهبی و سبکی بودهاند در اسناد کتاب حیده به عبدالعزیز کنانی تشکیک نکردهاند. درهرحال این موضوع قطعی است که کنانی کتابی با نام الحيدة نوشته است، اما این کتاب که بعد از خروجش از مجلس مأمون بر اصحابش املا کرد، در ابتدا بیشتر از ده ورق نبود؛ چراکه خود در ابتدای صفحه 136 کتابش به این موضوع اشاره کرده است[۲]. با توجه به اینکه نسخی که از الحيدة به دست ما رسیده، اختلاف زیادی با هم دارد، ممکن است مباحثی را ناسخین به آن افزوده باشند؛ چراکه آنها بسیاری از اوقات تحریف میکنند یا الفاظ را تصحیف کرده یا به متن کتابی که موافق مذهبشان باشد، مطالبی را از جانب خود میافزایند تا بهوسیله آن برخی معانی را توضیح دهند یا با شواهدی که میشناسند مطالبی را تأیید کنند[۳].
معتزله، قائل به خلق قرآن کریم هستند. از جمله براهین معتزله بر خلق، این موارد است: اگر کلام خدا مخلوق نباشد لازم میآید که امر و نهی قدیم باشند و این هم محال است. کلام نیاز به مخاطب دارد؛ پس اگر مخاطب، مخلوق باشد کلام هم مخلوق است. همچنین خداوند با خودش سخن نمیگوید، بلکه با بندگانش سخن میگوید؛ پس اگر عبدمخلوق باشد کلام الله هم مخلوق است. دیگر اینکه خطاب الله تعالی به موسی غیر از خطابش به عیسی(ع) و محمد(ص) است؛ همچنانکه خطاب خداوند به بنیاسرائیل غیر از خطابش به عرب است و هر خطابی که به تبدل زمان و مکان تغییر کند کلام مخلوق است[۴].
جمیل صلیبا خلاصه مطالب کتاب را در مقدمه در هفت شماره ذکر کرده که به آن اشاره میشود:
- کتاب با مناظره عبدالعزیز کنانی و بشر مریسی آغاز شده است. این مناظره از ابتدای کتاب تا صفحه 124 بر مبنای یک اصل میچرخد که عبارت است از کتاب و سنت نبوی. از اینجای کتاب، بشر درخواست میکند که اصل دیگری مبنا قرار گیرد و مناظره بر مبنای استدلال و قیاس پیگیری شود، نه بر اساس تنزیل و سنت[۵].
- عبدالعزیز از بشر میپرسد که دلیل تو بر اینکه قرآن مخلوق است چیست؟ بشر میگوید: قرآن شیء است و به نص قرآن هر چیزی مخلوق است. سپس عبدالعزیز میگوید: «اگر منظور تو از اینکه قرآن شیء است، این است که موجود است و معدوم نیست، بله شیء است؛ اما اگر منظور تو این است که شیء اسمی برای قرآن است و قرآن مانند اشیاء دیگر است، خیر». معنای سخن عبدالعزیز این است که جاری میشود بر کلام الهی همان که خداوند بر خودش جاری کرده است. خداوند شیء را یکی از اسامی خود قرار نداده، بلکه نفسش را اکبر اشیاء دانسته و خود را از اشیاء مخلوقه خارج کرده و گفته است: ليس كمثله شيء (الشوری: 11) و اسامی خود را در کتابش برشمرده و خود را به «شیء» نام نبرده است؛ پس اگر شیء دلالت بر اثبات وجود میکند، کلام الهی شیء است؛ اما اگر دلالت بر اشیاء مخلوقه میکند، کلام الهی خارج از آن است[۶].
- مناظره در ادامه بر مسئله علم میچرخد. عبدالعزیز به آیاتی از قرآن کریم اشاره میکند که بر علم خدا دلالت دارد و از بشر درباره آن میپرسد. بشر از جواب طفره میرود و میگوید: معنای علم الهی آن است که جهل ندارد. در حقیقت بشر به سؤال عبدالعزیز پاسخ نمیدهد. در قرآن و سنت و لغت عرب مثالهای فراوانی از طفره رفتن مخاطب از جواب، به جهت ترس از واقع شدن در دام پرسشگر وجود دارد. اینجاست که عبدالعزیز بر بشر اشکال کرده و میگوید: با نفی بدی، مدح اثبات نمیشود. خداوند تعالی در کتابش هیچ ملک یا نبی یا مؤمنی را با نفی جهل از او، مدح نمیکند؛ بلکه او را به اثبات علم برای او مدح میکند. پس هرکس اثبات کند علم را جهل را نفی کرده، اما هرکس جهل را نفی کند، علم را اثبات نکرده است. در حقیقت بشر پاسخ عبدالعزیز را نداد؛ چراکه ترسید از اینکه از او پرسیده شود که آیا علم خداوند داخل در اشیاء مخلوق است؟ پس اگر علم خداوند مخلوق است، خداوند قبل از خلق علم، شبیه به آفریدههایش که از شکم مادرهایشان بدون اینکه چیزی بدانند خارج میشوند، بوده است و هر موجودی که وجودش بر علمش مقدم باشد، در مابین وجودش تا حدوث علم جاهل است.
آنگاه که سائلی پرسید: علم خداوند چیست؟ عبدالعزیز گفت: ما نمیتوانیم حقیقت خداوند متعال را بشناسیم و نمیتوانیم کنه علمش را درک کنیم[۷].
- در بخش دیگری از مناظره، معنای «جعل» مورد بحث قرار گرفته است. بشر میگوید: خداوند متعال در کتابش میفرماید: إنا جعلناه قرآنا عربيا (الزخرف: 3) و «جعلناه»، به معنای «خلقناه» است. عبدالعزیز چنین پاسخ میدهد: جعل در لغت عرب دو معنا دارد: یکی از معانیاش خلق است و معنای دیگر تصییر است. در آیاتی چون الحمد لله الذي خلق السموات و الأرض (الأنعام: 1)، جعل به معنای خلق است، اما در آیاتی چون و جعلوا لله شركاء الجن (الأنعام: 100)، معنای جعل، تصییر است، نه خلق[۸].
- سپس مناظرهکنندگان از قرآن و سنت، به استدلال و قیاس رجوع میکنند. عبدالعزیز میگوید: اگر بگویی قرآن مخلوق است، لازمهاش آن است که قرآن را در خودش یا در دیگری خلق کرده است یا آن را قائم به ذات آفریده است. اگر خداوند کلامش را در خودش خلق کرده، پس خداوند محل تغییرات و حوادث میشود و این محال است؛ چراکه خداوند ناقص نیست که نیاز به خلق چیزی داشته باشد که خودش را با آن کامل کند و اگر بگویی در غیرش قرآن را خلق کرده، کلام الهی مانند کلامهای دیگر در سینههای مردم خلق میشود. این نیز محال است؛ چراکه منجر به تشبیه کلام خداوند به شعر و قول باطل و کفر میشود و اگر بگویی قائم به ذات خلق شده است، این نیز باطل است؛ چراکه هر کلامی از متکلمی صادر میشود؛ چنانکه اراده، از مرید و علم، از عالم و قدرت، از قادر؛ پس تنها قولی که باقی میماند این است که بگوییم قرآن صفت خداست و صفات خداوند مخلوق نیستند[۹].
- بهترین مطلبی که درباره این مناظره میشود گفت این است که محاورهای زیبا بین دو عالم است که دو دیدگاه مختلف دارند؛ بشر مریسی از اهل تأویل و استدلال و قیاس بشمار میرود و کنانی از اهل حدیث و سنت و هنگامیکه بدانیم که بشر مریسی از موالی و عبدالعزیز از کنانه است، میتوانیم بگوییم مناظره این دو شخصیت شبیه درگیریهای فکری است که در بغداد بین شعوبیه و اعراب رخ میداد. دلیل بر این مطلب مسخره شدن غیر عربها – که زبان عربی را بهدرستی نمیفهمند - توسط عبدالعزیز و مدح فراوان مأمون بهخاطر علمش به زبان قومش است[۱۰].
وضعیت کتاب
در انتهای کتاب برای استفاده محققین، فهارس فنی تدوین شده که عبارتند از: فهارس اعلام، بلدان و مکانها، شعوب و قبائل و دولتها و فرق و مذاهب، مصطلحات و در آخر فهرست مطالب. در پاورقیهای کتاب اختلاف نسخهها و بخشهایی که از نسخهها افتاده ذکر شده است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.