عقل و عشق یا مناظرات خمس
عقل و عشق يا مناظرات خمس، از آثار حكيم و عارف و فقيه و شاعر و اديب مشهور، صائنالدين على بن محمد تركه اصفهانى (770 - 835ق)، به زبان فارسى است و در ميان رسايل متعدد عقل و عشق كه در حوزه عرفان و ادب فارسى نگاشته شده، جايگاه ويژهاى دارد.
عقل و عشق یا مناظرات خمس | |
---|---|
پدیدآوران | ترکه اصفهانی، علی بن محمد (نویسنده) جودی نعمتی، اکرم (محقق) |
عنوانهای دیگر | مناظرات خمس |
ناشر | مرکز پژوهشی ميراث مکتوب |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1375 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 964-5568-27-7 |
موضوع | داستانهای عرفانی - قرن 9ق.
عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 عشق (عرفان) عقل نثر فارسی - قرن 9ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 286/9 /ت4ع7 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
اين كتاب، در سال 808ق، بهاتمام رسيده است و درباره نام آن بايد گفت كه در فهرستهاى نسخ خطى معمولا به نام «عقل و عشق يا مناظرات خمس» مضبوط است و خود صائنالدين، بهعنوان «كتاب مناظرات»، از آن ياد مىكند. به نظر مىرسد عنوان «عقل و عشق»، به سبب موضوع رساله و عناوين فصلها، مشهورتر باشد. اين نام و نيز عنوان «گلشن»، در پايان برخى نسخهها آمده است.[۱]
ساختار
ساختار و محورهاى اصلى كتاب حاضر به ترتيب چنين است:
- مقدمه محقق؛
- مقدمه مؤلف؛
- متن كتاب، شامل چند مناظره به شرح زير:
- الف) مناظره أصحاب شيخ عقل با أعوان سلطان عشق؛
- ب) مناظره وهم با عقل و اصحابش؛
- ج) مناظره سمع و بصر؛
- د) مناظره و مقابله عاشق و معشوق.
- تعليقات و توضيحات.
رساله عقل و عشق همچون ديگر آثار صائنالدين، به سبکی منشيانه همراه با انواع صور خيال از تشبيه، استعاره، كنايه و مجاز و صنايع مختلف ادبى مانند جناس، تناسب، تضاد، تلميح، ترصيع، سجع و موازنه نگارش يافته است. آوردن آيات، احاديث، اشعار و امثال بهگونهاى كه مكمل سخن باشند - نه فقط شاهد مثال - از ديگر خصوصيات سبکی صائنالدين است. ويژگى اخير، موجب نوعى اطناب در سخن مىشود كه در همه آثار صائنالدين وجود دارد و متأثر از سنت ادبى رايج در نثر قرن هشتم و نهم هجرى است.
صائنالدين داراى نثرى آهنگين و موزون است. از آنجا كه در نثر - برخلاف نظم - قالبهاى معين و بحور قانونمند براى رعايت وزن وجود ندارد، نثر موزون ارزش ادبى والايى پيدا مىكند و لذا آثار صائنالدين از اين ديدگاه نيز شايان توجه و بررسى است.
گزارش محتوا
قبل از هر چيز بايد گفت: سبک رمزى - تمثيلى رساله و شخصيت انسانى بخشيدن به قواى بشرى و انتخاب قالب روايى در بيان مطالب، امتياز خاصى به اين اثر مىبخشد و آن را در زمره آثار شايان توجه ادب فارسى قرار مىدهد.
صائنالدين، رساله عقل و عشق را در قالب داستانى دلنشين و متأثر از داستانهاى رمزى ابن سينا (حى بن يقظان، رساله الطير و سلامان و أبسال) و بهخصوص آثار سهروردى (همچون مونس العشاق، آواز پر جبرئيل، عقل سرخ و قصه الغربة الغربیة)، نگاشته است.
در اينگونه داستانهاى حكمى و عرفانى، صور خيال و آرايههاى ادبى، نقش ويژهاى در انتقال مفاهيم فلسفى و عرفانى بر عهده مىگيرند و از حد زينت و زيبايى كلام فراتر رفته، جزء ذاتى بيان در اثر ادبى مىشوند؛ چنانكه بدون آنها مقصود نویسنده مكتوم مىماند و حق مطلب گزارده نمىآيد.[۲]
مؤلف، در مقدمه ادبى و منشيانه، با إبراز محبت و عشق به معشوق ازلى و ابدى و مدح و ثناى او، عاشقانه گفته و نوشته است كه سخن دلش را مىخواهد بگويد؛ نه كلام اين و آن را و به تعبير خودش:
عاريت كس نپذيرفتهام | آنچه دلم گفت بگو گفتهام | |
خوان تو را اين دو نواله سخن | دست نديدهست به او دست كن | |
گر نمكش هست بخور نوش باد | ورنه ز ياد تو فراموش باد |
بنابراین، مقدمه نویسنده، علمى نيست و بيشتر ذوقى است، پس در آن، روش و اهداف و زمينههاى پيدايش كتاب و نيز زمان و مكان و مشخصات آن، بهصورت روشن تبيين نشده است.
مؤلف، پس از مقدمه زيبا و اديبانه خويش، وارد اصل بحث شده است. مباحث او در اين رساله، بيش از هر رساله ديگر وى، شامل ارزيابىهاى او درباره عقل و خرد آدمى است. در اين رساله مىبينيم كه عقل از طرف غربى قدس آمده و در وسط اقليم چهارم كه منسوب به حيوان است، رخت اقامت افكنده و همه را به ربقه طاعت و انقياد خود كشيده است.
«عقل»، در تربيت اصحاب خويش، به سه شيوه متوسل مىشود: گاهى با آيات، احاديث و مظاهر شرعى كه يادآور شيوه متشرعان است، به زدودن آلايش ادراكات ايشان مىپردازد و گاهى به روش مشائيان، آنها را متوجه تنزيه مىكند و زمانى به پيروى از اشراقيان، تقديس را مد نظر قرار مىدهد. هرچند اينها راههاى متداول شناخت و شيوههاى مصونسازى آن از خطاست، اما از ديدگاه صائنالدين، كافى و وافى به مقصود نيست، لذا مىبينيم در اين داستان دلانگيز، لشكر عشق را مىآرايد تا مملكت عقل را فروگيرد و نقود معرفتش را به محك زند.
در آغاز، «نغمه» از سوى عشق، به ديار عقل گسيل مىشود تا ضمن شناسايى آن ديار، پيام عشق را مبنى بر انذار متمردان و دعوت به انقياد، بديشان ابلاغ كند. «خيال» از جانب عقل، مأمور پاسخگويى مىگردد. او ضمن ستايش از عقل كه در واقع ستايش خردگرايان و حكما از آن است، استدلال مىكند كه چون مقام خليفة اللهى و نفخه الهى از آن شيخ عقل است، او لايق سجود است و گستاخى و بىحرمتى به آستانش روا نيست.
عشق، ديگر بار كلام را در ملابس كتابى، به سوى عقل مىفرستد و او با بيان سمبليك، ضمن معرفى خود و قوم خود، به تفصيل از ميراث نبوت و ختم ولايت سخن مىگويد كه بديشان سپرده شده است و عقل را پند مىدهد كه از سر مخالفت برخیزد و به آستانبوسى عشق شتابد تا مورد قهر او واقع نشود. وزير خيال به اشاره عقل پاسخ مىدهد كه در مجلس عقل، علوم طبيعى و الهى و استدلالات دور از برهان و يقين ارزشى ندارد. اگر عشق بخواهد با علوم ادبى و خطابى و به تسلط و اجبار پيش آيد، به مقابله برخواهيمخاست.
بار ديگر، «الهام»، از سوى عشق و «قوه نظرى»، از سوى عقل، به رسولى به سرزمين مقابل مىروند و گفتوگوهاى رمزى صورت مىگيرد. سرانجام عقل و اصحابش به استحكام قلاع كه رمز طاعات، عبادات و تزهد است، مىپردازند و آماده نبرد مىشوند و عشق، لشكر معشوق را روانه مملكت عقل مىكند.
«حُسن»، دروازه نظر را و «نغمه»، سرحد صماخ را مىگيرد. جنگ پيش مىرود و «خيال» مقاومت مىكند. عقل درمىيابد كه تاب مقاومت نيست، لكن اميدوار است كه به نيروى زهد و صبر بر آنان غلبه يابد. سرانجام مقاومتها فرومىريزد. عقل با اصحاب مشورت مىكند. خيال، همچنان بر تقبيح اعمال پيروان عشق و پايدارى در برابر آنان اصرار مىورزد. «وهم»، معتقد است كه پايدارى بيهوده است و به شكست مىانجامد و بايد به استقبال لشكر عشق رفت. عقل، سخت مىرنجد و او را سرزنش مىكند و به خلوت خويش رفته، با «حدس» كه از مقربان اوست، به مشورت مىپردازد. «حدس» مىگويد: چنين مىنمايد كه سلطنت عشق، بىتوفيق ربانى و تأييد الهى نيست.
ناگهان از سرحد صماخ، آوازه برمىآيد كه يكى از پيشروان قوشون نغمه، وهم را به نيرنگ و افسون جذب كرده و برده است. وهم از طرف عشق نواخته مىشود.
«وجد» و «درد»، مأمور حمله به سرحدات عقل مىشوند و اوضاع مملكت او را از هم مىپاشند. عقل چون لشكر خود را شكستخورده مىبيند، شمشير و كفن در دست، به آستان عشق پناه مىبرد و عذر تقصير مىخواهد. آفتاب طلعت معشوقى از برج خيال عاشق طالع مىگردد. عقل، معزول و قضاى جزئيات امور به وهم واگذار مىشود و همه اعيان و وجوه، در تحت حكم او درمىآيند. وهم، منصب و جاه مىيابد، لكن قواعد مملكت وجود عاشق، روزبهروز، به انحطاط مىرود و نظم امور از هم مىپاشد. «كرم»، مأمور مىشود كه بر جرايم عقل قلم عفو كشد و بدو وزارت بخشد. عقل به رتق و فتق امور مىپردازد.
اهالى مملكت وجود عاشق، همگى در رضايت و شادى به سر مىبرند. «خيال»، «وهم»، «نظر»، «ذاكره»، «حس»، «بصر»، «سمع»، «لسان»، «شم» و «لمس»، هر يك به امور دلخواه خويش مىپردازند.
پس از چندى، ميان قواى مختلف وجود عاشق، مناظره درمىگيرد. وهم، با عقل و قوه نظر و خيال درمىافتد و سامعه، با باصره به جدال برمىخيزد. هر يك از آنان در صدد اثبات فضل خويشند و دلايلى كه مىآورند در حقيقت بيان مسائل و مباحث مطروحه در عرفان است كه صورت تمثيلى يافته است.
چون بارگاه حضرت معشوقى آلوده به مناظرات و مجادلات مىشود، فرمان مىآيد كه فراشان عزت، گرد اكوان و تعينات را از بارگاه كبريا بروبند. درد، حزن و اشتياق لشكر مىكشند و آتش در مملكت وجود عاشق و تعينات كونى او مىزنند و همگى را بر خاک خوارى مىنشانند تا موانع كمال انسانى از ميان برداشته شود. پس از اين فقر و فنا، همگى عنان اختيار به خدمت معشوق مىسپارند.
در آن ميان، عقل كه در گذشته نيز با تنزه و تقدس نسبتى داشت، از ديگران ممتاز مىشود و در خلوت معشوق راه مىيابد. وقتى كه آوازه اين امتياز در عالم مىافتد، غمازى واشيان و ملامت لاحيان در ميان مىآيد و موجب ناز معشوقى و نياز عاشقى مىگردد.
غيرت معشوقى، بقيهاى را كه از وجود عاشق مانده است، غارت و بهكلى متلاشى مىسازد؛ در نتيجه، عاشق از دركات بُعد و غيبت، به درجات مقاربت و مخاطبت ترقى مىكند و معشوق، صبر و اصحابش را مانند قناعت، توكل، ورع، شكر و رضا، به يارى او مىفرستد.
عاشق در اثر سُكر توجه و خطاب معشوق، از مبادى آداب عدول مىكند و در مناظرات دلپذيرى كه صورت مىگيرد، گاهى به شكر و زمانى به شكايت زبان مىگشايد تا آنكه معشوق به جور و عتاب و عاشقكشى برمىخيزد كه: «آيا هنوز در طلب تعين خود هستى كه از خرابى آن شكايت مىكنى؟! حال آنكه بايد قلندرانه از سر خواستههايت برخیزى». عاشق، نادمانه تضرع مىكند كه من از آغاز راضى به هلاكت بودم، لكن چاوشان كبريا مرا بدان هديه ناچيز ملامت میكردند و حال اگر جانم مورد قبول معشوق باشد، نهايت نيكنامى من است. معشوق، وى را به سبب جسارتى كه نشان داده است، از خود مىراند و ديگر بار، به خاک خوارىاش مىنشاند.
چون معشوق از وجود عاشق رخت برمىبندد و التفات خود را از او برمىگيرد، دچار تفرقهاش مىكند؛ در نتيجه، قواى مملكت عاشق در صدد اظهار وجود برمىآيند و عقل و اصحابش دوباره به محافظت مملكت مشغول مىشوند. عاشق از مشاهده اوضاع، در حيرت و سرگشتگى مىافتد و با زبان حال و اشتياق، به حضرت معشوق مىنالد تا سرانجام عزت معشوقى با شمشير غيرت به منع عمال مملكت عاشق مىپردازد. برخى از اين عمال مانند سمع و پيروانش كه هميشه در طاعت معشوق بودند، به تضرع و شفاعت پيش مىروند و از خزانه وهب معشوق به انواع نوازش، محسود ديگران واقع مىشوند.
والى كرم، به تحقيق و تفتيش درباره مفسدان مملكت مىپردازد و علت فساد را در حسد مفسدان بر مقتولان جفاى معشوق مىيابد. با التفات كرم، همه قواى مخالف متحد و مؤتلف مىشوند و فضاى باصفا حاصل مىگردد؛ در نتيجه، رايات فتح معشوق متوجه مملكت وجود عاشق مىشود و از تعينات تفرقه احوال، نه عين مىماند و نه اثر. آفتاب حقيقت، طالع مىشود، احكام عاشقى و معشوقى از ميان مىرود و سلطان عشق مطلق به ظهور مىرسد.
صائنالدين در چند جاى داستان عقل و عشق، فرصت مناسبترى مىيابد تا قلم تواناى خويش را در عرصه رمز و سمبل جولان دهد؛ از آن جمله است زمانى كه نغمه در مجلس عقل، به معرفى نژاد خود، صوت مىپردازد و با بيانى كاملا رمزى، از كيفيات مسموع، اعراض نهگانه و مقولات عشر كه از موضوعات فلسفه و منطق است سخن مىگويد. ديگر، هنگامى كه كلام قوم خود را به عقل و اصحابش معرفى مىكند، در واقع عقايد حروفى و احصايى صائنالدين را باز مىنمايد. همچنين پس از بازگشت از ديار عقل، در مجلس عشق به توصيف ساختمان و دستگاه چشم مىپردازد. قوه نظرى هم در مجلس عشق، ساختمان بدن انسان، حواس ظاهرى و باطنى و جايگاه هر يك را بهطور رمزى و مفصل وصف مىكند.
چند نكته مهم
- تقابل عقل و عشق كه از شايعترين مضامين و شيرينترين درونمايههاى ادبيات عرفانى است، در رساله «شرح نظم الدر» نيز مورد توجه صائنالدين بوده است. رساله مزبور و رساله «عقل و عشق» تقريبا بهطور همزمان نوشته شدهاند. «عقل و عشق»، در سال 808ق و دو سال پس از پايان «شرح نظم الدر» به اتمام رسيده است، لكن صائنالدين در وصل نهم «شرح نظم الدر»، خواننده را به مطلبى در كتاب «مناظرات» (عقل و عشق)، ارجاع مىدهد. اين نكته، نشانگر آن است كه لااقل بخشهايى از «عقل و عشق»، همزمان با تأليف مقدمه «شرح نظم الدر» نگارش يافته بوده است. مطالب مشترك در اين دو رساله، قابل توجه است و از ديدگاهى مىتوان گفت كه آنها مكمل يكديگرند، البته رساله «عقل و عشق» از استقلال بيشترى برخوردار است، زيرا «شرح نظم الدر» بر اساس متن قصيده تائيه ابن فارض نوشته شده و اين امر، نوعى محدوديت براى شارح ايجاد مىكرده است.[۴]
- صائنالدين، از انديشمندانى است كه در نزدیک ساختن اشراق، عرفان، فلسفه و شريعت به يكديگر كوشيده است و از زمينهسازان ظهور حكمت متعاليه ملا صدرا به شمار مىرود...
- وى آراى مذاهب مختلف اسلامى را بهخوبى مىدانست و در موارد مقتضى به بازگويى آنها مىپرداخت[۵]
- وى در بيشتر دانشهاى روزگار خود، از جمله در حكمت و عرفان و فقه و كلام و شعر و حروف و نقطه و اعداد و جفر، تبحر داشته و در هر يك از آنها تأليفاتى دارد. انديشهها و آراى وى، يكى از مراحل مهم تكامل و پيشرفت حكمت و عرفان اسلامى به شمار مىآيد.
- برخلاف اين عقيده شايع كه حكمت اسلامى در قرن ششم با ابن رشد به پايان رسيده، آثار صائنالدين، نشان دهنده تداوم آن در ايران است. صائنالدين مهمترين حلقه رابط ميان ابن سينا و غزالى و سهروردى و ابن عربى و خواجه نصيرالدين طوسى از يكسو و حوزه فلسفى اصفهان و حكمت متعاليه صدر المتألهين شيرازى از سوى ديگر است. وى يكى از شخصيتهاى مؤثر و بانفوذى بود كه قبل از ملا صدرا در صدد تلفيق حكمت اشراقى و مشائى و عرفانى برآمد[۶]
- او، نواده ابوحامد صدرالدين است و كتاب جدش به نام «قواعد التوحيد» را شرح كرده و اسم شرحش را «تمهيد القواعد» گذاشته است. «تمهيد القواعد»، از مهمترين كتابهاى درسى عرفان نظرى به شمار مىرود كه شروح و تعليقات بسيارى نيز بر آن نوشته شده است. صائنالدين در كتاب حاضر، تفصيل بحث «تطبيق بين عالَم كبير و عالَم صغير» را به كتاب «تمهيد القواعد» ارجاع داده است.[۷]
- مصحح محترم، درباره سند روايت «الفقر فخرى» كه مؤلف به آن استناد كرده[۸] و صوفيان نيز آن را بهوفور نقل كرده و به پيامبر اكرم(ص) منسوب مىدارند، توضيحى إرائه داده و با ذكر اين مطلب كه محدث ارموى، آن را مجعول شمرده[۹] و سخن مزبور را فاقد ارزش حديثى دانسته، يادآورى كرده كه حاج شيخ عباس قمى، در «سفينة البحار»، جمله «الفقر فخرى و به أفتخر على سائر الأنبياء» را همانند عبارت «اللهم أحينى مسكينا و أمتنى مسكينا و احشرنى فى زمرة المساكين»، حديث پيامبر(ص) دانسته و توضيح مىدهد كه گرچه اين احاديث با آنچه اهل سنت در نكوهش فقر روايت كردهاند، مانند: «كاد الفقر أن يكون كفرا»، «الفقر سواد الوجه فى الدارين» و «تعوذ من الفقر» منافات دارد، اما ميان اين دو دسته احاديث را مىتوان جمع كرد، زيرا آن فقرى كه مستلزم اجتناب است و بايد از آن به خدا پناه برد، فقرى است كه انسان به خاطر آن نتواند نيازهاى اوليه را هم برآورده كند و در نتيجه محتاج مردم شود، اما آنچه كه موجب فخر پيامبر است، فقر و نياز او به خداوند است، زيرا هيچ يك از پيامبران نتوانستهاند به اندازه پيامبر اسلام از دنيا منقطع شوند و به حضرت الوهيت تقرب جويند؛ ازاينرو، فقر او از فقر همه انبيا كاملتر بوده است. شيخ عباس قمى اشاره مىكند كه غزالى، راوندى و مجلسى هم به اين مفاهيم توجه داشتهاند.[۱۰]
- درباره محتواى رسالههاى شيرين و خواندنى مناظره عقل و عشق و سرانجام اين مناظرات در ادبيات فارسى و عربى، نظر استاد شهيد مطهرى بسيار راهگشا و سرنوشتساز و تأملبرانگيز است: «چون كسانى كه وارد اين بحث شدهاند اغلب خودشان اهل عرفان بودهاند، هميشه عشق را بر عقل پيروز كردهاند.»[۱۱] منظور استاد اين است كه هيچيك از اين دو، برترى مطلق بر ديگرى ندارد، بلكه هر يك از جهت خاصى ترجيح دارد؛ بنابراین، عقل و عشق مانند زن و مردند كه مكمل يكديگرند و تفضيل هر كدام بر ديگرى، نسبى است و نمىتوان هيچكدام را از همه جهات برتر شمرد و در نتيجه، نظر عارفانه ترجيح عشق بر عقل، يكسويهنگرى و برخلاف اعتدال است و قابل دفاع نيست.
وضعيت كتاب
سركار خانم، دكتر اكرم جودى نعمتى، كتاب «عقل و عشق يا مناظرات خمس» را بر اساس ده نسخه خطى مربوط به سدههاى مختلف، تصحيح و همراه با مقدمهاى سودمند و افزودن واژهنامه و فهارس فنى منتشر كرده است.
وى در مقدمه، توضيحات سودمندى را درباره شرح حال و منزلت علمى صائنالدين، على بن محمد تركه اصفهانى و چگونگى تصحيح كتاب «عقل و عشق يا مناظرات خمس» و نسخههاى مورد استفاده و همچنين گزارش جامع و گويايى از مباحث مطرح در كتاب ذكر كرده است.
ايشان، بخش «تعليقات و توضيحات» را به آخر كتاب افزوده است كه شامل مواردى مانند ترجمه آيات و روايات و عبارات عربى و توضيح معانى لغات و شرح حوادث تاريخى و تعيين نام شاعران ابيات مورد استفاده مؤلف است. موارد انتقادى در اين تعليقات و توضيحات نادر است، مانند انتقاد مصحح بر نظر مؤلف درباره تأثير ظهور اسلام در افزايش تعداد حروف الفباى عربى[۱۲]
لازم به ذكر است كه يك نسخه قديمى از رساله «عقل و عشق»، به تاريخ كتابت 858ق، در موزه بريتانيا و نسخه ديگر به تاريخ 863ق، در دار الكتب قاهره و دو نسخه به تاريخ 878ق و 894ق، در كتابخانه مغنيساى تركيه وجود دارد كه تلاش مصحح محترم براى به دست آوردن آنها به نتيجه نرسيده است.[۱۳]
نسخهها و چاپهاى كتاب
نسخههاى متعدد و فراوان رساله «عقل و عشق يا مناظرات خمس» كه در مناطق مختلف جغرافيايى، كتابت شده و در كتابخانههاى ايران و جهان وجود دارد، نمايانگر آن است كه اين رساله در قرون متمادى، پسنديده خاطر اديبان و ادبدوستان بوده و ارمغان ارزندهاى براى كتابخانهها به شمار مىرفته است.
پانویس
- ↑ عقل و عشق يا مناظرات خمس، مقدمه مصحح، ص 18 - 22
- ↑ همان، مقدمه مصحح، ص 18
- ↑ همان، ص 27
- ↑ همان، مقدمه مصحح، ص 17
- ↑ عقل و عشق يا مناظرات خمس، مقدمه مصحح، ص 17
- ↑ 1. دانشنامه جهان اسلام، ج 7، ص 170، تركه اصفهانى، خاندان؛ 2. دفتر عقل و آيت عشق، ج 1 ص 61
- ↑ عقل و عشق يا مناظرات خمس، ص 50
- ↑ همان، ص 82
- ↑ الرسالة العلية، ص 152 - 153
- ↑ نگاه كنيد به سفينة البحار، ج 2، ص 378، بنا به نقل «عقل و عشق يا مناظرات خمس»، مقدمه مصحح، ص 146 - 147
- ↑ انسان كامل، ص 125
- ↑ همان، ص 117
- ↑ همان، مقدمه مصحح، ص 21
منابع مقاله
- عقل و عشق يا مناظرات خمس، صائنالدين على بن محمد تركه اصفهانى، نشر ميراث مكتوب و اهل قلم، تهران، 1375ش.
- دانشنامه جهان اسلام، جلد هفتم، زير نظر غلامعلى حداد عادل، تهران بنياد دايرةالمعارف اسلامى، 1382ش.
- دفتر عقل و آيت عشق، غلامحسين ابراهيمى دينانى، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ سوم، 1385ش (3 جلد).
- انسان كامل، مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، 1367ش.