شرح العقيدة الكبری

شرح العقيدة الكبری با نام «عقيدة أهل التوحيد»، اثر محمد بن یوسف سنوسی (متوفی 895ق)، کتابی است در موضوع کلام در مذهب اشاعره که توسط سید یوسف احمد، مورد تحقیق قرار گرفته و منتشر شده است.

شرح العقيدة الكبری
شرح العقيدة الكبری
پدیدآورانسنوسی، محمد بن یوسف (نویسنده)


احمد، يوسف (محقق)
عنوان‌های دیگرالمسماه عقيدة أهل التوحيد
ناشردار الکتب العلمية
مکان نشرلبنان - بيروت
چاپ1
موضوعسنوسی، محمد بن یوسف، 832 - 895ق. عقيده اهل التوحيد - نقد و تفسير

کلام معتزله - قرن 9ق.

کلام معتزله - متون قدیمی تا قرن 14
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏217‎‏ ‎‏/‎‏س‎‏9‎‏ ‎‏ع‎‏7025
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

کتاب، حاوی دو مقدمه از محقق و نویسنده، به‍‌همراه هجده فصل است.

متن کتاب و شرح آن توسط یک نفر پدید آمده است. متن کتاب در بالا و شرح آن در پایین صفحه ذکر شده است. متن و شرح با یک خط ممتد تیره از هم جدا شده است.

در شرح، متن تکرار شده است و ابتدای آن حرف «ص» آمده و پس‎ از آن شرح با «ش» آغاز شده است.

گزارش محتوا

فصل اول، درباره قدیم بودن خداست. نویسنده می‌گوید: خداوند قدیم است و مسبوق به عدم نیست و اگر چنین نباشد، نیازمند به محدث خواهد بود. ایشان در توضیح این عبارت می‌گوید: برای قدیم دو معنا است:

  1. قدیم زمانی که این برای خداوند محال است؛
  2. قدیم ذاتی که آغازی برای هستی او نیست؛ یعنی وجودش ازلی است و مسبوق به عدم نمی‌باشد. نویسنده این معنا از قدیم را برای خداوند پسندیده و می‌گوید: این قدمت برای خداوند ثابت است؛ زیرا اگر قدیم نباشد، به‌یقین باید حادث باشد؛ چون هیچ حد وسطی بین این دو معنا وجود ندارد؛ لکن حادث بودن او محال است؛ چون باعث نیازمندی وی به محدث خواهد بود[۱].

فصل دوم، به ابدیت خداوند اختصاص یافته است. نویسنده در این‌باره می‌گوید: واجب است که خداوند باقی باشد؛ بدین معنا که هیچ عدمی به وجودش ملحق نشود. اگر چنین نباشد، ذات خداوند، عدم و وجود، هر دو را می‌پذیرد؛ پس برای وجود داشتن، نیاز به مخصص دارد، بنابراین حادث خواهد بود[۲]. نویسنده در ادامه می‌نویسد: ازآنجاکه خداوند ازلی و ابدی است، پس از جِرم بودن یا قائم بودن به آن یا در جهت آن بودن یا نقش بستن در خیال آن، منزه است؛ زیرا همه اینها موجب مماثلت وی با حوادث می‌گردد؛ بنابراین، ویژگی‌های حوادث برای او ثابت خواهد بود و این به قدمت و ابدیت وی آسیب می‌رساند[۳].

فصل سوم کتاب درباره قدرت، اراده و علم خداوند است. نویسنده برای اثبات قادر بودن خداوند، از قیاس اقترانی بهره برده است. او می‌گوید: واجب است که صانع، قادر باشد، وگرنه تو را به وجود نمی‌آورد. شرح این مطلب چنین است که: خداوند، هستی‌بخش مختار است و هر هستی‌بخش مختاری، قادر است؛ پس خداوند متعال، قادر است[۴]. سپس از دیگر صفات خداوند از قبیل اراده، علم، سمع، بصر و کلام سخن به میان آورده است.

حال که خداوند دارای صفاتی چون قدرت، اراده، علم و... است، بنابراین او قادر، علیم، مرید، سمیع، بصیر و... که معانی ملازم آن صفات است می‌باشد[۵]؛ به این معنا که مثلاًقدرت، یک صفت معنوی و علت یک معنی ملازم با آن، یعنی قادر است، پس قادر بودن خداوند، علتش قدرت است. بقیه صفات مزبور نیز همین‌گونه‌اند. بنابراین می‌توان گفت: صفات معنوی، صفاتی هستند ثابت برای ذات که متصف به وجود و عدم نمی‌شوند. این صفات، معللند؛ یعنی قائم به ذاتند و علل آنها صفاتی موجود و قائم به ذات می‌باشند... این، بنا بر نظریه امکان واسطه بین وجود و عدم است[۶].

نویسنده قائل است که صفات مذکور، قدیمند؛ زیرا حدوث هرکدام، مستلزم حدوث خداوند خواهد بود که امری است محال[۷].

نویسنده، همچون دیگر اشاعره قائل است که خداوند را می‌توان با چشم سر دید و برای مدعای خود از آیاتوُجُوهٌ يوْمَئِذٍ نٰاضِرَةٌ إِلىٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَةٌ (قیامت: 22-23)؛ «در آن روز چهره‌هایی شادابند؛ به‌سوی پروردگار خود می‌نگرند»، یا داستان حضرت موسی که خواهان رؤیت خداوند بوده[۸]، استمداد می‎طلبد، سپس می‌گوید: آیات یادشده با آیه شریفهلاٰ تُدْرِكهُ اَلْأَبْصٰارُ (انعام: 103)؛ «چشم‎ها او را درنمی‌یابند»، که معتزله از آن برای اثبات عقیده خود مبنی بر عدم رؤیت خداوند بهره برده‌اند، مغایرت و تعارض ندارد[۹]؛ زیرا:

اولاً ادراک به معنای رؤیت نیست، بلکه اخص از آن است و اگر هم باشد به معنای این است که خداوند را در این دنیا نمی‌توان دید، لکن در آخرت می‌توان او را رؤیت نمود؛ علاوه بر این می‌توان مؤمنان را خارج از عموم آیه دانست، به دلیل ادله‌ای که رؤیت را برای آنان ثابت نموده است[۱۰].

نویسنده ضمن توضیح اینکه همه افعال، بی‌واسطه به خداوند منسوب است، می‌گوید: بنابراین، همه این افعال یکسانند و چنین نیست که برخی متصف به حسن و برخی دیگر متصف به قبح ‎شوند؛ پس عقل هرگز توان درک حکم شرعی آنها را ندارد (انکار حسن و قبح عقلی)[۱۱].

نویسنده، نبوت را نه صفت ذاتی برای پیامبر می‌داند (چنان‌که کرامیه می‌دانند)، نه صفت کسبی می‌خواند (چنان‌که فلاسفه می‌خوانند)، بلکه آن را اصطفا و گزینش الهی می‌داند. وی نبوت را از رسالت جدا می‌کند؛ اولی را نوعی اختصاص یافتن به شنیدن وحی از خداوند، با واسطه یا بی واسطه فرشته، بدون امر به تبلیغ، می‌داند و دومی را همین نوع اختصاص، به شرط امر به تبلیغ، می‌خواند[۱۲].

مباحث پایانی کتاب درباره معجزه، عصمت، ایمان به پیامبر و هر آنچه می‌گوید و... است.

وضعیت کتاب

فهرست محتویات در پایان کتاب قید شده است.

پاورقی‌ها حاوی ذکر مستندات مطالب کتاب و توضیح برخی از مطالب است.

پانویس

  1. ر.ک: متن کتاب، ص106-108
  2. ر.ک: همان، ص111
  3. ر.ک: همان، ص114-115
  4. ر.ک: همان، ص124-125
  5. ر.ک: همان، ص164
  6. ر.ک: همان، ص164-165
  7. ر.ک: همان، ص204-205
  8. ر.ک: همان، ص324-326
  9. ر.ک: همان، ص324-328
  10. ر.ک: همان، ص328-329
  11. ر.ک: همان، ص369
  12. ر.ک: همان، ص375-376

منابع مقاله

مقدمه و متن کتاب.


وابسته‌ها