بوستان
بوستان، نخستين اثر شيخ مصلحالدين عبدالله سعدى شيرازى است كه كار سرودن آن در سال 655ق پايان يافته است. اين كتاب به زبان فارسی بوده و نویسنده آن را به نام اتابك ابوبكر بن سعد زنگى نوشته است. آنچه باعث هرچه بيشتر شدن اهميت اين اثر مىشود، آن است كه پندها و آرزوهاى سعدى در اين كتاب، بيش از ديگر آثار او جلوهگر مىباشد.
بوستان | |
---|---|
پدیدآوران | سعدی، مصلح بن عبدالله (نویسنده) |
ناشر | امير کبير |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1366 ش |
چاپ | 3 |
موضوع | شعر فارسی - قرن 7ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PIR 5204 1363 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
كتاب با مقدمه مصحح آغاز و مطالب كه در بردارنده حدوداً چهار هزار بيت و تقريباً 177 حكايت مىباشد، در ده باب، ارائه شده است.
سعدى اين اثر را در زمانى كه در سفر بوده است، سروده و هنگام بازگشت به شيراز آن را بر دوستانش عرضه داشته است. اين اثر در قالب مثنوى و در بحر متقارب سروده شده و از نظر قالب و وزن شعرى، حماسى است؛ هر چند كه از نظر محتوا، به اخلاق، تربيت، سياست و اجتماعیات پرداخته است.
پسندها و آرزوهاى سعدى در اين كتاب، بيش از ديگر آثار او جلوهگر است و سعدىشناسان و دوستداران او، همواره بوستان را در جايگاه يك كتاب اخلاقى و آموزشى نگريسته و آن را «جهان مطلوب سعدى» دانستهاند و به راستى هم سعدى مدينه فاضلهاى را كه مىجسته، در اين اثر، تصوير كرده است. وى در اين تصوير، دائم از تجربهها، سرگذشتها و روايتهاى گذشتگان ياد مىكند و تصوير آن جهان نورانى را در قالب حكايتهایى شيرين، چنان نغز و دلفريب جلوه كرده است كه بر بيشتر زيبايىهاى هنرى و شگردهاى شاعرانه اين اثر سايه افكنده است.
سعدى به شيوه قدما، از زبان قصه براى بيان انديشههاى خود بهره برده و اين اثر، مجموعهاى است كامل از انواع داستانهاست.
گزارش محتوا
در بوستان، انصاف و حقپذيرى فضيلتى است گرانقدر و ستودنى. بوستان جهان حقيقت است؛ بنابراین در آنجا حقگويى و حقشنوى مقامى والا دارد و صداى بشردوستانه سعدى در آنجا به گوش مىرسد؛ شبى كه نيمى از بغداد طعمه حريق مىشود، آن كسى كه خدا را شكر مىگويد (كه دكان ما را گزندى نبود)، سنگدل است و خودخواه.
بوستان سعدى، زاده خيال و جهان مطلوب سعدى است؛ آكنده از نيكى، پاکى، ايمان و صفاست. در اين گلزار حقيقت و معنى، انسان آنگونه كه بايد باشد، رخ مىنمايد و شاعر با گشودن ده باب به روى خواننده كتاب، او را به آرمان شهرى از اخلاق و فضيلت رهنمون مىشود كه در آن، انسان بر قله رفيع آدميت برمىآيد و از رذايل اخلاقى، پاک مىشود. اين ده دريچه گشوده به انوار نيكى و زيبايى، به ترتيب عبارتند از موارد زير:
سعدى در باب اول كتاب خويش، به عدل و تدبير و رأى پرداخته و هر يك از ابواب ديگر را، به ترتيب، به امور زير اختصاص داده است:
دوم: احسان، سوم: عشق و مستى و شور، چهارم: تواضع، پنجم: رضا، ششم: قناعت، هفتم: عالم تربيت، هشتم: شكر بر عافيت، نهم: توبه و راه صواب و در آخرين باب، مطالبى پيرامون مناجات و خاتم كتاب، بيان شده است.
اين كتاب، يك دوره كامل از حكمت عملى است. در اين اثر فاخر، سعدى عصارهاى از حاصل تحصيلات و تجربيات وسيع خود از سياست، اخلاق و دين را در دلكشترين عبارات بيان كرده و در عين اينكه رعايت متانت و جزالت لفظ و معنى را در آن مرعى داشته است، براى شيرينى و جذابيت كلام، مزاح و طيبت را چاشنى آن ساخته، چنانكه خود مىگويد: «در موعظههایث شافى را در سلك عبارت كشيده است و داروى تلخ نصيحت، به شهد ظرافت برآميخته تا طبع ملول از دولت قبول محروم نماند».
اما اوج هنر و اعتلاى ذوق سعدى را در غزليات او بايد جستجو كرد. غزليات او كه شامل طيبات، بدايع، غزليات قديم و خواتيم مىباشد، دنيايى است رنگارنگ و پررمز و راز از جلوههاى عشق كه با شور و جاذبتى فوقالعاده و در عين حال، با رسايى و فصاحتى كمنظير، بيان شده است. غزلهاى او حاكى از درد آگاهى و شور و هيجان و سوز و گداز او در عشق است، عشقى كه هم جنبههاى مجازى را شامل است و هم عشق معنوى و كامل را كه به همه كائنات و آفريدگار آن اظهار مىشود.
سعدى دست يافتن به چنين عشقى والا و معنوى- نه عشق صورى و از پى رنگ را- كه رمز تكامل روحى آدمى در آن است- چونان عارفان صاحبدل روشن ضمير، در تهذيب نفس و زدودن زنگارهاى درونى و صفاى قلب مىشناسد و با توجه به اهميت چنين عشقى است كه عقيده دارد:
هركو شراب عشق نخوردست و درد درد | آن است كز حيات جهانش نصيب نيست |
او عشقبازى را از نفسپرستى جدا مىداند و حريم عشق معنوى را بسى بالاتر از آن مىشناسد كه به شهوات و تمايلات نفسانى آلوده گردد. بنابراین به اعتقاد او، حتى علمى كه انسان را به قلمرو عشق حقيقى رهنمون نشود و به خداى نرساند، چيزى جز گمراهى و جهالت نيست.
از جمله سجاياى اخلاقى سعدى، كه را در كمتر شاعر و نویسندهاى مىتوان يافت، شهامت او در بيان حقايق و لحن عتابآميزش در برابر حاكمان و قدرتمندان زمان و دنياداران از خدا بىخبر و زاهدنماهاى بىبصيرت است. هرچند كه در ميان آثار او قصايدى كه به سنت شاعران ستايشگر سروده شده كم نيست، اما تفاوت اين مدايح با ساير آثار مشابه، در اين است كه سعدى به رغم ديگر گويندگان مدايح متملق، بجاى چاپلوسى و غلو مبالغه در اوصاف ممدوح، غالباً ً به عنوان ناصحى دلسوز و بيمدهنده، صاحبان زر و زور و تزوير را به بىثباتى دنيا و زوالپذيرى قدرتهاى مادى و سرنوشت شوم و فرجام بد ستمگران متوجه مىكند و با تازيانه هوشيارى بخش ملامت و نصيحت به تأديب ممدوحان خويش مىپردازد و به ديندارى و خداپرستى و عدالت و نيكوكارى دعوتشان مىكند.
ايمان مذهبى و اعتقاد راسخ سعدى به مبانى دينى، از توحيديههاى غرّاى او و اشعارى كه در بزرگداشت نبى اكرم(ص) سروده است، به روشنى پيداست. او در عالم عشقورزى، به «عشق محمد و آل محمد» بسنده مىكند و نيل به رستگارى و صفا را در پيروى از طريق پيامبر(ص) مىداند. اما با وجود اين ارادات عميق و تقيّدى كه به حفظ احكام دين دارد، از ويژگىهاى اخلاقى او، دور بودنش از تعصّب و تحجّر فكرى است. او با داشتن مشربى وسيع و دلى آكنده از محبت به همنوع، خويش و بيگانه و دوست و دوشمن را به ديده رأفت مىنگرد و جز با ستمپيشگان و رياكارانى كه دين و مقدسات را دام تزوير و ملعبه مقاصد و منافع شخصى خود قرار مىدهند، مخالف نيست.
سعدى نسبت به خلق جهان كه- همه يكسره نهال خدايند- مشفق و مهربان است. او مبشّر صلح و بشردوستى است. در چشمانداز جهان آرمانيش، بنى آدم اعضاى يك پيكر و از يك گوهرند و چون انسان و آزادى در نظر وى اهميت فراوان دارند، لذا غايت آرزويش تفاهم ميان ملتها و از بين رفتن خصومتها و كدورتها از جوامع انسانى است. او در اين ارتباط، با احساس مسئوليت و غمخوارى نسبت به ناتوانان و بيچارگان، خطاب به مصلحان و خيرانديشان، توصيههایى اين چنين دارد كه: «تو كز محنت ديگران بىغمى/ نشايد كه نامت نهند آدمى»
استادى سعدى در سخنورى و احاطهاش بر علوم مختلف همراه با تجربيات وسيع و ارزنده، جامعيتى را براى او فراهم كرده است كه لغزشها و عيوب مختصرش را تحت الشعاع قرار مىدهد و هنر بيان و جاذبيت گفتارش، آنچنان خواننده سخنسنج و صاحبدل آثار او را متأثر مىكند و به اعجاب وامىدارد كه لب به تحسين او مىگشايد و همزبان با اين شاعر توانا اعتراف مىكند كه: «سعدى اندازه ندارد كه شيرين سخنى/ باغ طبعت همه مرغان شكر گفتارند»
هنر سعدى در اين است كه بدون آنكه سخنش از آرايههاى مناسب و در خور خالى بماند، از سنگلاخ تكلّف و تصنع زمان خود بيرون آمده است.
وى در بهرهگيرى از آرايههاى ادبى، برخلاف بسيارى ديگر از سخنسرايان، اندازه نگه داشته است و با آگاهى از تمام امكانات و ظرفيتهاى زبانى و با شناخت دقيقى كه از ويژگىهاى روانشناسى واژهها و تركيبها دارد، دست به آفرينش زده و تقليدپذيرترين شعرها را مىسرايد كه به درستى «سهل ممتنع» ناميده شده است.يكى از شگردهاى شيرين سعدى، بزينى واژهها و تركيبهاست. ذوق سليم او در عين آنكه حكايتها را به روانى و شيوايى مىپردازد، شايستهترين واژهها را نيز در پيوند با هم برمىگزيند و آنها را چون مرواريدهاى مناسبى در رشته سخن مىكشد. در داستان حاتم طايى (باب دوم) مىخوانيم:
زمين مرده و ابر گريان بر او | صبا كرده بار دگر جان در او | |
به منزلگه حاتم آمد فرود | برآسود چون تشنه بر زندهرود |
در اين دو بيت- به جز اينكه تصوير زيبا و زندهاى از بارندگى ديده مىشود، واژههاى «مرده، گريان، جان، فرود، تشنه و زنده» به شايستگى با هم در پيوستهاند تا بر آهنگ معنوى بيت بيفزايند. اما آنچه از اين هم زيباتر رخ نموده، واژه زندهرود است. شاعر مىتوانست مثلاًبه جاى «زنده»؛ واژه آشناى «طرف» را به كار برد و بگويد «برآسود چون تشنه بر طرف رود»، اما مىبينيم كه پيوند واژه «زنده» با واژههاى ديگر اين دو بيت به ويژه تقابل آن با زمين مرده چگونه بيت را بركشيده است و بخش عمده واژه «فرود» (رود) با «تشنه» و «زنده رود» در پيوند است. سعدى بىگمان فعل «فرود آمدن» را براى همين منظور برگزيده است.
چيرگى معنى در بوستان سعدى، توجه بسيارى از خوانندگان آثار سعدى را از دقت در زيبايىهاى هنرى اين اثر بازداشته است. سعدى با شناخت راست و درست از توش و توان واژهها و كاركرد هر كدام از آنها در ذهن آدمى، با چيرهدستى و استادى تمام، در سرودههاى خود، رشتهاى از پيوند معانى و گونهاى از هماهنگى معنوى پديد آورده است، تا با اين ترفند شاعرانه، سخن خود را به شيرينى در جان خواننده جارى سازد.
اين چنين است كه گاهى با تقابل واژهها و همنشين كردن آنها با هم، سخن خود را به گونهاى ديگر آراسته است:
در دو بيت زير (از باب چهارم) هيچ كدام از واژههاى «شيرين، تند، تلخ و ترش» در معناى واقعى خود به كار نرفته است، اما سعدى با ايهام تناسب يا ايهام تضاد، آنها را به هم در پيوسته است تا سخن خود را بيارايد:
به شيرين زبانى توان برد گوى | كه پيوسته تلخى برد تند خوى | |
تو شيرين زبانى زسعدى بگير | ترش روى را گو به تلخى بمير |
به گزينى واژهها را در بوستان از ديدگاهى ديگر نيز مىتوان تشخيص داد و آن وجه موسيقيايى كلام بوده كه هم حروفى واژهها، از آن جمله است. به عنوان مثال، هم حرفى «ش» در: «چنان صبرش از شير خامش كند/ كه پستان شيرش فرامش كند» و هم حرفى «ك» در: «از اين خاکدان بندهاى پاک شد/ كه در پاى كمتر كسى خاک شد».سعدى در بوستان، همچنان سرايندهاى چيره دست و شاعرى شيرين كار است، برخلاف نظر برخى كه بوستان را تنها منظومهاى اخلاقى پنداشته و آن را از جلوههاى شاعرانه خالى مىدانند. نگاهى گذرا به صورتهاى شاعرانه خيال در اين كتاب، به سادگى اين سخن را از اعتبار مىاندازد.
يكى از گونههاى زنده استعمار، جاندارانگارى (صنعت تشخيص) است. بهويژه هنگامى كه براى مفاهيم انتزاعى مانند سكون، غضب، ذكر، عزم و دهشت جاندارانگارى مىشود، اين آرايه هنرىتر جلوه مىكند. در اين كتاب، از اين آرايه نيز فراوان ديده مىشود، به عنوان مثال: «غضب دست در خون درويش داشت».از ويژگىهاى اين كتاب، ساخت جملههاى كوتاه و تراكم افعال در يك بيت است، كه خود گونهاى از گونههاى ايجاز در سخن است؛ نمونه:
بفرمود و جستند و بستند سخت | به خوارى فكندند در پاى تخت | |
قبا بست و چابك نورديد دست | قبايش دريدند و دستش شكست | |
روان هر دو كس را فرستاد و خواند | به هيبت نشست و به حرمت نشاند |
در پايان مىتوان چنين نتيجهگيرى نموده كه چنانچه از منظر زيبايىشناسى، نگاهى باريكبينانه به زيبايىهاى لفظى و شگردهاى شاعرانه سعدى، در اين اثر بيفكنيم، به روشنى درمىيابيم كه او در اين كتاب گرانسنگ، افزون بر آنكه ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى را، به شيرينى، باز نموده است، كلام خود را نيز با آرايههاى مناسب، به شيوايى و فريبايى، آراسته و با ترفندهاى شايسته ادبى، در سخن خود رستاخيز ادبى برپا كرده است. اما زبان ساده و روان سعدى، آنگونه كمال يافته كه آرايههاى ادبى را زير سايه خود درآورده و از خودنمايى آنها پيشگيرى كرده است. از همين روى است كه ويژگی «سهل ممتنع» براى سخن سعدى، آوازه جاوادنه يافته است.
وضعيت كتاب
اين اثر با تصحيح دكتر حسين رزمجو عرضه شده است.
فهرست مطالب در ابتداى كتاب آمده است. پاورقىها نوشته مصحح بوده و بيشتر به توضيح كلمات و اشاره به اختلاف نسخ، اختصاص يافته است.
منابع مقاله
- مقدمه و متن كتاب.
- محمدى فشاركى، محسن، «داستان و قصه در بوستان سعدى»، كيهان فرهنگى، خرداد 1386، شماره 248.
- حسن لى، كاووس، «رستاخيز سخن در بوستان»، مجله شعر، نيمه دوم زمستان 1383، شماره 40، صفحه 24 تا 31.