اوصاف الاشراف
اوصاف الاشراف، رسالهاى است مختصر و به زبان فارسی، نگارش محمد بن محمد بن الحسن الطوسى، معروف به خواجه نصيرالدين طوسى(674 - 597). اين كتاب را خواجه، پس از كتاب «اخلاق ناصری»، در دهه پايانى عمرش تأليف كرده است و در آن، اخلاق اهل سير و سلوك و قواعد ايشان را به خواهش خواجه شمسالدين جوينى نگاشته است.
اوصاف الاشراف | |
---|---|
پدیدآوران | شمسالدین، سید مهدی (مصحح) نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد (نویسنده) |
ناشر | وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1373 ش |
چاپ | 3 |
موضوع | آداب طریقت - متون قدیمی تا قرن 14
اخلاق عرفانی تصوف - متون قدیمی تا قرن 14 عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 283 /ن6الف8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
كتاب، در شش باب و هر باب در شش فصل(جز باب آخر كه در پنج فصل است) تنظيم شده است.
كتاب، نثرى شيواتر و روانتر از «اخلاق ناصری» دارد و از آنجا كه مختصرتر از «اخلاق ناصری» نيز مىباشد، بسيار مورد توجه و مراجعه قرار گرفته است.
گزارش محتوا
نقشى كه اين كتاب، در پيوند تشيع و تصوف ناب دارد، مهمترين ويژگى آن به شمار مىرود.
حركت سالك و زدودن علايق و تعلقات و گذر از موانع و شرح حالتهاى سالك پس از سير و سلوك، به خوبى در كتاب ترسيم شده است. خواجه، در تمامى مراحل، جانب شريعت و طريقت را گرفته، مهمتر از آن، ارتباط اين دو را به خوبى حفظ و بيان كرده است. اين نكته از بخشبندى كتاب برمىآيد؛ بهگونهاى كه بايسته است سالك، نخست و به ترتيب بر مسائل ايمان، ثبات، نيت، صدق، انابت و اخلاص احاطه يابد، سپس به زدايش عوايق و گذر از موانع... پردازد.[۱]
خواجه، هر فصل را با ذكر آيهاى از قرآن كريم آغاز مىكند و سپس به تناسب و هر از چندگاه به روايات نيز اشارتى دارد. نكته بسيار جالب در اين نوشته، پرهيز خواجه از نقل و ذكر اخبار و احوال صوفيان و سالكان است، حتى به ذكر سخنان آنان (به جز اندكى همانند بايزيد و حلاج) نيز نمىپردازد.
خواجه، در مقدمه، چنين مىگويد:
شبههاى نيست كه هر كسى چون در خود و افعال خود نگرد، خويشتن را به غير خويش محتاج داند و محتاج به غير، ناقص باشد به خود، و چون از نقص خود خبردار شود، در باطن او شوقى كه باعث او باشد بر طلب كمال، پديد آيد، پس به حركتى محتاج شود در طلب كمال و اهل طريقت اين حركت را سلوك خوانند و كسى كه به اين حركت رغبت كند، شش چيز لازم حال او شود:
اوّل: هدايت حركت و آنچه از او چاره نباشد تا حركت ميّسر گردد كه آن به منزله زاد و راحله است در حركت ظاهر؛
دوّم: ازاله عوايق و قطع موانع كه او را از حركت و سلوك باز دارند؛
سوّم: حركتى كه به واسطه آن از مبدأ به مقصد رسد و آن سير و سلوك باشد و احوال سالك در آن حال؛
چهارم: حالهایى كه در اثناى سير و سلوك از مبدأ حركت تا وصول به مقصد بر او گذرد؛
پنجم: حالهایى كه بعد از سلوك، اهل وصول را سانح شود؛
ششم: نهایت حركت و عدم او و انقطاع سلوك كه آن را در اين موضع، فناى در توحيد خوانند.
و هر يك از اين معانى، مشتمل بود بر چند امر، الاّ نهایت حركت كه در آن تعدّد نبود و ما اين شش معنى را در شش باب ايراد كنيم، هر بابى مشتمل بر شش فصل الاّ باب آخر كه قابل تكثير نبود.
و ببايد دانست همچنان كه در حركت، حصول هر جزوى مسبوق باشد به جزوى ديگر و مستعقب جزوى ديگر الاّ جزو آخر و هر حالى از اين احوال واسطه باشد ميان فقدانى سابق و مقارنتى لاحق تا در حال فقدان سابق، آن حال، مطلوب باشد و در حال مقارنت لاحق، مهروبعنه شود.
پس حصول هر حال، قياس به آنچه پيش از آن باشد، كمال بود و مقام در آن حال در وقتى كه توجه به جايى بعد از آن مطلوب باشد، نقصان؛ كما قال النبى(ص): «من استوى يوماه فهو مغبون» و بدين موجب گفتهاند: «حسنات الأبرار سيّئات المقرّبين» و اين معنا در فصول اين مختصر روشن گردد.»
ابواب كتاب، به شرح زير است:
- در مبدأ حركت و آنچه از آن چاره نباشد تا حركت ميسر شود و آن مشتمل بر شش فصل است:
- الف) ايمان؛
- ب) ثبات؛
- ج) نيت؛
- د) صدق؛
- ه) انابت؛
- و) اخلاص.
- در ازالت عوايق و قطع موانع از سير و سلوك و آن مشتمل بر شش فصل است:
- الف) توبه؛
- ب) زهد؛
- ج) فقر؛
- د) رياضت؛
- ه) محاسبت و مراقبت؛
- و) تقوا.
- در سير و سلوك در طلب كمال و بيان احوال سالك و آن مشتمل بر شش فصل است:
- الف) خلوت؛
- ب) تفكّر؛
- ج) خوف؛
- د) رجاء؛
- ه) صبر؛
- و) شكر.
- در ذكر احوالى كه مقارن سلوك حادث شود تا آنگاه وصول به مقصد باشد و اين مشتمل بر شش فصل است:
- الف) ارادت؛
- ب) شوق؛
- ج) محبّت؛
- د) معرفت؛
- ه) يقين؛
- و) سكون.
- در ذكر حالهایى كه اهل وصول را سانح شود و آن مشتمل بر شش فصل است:
- الف) توكّل؛
- ب) رضا؛
- ج) تسليم؛
- د) توحيد؛
- ه) اتّحاد؛
- و) وحدت.
- در فنا.
مؤلف، در باب ششم چنين مىنويسد: «قال اللّه تعالى: «كلّ شيء هالك إلاّ وجهه»؛ در وحدت، سالك و سلوك، سير و مقصد، طلب و طالب و مطلوب نباشد، كلّ شىء هالك الاّ وجهه و اثبات اين سخن و بيان هم نباشد و نفى اين سخن و بيان هم نباشد و اثبات و نفى متقابلانند و دويى مبدأ كثرت است؛ آنجا نفى و اثبات نباشد و نفى نفى و اثبات اثبات هم نباشد و نفى اثبات و اثبات نفى هم نباشد.
و اين را فنا خوانند كه معاد خلق با فنا باشد، همچنان كه مبدأ ايشان از عدم بود: «كما بدءكم تعودون» و معنى فنا را حدّى با كثرت است: «كل من عليها فان و يبقى وجه ربّك ذو الجلال و الإكرام». فنا به اين معنى هم نباشد، هر چه در نطق آيد و هر چه در وهم آيد و هر چه عقل بدان رسد، جمله منتفى گردد. «إليه يرجع الأمر كلّه»...»
وضعيت كتاب
اين رساله را شيخ محمد بن على جرجانى، به زبان عربى برگردانده است كه به نقل مرحوم محمدتقى مدرس رضوى يك نسخه از آن در كتابخانه آستان قدس رضوى و نسخه ديگر آن در كتابخانه دانشگاه تهران موجود مىباشد و به سعى آقاى مدرسى زنجانى چاپ گرديده است.[۲] جز اين، «أوصاف الأشراف» بارها و به تصحيحات گوناگون به طبع رسيده است.[۳]
پانویس
منابع مقاله
- بهروز رفيعى، اخلاق، عرفان و تصوف اسلامى، كتابشناسى توصيفى، مركز مطالعات فرهنگى - بين المللى، تهران، 1377ش؛
- خواجه نصيرالدين طوسى، أوصاف الأشراف، آقا بزرگ تهرانى، الذريعة، اسماعيليان، قم(بىتا)؛
- خانبابا مشار، فهرست كتابهاى چاپى فارسی، (بىنا)، تهران 1350ش؛
- مقدمه و متن كتاب.