الجمع بین رأيي الحکيمین
الجمع بین رأيي الحکيمین اثر ابونصر فارابی، یکی از برجستهترین کتابها در سنت یونانی- اسلامی فلسفه است که نشاندهنده تلاش فیلسوفی مسلمان برای سازگار کردن آرا و نظرات اصلی دو فیلسوف یونانی (افلاطون و ارسطو) است که بعدها، دو مکتب مشائی و اشراقی در حوزه فلسفه اسلامی، آرای خود را به این دو فیلسوف اسناد میدادند[۱].
الجمع بین رأيي الحکيمین | |
---|---|
پدیدآوران | فارابی، محمد بن محمد (نویسنده) نادر، البير نصري (مقدمهنويس) |
ناشر | مکتبة الزهراء |
مکان نشر | ایران - تهران |
چاپ | 2 |
موضوع | ارسطو، 384 - 322ق. م.
افلاطون، ???؟ - ???؟ق. م. فلسفه اسلامی - متون قديمی تا قرن 14 فلسفه يونان |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | B 335 /ف2ج8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
انگیزه تألیف
فارابی در این کتاب ابتدا انگیزههای خود را در جمع میان اقوال و ایجاد هماهنگی میان مسائل اختلافی ارسطو و افلاطون، چنین بیان میکند: «ازآنجاکه اکثر متفکرین زمان خود را در پارهای از مسائل در نزاع و اختلاف شدید یافتم و این اختلاف در دو حکیم بلندمرتبه، یعنی افلاطون و ارسطو هم جاری بود، میخواهم در این رساله بین آنها جمع کنم و مضمون قول آنها را آشکار کنم تا شک از دلهای کسانی که به اختلاف بین آنها مشکوکند، بیرون برود»[۲].
اهمیت کتاب
این کتاب موجز اما پرمحتوا، جهد جامعی است که علیرغم برخی نقاط ضعف هر کتاب فلسفی تحلیلی دوره متقدم فلسفه اسلامی، درخشندگیهای بسیاری دارد[۳].
تحقیق کتاب توسط البیر نصری نادر صورت گرفته است.
ساختار
کتاب با مقدمه مفصلی از محقق در دو قسم آغاز و مطالب مشتمل بر یک مقدمه، مسائل 13 گانه و یک خاتمه.
شیوه فارابی در بررسی هر مسئله اینگونه است که ابتدا با توجه به منابع موجود و آثار در دسترس دو فیلسوف، نظرات آنها را طرح و سپس با تمهیدِ مقدماتی در جمع میان آن دو میکوشد. فارابی از کتب بسیاری در طرح مسائل مورد اختلاف نام برده است. از کتابهای افلاطون به مقامات افلاطون فی السياسة و الاخلاق، تیمائوس، بولیتیا الصغیر (همان کتاب جمهوری افلاطون)، السياسة (همان جمهوری) و از کتابهای ارسطو به اقاویل و رسائل ارسطو فی السياسة، رسالة ارسطو الی الاسکندر فی سیاسات المُدُن الجزئیه، کتاب القیاس، رسالة ارسطو الی افلاطون، المقولات، القیاسات الشرطیة، کتاب الحروف (همان مابعدالطبیعه)، کتاب البرهان، کتاب الجدل، کتاب السماء و العالم، کتاب باری ارمنیاس (همان کتاب العبارة)، کتاب نیقوماخیا الصغیر، کتاب النفس، کتاب طوبیقا (معروف به کتاب جدل)، السماء الطبیعی، کتاب طبیعیات، (رساله جداگانهای به آمونیوس ساکاس)، (نامه ارسطو به مادر اسکندر) و کتاب الربوبیّه (همان اثولوجیا) ارجاع میدهد[۴].
گزارش محتوا
در مقدمه محقق، ابتدا توضیحاتی پیرامون فلسفه یونان و متفکران آن از جمله سقراط و افلاطون داده شده و سپس، به انتشار فلسفه یونانی و ترجمه آثار یونانی به عربی، اشاره شده[۵] و در مقدمه نویسنده، به موضوع کتاب، اشاره شده است.[۶].
این کتاب، بارزترین اثر فلسفی فارابی است که آن را برای نشان دادن وحدت فلسفه و فیلسوفان نگاشته شده است. این کتاب خط فکریای را نمایندگی میکند که نه به دنبال تحقیق نقادانه و نقد تاریخی متون و منابع فلسفی ترجمه شده و اصالت آنها است و نه در جستوجوی آن است که ارسطو و افلاطون تاریخی به واقع چه گفتهاند؛ بلکه با مفروض گرفتن وحدت فلسفه و فیلسوفان، اختلافات ظاهری آنها را نیز با کتب بعضاً غیر مستند و فیلسوفان دیگر رفع و رجوع میکند. فارابی بهعنوان یکی از مهمترین فیلسوفان اسلامی متقدم و معتمد فیلسوفان بعدی در جهت انتقال آرای فیلسوفان یونانی با تکیه بر این رأی ناصواب، فلسفه ورزی کرده است که افلاطون و ارسطو اختلافی واقعی با هم ندارند[۷].
فارابی بعد از بیان انگیزه خود بر نگارش کتاب، با یک تحلیل و استدلال منطقی دقیق، دلیل کار خود را بیان میکند. او ابتدا سه اصل یا مقدمه را بیان میکند تا نسبت به صحت یا سقم آنها داوری کند که یکی از آنها ناظر به اختلاف میان دو فیلسوف یونانی است. آن اصول سهگانه چنیناند:
- فلسفه، علم به موجودات است ازآنجهت که موجودند.
- دو حکیم یونانی افلاطون و ارسطو مبتکر و مبدع اصول و مبانی و فروع فلسفی هستند (بیشتر و چهبسا همه خردمندان بر صحت این مقدمه گواهی میدهند)
- این دو فیلسوف در بسیاری از موضوعات باهم اختلاف نظر دارند[۸].
به عقیده فارابی با توجه به این اصول و مقدمات برای جمع این اصول با هم سه راه متصور است:
- تعریف فلسفه را آنگونه که در اصل بیان شده نپذیریم (نفی اصل 1).
- عقیده افرادی را که دو حکیم یونانی را فیلسوف میدانند نادرست بدانیم (نفی اصل 2).
- عقیده افرادی را که به اختلاف نظر این دو فیلسوف در بسیاری موضوعات باور دارند، مردود بدانیم (نفی اصل 3)[۹].
این استدلال فارابی را میتوان با مثالی اینگونه توضیح داد که اگر شیئی را که دارای اوصاف الف، ب، ج و د است، تعریف کنند یا آن اوصاف را ندارد و در این صورت یا آن را نباید شیء مذکور بدانیم (بااینکه تعریف آن شی به آن اوصاف را درست میدانیم) یا اینکه تعریف خود را از آن شی نادرست بدانیم. با توجه به این مثال، اگر فلسفه، علم به موجودات ازآنجهت که موجودند باشد، بنابراین، تعریف فیلسوف هم عالم به موجودات است. حال، اگر مدعی هستیم دو حکیم عالم به موجودات بهماهیموجودات هستند یا نباید بین آن دو اختلاف نظری باشد و یا اینکه اگر اختلافی مشاهده شد و آنها را دارای اختلاف واقعی بدانیم پس تعریف فلسفه و فیلسوف را نادرست بدانیم و یا اگر تعریف فلسفه درست باشد و اختلاف آنها نیز واقعی باشد، در این صورت، نباید آن دو را مصداق فیلسوف بدانیم[۱۰].
فارابی، استدلال خود را بهصورت یک منفصله حقیقیه که سه طرف دارد مطرح میکند و یکی از آن طرفها را اثبات و دوتای دیگر را نفی میکند:
- در مسئله اختلاف میان افلاطون و ارسطو یا چنان است که تعریف فلسفه، علم به موجودات، بماهیموجودات نیست یا ارسطو و افلاطون فیلسوف نیستند یا بین آنها اختلافی واقعی وجود ندارد.
- چنان نیست که تعریف فلسفه، علم به موجودات بماهی موجودات نباشد.
- چنان نیست که ارسطو و افلاطون فیلسوف نباشند.
نتیجه: میان افلاطون و ارسطو اختلاف واقعیای نیست[۱۱].
در فصل منطق کتاب، مبحث قیاس از مباحثی است که بین این دو فیلسوف اختلافاتی وجود دارد و فارابی به این اختلافات چنین اشاره نموده است:
از جمله موارد اختلافی میان این دو فیلسوف، سخن ارسطو در کتاب باری ارمینیاس است مبنی بر اینکه در سه قضیه 1) زید سپیدپوست است، 2) زید سیاهپوست است و 3) زید سپیدپوست نیست، قضیه (3) نسبت به قضیه (2) تضاد بیشتری با (1) دارد.
گمان شده این رأی با نظر افلاطون مخالف است آنگونه که در کتاب سیاست او (لاعدل) را حدّوسط بین جور و عدل میداند.
در اینجا نیز توجیه فارابی آن است که زمینه بیان ارسطو منطق و بیان تضاد میان قضایا است، اما افلاطون در یک مبحث سیاسی مطلبی را که چندان دقتهای منطقی در آن را ملحوظ نداشته آورده نه اینکه در جهت بیان دقتهای منطقی باشد و دیگر اینکه در اینجا تضاد میان تصورات را بیان کرده است نه تصدیقات را[۱۲].
فارابی در بخش خاتمه میگوید: «هر که در آنچه در این از حکیم نقل کردیم، تأمل کند و هدف خود را برگشتن از راستی قرار ندهد، این سخنان او را از دنبال کردن گمانهای بیهوده و سستاندیشههای نادرست بینیاز خواهد کرد»[۱۳].
در پایان، برخی از ویژگیهای کتاب را میتوان چنین خلاصه نمود:
- نشاندهنده اطلاعات گسترده فیلسوفان متقدم از فلسفه و متون یونانی است. در کتابی با این حجم اندک، از کتابهای بسیاری (که البته برخی از آنها از آثار ارسطو یا افلاطون نیست) نام برده شده است.
- این کتاب، عمدهترین مباحث حکمت نظری و عملی و همچنین منطق را که محل اختلاف نظر میان این دو فیلسوف یونانی است، در برمیگیرد.
- این اثر، یکی از بهترین کتابها در حوزه سنت ارسطویی افلاطونی در قالب (فلسفه تطبیقی) است. چنین کتابی علاوه بر آموزش آرای فیلسوفان قبلی به مقایسه آراء این دو نیز میپردازد که به لحاظ تعلیمی ذهن فلسفی را با مسائل فلسفی درگیر میکند تا آنکه آرای یک فیلسوف خاص فهم شود و قدرت تفکر فرد ارتقاء یابد.
البته علیرغم برخی مزایای مذکور، نقطهضعفها و کاستیهای عمده این کتاب را میتوان اینچنین برشمرد:
- از آنجاکه فارابی به همه منابع و مراجع لازم برای بررسی اختلافات این دو فیلسوف دسترسی نداشته و یا آنکه برخی از منابع بهاشتباه به آنها نسبت داده شده است، در برخی موارد قدم به بیراههایی نهاده که علت اصلی آن همین استنادهای نادرست بوده است. بیشک اگر او به همه منابع دسترسی داشت و یا میدانست که برخی از منابع از آن فیلسوف دیگری است، یا انگیزهای برای جمعکردن اقوال (بهویژه در پارهای موارد بهشدت متعارض) پیدا نمیکرد یا اینکه کتاب را به گونه دیگری مینگاشت.
- حتی در مواردی که منابع اصالت داشته با وجود اختلاف قطعی، توجیهات و تلفیقهای فارابی را دستکم به صورتی که بتوان ارسطو و افلاطون را یک نظر کرد قابلپذیرش نیست. از آنجاکه فارابی نیمنگاهی هم به متون دینی یا نوافلاطونی داشته، بهظاهر از قبل نظری را در ذهن داشته و سپس با تحمیل آن بر رأی منتسب به ارسطو و افلاطون آراء آنها را از مقصود واقعیشان منحرف کرده است.
- سبک نگارش فارابی علیرغم ایجاز و زیبایی، نظم و ترتیب موضوعی ندارد؛ چراکه گاه از بحث منطقی به بحث طبیعی و دوباره به بحث منطقی و یا به مسئلهای مابعدالطبیعه بازگشت دارد[۱۴].
در مجموع، به عقیده برخی، میتوان چنین گفت فارابی به غرض و هدف اصلی که از نگارش کتاب داشته (جمع بین نظرات دو فیلسوف)، دست نیافته است؛ گرچه ثمرات و ویژگیهای مثبت این کتاب برای دانشجویان فلسفه باقی مانده است و نگاه تاریخی تحلیلی به چنین کتابهایی، شیوه رویارویی یک فیلسوف مسلمان با میراث فلسفی یونان را بهخوبی نشان میدهد[۱۵].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب، در انتهای کتاب آمده است.
در پاورقیها، علاوه بر اشاره به اختلاف نسخ[۱۶]، به توضیح برخی از مطالب متن پرداخته شده است.[۱۷].