دیوان عماد خراسانی
دیوان عماد خراسانی، کتابی است منظوم به زبان فارسی در دو جلد، در بردارنده اشعار عمادالدین حسنی برقعی (متوفی 1382ش) معروف به عماد خراسانی. مهدی اخوان ثالث (متوفی 1369ش) بر این کتاب، مقدمه نوشته است. این دیوان شامل غزلیات، قصاید، مثنویها، قطعات، اخوانیات و سایر اشعار شاعر است. این نسخه از اثر در سال 1385 توسط انتشارات نگاه نو در تهران چاپ شده است.
دیوان عماد خراسانی | |
---|---|
پدیدآوران | عماد خراسانی، سید عمادالدین (نويسنده) |
ناشر | مؤسسه انتشارات نگاه |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1385ش , |
شابک | 964-6736-67-X |
موضوع | شعر فارسی- قرن 14 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 2 |
کد کنگره | PIR 8151 /م25 د9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
جلد اول حاوی مقدمههای اخوان ثالث، شکوهالدین محلاتی و سخنی از خود عماد با خواننده و محتوای مطالب (اشعار عماد خراسانی) است و جلد دوم در ادامه محتوای مطالب.
گزارش محتوا
از قریب سی هزار بیت شعر خوش عماد خراسانی این کتابش به تخمین تازه نزدیک دو هزار و ششصد هفتصد بیت را در بردارد.[۱] به گفته اخوان ثالث در مقدمه کتاب، «شاید انتشار این «ورقی چند» او را به شوق آورد که ازاینپس همچنین اوراقی چند دیگر نیز به دوستداران شعر خویش نثار کند.»[۲]
اخوان ثالث در مقدمه کتاب مینویسد: آن روزهایی که کار انتخاب شعرها به پایان رسیده بود، یادم است که عماد خوشتر داشت دیوان، بیمقدمه منتشر شود. حالا این تغییر عقیده لابد از ناحیه دیگری است. گویا برخی ناشران ما و شاید بهتبع ایشان برخی خریداران کتاب نیز، خوش ندارند کتابی را بیمقدمه ببینند؛ و البته قرار این بود که اگر بنا باشد چیزی در این زمینه نوشته شود، من بنویسم، آنهم نه بهعنوان معرفی؛ زیرا کار من با این عنوان در خصوص او - که امروز از مشاهیر غزلسرایان و سخنوران حی و حاضر است و اعرف و اجلی از آنکه حاجب به شناساندن داشته باشد - خلاف قاعده مشهور تعریف خواهد بود. بلکه بهعنوان همسایه احوال و همشهری، یا راوی و دوستی آشنا با قصه و غصه او، و کسی که سیر و سرگذشت وی را در شعر و زندگی دیده است؛ و هم قرار بود که این راوی برای روایت خود مجال گشادهای داشته باشد نه اینکه کارش فقط در مرز چند صحیفه محدود شود. باری بههرحال، چون دیدم چندتایی کتب ناقص شبهتذکره که در زمان ما تألیف شده از شعر و سرگذشت عماد نقلهایی کردهاند اما نقلشان در این مورد نیز مثل همه موارد به علل معلوم فاقد ابتداییترین مواد و مطالب لازم است، ازاینرو بر آن شدم از داستان و دستان عماد، چند کلمه همراه این دفتر کنم تا لااقل یکی دو خبر دستاول و درست از آغاز کار و زندگی او تا امروز و یکی دو سطر بیشیلهپیله در خصوص احوال و آثارش در دسترس و مأخذ کار و استخبار آیندگان باشد و چه خوشتر از اینکه مخاطب تو باشی....[۳]
آثار عماد خراسانی در حدود سی هزار بیت شعر فارسی است که در اقسام قوالب متداول از قصیده و غزل و مثنوی و قطعه و انواع مسمطات ترکیبی و از این قبیل سروده، گاهی گرایشی هم به بعضی از ملایمات نو دارد اما اهم و اغلب آثار دلنشین و بدیع او در همان چند نوع مذکور، مخصوصاًً مثنوی و مسمطات ترکیبی و بالأخص غزل است که حاوی لطیفترین و بهترین اشعار اوست. عماد گرچه بعضی نوشتهها و یادداشتهای منثور (ازجمله داستانی بالنسبه مفصل به نام «توری») هم دارد اما ندیدم و نشنیدم از او که در این زمینه تفوه و تنفسی داشته باشد.
اگر شعر را در معنی حقیقیاش به جای آوریم (نه فقط فن و صنعتگری و مهارت در تمشیت امر وزن و قافیه و کلمات) بیشک عماد در غزلسرایی از شعرای برجسته و طراز اول معاصر است و در قیاسی وسیعتر اصلاً سخن او از اینوآن متمایز است. بهخوبی میتوان فرق گذاشت بین غزل او و دیگران.[۴] بهعنوانمثال ظهیر فاریابی در شعری گفته:
هزار توبه شکستهست زلف پر شکنش | کجا به چشم درآید شکست حال منش | |
همیشه اشک چو باران ز دیده میبارم | مگر که تازه بماند رخ چو نسترنش | |
در آب دیده من غرق شد چو نیلوفر | خیال قد چو شمشاد و روی چون سمنش |
سعدی این تغزل را در غزلی اینگونه استقبال کرده:
رها نمیکند ایام در کنار منش | که داد خود بستانم به بوسه از دهنش | |
همان کمند بگیرم که صید خاطر خلق | بد آنهمیکند، و درکشم به خویشتنش | |
خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز | که برکند دل مرد مسافر از وطنش |
بسیاری با این طرح غزلها گفتهاند و عماد خراسانی نیز دراینارتباط به استقبال رفته و میگوید:
.شکست پنجه پرهیز زلف پرشکنش | درید جامه تقوی ز موج پیرهنش | |
به چشم جادوی مستش قسم که در عجبم | خدای را که چه سحر آفریده در سخنش | |
به راه زهد دگر کی، کجا توانم رفت | مگر رها کندم چشم مست راهزنش | |
پریرخی است که گاهی توانمش دیدن | فرشتهایست که اکنون زمین بود وطنش | |
اگر کسی ز فریب چنین فرشته رهد | دگر یقین نفریبد هزار اهرمنش | |
رها نمیکنمش گر به چنگم افتد، حیف | «رها نمیکند ایام در کنار منش»[۵] |
به تعبیر اخوان ثالث: کتاب در پیش روی خواننده است و میبیند که در بسیاری از غزلهای عماد، چگونه رقتحال و شور و سوز سخن با لطف مقال و بلاغت و شیوایی توأمان است و چگونه وی دیبای زربفت و گهربفت رنگین تار و پودی در مطاوی کتاب خود گسترده است.
عماد از شعرای گذشته بنا به کشش و ذوق و هماهنگی روحی، مأنوس با خداوندان غزل و غنا و رندی و قلندری است و از جمله با سعدی و خاصه حافظ و بالأخص مولوی و خیام الفتی بسیار دارد. بیشتر شعرهای حافظ و خیام را در حافظه گرفته، اما اعتقادش به خیام و مولوی از این لحاظ که یکتا و یگانهاند و تلون معنی ندارند بیش از همه است. البته با شعر دیگران نیز آشناست، خوانده است و میخواند اما دمساز دلش اغلب همین چند تنند و ازاینرو طبعاً در شعر عماد گاهی آثار و نشانههایی از شعر این چند شاعر میتوان یافت که البته امری عادی و طبیعی است. علاقه او به مولوی و از این قبیل بزرگان شعر صوفیانه، فقط به خاطر شور شعر و خیالات و بیان شاعرانه ایشان است نه از این رهگذر که تعلقات صوفیانه داشته باشد، زیرا او از حیث معنی بیشتر در دنیای خیام و حافظ است، یعنی رندی و شیدایی و قلندری.[۶]
از آثار عماد، جز آنچه در جراید و مجلات مختلف بیشمار و بعضی کتاب شبه تذکره انتشار یافته، تاکنون یک مثنوی به نام «یک شب در بهشت» حاوی بیش از پانصد بیت در بحر خفیف ابتدا به سال 1320ش در مشهد منتشر شده است. این نخستین اثر جداگانه نشر شده اوست. دوم، کتاب چند غزل از عماد است در 48 صفحه قطع رقعی حاوی چند غزل و سه مسمط ترکیبی و «شبی بر مزار خیام» که به سال 1329ش در مشهد منتشر شده. سوم کتابچه کوچکی است به نام «سبو» که در تهران انتشار یافته و در واقع تجدید طبع چند غزل از دفتر دوم است. دفتر حاضر مفصلترین کتابی است که تاکنون از او نشر یافته و جز «یک شب در بهشت»، مشهورترین اشعار دینی بسیاری از بهترین غزلها و اقسام دیگر شعر او را در بردارد. مجلد دیگری که بهزودی نشر خواهد یافت قسمتی از مثنویها و قطعات اخوانیات و بعضی دیگر از انواع مختلف شعر او را با خود خواهد داشت.[۷]
سخن عماد، چنانکه دیوانش گواهی میدهد، اغلب فصیح و بلیغ و بلند است، اما اگر گاهی ترک اولی و فتوری در کلامش دیده شود، بیشتر از آن جهت است که او بعد از سرودن و فرود آمدن از حال سرایش و تغنی در موالید طبع خود کمتر تجدیدنظر و آرایش یا به قول خودش «رتوش» روا میدارد و الا در حد ذوق او هست که سخن را پس از اتمام بیاراید و هموارتر و زیباتر کند؛ اما او با این کار اغلب موافق نیست و مواجید و قریحه خود را همچنان که هست و طبعاً از او تراویده، رها میکند.[۸]
وضعیت کتاب
مقدمه کتاب، عیناً همان مقدمهای است که در نسخه دیگر آن یعنی «ورقی چند از دیوان عماد خراسانی» به قلم مهدی اخوان ثالث، چاپ شده است. ولی این نسخه... دربردارنده مقدمهای از شکوهالدین محلاتی هم با عنوان «سخنی چند درباره عماد» هست.[۹] و پسازآن چند کلمه با خواننده، از قول خود عماد خراسانی ذکر شده است. او در آن درباره ابیاتی از مثنوی «بیوکنامه» و «شهر فرنگ»ش توضیح میدهد که در این کتاب آورده و داستانش با عنوان چاتلانقوش که قصد چاپ این سه را در مجموعهای جدا دارد.[۱۰]
پانویس
منابع مقاله
مقدمههای کتاب.