گیلانی، ابوالفتح

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ابوالْفَتح‎‏ گیلانی، مسیح‌الدین فرزند عبدالرزاق (954-27رمضان997ق/1547-30ژوئیه 1589م)، پزشک و ادیب ایرانی که پس از سفر به هند، به دربار جلال‌الدین اکبر، پادشاه گورکانی هند راه یافت و به مقام صدارت و امینی چند صوبه هند رسید.

ابوالفتح‎‏ گیلانی، مسیح الدین فرزند عبد الرزاق ‌
NUR00000.jpg
نام کاملابوالفتح‎‏ گیلانی فرزند عبد الرزاق؛
نام‌های دیگرابوالفتح‎‏ گیلانی، مسیح الدین فرزند عبد الرزاق؛
لقبمسیح‌الدین؛ ‌
نسبگیلانی؛
نام پدرعبد الرزاق گیلانی؛
ولادت954ق؛
محل تولدگیلان؛، ایران؛
محل زندگیایران، هند؛
رحلت997ق‌؛
مدفنحسن ابدال راولپندی در مقبره خواجه شمس‌الدین خوافی؛
طول عمر43؛
فرزندانفتح الله؛
خویشاونداننجیب‌الدین همام، نورالدین محمد قراری؛
دیناسلام؛
مذهب‌ احتمالا تشیع؛
پیشهپزشک، ادیب؛‌
منصبصدارت، امینی چند صوبه، مشاغل دیوانی؛
اطلاعات علمی
درجه علمیپزشک، ادیب؛
مشایخ‌‌ ‌
معاصرینعبدالباقی نهاوندی، خواجه حسین ثنائی، ابراهیم میرزا صفوی، اکبرشاه، فیضی، معصوم خان کابلی، مظفرخان، زین خان کوکلتاش، جهانگیر، بدائونی، حکیم همام، ملا احمد تَتَوی، عرفی شیرازی، خواجه حسین ثنائی، حیاتی گیلانی، قاضی نورالله شوشتری، فیضی؛ ‌
برخی آثار1- رقعات، 2- خواص اغذیه؛

آگاهی ما درباره زندگی وی پیش ازسفر به هند، منحصر به گزارش عبدالباقی نهاوندی، مورخ معاصر اوست. درباره زندگی ابوالفتح در شبه قاره هند، افزون بر آگاهی‌های عمده‌ای که از نامه‌های خود او به دست می‌آید، گزارش‌های بسیاری از ابوالفضل علامی، ‌بدائونی و عبدالباقی نهاوندی دردست است.

درمیان نوشته‌های معاصران او، گزارش بدائونی تا حدی نادرست، ‌مغرضانه و مغایر با دیگر گزارش‌ها به نظر می‌رسد.

پدر ابوالفتح، مولانا عبدالرزاق گیلانی، ‌ازدانشمندان بنام گیلان بود و مدت‌ها صدارت خان احمد کارکیا، حاکم بخش بزرگی از گیلان(بیه پیش) را به عهده داشت، اما پس از فتح گیلان به دست شاه طهماسب صفوی، دستگیر و به بند کشیده شد و پس از چندی در زندان درگذشت.

ولادت، تحصیلات

چنانکه از نامه‌های ابوالفتح برمی‌آید، وی در954 ق در لاهیجان زاده شد به گفته نهاوندی، او به همراه دو برادر کهتر خود، حکیم نجیب‌الدین همام و نورالدین محمد قراری، ‌پس از فتح گیلان و «بی شفقتی پادشاه ایران» از گیلان به اردبیل رفتند و در مدرسه‌ای در جوار مزار شیخ‌ صفی‌الدین اردبیلی به کسب علوم دینی همت گماشتند،‌ اما پس از چندی درهیأت بازرگانان،‌ درحالی که بر جان خود بیم داشتند، روانه هندوستان شدند. در این میان احتمالاً مدتی را با توصیه و معرفی خواجه حسین ثنائی شاعر در ملازمت ابراهیم میرزا صفوی در مشهد گذراندند.


سفر به هندوستان، مناصب

3 برادر در 983ق/1575م به خدمت اکبرشاه رسیدند و به دربار وی راه یافتند و اکبرشاه به گرمی از آنان استقبال کرد. در این میان ابوالفتح، برادر مهتر، به سبب شایستگی علمی و آشنایی بیشتر با آداب دربار، نسبت به دیگر برادران منزلت بیشتر یافت.

پس از4 سال، اکبرشاه به دنبال برگزیدن مظفرخان به صوبه داری بنگاله، ابوالفتح را نیز به صدارت و امینی وی منصوب کرد.

سال بعد هنگامی که قبیله قاقشال به سبب سخت‌گیری مظفرخان بر وی شوریدند، ابوالفتح برای یاری مظفرخان به میدان نبرد شتافت، اما پیش ازآغاز درگیری بین سپاهیان مظفرخان و قاقشال‌ها، اکبرشاه با فرستادن فرمانی، مظفرخان را سخت نکوهش کرد و ازوی خواست تا ازقاقشال‌ها دلجویی کند. این دستور، آرامشی ناپایدار در بنگاله درپی داشت.

پس ازچندی چنانکه ابوالفتح پیش بینی کرده بود، ‌به سبب کشته شدن یکی ازسران قاقشال‌ها وهمبستگی آنان با معصوم خان کابلی- که درصوبه بهار سربه شورش برداشته بود- نبرد آغاز شد. دراثر تعلل مظفرخان سپاه وی پراکنده شدند. شورشیان نخست شهر را گرفتند و ابوالفتح وچند تن دیگر ازسران سپاه را دستگیر کردند و مظفرخان رابه قبل رساندند. ابوالفتح پس ازچندی ازبند گریخت ونزد اکبرشاه شتافت. پس ازاین رویداد ابوالفتح بیش ازپیش نزد اکبرشاه تقرب یافت، تا آنجا که به صدارت پایتخت رسید. ابوالفتح درنامه‌هایش به این مقام ونیز حوزه اختیارات خویش چون صوبه‌های سرهند، دهلی،‌ آگره و گجرات اشاره کرده است.

درصفر 994 زین خان کوکلتاش (کوکه) که برای رویارویی با افغانان به نزدیک کابل رفته بود، از پایتخت نیروی کمکی خواست. اکبرشاه نخست راجه بیربر(بیربل) وسپس ابوالفتح را با سپاهیانی به آنجا روانه کرد. پس ازرسیدن نیروهای کمکی بین راجه بیربر، زین خان وابوالفتح برسرفرماندهی کل سپاه اختلاف افتاد. سرانجام ابوالفتح با گفت وگوی بسیار فرماندهی مقدمه سپاه را به دست گرفت. با آنکه نخست هندیان پیروزی‌هایی به دست آوردند، اما بی‌انضباطی نیروهای تحت فرماندهی ابوالفتح، نظم سپاه را درهم ریخت و افغانان با بهره‌گیری ازاین بی‌نظمی برآنان هجوم آوردند و تنها پایمردی زین خان از شکست هندیان جلوگیری کرد. پس ازچندی راجه بیربر برآن شد تا ازتنگه‌ای که پیش روی آنان بود بگذرد این حرکت نابهنگام وخودسرانه سبب هرج ومرج درسپاه شد. افغانان نیز با استفاده از تنگی راه برآنان تاختند و بیربر و بسیاری دیگر را کشتند. در5 ربیع‌الاول، ‌ابوالفتح و زین‌خا ن خود را به دژی در بنارس رساندند. پس از این رویداد اکبرشاه ازشدت خشم تا مدتی این دو را نمی‌پذیرفت.


وفات

ابوالفتح در 997ق در رکاب اکبر به جنگ با افغانان رفت. وی در این سفر به همراه دو تن دیگر مسئول انتظام اردو بود؛ اما چندی بعد در پی یک بیماری درگذشت.

فیضی، سخن سرای بنام هند و دوست ابوالفتح، در رثای وی مرثیه‌ای سرود. به دستور اکبر، پیکر ابوالفتح به حسن ابدال در 35 کیلومتری راولپندی انتقال یافت و در مقبره‌ای که خواجه شمس‌الدین خوافی برای خود ساخته بود، به خاک سپرده شد. گنبد وصحن این مقبره هنوز برجاست.

افزون براین، بنایی در شهر فتحپور سیکری با نام «یاتیش خانه» که به ابوالفتح و برادران وی منسوب است، بر جای مانده است.


فرزندان

ابوالفتح چند فرزند داشت که یکی از آن‌ها به نام فتح‌الله مانند پدر پزشکی آموخت و در این کار بسیار پیشرفت کرد. فتح‌الله در زمان جهانگیر شاه (جانشین اکبرشاه) نیز به دربار راه داشت اما به سبب همکاری با یکی از فرزندان جهانگیر در توطئه‌ای بر ضد وی دستگیر و کور شد.


برادران

ابوالفتح 3 برادر داشت . برادر بزرگتر، لطف الله به دعوت ابوالفتح به هند آمد، اما پس از چندی درگذشت. برادر کهتر، همام (همایون قلی) در دربار اکبر ارج و منزلتی بسیار داشت و سفیر وی در توران (ماوراء النهر) بود. وی در 1004ق در گذشت و در حسن ابدال، در کنار برادر به خاک سپده شد. کوچک‌ترین برادر که نورالدین محمد نام داشت، شاعر و خوشنویس بود و در شعر قراری تخلص می‌کرد. وی در988 ق درگذشت.


جایگاه ابوالفتح در دربار اکبر

منزلت ابوالفتح دردربار اکبر، به ویژه پس از رویداد بنگاله سخت افزایش یافت و افزون بر خدمات پیشین برخی مشاغل دیوانی (مانند نوشتن وثبت فرمان‌ها، محاسبات دیوانی و امینی دیوان) برعهده او واگذار شد. اگرچه بالاترین منصبی که وی به آن دست یافت (ازنظر حقوق ومستمری)، منصب «هزاری» بود، اما ازنظر اهمیت به گفته نهاوندی، «به نوعی در مزاج آن پادشاه دخل کرده و نسبت به هم رسانیده بود که جعفر برمکی را با هارون‌الرشید به هم نرسیده بود». اکبر حتی دربستر مرگ نیز از ابوالفتح به نیکی یاد کرد و ازفقدان وی تأسف خورد. بسیاری از درباریان اکبر که بعدها به خدمت جهانگیر درآمدند، توسط ابوالفتح به دربار راه یافته بودند. افزون بر این به گفته بدائونی، نگارش تاریخ اَلفی که نخست قراربود توسط 7 تن ازدرباریان (ازجمله بدائونی وحکیم همام) نوشته شود، به سفارش ابوالفتح برعهده ملااحمد تَتَوی گذاشته شد.


ابوالفتح و ادبیات فارسی

اگرچه ابوالفتح خود سخنور چیره‌دستی بود، اما بیشتر به جهت حمایت بی‌دریغ ازشعرا، ادبا و دانشمندان زمان خود شهرت یافته است. یکی ازمهم‌ترین انگیزه‌های مهاجرت شعرای ایرانی به هند، حمایت ابوالفتح از آنان بوده است. سخنوران بنامی مانند عرفی شیرازی، خواجه حسین ثنائی (که درمشهد ازابوالفتح حمایت کرده بود)، حیاتی گیلانی، قاضی نورالله شوشتری و بسیاری دیگر ازبزرگان و دانشمندان آن دوره، پس از رسیدن به هند، به کمک ابوالفتح به خدمت اکبرشاه درآمدند، یا به مناصب دولتی دست یافتند. به همین دلیل شاعران بسیاری وی را ستوده‌اند و شاعری مانند عرفی در قصائد خویش او را حتی بیش از اکبر مورد ستایش قرارداده است.

ابوالفتح درعین حال که خود شعر می‌سرود، سروده‌های دیگران را نیز نقد می‌کرد. عرفی، فیضی، حیاتی گیلانی و جز آنان ازمصاحبت وی استفاده ادبی بسیار بردند. خود عرفی نیز دریکی ازقصایدش تلویحاً به این نکته اشاره کرده است. به گفته نهاوندی، به اشاره و راهنمایی ابوالفتح، شاعران آن دوره و از جمله عرفی و فیضی به نوآوری‌هایی درشعر دست زدند. افزون برسرودن شعر، ابوالفتح درنثر نیز چیره دست بود ونامه‌های (رقعات) اورا به شیوایی ستوده‌اند.


جایگاه علمی ابوالفتح

ابوالفتح ازنظر علمی نیز درهند شهرت فراوانی یافت. در زمان اکبرشاه، تنباکو نخستین بار به هند رسید و به دربار وی راه یافت. ابوالفتح که این ماده را نمی‌شناخت، نخست شاه را به شدت از کشیدن آن منع کرد. اکبرشاه نیز اگر چه به اطرافیان خویش اجازه کشیدن تنباکو را داد، ولی خود به احترام ابوالفتح از کشیدن آن اجتناب کرد، اما از او خواست تا درباره این ماده تحقیق کند. ابوالفتح پس از آزمایش آن را زیان‌آور و مسموم کننده تشخیص داد، ‌اما پس از چندی دود تنباکو را جهت خنک کردن و کاهش زیان آن ازظرف آبی گذراند و بدین گونه قلیان را اختراع کرد.

ازسوی دیگر کمال‌الدین، پزشک ایرانی تأکید کرده است که تنباکو نخستین بار در1014 ق/1605م، پس ازمرگ ابوالفتح، ‌به هند رسیده است، اما سید حسین نصر حتی رساله‌ای- که نام آن را ذکرنکرده- درباره قلیان وتنباکو به ابوالفتح نسبت داده است که به گفته او منشأ اقسام قلیان‌هایی است که اکنون در کشورهای اسلامی به کارمی‌رود.

اکبرشاه به درخواست ابوالفتح بیمارستان‌هایی ساخت که بیشتر آن‌ها در اکبرآباد بود.


مذهب

بدائونی در مواردی به ابوالفتح نسبت بی‌دینی یا تظاهر به دینداری داده است که درست نمی‌ نماید؛ گزارش‌هایی مبنی بر پای‌بنید وی به احکام دین دردست است. برخی وی را از شیعیان و در زمره سادات موسوی شمرده‌اند.

با توجه به اینکه وی در گیلان که پایگاه علویان بوده، زاده شده است و نیز بیشتر افراد تحت حمایت وی چون قاضی نورالله شوشتری، ملااحمد تتوی وعرفی ازشیعیان بنام بوده‌اند، احتمال تشیع وی بعید به نظر نمی‌رسد شاید حمایت وی از شیعیان سبب شده است تا بدائونی که نسبت به مذهب شیعه سخت دشمنی می‌ورزید، وی را بی دین یا متظاهر بخواند.


تحولات درونی

ابوالفتح که گویا در بدو ورود به هند به امور دنیوی علاقه وافر نشان می‌داده، د ر اواخر زندگی از گذشته اظهار پشیمانی کرده است.

همزمان با تحولات درونی، ابوالفتح از کتاب‌های اخلاقی چون اخلاق ناصری، احیاء علوم ‌الدین و برخی ا زکتاب‌های صوفیه مانند مصنفات افضل‌الدین کاشانی (باباافضل) و نیز آثار و اشعار عرفانی روی آورده و ظاهراً از مطالعه کتاب‌های پزشکی دست کشیده بود. در واقع ابوالفتح در دوره‌ای که سخنان صوفیه «به مذاق اهل روزگار ناگوار» بود، بیشتر اوقات خود را با مطالعه کتاب‌های صوفیه می‌گذرانید.


آثار

الف-چاپی

1-رقعات،

این کتاب گاهی چهارباغ نیز خوانده می‌شود، مجموعه‌ای است از نامه‌های وی به برادران و دوستانش که درسال‌های 984-997ق به فارسی نوشته شده است. این کتاب با مقدمه و تصحیح محمدبشیر حسین با عنوان رقعات حکیم ابوالفتح گیلانی در لاهور(1968م) به چاپ رسیده است. وی در مقدمه آن- که به زبان اردوست-شرح حال مفصلی از ابوالفتح آورده، اما در تصحیح متن کتاب چنانکه سزاوار است، دقت بایسته به کار نبرده است. مصحح گاه دریافتن معادل میلادی تاریخ نامه‌ها نیز- که ابوالفتح آن‌ها را با قید روزهای هفته و نام ماه ثبت کرده- دچار خطا شده است. چنانکه گفته شد ‌ابوالفتح یکی از مروجان ساده گویی و ترک تکلف در شعر فارسی بوده است. شیوه سخن خود وی نیز در رقعات از نمونه‌های نثر روان فارسی آن روزگار است. به همین جهت این نامه‌ها، ‌ازجمله سرمشق‌های نامه‌نگاری فارسی آن دوره بوده است.

ابوالفتح در نامه‌های خود آیات، احادیث نبوی، ادعیه و مثل‌های عربی بسیاری آورده و ازاشعار سخنوران و شعرای بنام بهره فراوان برده است. وی در این نامه‌ها به برخی رویدادهای روزگار خویش درهند که خود نیز سهمی در آن‌ها داشته، اشاره کرده است. مثلاً ازاشارات وی به رویداد بنگاله یا تعیین صدر برای صوبه‌های گوناگون هند، نکات مهمی به دست می‌آید.

افزون بر این، وی در این نامه‌ها به بسیاری از مکان‌های جغرافیایی و تقسیمات کشوری هند در آن روزگار اشاره کرده است.

امروزه این کتاب یکی از منابع پژوهش‌های جغرافیایی و تاریخی هند به شمار می‌آید.

ب- خطی

1.افادات،

که مجموعه‌ای ازنصایح و پندهای وی درموارد گوناگون است.

نسخه‌ای ازآن در کتابخانه شخصی اصغر مهدوی درتهران موجود است.

2.خواص اغذیه،

رساله‌ای است به فارسی در 5 فصل. نام مؤلف درمتن رساله میرابوالفتح خان گیلانی آمده است. نسخه‌ای از این اثر درپاکستان موجوداست.

3.طب‌ المجربات،

رساله‌ای به فارسی که نسخه‌ای از آن درکتابخانه دانشگاه پنجاب لاهوراست.

4.مجربات،‌

رساله‌ای است به فارسی و نسخه‌ای از آن در کتابخانه دانشگاه پنجاب نگهداری می‌شود وممکن است با رساله طب ابوالفتح یکی باشد، همچنین بعید نیست که این رساله (که بدون شماره است)همان نسخه طب المجربات باشد که استوری به آن اشاره کرده است.

5.رساله‌ای با عنوان طب،

که به فارسی است و49 باب دارد. درانتساب این اثر به ابوالفتح تردید وجود دارد. نسخه‌ای ازاین رساله درلاهور موجود است.

6. فتاحی،

شرح قانونچه، درطب. درحال حاضر ازنسخ این شرح آگاهی دردست نیست.

7.قیاسیه،

که شرح مفصلی بر اخلاق ناصری نصیرالدین طوسی بوده است.

ابوالفتح در این کتاب یک‌یک مسائل اخلاق ناصری را شرح داده و برای آنها ادله عقلی و نقلی آورده است.

از نسخ این کتاب نیز آگاهی دردست نیست. احتمالاً ابوالفتح این کتاب را دراواخر عمرخود نوشته است.

8.موجز کمی،

‌رساله‌ای به فارسی است و در آن نام مؤلف، ابوالفتح خان آمده است. منزوی احتمال داده است که این رساله از ابوالفتح گیلانی باشد.

ریو نام برخی ازفصول این رساله را آورده، اما مؤلف را ناشناس خوانده است.

نسخه‌ای از این رساله در کتابخانه موزه ملی بریتانیا و نسخه‌ای دیگر در کراچی نگهداری می‌شود.

میکروفیلم نسخه موزه بریتانیا در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است.

کتابی در فلسفه و تاریخ حکما با عنوان خلاصه‌الحیاه به وی منسوب است که ازوی نیست. ‌[۱]. ‌

پانویس

  1. کرامتی، یونس، ‌ج6، ص108-106

منابع مقاله

کرامتی، یونس، دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.


وابسته‌ها