کشاجم، محمود بن حسین

محمود بن حسین کشاجم (متوفی 360ق)، مکنی به ابوالفتح، از شاعران و ادیبان عرب بود. او نوه یا از نوادگان سندی بن شاهک، از دشمنان امام موسی کاظم(ع) است، ولی در عقیده با سندی مخالفت دارد و شیعه است. لقب کشاجم حکایت از تسلط او در علوم کتابت، شعر، ادب، جدل و منطق و نجوم دارد.

NUR09507.jpg
نام محمود بن حسین کشاجم
نام‎های دیگر
نام پدر حسین
متولد اواسط قرن سوم
محل تولد
رحلت 360ق
اساتید على بن سلیمان
برخی آثار أدب النديم

ديوان كشاجم

المصايد و المطارد

کد مؤلف AUTHORCODE09507AUTHORCODE

نام کامل، خانواده، کنیه

در میان محققان، اختلافی بر سر اینکه نام وی محمود بوده، وجود ندارد، ولی درباره اسم پدرش به‌جز سیوطی، دیگران نام وی را حسین ذکر کرده‌اند؛ سیوطی نام پدر وی را محمدحسین ذکر کرده و کنیه‌اش را هم ابانصر و این‌گونه در نام پدر و کنیه وی با دیگران اختلاف نظر دارد. زرکلی هم سخن سیوطی را تأیید کرده است. در انتهای نسب او به جدش سندی بن شاهک نیز اختلافی وجود ندارد؛ اختلاف در این است که وی جد اول اوست یا از اجداد بعدی وی. دکتر نبوی عبدالواحد شعلان پس از تحقیق، به دو دلیل در مقدمه «أدب النديم» نام وی و پدر و جدش را این‌گونه ذکر می‌کند: «محمود بن حسین بن ابراهیم بن سندی بن شاهک»[۱].

ولادت

از شعرى که سروده و در اوائل قرن چهارم از پیرى خود یاد مى‌کند، چنین برمی‌آید که در اواسط قرن سوم پا به عرصه وجود گذاشته باشد[۲].

لقب کشاجم

او بدین جهت خود را «کشاجم» نامید که هریک از حروف پنج‌گانه این لفظ، اشاره به یکى از دانش‌های او داشت: «ک»= کتابت، «ش»= شعر، «ا»= ادب یا انشاد، «ج»= جدل یا جود و «م» = متکلم یا منطقى و یا منجم بودن او.

وی بعد از آنکه در علم طب، مهارت کامل یافت، حرف «طا» را هم بر آن افزود و «طکشاجم» گفت، ولى بدان شهرت نیافت. آنچه گفته شد، چیزی است که در کتب معاجم در تحلیل این لقب آمده؛ البته با اختلافاتى که وجود دارد. او، در تمام علوم یادشده، بی‌همتا بوده و چه‌بسا اختلاف در شرح لقب از همین جا، ناشى گشته باشد[۳].

ادب و شعر کشاجم

نام‌برده پیشواى ادب و پیش‌گام شعر است؛ تا آنجا که «رفاء سرى»، با مقام بلندی که در شعر و ادب داشت، به رونویسى دیوان کشاجم علاقه وافر داشت و در سبک شعر به راه او می‌رفت.

ابوبکر، محمد بن عبدالله حمدونى، دیوان شعرش را مرتب کرد و اضافاتى را که از پسر کشاجم، ابى‌الفرج به دست آورده بود، به آن ملحق نمود[۴].

هجوسرایی کشاجم

هجوسرایان، برخى زیاده‌روى کرده و جمعى کمتر پیرامون آن گشته‌اند و کشاجم از دسته دوم است. او در هجوسرایى، سبکی بدیع انتخاب نمود که از آن تجاوز ننموده. کشاجم در انتخاب این سبک، تحت تاثیر اخلاق نیک و عواطف انسانى خود بوده است. آثار این روحیات لطیف را مى‌توان در هجویات او مشاهده کرد؛ جز در یکى دو مورد که از این حد پا را فراتر نهاده است. او هجوسرایى را آلت دفاع ساخته، نه آلت حمله؛ لذا تمام هجویات او، از لهجه‌هاى تند و گزنده، فحش ناموس، گفتار زشت و آلودگى پاک است. خصم خود را هتک نمى‌کند و به هرگونه دریدگى و بدکردارى نمى‌آلاید؛ آزار او را مباح نمى‌شمارد و حرمت او را نمى‌برد؛ دروغ و تهمت نمى‌زند؛ درست برخلاف سیره و روش هجوسرایان و سرایندگان اعصار گذشته.

از هجویات لطیفش این گفتار اوست:

«آن زنک مسکین که به ازدواج «ابى‌عمر» در آمده،

در شب عروسى پسرى زائید.

‌گفتم: این پسر از کجا آمد؟ کسى که با او هم‌بستر نگشته!

‌شوهرش گفت: مگر در خبر صحیح وارد نشده:

«ولد المرء للفراش و للعاهر الحجر»؟؛ فرزند، از آن صاحب بستر است و نصیب فاسق، سنگ.

‌با خود گفتم: پس مطابق این خبر، بینى من به خاک مالیده باد؛

چه، عوض اینکه او را هجو گویم، تهنیت گفته‌ام»[۵].

سیاحت و جهان‌گردى

کشاجم، از مهد پرورش خود رمله، مکرر به مصر و شام و عراق سفر کرد و در قصیده‌ای که به ستایش ابن مقله وزیر، زبان گشوده، در عراق جا داشته است.

وی در ضمن این سیاحت‌ها و گشت‌وگذارها، با شاهان، وزرا و امرا مى‌نشست و از جوایز آنان بهرمند، مى‌شد و از عطایشان براى ادامه سفر استقبال مى‌کرد. در ضمن با رجال علم و ادب و حدیث، رفت‌وآمد داشت، از آنان فرامى‌گرفت و مى‌آموخت، حدیث مى‌گفت و مى‌شنید[۶].

عقاید کشاجم

او یک شیعه امامى است که در تشیع و موالات اهل‌بیت، صادقانه قدم برداشته؛ چنان‌که در خلال اشعارش، دلائل و شواهد این معنى آشکار است. او به تشیع خود تظاهر، بلکه افتخار مى‌کرده و با براهین استوار مردم را به مذهب خود فرامى‌خوانده است؛ از حقوق اهل‌بیت(ع) جانب‌دارى و در سوگ و ماتمشان ناله و زارى دارد و از دشمنانشان نکوهش کرده، بیزارى مى‌جوید[۷].

اساتید

از بررسى اشعارش به دست می‌آید که در محضر اخفش کوچک، على بن سلیمان، متوفی 310ق، ادب آموخته است. این دانش‌اندوزى، یا در هنگامى بوده است که اخفش در مصر بوده؛ زیرا او در سال 287، وارد مصر شده و در سال 306، به حلب کوچ کرده؛ یا در بغداد، اوقاتى که اخفش هنوز بغداد را به عزم مصر ترک نگفته. این موضوع از قصیده‌اى مکشوف است که اخفش را ستایش مى‌کند و یادآور مى‌شود که در شام بر او حدیث عرضه کرده؛ این برخورد در شام، یا موقعى است که اخفش به‌سوى مصر می‌رفته، یا هنگام بازگشت از مصر[۸].

وفات

در «شذرات الذهب»، وفات او به سال 360 آمده و «تاريخ آداب اللغة العربية»، آن را برگزیده، ولى در «كشف الظنون» و کتاب «شیعه و فنون اسلام» و «اعلام» زرکلى، وفات او را به سال 350 نوشته‌اند. جمعى هم بین این دو تاریخ مردد آورده‌اند. گواه قطعى در دست نیست که کدام‌یک واقعیت دارد؛ از جمله در مقدمه دیوانش آمده که سال وفات شاعر 330ق، است و آن‌هم ممکن است؛ زیرا شاعر چنان‌که در مدیحه ابن‌ مقله یاد کرده، قبل از سال 324، از پیرى خود مى‌نالد[۹].

آثار

  1. أدب النديم؛
  2. کتاب رسائل (نامه‌ها)؛
  3. ‌دیوان شعر؛
  4. ‌کتاب مصاید و مطارد؛
  5. ‌خصائص طرف چشم؛
  6. ‌الصبيح (زیبا)؛
  7. ‌بیرزه در علم شکار[۱۰].

پانویس

  1. ر.ک: نبوی عبدالواحد شعلان، ص36-37
  2. ر.ک: پایگاه اینترنتی حج
  3. ر.ک: همان؛ العلامة الأميني، ج3، ص1-3
  4. ر.ک: پایگاه اینترنتی حج
  5. ر.ک: همان
  6. ر.ک: همان
  7. ر.ک: همان
  8. ر.ک: همان
  9. ر.ک: همان
  10. ر.ک: همان

منابع مقاله

  1. نبوی عبدالواحد شعلان، مقدمه کتاب «أدب النديم»، اثر ابوالفتح محمود بن حسین کشاجم، مكتبة الخانجي، قاهره، 1419ق/1999م.
  2. العلامة الأميني، «أبوالفتح كشاجم و شعره في الغدير»، کتابخانه مدرسه فقاهت
  3. پایگاه اینترنتی حج


وابسته‌ها