کلبی، محمد بن سائب
ابونضر محمد بن سائب کلبی (متوفاى 146ق) عالم به انساب و مفسرى عالىقدر است.
کلبی، محمد بن سائب | |
---|---|
نام کامل | ابونضر محمد بن سائب کلبی |
نامهای دیگر | ابونضر کلبی |
نسب | کلبی |
نام پدر | سائب |
محل زندگی | کوفه |
رحلت | 146ق |
فرزندان | نضر |
دین | اسلام |
مذهب | تشیع |
اطلاعات علمی | |
برخی آثار | تفسیر کلبی |
جلالالدین سیوطى مىگوید: «کسى تفسیرى به بلندى و پرمحتوایى تفسیر وى ننگاشته است».
ابن خلکان درباره او مىگوید: «صاحب تفسیر و عالم به انساب است و در این دو رشته مقام پیشوایى داشت». تفسیر او (نسخههاى معتبر خطى آن) هم چنان در دست است.
طریق روایت تفسیری کلبی از ابن عباس
طریق نهم(روایات تفسیری ابن عباس)؛ که آن هم بنابر قول ارجح طریقى درست و صالح است؛ طریق ابونضر محمد بن سائب بن بشر کلبى کوفى، نسب شناس و مفسر مشهور، از ابوصالح از ابن عباس است. سیوطى آن را سستترین طریق شمرده مىگوید: «اگر به آن طریق، روایت محمد بن مروان سدّى صغیر هم ضمیمه گردد زنجیرهاى از دروغ را تشکیل خواهد داد- همچنین مىگوید:- ثعلبى و واحدى از این طریق فراوان نقل حدیث کردهاند». سپس سخن خود را بدین صورت اصلاح مىکند: «ولى ابن عدى در «الکامل» گفته است: کلبى احادیث صحیحى دارد به ویژه آنهایى که از طریق ابوصالح نقل کرده است- و در پایان مىگوید:- او (کلبى) به دانش تفسیر مشهور است و هیچ کس به گستردگى و پر محتوا بودن تفسیر وى تفسیرى ننوشته است».
کلبی در کلام بزرگان
ابن خلکان مىگوید: «او مفسر و نسب شناس بود و در این دو دانش از استادان فن به حساب مىآمد». ابن سعد مىگوید: «محمد بن سائب به تفسیر و انساب عرب و اخبار آنان آگاهى داشت و در سال 146 در زمان خلافت منصور در کوفه در گذشت».
مذهب او
تشیع او ریشهدار بود. ابن سعد مىگوید: «جد او بشر بن عمرو و فرزندانش سائب و عبید و عبدالرحمان همراه با على بن ابىطالب علیهالسّلام در جنگ جمل شرکت داشتند».
ثقه الاسلام کلینى سرگذشت تشیع او را مىآورد و سپس مىگوید: «همواره با دوستى و محبت اهل بیت مىزیست تا بدرود حیات گفت». به همین جهت است که گاهى او را ضعیف مىشمارند و گاهى به او تهمت بدعتگذارى مىزنند، ولى به هر حال چارهاى جز تسلیم در برابر مقام شامخ علمى او ندارند و ناگزیر باید خاضعانه و متواضعانه سر بر آستانه او بسایند؛ زیرا پیشوایان و استادان تفسیر و حدیث بر سخن او اعتماد کردهاند.
البته تهمت غلو در تشیع که به او نسبت دادهاند اساسى ندارد و تنها براى خدشهدار کردن شهرت او چنین تهمتى ساختهاند؛ زیرا تنها شیعه بودن موجب قدح او نمىشود. از محاربى چنین نقل شده است: «به زائدة بن قدامه گفتند: چرا از سه نفر روایت نقل نمىشود: ابن ابىلیلى، جابر جعفى و کلبى؟ گفت: درباره ابن ابىلیلى سخنى به یاد ندارم و دلیل آن را نمىدانم، اما جابر، به دلیل اینکه قائل به رجعت بود و کلبى هم- که من نزد او حاضر مىشدم- به این دلیل که از او شنیدم که گفت: یک بار مریض شدم و هر آنچه حفظ کرده بودم فراموش کردم. به محضر بزرگ اهل بیت شرفیاب شدم، آب دهانى به دهانم انداخت؛ آنچه فراموش کرده بودم دوباره باز یافتم. وى (ابن قدامه) گفت: لذا او را رها کردم». از ابوعوانه نقل شده که گفت: «از کلبى گفتارى شنیدم که هر کس چنان سخنى بگوید کافر مىشود».
اصمعى مىگوید: «به کلبى مراجعه کردم و این موضوع را از او پرسیدم؛ او انکار کرد». ساجى مىگوید: «وى به غایت ضعیف است؛ زیرا شیعهاى افراطى است»،
آثار
ولى ابن عدى درباره او مىگوید: «از این- نسبت غلو دادن به او- که بگذریم، وى صاحب احادیث قابل استنادى به ویژه از طریق ابوصالح است. او به تفسیر شهره است و کسى بزرگتر از تفسیر او ننگاشته- و نیز مىگوید:- افراد ثقهاى از او حدیث نقل کرده و تفسیر او را پسندیدهاند». ابوحاتم- در اینجا- گفتارى شگفت دارد که عینا آن را نقل مىکنیم؛ او مىگوید: «کلبى از طریق ابوصالح از ابن عباس تفسیرى دارد؛ در حالى که ابوصالح نه ابن عباس را دیده و نه از او چیزى شنیده است و کلبى هم از ابوصالح تنها اندکى مطالب پراکنده دریافت کرده ... آنگاه براى آنچه مورد نیاز است به گونهاى شگفت رفتار مىکند؛ مانند آنکه زمین آنچه در دل نهان دارد بیرون ریزد.- وى در ادامه مىگوید:- یاد کردن او در نوشتهها روا نباشد تا چه رسد که به روایات او استناد شود! خداوند تفسیر کلام خود را به پیامبر واگذاشت و امکان ندارد که خدا پیامبرش را مأمور بیان و تفسیر کلام خود نماید و پیامبر انجام ندهد؛ بلکه پیامبر مراد خداوند را بیان داشته و در قالب احادیث خویش آنچه را مردم نیاز داشتند، برایشان تفسیر نموده است؛ از این رو هر کس سنت پیامبر را دنبال کند و آن را نیکو به ذهن بسپارد، تفسیر کلام خدا را خواهد دانست و از کلبى و امثال او بىنیاز خواهد بود- وى اضافه مىکند:- آیاتى وجود دارد که معانى آن را پیامبر بیان نکرده است و اگر براى پیامبر روا باشد که برخى آیات را تفسیر ننماید، هر آینه ترک تفسیر آن براى افراد امت- که بعدها آمدهاند- سزاوارتر خواهد بود و تفسیر نکردن این قبیل آیات- به دلیل اینکه پیامبر اینها را تفسیر نکرده- عملى پسندیده است، و بزرگترین دلیل بر اینکه خداوند تفسیر تمامى آیات قرآن را نخواسته، آن است که پیامبر آیات متشابه و آیاتى را که حاوى احکام نیست تفسیر نکرده و کیفیت آن را براى امت بیان ننموده است. این نکته روشن مىسازد که مقصود خداوند از آیه «لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ» تفسیر تمام قرآن نبوده بلکه بخشى از آن مراد است».
این سخن از تعصبى کور نشأت گرفته است. شگفتا! چگونه مسلمانى متعهد به خود جرأت مىدهد که نسبت ناروا به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدهد و چنین ادعا کند: او مبهمات قرآن را- با اینکه از جانب خداوند مأمور بیان آن است- براى مردم تفسیر نکرده است؟! در گذشته روشن ساختیم که پیامبر همه چیز را- کوتاه یا گسترده- بیان کرده است و هر چه امت بدان نیاز داشته- که فهم تمامى معانى قرآن از آن جمله است- هرگز ناگفته رها نساخته است. چه اینکه او مأمور بیان قرآن است؛ همان گونه که مأمور ابلاغ آن بوده است. گستردگى تفسیر کلبى هم امرى معقول مىنماید؛ زیرا این گستردگى در تفسیر، ناشى از گستره علم و تربیت یافتن وى در کوفه، پایگاه علم و جایگاه صحابه دانشمند پیامبر است؛ لذا این امر موجب کاستى در شأن او نمىگردد.
و لا عیب فیهم غیر أنّ سیوفهم***بهنّ فلول من قراع الکتاب
تفسیر کلبى هنوز هم موجود است و دکتر شواخ نسخههاى خطى بر جاى مانده از آن در کتابخانههاى امروز جهان را از تاریخ نگارش (به سال 144) تا قرن دوازدهم در کتاب خود برشمرده است[۱].
پانویس
- ↑ معرفت، محمدهادی، ج1، ص266-270؛ 417
منابع مقاله
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش.