شرح گلشن راز (ابن ترکه)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

شرح گلشن راز (ابن تركه)، يكى از قديمى‌ترين شروحى است كه به زبان فارسى، توسط صائن‌الدين، على بن محمد تركه اصفهانى، از علماى شيعه عصر تيموريان، بر كتاب «گلشن راز» شيخ محمود شبسترى نوشته شده است.

شرح گلشن راز (ابن تركه)
شرح گلشن راز (ابن ترکه)
پدیدآورانترکه اصفهانی، علی بن محمد (نویسنده) دزفولیان، کاظم (تصحيح و تنظيم)
عنوان‌های دیگرگلشن راز. شرح
ناشرنشر آفرينش
مکان نشرتهران - ایران
سال نشر1375 ش
چاپ1
موضوعشبستری، محمود بن عبدالکریم، 687 - 720ق. گلشن راز - نقد و تفسیر

شعر عرفانی - قرن 8ق.

شعر فارسی - قرن 8ق.
زبانفارسی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏‎‏ ‎‏PIR‎‏ ‎‏5502‎‏ ‎‏/‎‏گ‎‏708‎‏ ‎‏ت‎‏4
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

از آن‌جا كه شارح، بر عرفان نظرى تسلط كافى داشته، لذا شرح وى قابل توجه بوده و در ايضاح مطالب «گلشن راز» بسيار مفيد مى‌باشد.

در اين كتاب، درباره مسائل مختلف عرفانى از قبيل فكر، نفس، معرفت، وحدت و كثرت عالم، اطوار وجود، سير و سلوك، قرب و بعد و سير در انفس با نهايت دقت و ايجاز بحث شده است.

صائن‌الدين، در مقدمه كتاب، تصريح مى‌كند كه مقصود بالذات از آفرينش، معرفت و شناخت خداوند سبحان است و چون علوم صوفيه، درباره معرفت حضرت حق است، لذا اشرف علوم محسوب مى‌شود، لذا نبايد به انكار اين قوم پرداخت، چون علماى زيادى بودند كه اين طايفه را انكار كردند، ولى بعد از تحصيل جميع علوم به اعتذار و اقرار درآمده و... و سال‌ها به آستانه اين طايفه به سر برده‌اند تا به نور مكاشفه و ايقان، راه به سرچشمه عرفان برده‌اند و از احوال و اقوال و افعال گذشته نادم و پشيمان شده و باقى عمر به گوشه فقر و فاقه منزوى بوده‌اند.

وى، ابيات «گلشن راز» را به ترتيب ذكر كرده و در ذيل هر بيتى كه محتاج به تفسير بوده، به شرح و توضيح پرداخته است. نثر وى، گر چه قديمى است، ولى به سادگى قابل فهم مى‌باشد. به نمونه‌هايى از كار وى توجه كنيد:

1. در شرح اين بيت:

«يكى از بحر وحدت گفت انا الحقيكى از قرب و بعد و سير و زورق»

چنين نوشته است: «يعنى يكى از اولياى خدا، به بحر وحدت رسيد كه مشاهده فناى كل موجودات است. در وجود و بقاى حق، خود را و مجموع موجودات را همچون قطره باران ديد كه به بحر چون رسيدند، وجود و تعين ايشان نماند، عين بحر شدند، به جز «انا البحر» چه گويند؛ ديگر سالك و طالب خدا چون وجود خود را در بقاى حق فانى بديد، او را زبان نماند، هر چه گويد به لسان حق گويد. دليل بر اين، قول خداست جلت عظمته: «لا يزال العبديتقرب الى بالنوافل حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه و بصره و لسه‌گانه و يده و رجله فبى يسمع و بى يبصر و بى ينطق و بى يمشى»؛ حق جل جلاله، مى‌فرمايد كه دائما عبدسالك نزدیک مى‌شود به من به نوافل كه آن سلوك خاص است تا وقتى كه من او را دوست داشتم؛ چون من او را دوست داشتم، سمع و بصر و لسان او منم، پس به سمع من مى‌شنود و به بصر من مى‌بيند و به لسان من مى‌گويد، چنان‌كه منصور حلاج گفت عليه الرحمة و يكى ديگر از اولياى خدا...»

2. در تشريح اين بيت:

سيه‌رويى ز ممكن در دو عالمجدا هرگز نشد و الله اعلم


مى‌نويسد: «سيه‌رويى كه آن عدم ادراك اوست به حقيقت خود و وجود مطلق در دو عالم كه آن عالم حقيقى است و وحدت مطلق است و عالم كثرت كه آن وجودات خارجى است، از سالك ممكن هرگز جدا نمى‌شود، زيرا كه سالك ممكن گرد امكانى از وجود خود فانى نيفشانده و ادراكات حقيقت خود و وجود مطلق باقى نكرده، پس در هر دو عالم كه گفته شد، سيه‌رويى از وى جدا نشده باشد؛ از آن‌جا مانده و از اين‌جا رانده.»

وابسته‌ها