ابن ابار، محمد بن عبدالله
ابن اَبّار ابوعبدالله محمد عبدالله قُضاعى اندلسى، (595-658ق)، كاتب، مورخ، محدث، اديب و سياستمدار اندلسى است. افرادى كه از قبيله قضاعه يمن به اندلس كوچيده بودند، از ديرباز در محلى به نام «اُنده» در همسايگى بلنسيه مسكن داشتند.
نام | ابنابار، محمد بن عبدالله |
---|---|
نامهای دیگر | ابنالابار، محمد بن عبدالله
ابنالابار القضاعی، ابوعبدالله محمد بن عبدالله محمد بن الابار |
نام پدر | عبدالله |
متولد | 595ق |
محل تولد | منطقه انده اندلس |
رحلت | 658 ق |
اساتید | ابوالربيع بن سالم |
برخی آثار | المقتضب من کتاب تحفة القادم |
کد مؤلف | AUTHORCODE00545AUTHORCODE |
ولادت
پدر ابن ابار و احتمالاً خود او نيز در همین محل (انده) به دنيا آمدند.
تحصیلات
وى دوران كودكى و نوجوانى را در این شهر به سر برد و نزد پدرش، ابومحمد عبدالله كه دانشمندى اديب و عارفى كامل بود، قرآن و حديث و شعر و ادب و مقدمات و علوم متداول آن زمان را فراگرفت.
پدر وى از هيچگونه حمايت و تشویق نسبت به وى فرو نمىگذاشت؛ آنچنانكه پيوسته آموختههاى او را بازپس مىطلبيد. وى سپس اجازه نقل و روايت همه کتابهاى خود را به او داد و حتى شايد از باب كسب اعتبار، در دو سالگى برای او از بعضى مشايخ خویش اجازه روايت حديث گرفت.
اساتید
ابن ابّار، اساتيد متعددى از بلاد شرق و غرب داشته كه علوم و فنون مختلف را نزد آنان فراگرفته است. وى نام آن اساتيد و نيز شيوخى را كه از آنان نقل حديث كرده، در مقدمهها و در مطاوى کتابهایش آورده است. شاخصترين استاد ابن ابار، ابوالربيع بن سالم است كه ابن ابار بيست و چند سال با وى مصاحبت و ملازمت داشت و همو بود كه وى را به تدوین مهمترين و مشهورترين کتابش، «التكملة» واداشت و پيشهساختن فنّ کتابت و استفاده از خط و فنون بلاغت را جهت تأمین معاش و كسب مال و مكنت و مقام به او توصيه كرد.
مناصب حکومتی
ابن ابار در خلال سالهایى كه نزد ابوالربيع درس مىخواند، طبق معمول روزگار، به شهرهاى گوناگون اندلس سفر كرد و به كار جمع و نگارش حديث، چه عالى چه نازل، همت گماشت. وى پس از آن به بلنسيه بازگشت و همان جا ماندگار شد. در 643ق، استادش ابوالربيع كه با سپاه اسلام به مقابله مسيحيان شتافته بود، در محل دژ اَنيشَه نزدیک بَلَنْسيه، به شهادت رسيد. ابن ابار كه تازه به 30 سالگى رسيده بود گویا سر آن داشت كه جاى استاد را بگیرد و مانند او نفوذ سياسى، روحانى و علمى كسب كند. به همین جهت، به خدمت امیران بلنسيه درآمد. وى مناصب دولتى را از دبيرى ابوعبدالله محمد كه از امیران سلسله موحدين بود، آغاز كرد و پس از مرگ وى در 620ق، سمت دبيرى فرزندش امیر ابوزيد عبدالرحمان را يافت و چون ابوزيد در 626ق، به امید حفظ دولت، به امیران مسيحى اندلس كه روزبهروز به قدرتشان افزوده مىشد، پناه برد، وى به بلنسيه بازگشت و به خدمت زيّان بن مَرْدَنيش درآمد. در 633ق، چند ماه در شهر دانيه سمت قضا داشت، اما پس از اندك مدتى، از آن كار استعفا كرد. در همین دوران بود كه جاقمه به شهرهاى اطراف بلنسيه حمله مىبرد و به پيروزىهاى تازهاى دست مىيافت. سرانجام، سپاه مسيحيان، بلنسيه را محاصره كرد. در همان احوال، در ذىقعده 635، ابومحمد عبدالله تُجيبى كه از مشايخ اجازه و اساتيد ابن ابار بود، درگذشت. در رجب سال بعد همراه هيئتى از جانب زيّان بن مردنيش برای طلب يارى به خدمت امیر ابوزكريا يحيى از امیران آل ابى حفص كه بر شمال افريقا حكم مىراند، شتافت. ابن ابار تقاضاى خویش و نيز مصائبى را كه بلنسيه به آن دچار شده بود، در «سينيهاى» كه بيش از 100 بيت است، به شيوهاى چنان مؤثّر برخواند كه امیر ابوزكريا بىدرنگ فرمان داد، چندين كشتى حامل اسلحه و خوراك و پوشاك - ظاهراً به ارزش 100 هزار دينار - همراه هيئت راهى اندلس گردد. ابن ابار بهسختى خود را به اندلس رساند.
پس از سقوط بلنسيه، ابن ابار بار ديگر همراه زيّان به دانيه رفت و چندى انتظار كشيد و با ديگر امراى مسلمانِ اندلس به نامهنگارى پرداخت، اما نتيجهاى به دست نيامد. وى 42 ساله بود كه از تجديد قواى مسلمین و بازپسگرفتن سرزمینهاى از دسترفته نومید شد و با خانواده خویش روى به افريقا نهاد. وى نخست در شهر بِجايه مسكن گزيد، اما نظر به سابقهاى كه در دربار تونس داشت، کتابت انشاء و علامت را در ديوان رسائل امیر ابوزكريا به عهده گرفت.
ابن ابار، «علامت سلطانى» (طغرا) را به خط مغربى مىنگاشت، ولى سلطان ترجيح مىداد كه به خط مشرقى نگاشته شود. پس این وظيفه را به احمد بن ابراهیم غسّانى سپرد و از ابن ابّار خواست كه فقط به انشاى رسائل و کتابت آنها بپردازد و جاى علامت را برای خطّاط جديد خالى بگذارد، امّا ابن ابار از این فرمان، سر باز زد و سلطان او را بركنار و خانهنشين ساخت. بيشتر محققان عوامل ديگرى را نيز در این كار دخيل مىدانند كه از مهمترين آنها، حسادت و رقابت بزرگان تونسى نسبت به مسلمانانى بود كه از اندلس به تونس مهاجرت كرده و به مناصب عالى دست يافته بودند. در این هنگام ابن ابار كه بر احوال خویش نگران بود، به امیر ابوعبدالله محمد، پسر سلطان كه بعدها با لقب مستنصر فرمانرواى تونس شد، پناه برد.
در همین ايام، وى کتاب «اعتاب الکتاب» را نگاشت كه موضوع آن سرگذشت منشيان و دبيرانى است كه در روزگاران گذشته مورد خشم و بىمهرى حاكمان قرار گرفته، سپس عفو شده و به مناصب خود بازگشته بودند. بدينسان، وى بار ديگر به دربار حفصيان تونس بازگشت، اما در 646ق كه ولیعهد سلطان، ابویحيى درگذشت و سلطان نيز خود سال بعد چشم از جهان فروبست، مستنصر به حكومت رسيد. وى كه پيش از اين، شفيع ابن ابار شده بود، او را در سمت انشاى رسائل باقى گذاشت، اما حسودان بهخصوص احمد غسّانى وزير، وجود او را تحمل نمىتوانستند كرد و سرانجام، مستنصر را بر آن داشتند كه وى را به بجايه تبعيد كند. احتمالاً او بايد در حدود سال 655ق، تبعيد شده باشد، زيرا على بن محمد تجيبى در این سال معجم ابن ابار را در بجايه نزد وى خوانده است.
وفات
عاقبت، ابن ابار توانست رضايت سلطان را جلب كند و دوباره به دربار تونس بازگردد، اما سالى بيش نپاييد كه اطرافيان امیر، از سر حسادت و خصومت، وى را از نفوذ و قدرت ابن ابّار بدگمان گردانيدند و با توطئههاى گوناگون - از جمله نسبت دادن اشعارى در هجو مستنصر و کتابى در دشنام به امیران تونس به وى - امیر را از او بيمناك ساختند تا آنجا كه به فرمان او در روز 3 شنبه 20 محرم 658ق، زير شكنجه كشته شد و روز بعد، همه نوشتهها و کتابهایش را روى جسد قطعه قطعه شدهاش گرد آوردند و به آتش كشيدند.
آثار
لازم به ذكر است كه تشابه اسمى ابن ابار با ابوجعفر احمد خولانى اشبيلى (م 430 يا 433ق)، شاعر و اديب و نویسنده معروف قرن 5ق، ملقّب به ابن الابار باعث گرديده است كه بعضى از آثار هریک از این دو، به ديگرى نسبت داده شود؛ بنابراین، مىتوان در انتساب برخى از این آثار به ابن ابار با ديده ترديد نگريست.
مشهورترين آثار شناختهشده وى
- إعتاب الكتاب؛
- تحفة القادم في شعراء الاندلس (از این کتاب، نسخهاى در دست نيست و فقط مختصرى از آن تحت عنوان «المقتضب من التحفة» - تدوین بلفيقى - بر جاى مانده است)؛
- التكملة لکتاب الصلة؛
- الحلة السيراء في اشعار الاُمراء؛
- دُرَر السِمط في خبر السِبط؛
- ديوان شعر؛
- الغصون اليانعة في محاسن شعراء المائة السابعة؛
- المعجم في اصحاب القاضى الصدفى[۱].