أنيس الموحدين
انيس الموحدين، کتابى است كلامى در اصول دين و مذهب شيعه، به زبان فارسی، نوشته ملا محمد مهدى بن ابىذر نراقى (م 1209ق).
أنیس الموحدین | |
---|---|
پدیدآوران | نراقی، مهدی بن ابیذر (نویسنده)
قاضی طباطبایی، محمدعلی (مصحح) حسنزاده آملی، حسن (مقدمهنویس) |
ناشر | الزهرا(س) |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1369 ش |
چاپ | 2 |
موضوع | شیعه - اصول دین شیعه - عقاید |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 211/3 /ن4الف8 |
هدف نراقى اول، از تأليف این کتاب، آشنايى شيعه با مسائل اعتقادى به شيوهاى استدلالى و برهانى بوده است. وى، در مقدمهى کتاب، مىنویسد: «و بايد این علم و معرفت، ناشى از دليل و برهان باشد و از روى تقليد نباشد، لهذا این بىبضاعت را به خاطر رسيد كه رسالهاى در اثبات مطالب مذكور، تأليف نمايد و آن را با عبارات واضحه بيان نمايد تا كافهى فرقهى محقّه-كثرهم الله، از اين، فايض گردند.[۱]»
ساختار
کتاب، مشتمل بر مقدمهاى به قلم آیتالله حسن حسنزاده آملى[۲]، مقدمه مؤلف[۳] و پنج باب مىباشد.
گزارش محتوا
باب اول، در اثبات صانع تعالى شأنه[۴]: در این باب، مؤلف، هفت دليل بر اثبات صانع اقامه مىكند: دليل و برهان نخست، همان برهان حدوث است. برهان دوم[۵] و سوم[۶]، برهان امكان و وجوب است؛ با این تفاوت كه در برهان سوم، پاى دور و تسلسل به میان نمىآيد، بر خلاف برهان دوم. برهان بعدى[۷]، برهانى است كه بهمنيار از شاگردان شيخ، ابوعلى سينا، اقامه كرده مبنى بر اينكه هر گاه واجبالوجودى نباشد، لازم مىآيد كه هيچ خلق و ايجادى در خارج، متحقّق نشود، زيرا كه «ممكن»، خود، در موجود شدن، محتاج به ديگرى است و با وجود اين، چگونه مىتواند ديگرى را ايجاد كند؟ لیکن ما مىبينيم كه موجودات بىحدّ و حصر ايجاد شدهاند و ايجاد مىشوند، پس ناچار بايد واجبالوجودى باشد كه خلقت هر موجودى و فيضان هر فيض وجودى از ذات مقدّس او باشد.
برهان پنجم[۸]، مبتنى بر معجزات و كرامات انبيا و اولیا است، زيرا كه عقل حكم مىكند كه این امور غريبه كه از پيغمبران و امامان صادر شده است، از قبيل اژدها شدن عصا و زنده نمودن اموات و برگردانيدن خورشيد و شقّ شدن ماه و تسبيح نمودن سنگريزه و جارى شدن آب از میان انگشتان و غير اينها از معجزات و كرامات، امورى است كه از انسان صادر نمىتواند شد، پس بايد صانع حكيمیباشد كه صدور این قبيل امور به سبب قدرت كامله و حكمت شامله او باشد.
برهان ششم بر اثبات صانع[۹]، عبارت است از اتّفاق همه طوايف و فرق بر وجود صانع، زيرا كه جمیع عقلاى عالم و علماى بنى آدم قائلند به اينكه این عالم را صانعى است حكيم و خالقى است عليم و از این جهت اثبات صانع را از جمله اصول دين نشمردهاند، زيرا كه اصول، بايد كه امورى چند باشد كه ضرورى دين اسلام باشد، اما مخالف و منكرى داشته باشد و شكى نيست كه این همه صاحبان فهم و ادراك، اتفاق بر امر غلط نمىكنند.
مؤلف، يادآور مىشود كه همه طوايف انسان، معتقد به وجود صانع هستند مگر سه طايفه كه عبارتند از: سوفسطاييه، ملاحده تناسخيه و دهريه.
برهان هفتم، عبارت است از برهان فطرت[۱۰]. توضيح آنكه همه مردم در حالت اضطرار، بىفكر و اختيار از روى الجا و اضطرار، پناه به كسى مىبرند كه صانع ايشان است و اين، از آن رو است كه میان خالق و مخلوق و مالك و مملوك و بنده و مولى ربط خاصى مىباشد كه نمىتوان حقيقت آن را بيان نمود، بنا بر این بندگان در وقتى كه دستشان از جمیع اسباب و وسايل و همه امور و علايق كوتاه شود، از همه امیدها ناامید شوند، بدون تفكر و تأمل و بىانديشه و تخيّل، پناه به صانع حقيقى و مسبب الاسباب خود مىبرند و از این جهت، در آن وقت هر دعایى مىكنند، مستجاب مىشود، زيرا كه در آن وقت، خداى خود را شناختهاند و يقين از برای ايشان حاصل شده است و معرفت با يقين، البته سبب استجابت دعوات مىشود و این معنى از برای همه مردم حاصل است و از این جهت در آيات قرآنى و احاديث ائمّه طاهرين آمده است كه شناختن خداوند فطرى است و احتياج به دليل ندارد؛ يعنى هر گاه مردم را به حال خود واگذارند و ايشان، دست از تعصّب و جاهليّت و تقليد پدر و مادر بردارند، با قطع نظر از دليل، خالق خود را مىشناسند و پى به هستى او مىبرند و از این جهت بعضى از محقّقين گفتهاند كه كفّار اگر چه در ظاهر منكر صانعند، در باطن در پيش خود اقرار و اعتراف به وجود و هستى او دارند.
باب دوم، در صفات بارى تعالى[۱۱]: این باب، خود، داراى یک مقدمه[۱۲] و دو فصل است. در مقدمه، درباره صفات ذات و صفات فعل توضيحاتى داده شده و یکى از دو فصل[۱۳]، به صفات ثبوتى و ديگرى[۱۴]، به صفات سلبى خداوند اختصاص يافته است.
باب سوم، در باب نبوت محمد(ص)[۱۵]: این باب، داراى چهار فصل است كه موضوعات ذيل را مورد بررسى قرار مىدهد: سه فصل نخست، به نبوت عامه و آخرين فصل، به نبوت خاصه اختصاص يافته است[۱۶]. وجوب بعثت انبيا، عصمت نبى، راه شناخت پيامبر، در اثبات نبوت حضرت خاتم(ص) عناوین مباحث این فصول را تشكيل مىدهد.
باب چهارم، در امامت[۱۷]: این باب، داراى هفت فصل است كه به بررسى موضوعات ذيل مىپردازد: فصل اوّل، در اثبات احتياج به وجود امام(ع)[۱۸]؛ فصل دوم، در اينكه امامت از اصول دين است[۱۹]؛ فصل سوّم، در اينكه در امامت، عصمت شرط است[۲۰]؛ فصل چهارم، در اثبات اينكه امام بايد افضل از ساير مردم باشد[۲۱]؛ فصل پنجم در اثبات اينكه امام بايد منصوص باشد[۲۲]؛ فصل ششم در اثبات اينكه جناب مستطاب امیرالمؤمنين، وصى و خليفه بلا فصل پيامبر(ص) است[۲۳]؛ فصل هفتم، در اثبات امامت ساير ائمه اثنا عشر(ع)[۲۴].
باب پنجم، در بيان حقيقت معاد[۲۵]: در این باب، مؤلف، با يادآورى این نكته كه انسان از دو بخش؛ يعنى بدن و روح تشكيل يافته، لذات و آلام را به دو قسم جسمى[۲۶] [۲۷]و روحى[۲۸] [۲۹]تقسيم كرده و بر این اساس، معاد را نيز به معاد جسمانى و روحانى تقسيم مىكند، آنگاه در تعريف معاد جسمانى، چنين مىگوید: «معاد جسمانى»، عبارت است از مبعوث شدن بدن و رسيدن آن به لذّات جسمانیّه كه عبارت است از «ثواب» يا به آلام جسمانیّه كه عبارت است از «عذاب»[۳۰].
«معاد روحانى» هم عبارت است از رسيدن روح به لذّات روحانیّه يا به آلام روحانیّه[۳۱].
وى، سپس معاد جسمانى را مورد قبول نه تنها همه مسلمانان و نه تنها مورد اجماع همه ارباب ملل و شرايع، بلكه مورد قبول گروهى از ملحدان و دهريه و تناسخيه مىداند، اما درباره معاد روحانى مىگوید: جمعى آن را انكار كردهاند و آنچه مذهب محقّقين حكما و مدقّقين ارباب شريعت و فقها و متألّهين از عرفا است، آن است كه هر دو قسم معاد ثابت است و مىگویند بعد از مفارقت نفس از بدن، از برای او لذّات يا آلام روحانى خواهد بود تا اينكه جناب الهى اموات را زنده گرداند و ارواح ايشان را به ابدان آنها بازگرداند و بعد از تعلّق ارواح به ابدان، از برای ايشان هم لذّات جسمانیّه و هم لذّات روحانیّه، هر دو خواهد بود[۳۲].
وضعيت کتاب
انيس الموحدين، در سال 1325ق، همراه کتاب كنز الرموز به چاپ رسيده و توسط عبدالرسول جواهرى، به عربى برگردانده شده است.
نسخه حاضر در برنامه، با تصحيح و پاورقى شهيد آیتالله قاضى طباطبايى و فهرست مطالب منتشر شده است.
منابع مقاله
1- دائرةالمعارف تشيع، ج 2، ص591.
2- وبلاگ محمد صادق روحانى، /7/8 1387 - 1429/10/29.
3- روحانىنژاد، حسین، شرح حال و آثار محقق نراقى، آينه پژوهش، فروردين و ارديبهشت 1381،ش 73، ص63-70.
- ↑ ر.ک: ج1، ص39
- ↑ ر.ک: مقدمه، ص12
- ↑ ر.ک: مقدمه، ص39
- ↑ ر.ک: همان، ص44
- ↑ ر.ک: همان، ص49
- ↑ ر.ک: همان، ص52
- ↑ ر.ک: همان، ص53
- ↑ ر.ک: همان، ص53
- ↑ ر.ک: همان، ص55
- ↑ ر.ک: همان، ص57
- ↑ ر.ک: همان، ص61
- ↑ ر.ک: همان، ص63
- ↑ ر.ک: همان، ص71
- ↑ ر.ک: همان، ص83
- ↑ ر.ک: همان، ص89
- ↑ ر.ک: همان، ص105
- ↑ ر.ک: همان، ص119
- ↑ ر.ک: همان، ص127
- ↑ ر.ک: همان، ص137
- ↑ ر.ک: همان، ص139
- ↑ ر.ک: همان، ص143
- ↑ ر.ک: همان، ص145
- ↑ ر.ک: همان، ص149
- ↑ ر.ک: همان، ص213
- ↑ ر.ک: همان، ص223
- ↑ ر.ک: همان، ص225
- ↑ ر.ک: همان، ص226
- ↑ ر.ک: همان، ص227
- ↑ ر.ک: همان، ص227
- ↑ ر.ک: همان، ص227-228
- ↑ ر.ک: همان، ص228
- ↑ ر.ک: همان، ص228