أعيان العصر و أعوان النصر
أعيان العصر و أعوان النصر، اثر خليل بن ايبك صفدى (متوفى 764ق)، با تحقيق عمرو محمد عبدالحمید، کتابى است پيرامون اعلام همعصر نویسنده كه به زبان عربى و در قرن هشتم هجرى، نوشته شده است.
أعیان العصر و أعوان النصر | |
---|---|
پدیدآوران | صفدی، خلیل بن ایبک (نویسنده) عبدالحمید، عمرو محمد (حاشيه نویس) |
عنوانهای دیگر | موسوعة أدبیة تاریخیة تحتوی علی تراجم 2019 علما منه أعلام القرنین السابع و الثامنه الهجریین، منه الملوک و الحکام و الوزراء... |
ناشر | دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علي بيضون |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1430 ق یا 2009 م |
چاپ | 1 |
موضوع | ادبیات عربی - تاریخ و نقد
اسلام - سرگذشتنامه شعر عربی - مجموعهها نویسندگان اسلامی - سرگذشتنامه نویسندگان عرب - سرگذشتنامه |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 5 |
کد کنگره | PJA 2066 /ص7الف6 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب با دو مقدمه از محقق و مؤلف آغاز و اسامى افراد، به ترتيب حروف الفبا، در پنج جلد، تنظيم شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه محقق، ابتدا توضيح مختصرى پيرامون کتاب و موضوع آن ارائه گرديده و سپس، زندگىنامه كوتاهى از نویسنده، ذكر شده است.[۱]
صفدى در مقدمه کتاب، پس از يادكرد سودمندىهاى آگاهى از اخبار گذشتگان و ديدهورىهایى كه از مطالعه كتب تاريخ و تراجم حاصل مىآيد، از اثر بزرگ و بلندآوازهاش - به تعبير خود صفدى: «تاریخی الكبير» - موسوم به الوافي بالوفيات، ياد مىكند و مىگوید كه در آن، ذكر جملهاى از بزرگان و سرشناسان را از روزگار پيامبر(ص) تا روزگار خویش گرد آورده است و چون «الوافي بالوفيات» مطول بوده و از اقتصار و اختصار رویگردان، خواسته تا پس از فراغت از آن، تاريخ عصر خود را از آن کتاب درازدامن برگزيند و تاريخ همروزگاران خویش را ولو آنكه ايشان را نديده و از استوارگویان خبرشان را شنيده باشد، گرد آورد. ازاينرو، آغاز تاريخ مورد بحث را سال ششصدونودوشش كه سال ولادت خود اوست قرار داده و این اثر را، از همان زمان آهنگ تأليف، «أعيان العصر و أعوان النصر» نامیده است.[۲]
از تراجم ارزشمند «أعيان العصر»، بهویژه از منظر ایرانشناسى، شرح حال «احمد بن محمد بن احمد بن محمد علاءالدوله بيابانكى... علاّمه ركنالدين سمنانى» است. صفدى از دانشاندوزى سمنانى، آثارش كه به قولى بالغ بر سيصد مصنف مىداند و خلقيات و سوانح احوال وى ياد مىكند. تندى سمنانى را در مورد ابن عربى و آثار وى كه همانا از علل اشتهار علاءالدوله شده است ياد نموده و از مكارم اخلاق پير بيابانكى سخنها گفته است. مىگوید: دخل سمنانى از املاكش، حدود نود هزار درهم بوده كه در آشكار و نهان انفاق مىنموده. چهره سمنانى آن گونه كه صفدى ترسيم مىكند، چهره عابدى است با آثار نسك و ورع در سيما، مليح الشكل و كثير البرّ و الإيثار.[۳]
وى همچنين ترجمه مفصلى از خواجه رشيدالدين فضلالله همدانى و پسرش، غياثالدين محمد، ثبت نموده است. معتقد است خواجه رشيد، خود، نخست يهودى بوده و سپس اسلام آورده و پدرش يهودى از جهان رفته است. اقوال بعضى كسانى را كه صراحتاً این وزير نامور را ملحد و دشمن اسلام دانستهاند، آشكارا آورده است. این گزارش هم از جهت نزدیکى زمانى به خواجه و هم داورىها و اخبار درجشده پيرامون وى از جمله اينكه او تفسير را فلسفهآمیز كرد و كلام خداى را بَدَل نمود، پُرارزش است؛ هرچند برخى از داورىهاى منقول در آن، چندان پذيرفتنى نيست. در گزارش صفدى، خواجه غياثالدين محمد، فرزند خواجه رشيد، صالحتر و دينورزتر و مسلمانتر از پدرش نموده شده و صراحتا گفته شده: «و كان خيراً من والده».[۴]
ديگر از تراجم کتاب، ترجمه ابن فوطى، صاحب مجمع الآداب است كه به قول صفدى این اثر در پنجاه مجلد بوده است. صفدى، ابن فوطى را سخت گرامى داشته و با القاب «الشيخ الإمام المحدث المؤرخ الأخباري النسابة الفيلسوف الأديب» ياد كرده است. همچنين خط ابن فوطى را بسيار ستوده و گفته كه وى روزى چهار كراسه (جزوه) بدين خط شگفت کتابت مىنموده و كسى كه او را ديده به صفدى گفته كه ابن فوطى مىخوابيده و پشت بر زمین مىنهاده و آنگاه درحالىكه دستانش بهسوى سقف بوده، مىنوشته است. وى ضمن نقد حال ابن فوطى از کتابخانه رصدخانه مراغه هم كه ابن فوطى بيش از ده سال در آنجا كار مىكرده، ياد نموده و گفته است كه: آن کتابخانه، (على ماقيل) شامل چهارصد هزار مصنف بوده و سپس مىگوید: اصح آن است كه چهارصد هزار مجلد باشد.[۵]
صفدى كه خود شاگرد ابن تيمیه بوده، در ترجمه او گشادهدستى بسيار كرده و شرحى دراز از حيات و آثار و اشعار تقىالدين بن تيمیه و آنچه درباره او گفتهاند، قلمیكرده است و هركس «أعيان العصر» را بنگرد، درمىيابد كه در حق او چه جانفشانىها نموده است.[۶]
وى در پایان ترجمهاش از ابن تيمیه مىنویسد: «و فىالجمله، شيخ تقىالدين بن تيمیه، یکى از آن سه تن است كه من همروزگارشان بودهام و در این زمان، بلكه از صد سال پيش از آن، مانند ايشان نبوده است. این سه تن: شيخ تقىالدين بن تيمیه و شيخ تقىالدين بن دقيق العيد و شيخ ما تقىالدين سبک ىاند».
درباره برادر ابن تيمیه؛ يعنى عبدالله، هم با ارادت بسيار سخن گفته است.[۷]
مىدانيم كه ابن قيم جوزيه از شاگردان و ارادتمندان ابن تيمیه بوده است و سهم زيادى در قوام بخشيدن به مسلكى كه او بنيان گذاشت، داشته است. صفدى ترجمهاى جانبدارانه برای ابن قيم نيز رقم زده است.[۸]
بعضى از كسانى كه زندگىاشان در «أعيان العصر» گزارش شده، شيعى يا متشيعند و صفدى با حساسيت بدين موضوع پرداخته است و معمولاً اظهار خصومتى نموده است.[۹]
صفدى، «ابراهيم بن ابىالغيث، شيخ جمالالدين بن حسام بخارى» را بهعنوان «فقيه شيعى» و شاگرد «ابن مطهّر» (علاّمه حلى) معرفى كرده و گفته كه وى مقيم ناحيه شقيف از بلاد صفد بوده و در قريهاى دو مجلس: یکى برای میهمانان و ديگرى برای طالبان علوم، داشته است. صفدى به سال 722ق او را در قريه محل زندگىاش ديده و در باب «رؤيت و عدم رؤيت» با وى مباحثه نموده است. وى خود را در این مناظره مدافع «سنت» مىداند و در ضمن عباراتى كه در وصف آن گفتگو مىآورد، فقيه شيعى را مىنكوهد، هرچند برخى محاسن او را هم ياد مىكند.[۱۰]
صفدى، علامه حلى را چنين معرفى كرده است: «عالم الشيعة و القائم بنصرة تلك الأقاویل الشنيعة...» و در این عبارت خصومت خویش را بهوضوح نمايانده است.[۱۱]
صفدى بهنوعى گاه شيعه و معتزله را در كنار هم ياد مىكند. در وصف «جمالالدين بن حسام بخارى» (فقيه شيعى) آورده: «قد أدمن مباحث المعتزلة و الشيعة» و نيز: «لم يزل في تلك الناحية قائماً بنصرة مذاهب الشيعة و الاعتزال».[۱۲]
شايد یکسانانگارى شيعه و معتزله، ناشى از پندار باطلى باشد كه برخى برای وانمود كردن ريشيرى موهوم عقيده شيعى از معتزلى رواج داده بودند.[۱۳]
در پایان بايد به این نكته اشاره نمود كه «أعيان العصر» آن گونه كه گفته شد، مجموعه منتخباتى است از «الوافي بالوفيات» كه مربوط به عصر حيات صفدى مىشدهاند... بااينهمه نبايد از این نكته غفلت كرد كه «أعيان» نسبت به «الوافي» نكاتى هم افزون دارد و روىهمرفته، برای مطالعه پيشينه تمدن اسلامى، نبايد و نمىتوان از این اثر غافل شد.[۱۴]
وضعيت کتاب
فهرست مطالب هر جلد، در انتهاى همان جلد آمده است.
در پاورقىها كه توسط محقق نوشته شده است، علاوه بر ذكر منابع.[۱۵]و توضيح و تشريح برخى لغات سخت و ديرياب متن.[۱۶]، توضيحاتى پيرامون برخى از اعلام مذكور در متن، ارائه گرديده است.[۱۷]
پانویس