الشهادة الثالثة
الشهادة الثالثة تأليف آیتالله محمد سند بحرانى است كه پيرامون شهادت سوم اذان و اقامه؛ يعنى شهادت به ولايت اميرالمؤمنين على(ع)، به زبان عربى و در سال 1426 ق، تأليف گرديده است.
الشهاده الثالثه | |
---|---|
پدیدآوران | سند، محمد (نویسنده) شکری بغدادی، علی (محقق) |
عنوانهای دیگر | الـشهاده الثالثه: بحث استدلالی فی الایات و السیره و فتاوی المتقدمین تقریرا لابحاث محمد السند |
ناشر | موسسة الصادق(ع) |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1385 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 964-5604-86-9 |
موضوع | اذان و اقامه - شهادت ثالثه |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 186/3 /س9ش9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
كتاب، داراى يك مقدمه، يك مدخل و دو مبحث مىباشد.
مبحث اول پيرامون شهادت سوم در اذان و اجزاى نماز مىباشد و مبحث دوم درباره شهادت سوم در تشهد و سلام نماز است.
گزارش محتوا
مقدمه: مقدمه كتاب توسط جناب آقاى على شكرى تأليف شده كه كار جمعآورى كتاب و مرتب ساختن آن را نيز عهدهدار بوده است.
ايشان تأثير تقيه را در شهادت سوم بازگو كرده و اشارهاى اجمالى به مطالب كتاب نموده است.
مدخل آيهاى كه عدهاى بر دستور به اذان و شهادت حمل كردهاند آيه 32 تا 34 معارج مىباشد كه مىفرمايد: «و الذين هم لأماناتهم و عهدهم راعون و الذين هم بشهاداتهم قائمون و الذين هم على صلاتهم يحافظون»، آمدن لفظ شهادت در حالت جمع، مفيد مفهومى است كه در روايت ابن عباس بدان اشاره شده است.
مفسرين نيز در مورد آيه، اقوال گوناگونى دارند كه مؤلف بدانها اشاره نموده است.
در مورد امانت و تفسير آن نيز روايات متعددى وارد شده كه غالبا به ولايت على(ع) و ولايت ائمه عليهمالسلام تفسير شده است.
حقيقت اذان در قرآن، عنوان بعدى است كه دو آيه 33 فصلت و 58 مائده مربوط به آن باشند؛ آيه اول مىفرمايد: «و من أحسن قولا ممن دعا إلى الله و عمل صالحا و قال إنني من المسلمين».
آيه دوم نيز مىفرمايد: «و إذا ناديتم إلى الصلاة اتخذوها هزوا و لعبا ذلك بأنهم قوم لا يعقلون».
سيورى در كنز العرفان گفته: مفسران همگى اتفاق نظر دارند كه مراد از ندا در اينجا اذان مىباشد كما اينكه به اين آيه براى مشروعيت اذان نيز استناد شده است.
سيره علما و طريق مباحث ايشان راجع به شهادت سوم، مطلب ديگرى است كه مؤلف مورد توجه قرار داده و در پيرامون آن مطالبى را بيان نموده است.
رواياتى نيز دال بر وجود چنين چيزى در اذان و اقامه و نماز مىباشند كه برخى را صدوق و برخى ديگر را مرحوم شيخ در مسبوط و خلاف نقل كردهاند.
البته روايات ديگرى نيز هست كه مؤلف با ذكر منبع، آنها را بيان نموده است.
يكى ديگر از مباحث مهم در اين زمينه كه در رسالههاى عمليه نيز آمده، صيغههاى شهادت سوم مىباشد.
أشهد أن عليا ولي الله، أشهد أن عليا أمير المؤمنين حقا و چند نوع قرائت و صيغه ديگر از آن جمله مىباشند.
مؤلف در ضمن بيان سيره علما در مورد شهادت سوم، به فتاواى بزرگانى چون سيدمرتضى، شيخ طوسى، ابن براج در مهذب و متقدمين و متأخرين اشاره كرده كه غالبا قائل به جواز آن مىباشند؛ بعضى ذكر اسم تمام ائمه را لازم دانستهاند و بعضى ديگر ذكر شهادت سوم را در تشهد و سلام نيز لازم شمردهاند.
سيره در زمان رسول خدا(ص) و پس از وى هم براى تبيين موضوع و مشخص شدن حكم آمده است.
روايات نيز در مورد شهادت سوم به دو دسته تقسيم شدهاند: عدهاى دال بر شهادت و رابطهاش با اذان و نماز مىباشند و عدهاى اين شهادت را در غير نماز و در ابواب عبادى ديگر مورد بررسى قرار دادهاند.
صدوق و چند نفر ديگر از بزرگان، از روايات تصحيح شهادت سوم در اذان و اقامه اعراض كردهاند كه مؤلف در بخش بعدى به ريشهيابى اين اعراض پرداخته است.
وى در آخر شهادت ثالثه را سبب ايمان و شرط اذان دانسته، سپس وارد بحثى پيرامون حقيقت اذان و غرضهاى تشريع آن گرديده است.
بودن اذان براى اعلام، ذكر بودن اذان، تشهد بودن اذان، مشروعيت آن در نماز، شعار بودن اذان براى اسلام و ايمان، وجود ولايت در اذان، وجود پارهاى طبايع در اذان مانند تعظيم شعائر و ذكر خداوند و... و غايات اذان كه مختص به نماز نبوده و در موارد ديگرى نيز وارد شده، عنوان آخرين بحث مدخل كتاب است.
مبحث اول كتاب، به وجود شهادت در اذان و اجزاى نماز پرداخته است. اين مبحث داراى سه فصل است كه در فصل اول مؤلف به دنبال اثبات جزئيت شهادت سوم براى اذان و اقامه مىباشد.
وى مىگويد: غير از آنكه عدهاى از روايات به صراحت و روشنى بر اين مطلب دلالت دارند، در دو جهت ديگر نيز بحث قابل تعقيب مىباشد:
جهت اول، بيان رواياتى است كه صدوق در كتاب من لايحضره الفقيه آورده و در اينجا غير از متونشان سند و دلالتشان نيز مورد بررسى مىباشد.
جهت دوم در مقتضاى قاعده شرطيت ولايت و ايمان در صحت اعمال و عبادات، براى اثبات شرطيت شهادت ثالثه در اذان مىباشد.
ايشان روايات طايفه اول را آورده و نظر بزرگانى چون صدوق، شيخ طوسى، سيدمرتضى، ابن براج، محقق، علامه، مجلسى اول، علامه مجلسى، صاحب حدائق، صاحب جواهر، شيخ حر عاملى، صاحب قوانين، نراقى، حكيم، خويى، امام خمينى(رحمهالله) و ديگران را درباره آنها ذكر نموده است.
طايفه چهارم، رواياتى هستند كه شهادت ثالثه را جزو اذان دانستهاند.
طايفه پنجم رواياتى هستند كه حكايت اذان را طبق آنچه مؤذن مىگويد لازم دانستهاند.
طايفه بعدى تصريح در تطابق تشهد در اذان با تشهد در نماز دارند.
طايفه هفتم مستحب بودن ذكر اسامى ائمه را در نماز ياد آورى نمودهاند.
طائفه هشتم هم رواياتى هستند كه اقتران شهادات ثلاثه را مستحب شمردهاند.
جهت دوم در مقتضاى قاعده شرطيت ولايت و ايمان مىباشد كه مفاد قاعده با پنج بيان تقرير گرديده است. فصل دوم كه در پى اثبات استحباب شهادت سوم است، خود داراى پنج جهت مىباشد:
جهت اول به بررسى اقوال در مستحب بودن شهادت سوم به گونه خاص و عام، پرداخته است.
جهت دوم در بيان روايات استحباب خاص است.
جهت سوم در بيان روايات استحباب عام است.
جهت چهارم در بيان سيره شرعيه براى شهادت سوم مىباشد كه بعد از آن آخرين جهت، در اثبات جزئيت شهادت سوم؛ يعنى همان استحباب خاص به حسب قاعده تسامح در ادله سنن مىباشد، لكن طبق آنچه خود مؤلف بدان اعتراف نموده، در ميان فقهاى معاصر، اين قاعده دلالتى بر استحباب ندارد، بلكه ارشادى است به اميد احتياط؛ يعنى اينكه انجام مىدهيم بلكه ثواب برديم، لكن مؤلف از كسانى است كه اين نظريه را نپذيرفته و بر استحباب چيزى كه با قاعده تسامح در ادله سنن ثابت شود تأكيد مىنمايد.
آخرين و سومين فصل اين مبحث مربوط مىشود به اثبات شعار بودن شهادت سوم در اذان و اقامه.
ايشان ابتدا به دنبال اثبات شعاريت است كه با استفاده از اقوال علما صورت گرفته است، سپس اقوال نادر را در حكم شهادت سوم ياد آور شده است؛ مانند آنچه صاحب مستند ذكر كرده كه بعضى قائل به كراهت شهادت سوم شدهاند.
در ميان اين اقوال شاذ بعضى نيز به حرمت قائل شدهاند؛ مانند آنچه مرحوم سبزوارى صاحب ذخيره بدان اشاره نموده است.
مؤلف اشكالات اين اقوال را بيان كرده تا باطل بودنشان معلوم گردد.
مبحث دوم: دومين مبحث كتاب كه داراى دو امر است، به دنبال تبيين جايگاه شهادت سوم در تشهد و سلام نماز مىباشد. اما امر اول كه شهادت سوم را در تشهد بررسى مىكند با نقل اقوال شروع شده است.
اقوال، دو دسته هستند: برخى قائل به جواز شدهاند و برخى قائل به منع كه در كتاب به تفصيل بيان شده است. اما ادله هر دو طرف، موضوع بعدى است كه مؤلف به آن پرداخته است.
قول به جواز، پنج وجه دارد كه مقتضاى قاعده و روايات خاصه مىباشند.
كسانى كه قائل به منع هستند، مانند آیتالله خويى، دليل اين قول را عدم جواز هر گونه كلام اضافى در نماز به غير از قرآن و ذكر و دعا بر شمردهاند.
مؤلف در ادامه تك تك ادله اين قول را آورده و به نقد آنها پرداخته است.
امر دوم، به بيان شهادت سوم در سلام نماز پرداخته، مىفرمايد: علماى بزرگى چون على بن بابويه، صدوق، مفيد، شيخ طوسى، ابن براج، و... قائلند كه منظور از السلام على عباد الله الصالحين، ذات مقدس ائمه بالخصوص اميرالمؤمنين عليهمالسلام مىباشد.
خاتمه
خاتمه كتاب، در پى بيان آثار و بركات شهادت سوم مىباشد كه با استفاده از رواياتى از اربعمائه يا امالى صدوق، حاصل گرديده است. ايشان با ذكر فايدهاى در اين زمينه، كتاب را به پایان برده است.