رستم التواريخ
رستمالتواريخ، اثر آصف (رستمالحكماء) محمد هاشم، كتابى مفيد و مفرح بخش است و گوشهاى از اوضاع و احوال سياسى و اجتماعى دورانى را كه موضوع كتاب است، نشان مىدهد و ما معتقديم كه اگر كسى با دقت لازم آن را مطالعه نمايد، از خلال سطور و جملهها نكات با ارزش بسيارى دربارهى طرز فكر و زندگى و رفتار و كردار و حتى گاهى گفتار مردم آن عهد به دست مىآورد كه گمان نمىرود، به توان به آسانى در جاى ديگرى پيدا كرد.
رستم التواریخ | |
---|---|
پدیدآوران | رستمالحکماء، محمدهاشم (نويسنده) مهرآبادی، میترا (مصحح) |
ناشر | دنیاى كتاب |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1382 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 964-346-001-0 |
موضوع | ایران - اوضاع اجتماعی
ایران - تاریخ - افشاریان، 1148 - 1218ق. ایران - تاریخ - زندیان، 1163 - 1209ق. ایران - تاریخ - صفویان، 907 - 1148ق. ایران - تاریخ - قاجاریان، 1193 - 1344ق. ایران - تاریخ - قرن 10 - 14ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 1168 /ر5ر5 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
«رستمالتواريخ»، آئينه قد نماى مملكت ماست، در زمانى كه پس از غلبه يافتن افغانها بر آخرين پادشاه صوفى اغتشاش و آشفتگى و هرج و مرج (به استثناى دورههاى بسيار كوتاهى) سرتاسر ايران را فرا گرفت و يك نوع دورهى ملوكالطوايفى منحوس و خونبازى شروع گرديد كه از جمله دورههاى بسيار غم افزاى مملكت ما به شمار مىآيد و عاملان آن تقريبا بدون استثنا همه از رؤسا و خوانين ايلات و عشاير گوناگون ايرانى نژاد و اغلب غير ايرانى نژاد بودند و قريب به يك قرن ايران را به صورت قتلگاه مهيبى درآورده، در هر گوشه و كنار جوىهاى خون، عموماًاز خون بىگناهان جارى ساختند و آبادىهاى بسيارى را خراب و گاهى با خاک يكسان نمودهاند و باعث قحط و غلاهاى بسيار شديد شدند. به طورى كه مىتوان ادعا نمود كه در صفحه ايران كمتر شهر، قصبه و حتى دهكدهاى باقى ماند كه مورد تاخت و تاز و خونريزى و غارت و تاراج گرديده و مردمش مورد تجاوزهاى سخت جانى، مالى، بىعصمتى، بىعرض، ناموسى و بيداد واقع نشده باشند.
انگيزه تألیف
گر چه مؤلف در سبب تألیف كتاب، از زبان پدرش خطاب به او چنين نوشته است:
«اى فرزند سعادتمند، اين حكايات را كه از من مىشنوى با كمال وضوح و ختصار به عبارات شيرين بيان كن كه به فهم همه كس از خاص و عام نزدیک باش».
ولى افسوس كه فرزند سعادتمند؛ يعنى رستمالحكماء همه جا به پند و دستور پدر عمل نكرده است، چنانكه مثال كتاب خود را با اين عبارت شروع نموده است:
«حمد بيحد و سپاس بىعدد مر خداوندى را سزاست كه... يكتا و بىهمتاست، خبازى كه رغايف نجوم را بسر پنجهى قدرت كامله در تنور صنع پخته و بر بساط بسيطه هفت فلك سيما فلك هشتم چيده».البته ناگفته نماند كه تمام كتاب با چنين انشايى سنگين و گنگ تحرير نيافته و هر چند روى هم رفته عبارات سليس و روشن است.
ساختار
كتاب با سخن ناشر و پيش گفتار مصحح شروع شده و با مقدمهاى از مؤلف و نصايحى از او به متن كتاب پرداخته شده است.
گزارش محتوا
كتاب، از لحاظ تبويب و فصلبندى بسيار درهم و برهم و آشفته است؛ به طورى كه گاهى مطالب چنان درهم و پيچيده است كه رشته سخن از دست بيرون مىرود و خوانند سرگردان مىماند و درست نمىداند كه صحبت از چه كسى در ميان است، دقت نسبتا زيادى لازم است تا به توان از اشتباه مصون ماند.
كتاب به قول مؤلف، مشتمل است بر «وقايعى كه روداده از بيست پادشاه و حكمران» از آغاز جلوس شاه سلطان حسين تا وفات آقامحمد خان قاجار و عهد براردزاده و پسر زنش فتحعلى شاه قاجار؛ يعنى اشخاصى كه نام آنها در ذيل از نظر خوانندگان مىگذرد:
1- شاه سلطان حسين.
2- محمد شاه افغان.
3- اشرف شاه افغان.
4- طهماسب پسر شاه سلطان حسين.
5- نادرشاه.
6- على شاه برادر زاده نادر.
7- ابراهيم شاه برادر على شاه.
8- ميرزا ابوتراب خليفهى سلطانى مشهور به شاه اسماعيل.
9- آزاد خان افغان.
10- عليمردان خان بختيارى.
11- فتحعلى خان افشار.
12- ابوالفتح خان ايخانى بختيارى كه مؤلف او را از نسل شيخ زاهد گيلانى استاد شيخ صفىالدين موسوى نوشته است.
13- محمدحسن خان ولد صدق شاه سلطان حسين كه مادرش از اعيان قاجار تيمورى بود (بموجب گفته مؤلف).
14- كريم خان زند (وكيلالدوله زند).
15- علىمرداد خان و كيلالدوله دوم زند.
16- جعفرخان زند برادر زاده كريم خان و برادر مادرى عليمرادخان.
17- سيد مراد خان زند.
18- لطفعلى خان زند.
19- آقا محمدخان قاجار
20- فتحعلى شاه قاجار.
چنانكه مىدانيم، اين بيست نفر از تاريخ جلوش شاه حسين بر تخت سلطنت در سال 1105ق (يا بهتر بگوييم از تاريخ خلع او از سلطنت در سال 1135ق) تا بر تخت نشستن فتحعلى شاه قاجار در سال 1212ق كه روى هم رفته 77 سال مىشود، هر يك به نوبت چند سالى كه تقريبا متوسط 3 سال و دو ماه در ايران يا قسمتى از ايران حكمرانى كردهاند و از آن جايى كه تقريبا بدون استثناء هر كدام آنها به وسيله جنگ و خونريزى و قتل و غارت به مقام حكمرانى رسيدهاند، مىتوان حدس زد كه با حكومت و سلطنت 20 نفر در مدت كوتاه هفتاد هفت سال اوضاع و احوال ايران و مردم ايران از چه قرار بوده است.
مثلا نادرشاه كه پنجمين اين بيست نفر است و هانوى انگليسى كه در همان اوقات در ايران بوده و تأليفات گرانبهايى در شرح وقايع سلطنت نادرشاه از خود باقى گذاشته است، در ضمن يكى از كتابهاى خود چنين نوشته است: «ممكن نبود كه انسان فقر و فاقه و بيچارگى ملت را ببيند و مغلوب ترحم نگردد».
مؤلف، شرح حال دوست، دشمن، بزرگ، كوچك و حتى مهمتر طويه و جلادراهم عالى جاه و والاجاه خوانده و هر كدام را عموماًبا عناوين و القاب ذكر شده، دوره دراز ياد كرده است و از ذكر صفات ضد و نقيص روبرگردان نبوده است، چنانكه مثلا حتى محمود افغان غلجه را «والاجاء» و اشرف افغان را «دادگستر» و «باعدل و انصاف» و علىمرادخان زند را در اول يك جمله «با عدل و انصاف» و سپس «سفاك و خونريز» و همچنين كريمخان زند را ابتدا «بسيار فهيم و عادل و منصف» و فورا، پس از آن «سفاك» خوانده است.
با اين حال آشكار است، خواننده گاهى تكليف خود را نمىداند و دچار دودلى و ترديد مىگردد و اين خود نشان مىدهد كه هم وطنان ما در آن دوره با چه نوع حكمرانان و گردنكشان و مورخانى سرو كار داشتهاند.
در پايان كتاب فهرستى از اعلام (اماكن و اشخاص ذكر شده است.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب به همراه مقالهاى از سيد محمد على جمالزاده، مجلات زبان و ادبيات، فروردين 1350 شماره 88.