ابن بسام، علی بن بسام
ابن بَسّام شَنْتَرينى، ابوالحسن على بن بسام، (د 542ق)، اديب و شاعر عصر مرابطون در اندلس بوده است. بهرغم آوازه بلند وى، دانستههاى ما از زندگى او، بهويژه در دوره جوانىاش، بسيار اندك است. اصل و نسبت وى شناخته نيست. از زندگى و محيط تربيتى و استادان او در شنترين نيز هيچ نمىدانيم و اين امر شايد با موقعيت جغرافيايى اين شهر كه در ناحيهاى دورافتاده و مرتفع در منتهىاليه غرب اندلس قرار داشت، بىارتباط نبوده باشد؛ چنانكه ابن سعيد نيز ظهور مردى چون ابن بسام را در شهر دورافتادهاى چون شنترين كه به گفته وى «قاصية الغرب و محل الطعن و الضرب» بوده، شگفتآور خوانده است. اصولاً جز آنچه خود ابن بسام در ديباچه «الذخيرة» در شرح حال خويش بيان داشته، منبع ديگرى براى آگاهى از زندگى وى در دست نيست و ظاهراً ساير مراجع نيز در اين مورد از همين ديباچه سود جستهاند.
نام | ابن بسام، علی بن بسام |
---|---|
نامهای دیگر | ابن بسام شنترینی، ابوالحسن علی |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 542 ق |
اساتید | |
برخی آثار | انیس الجلیس فی اخبار تنیس |
کد مؤلف | AUTHORCODE2178AUTHORCODE |
تاريخ تولد وى دانسته نيست، اما از آنجا كه هنگام سقوط شنترين به دست آلفونسوى ششم در 486ق، اين شهر را ترك گفته، مىتوان احتمال داد كه در اوايل نيمه دوم سده 5ق، به دنيا آمده باشد مهاجرت و در واقع گريز ابن بسام از شنترين ناشى از اوضاع نابسامان شهر و خطر مهاجمان مسيحى بوده است. خود وى در وصف مجمل و دردناكى كه از اوضاع شنترين در آن روزگار به دست داده، شهر را در نتيجه حملات پياپى مسيحيان آشوبزده و يكسره ويران تصوير كرده است. وى پس از ترك آنجا روى به جانب اشبيليه آورد و پس از گذشتن از مسيرى سخت و پرخطر به آن شهر رسيد. سالى چند در تنهايى و مشقت در آنجا زيست و معاش خود را از قلم خويش و ظاهراً با مديحهگويى تأمين كرد. وى در ديباچه «الذخيرة» از اين دوره بهتلخى ياد مىكند و اشبيليه و مردمانش را كه در نظر او علم و ادب از ميانشان رخت بربسته و ارزش هر كس را به اندوخته سيم و زر وى مىسنجيدند، سخت به باد نكوهش مىگيرد. از اين زمان به بعد از زندگى و سفرهاى احتمالى ابن بسام اطلاع دقيقى در دست نيست، تنها مىدانيم كه در 494ق، به قرطبه سفر كرده و ظاهراً در آن شهر اقامت گزيده است.
زندگى ابن بسام جز چند سال آغاز عمر وى كه احتمالاً مصادف با آخرين سالهاى حكومت افطسيان بطليوس؛ يعنى آخرين دولت ملوكالطوايف در غرب اندلس بود، يكسره در دوره مرابطون گذشت. ورود بربرهاى مرابطى به دهها سال پراكندگى سياسى در اين سرزمين كه زاييده حاكميت ملوكالطوايف بود، پايان داد؛ چنانكه بر شكوفايى ادبى آن عصر نيز نقطه پايان نهاد. عصر ملوكالطوايف، بهرغم پراكندگى دولتها و برخلاف انتظار، دوره شكوفايى فرهنگ عربى در سرزمين اندلس بود و ادب و هنر در دربارهاى متعدد آن كه به مراكز تجمع اديبان و شاعران بدل شده بود، باليدن گرفت، اما ثبات و يكپارچگى بعضاً خشونتآميزى كه به دست مرابطون برقرار شد، از پويايى فرهنگ بهشدت كاست؛ بااينهمه آنچه بهجاى ماند، آن اندازه وسيع و دلنشين بود كه ابن بسام بتواند کتاب عظيم خويش را سراپا وقف آن كند و خود وارث آن فرهنگ و يكى از واپسين نمايندگان آن گردد. کتاب وى، «الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة»، از شاهكارهاى ادب اندلس به شمار مىرود[۱].
پانویس
- ↑ آذرنوش، آذرتاش؛ ارزنده، مهران، ج3، ص110
منابع مقاله
آذرنوش، آذرتاش؛ ارزنده، مهران، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.