عارف قزوینی و شاعران زمانهاش
عارف قزوینی و شاعران زمانهاش | |
---|---|
پدیدآوران | نورمحمدی، مهدی (نویسنده) |
ناشر | علمی |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1400 |
شابک | 1ـ501ـ404ـ964ـ978 |
کد کنگره | |
عارف قزوینی و شاعران زمانهاش تألیف مهدی نورمحمدی، با توجه به اینکه عارف قزوینی یکی از مهمترین و اثرگذارترین شاعران عصر مشروطیت به شمار میرود، بررسی روابط او با شاعران همدورهاش از اهمیت فراوانی برخوردار است. افزون بر اهمیت شخصیت عارف به عنوان شاعر ملی مشروطه، آنچه اهمیت این بررسی را دوچندان میکند، مقام علی و ادبی چهرههای مرتبط با وی است که هر یک از آنان بهنوبۀ خود منشأ خدمات ارزشمندی به ادب فارسی و ادبیات مشروطیت بودهاند.
گزارش کتاب
آگاهی از چگونگی روابط شعرا، نویسندگان و شخصیتهای فرهنگی، همواره یکی از موضوعات جالب توجه در ادبیات ملل مختلف بهویژه ادبیات فارسی بوده است. بررسی روابط بین شاعران افزون بر اینکه مشتمل بر نکات سودمند ادبی، علمی و اجتماعی است، در شناخت زندگی و آثار آنان نیز تأثیر فراوانی دارد. ابراز دوستیهای شاعرانه یا صفآراییهای ادبی آنان موجب پربارترشدن ادب فارسی شده و آثاری که در این زمینه به وجود آمده، به سهم خود بر غنای آن افزوده است.
از دورۀ مشروطیت به بعد، به دلیل ورود شاعران به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و همچنین رشد شتابان انتشار مطبوعات، میزان مناسبات و ارتباطات شاعران نسبت به دورههای قبل افزایش قابل توجهی یافته و تحت تأثیر همین روابط، آثار مهمی همچون استقبالها، تضمینها، اخوانیهها، جوابیهها، نقیضهسازیها، مطایبات و هجویهها پدید آمده که برخی از آنها در حکم آثار مهم ادب فارسی یا جزء آثار برجستۀ سرایندگان به شمار میروند.
با توجه به اینکه عارف قزوینی یکی از مهمترین و اثرگذارترین شاعران عصر مشروطیت به شمار میرود، بررسی روابط او با شاعران همدورهاش از اهمیت فراوانی برخوردار است. افزون بر اهمیت شخصیت عارف به عنوان شاعر ملی مشروطه، آنچه اهمیت این بررسی را دوچندان میکند، مقام علی و ادبی چهرههای مرتبط با وی است که هر یک از آنان بهنوبۀ خود منشأ خدمات ارزشمندی به ادب فارسی و ادبیات مشروطیت بودهاند.
این کتاب که به بررسی روابط عارف قزوینی با دوازده تن از شاعران و چهرههای مشهور ادب و فرهنگ ایران میپردازد، افزون بر شناخت بیشتر زندگی و زمانۀ وی، موجب شناخت بیشتر شخصیتهای مرتبط با وی میشود. بنابراین این کتاب در شناخت برههای از تاریخ ادبیات ایران از انقلاب مشروطه تا اوایل عصر پهلوی از اهمیت فراوانی برخوردار است. با توجه به اینکه برخی از شاعران طرف تعامل عارف همچون ملکالشعرای بهار، افزون بر وجهۀ علمی و ادبی، دارای وجهۀ سیاسی نیز بودهاند، این کتاب افزون بر فواید ادبی، در شناخت برخی از وقایع سیاسی زمان نیز سودمند خواهد بود.
ایرجمیرزا به مناسبت سوابق دوستی خود در تهران، انتظار داشت عارف در ورود به مشهد در منزل او سکونت گزیند و یاد شیرین بزمهای شاعرانه را زنده کند؛ اما عارف که در این سفر آرزوهای والاتری را در سر میپرورانده است، برخلاف تصور وی در باغ خوبی و در جواز منزل کلنل پسیان منزل میگزیند. بیاعتناییها و بیاحترامیهای عارف به ایرج میرزا در روزهای بعد و در نهایت توهین وی به قاجاریه و فتحعلیشاه قاجار جد اعلای ایرج در هنگام اجرای کنسرت، موجب لبریزشدن کاسۀ صبر وی میشود و به منظور گرفتن انتقام، مثنوی «عارفنامه» را در هجو وی میسراید.
عارف از دوران جوانی با اشرفالدین حسینی دوستی و آشنایی داشته و ارادت ویژهای نسبت به وی دارد؛ اما از آنجا که دخالت در موضوع سیادت و بعضی از اشعار روزنامۀ «نسیم شمال» را موجب ترویج خرافات میداند، مثنوی «خرنامه» را میسراید که موجب عصبانیت اشرفالدین میشود و او را وادار به واکنش به این شعر میکند. البته اشرفالدین با وجود کدورت از عارف، شعری در رثای وی در روزنامۀ نسیم شمال به چاپ میرساند که همین مسئله نشان از علاقه و محبت او نسبت به عارف حکایت میکند.
رابطۀ عارف و بهار، رابطهای پرنوسان و پیچیده است. آنها در ابتدا با یکدیگر به گرمی دست دوستی میدهند؛ اما رقابت بر سر ساخت تصنیف که عارف از آن به عنوان حسادت یاد میکند و از همه مهمتر گرایشهای متفاوت سیاسی دو شاعر، این دوستی را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
ارتباط عارف و عشقی در آغاز شبیه مرید و مرادی است؛ اگرچه عشقی در سر یک رقابت ادبی رابطۀ خود را به طور موقت با عارف میگسلد، جاذبۀ شخصیت عارف بهاندازهای قوی است که دوباره پیوند دوستی را با او برقرار میکند.
رابطۀ عارف با وحید دستگردی نیز همچون رابطۀ او با بهار دارای فرازونشیبهای متعدد است. آنچه این رابطه را خصمانه میکند، نیش و کنایههای وحید است که عارف را آزردهخاطر میسازد. عارف در سال 1307 با وحید از در دوستی درمیآید؛ اما این دوستی بعد از انتشار مقالۀ «خودکشی» اثر بازیگوش در سال 1310 بار دیگر به تیرگی میانجامد.
علی دشتی در ابتدا جزء ارادتمندان عارف بوده و اخبار و مطالب مربوط به وی را در روزنامۀ «شفق سرخ» به چاپ میرسانده است. این دوستی ابتدا به دلیل طرفداری دشتی از کلنل وزیری کمرنگ و پس از انتشار مقالات لطفعلی صورتگر در روزنامۀ «شفق سرخ» که عارف نگارش آنها را از چشم دشتی میبیند، برای همیشه قطع میشود.
لطفعلی صورتگر جوانی است شیرازی که در لندن با بورس دولتی در حال تحصیل است. او ابتدا در سال 1308 مقالاتی با نام اصلی خود در روزنامۀ «شفق سرخ» به چاپ میرساند که چون دربردارندۀ کنایاتی به عارف است، موجب ناراحتی وی میشود. پس از آن نیز در سال 1310 مقالۀ «خودکشی» را با امضای مستعار بازیگوش در همان روزنامه به چاپ میرساند و در آن قتل نفس را از اثرات تصنیفهای ملی میداند و برای سرایندگان اینگونه تصانیف که کسی جز عارف نبوده است، آرزوی مرگ میکند. این مقالات نیشدار که پس از «عارفنامه» کاریترین ضربات را بر روح و روان عارف وارد کرده، موجب آزردگی خاطر و پریشانخیالی وی میشود که اثرات مخرب آن تا پایان عمر همراه اوست.
عارف با احمد کسروی از سال 1307 از طریق نامهنگاری و از سال 1308 با سفر کسروی به همدان به طور رودررو دوستی پیدا میکنند که این دوستی تا پایان عمر عارف به گرمی و صمیمیت هرچه تمامتر ادامه مییابد. عارف به کسروی علاقۀ فراوانی داشته و او را «نمونۀ خون پاک ایرانی» و «خداوند تحقیق و دانش» لقب داده است.
عارف که با حیدرعلی کمالی در صدر مشروطه در تهران آشنایی یافته، اگرچه به حجرۀ او در لالهزار که با وجود کوچکی، یکی از کانونهای مهم ادبی و فرهنگی تهران بوده، رفتوآمد داشته است، با یک شوخی ادبی موجب رنجش شدید وی میشود. در سال 1302 که کلنل وزیری از سفر پنجسالۀ اروپا بازمیگردد و مدرسۀ عالی موسیقی را در تهران تأسیس میکند، کمالی در ساخت شعر چند مارش با وزیری همکاری دارد و کتابی نیز در وصف وی به چاپ میرساند. عارف کسی نیست که اینگونه اقدامات را تحمل کند و ظاهراً ارتباط خود را با کمالی پس از آن قطع میکند.
واعظ قزوینی مدیر روزنامۀ تندور «نصیحت» نیز همچون کسروی از شخصیتهایی است که مورد ستایش عارف قرار گرفته، به طوری که از وی با عنوان «شهید» و «دارای قلم پاک در روزنامهنگاری» یاد کرده است. مطالبی که عارف دربارۀ زندگی واعظ آورده، در منابع دیگر یافت نمیشود. همچنین روایتی که از نحوۀ کشتهشدن وی به دست میدهد، از آنرو دارای اهمیت است که با روایت ملکالشعرای بهار در اینباره همخوانی و تطابق ندارد.
نیمای جوان در نگارستان رسام ارژنگی با عارف آشنا شده است. در این آمدوشدها بین عارف و نیما گفتگوهایی برقرار بوده است. سالها بعد نیما در نامهنگاریهایی که با رسام داشته، به دفعات از عارف سخن به میان آورده است. بنا به گفتۀ رسام، نیما نیز از جمله شخصیتهای مشهوری است که از انتشار «عارفنامه» ناخشنود بوده است.
آشنایی عارف با شهریار از سال 1307 که غزل او را در روزنامۀ «ناهید» میخواند، آغاز میشود. عارف کسی نیست که از اثر کسی ستایش کند؛ اما غزل شهریار جوان آنقدر شیوا و بلیغ است که عارف افزون بر تعریف، دو بار نیز به استقبال از آن میپردازد.
به طوری که از نام کتاب برمیآید، این کتاب به بررسی روابط عارف و شعرای عصر خود اختصاص دارد؛ اگرچه احمد کسروی و علی دشتی در زمرۀ شاعران محسوب نمیشوند، نظر به اهمیت این شخصیتها و همچنین اثرگذاری آنان در برهههایی از زندگی عارف، به بیان روابط عارف با اینان نیز پرداخته شده است.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات