سمرقندی، اسحاق بن محمد
ابوالقاسم حکیم سمرقندی، اسحاق بن محمد اسماعیل بن ابراهیم بن زید، حکیم، متکلم، عالم حنفیماوراءالنهر در اواخر سده 3 و نیمه نخست سده 4ق/9 و 10م.
ابوالقاسم در شکلگیری عقاید و تعالیم زاهدانه حنفیان اهل سنت و جماعت در مشرق زمین، نقطه عطفی به شمار میآید و اعتقادنامه او با عنوان السواد الاعظم تا مدتها تبیینکننده اعتقادات بسیاری از حنفیان بود با اینهمه از زندگانی او جز سطوری چند به نقل سمعانی و چند آگاهی پراکنده در دیگر منابع چیزی دانسته نیست، تا آنجا که حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده بیاطلاعی کامل خود را نسبت به زندگی وی ابراز داشته است و طبقاتنویسان حنفی چون عبدالقادر در قرشی، تمیمی و لکهنوی، همگی پایه گفتار را بر اطلاعات سمعانی نهادهاند. اطلاعاتی که احتمال میرود سمعانی خود از تاریخ سمرقند ابوالعباس مستغفری (د 432ق/1041م) گرفته باشد.
ولادت
ابوالقاسم محتملاً درسمرقند تولد و رشد یافت.
تحصیلات، شیوخ
در جوانی چندی به تحصیل در بلخ گذرانید و در آنجا ملازمت ابوبکر وراق ترمذی عارف برجسته آن دیار را اختبار کرد و از او تعالیم طریقت را فراگرفت. او به فراگیری علوم متداول نقلی و عقلی نیز همت گماشت و در دانشهای کلام فقه و تفسیر چیرهدست شد ابوالقاسم به حدیث و روایت نیز عنایت داشت چنانکه از شیوخ روایی او عبد بن سهل زاهد (شاید عبدالله بن سهل رازی شاگرد حاتم اصم از مشایخ صوفیه د 237ق)، عمرو بن عاصم مروزی و محمد بن خزیمه قلاس (فقیه و محدث اهل بلخ، د 314ق) را نام بردهاند. که دست کم فرد اخیر از حیث طبقه از اقران او بوده است در یکی از منابع متأخر از ابن جلاء و ابراهیم قصار دو تن از مشایخ صوفی شام در عرض ابوبکر وراق به عنوان استادان ابوالقاسم در طریقت سخن رفته اما به فراگیری ابوالقاسم از آنان و نیز به سفر او به دیار عرب در منابع دیگر اشارهای نشده است.
شاگردان، راویان، مناصب
ابوالقاسم حکیم درنیمه دوم از زندگانی خود در سمرقند آرامش گزید و هم در آنجا شاگردانی را پرورش داد. سمعانی از راویان او ابوجعفر محمد بن منیب سمرقندی عبدالکریم بن محمد فقیه سمرقندی و محمد بن عمران بن مشهی را نام برده است؛ در منابع صوفیان نیز نام محمد بن محمد بن نصر زاهد و ابوعلی محمدبن حسن بن حمزه صوفی رازی به عنوان شاگردان او در طریقت آمده است که سخنانی حکیمانه و عارفانه از شخص او یا از طریق او از ابوبکر وراق روایت میکردهاند.
ابوالقاسم حکیم که در دوره فرمانروایی سامانیان (حک 261-389ق/875-999م) میزیست با امیران سامانی که حامی و مشوق او در فعالیتهای علمی بودند، روابطی نیکو داشت به گزارش منابع زمانی دراز قضای سمرقند را برعهده داشت و در طول مدت تصدی داوری او مورد ستایش مردم بود. همچنین آن هنگام که عالمان حنفی اهل سنت و جماعت امیراسماعیل سامانی (حک:279-295ق) را بر آن داشتند تا از رواج مذاهب و مکاتب مخالف در ماوراءالنهر جلوگیری نماید. با توصیه همگی آنان امیر سامانی از ابوالقاسم خواست تا در کتابی عقاید مقبول اهل سنت و جماعت را گرد آورد و بدین ترتیب کتاب السواد الاعظم نوشته شد.
وفات
با در نظر گرفتن سن احتمالی ابوالقاسم حکیم به هنگام مصاحبت با ابوبکر وراق (د 283ق/893م ازین سو و مقبولیت همگانی او به هنگام انتخاب برای تألیف کتاب السوادالاعظم (ح 290ق/903م) از دگر سو چنین مینماید که او در سالهای میانه سده 3ق ولادت یافته است با پذیرش گفته سمعانی مبنی براینکه او در 10 محرم 342 وفات یافته است باید سالهای عمر او را افزون بر 90 پنداشت، ولی شایسته ذکر است که ابوالمعین نسفی درگذشت او را در 335ق/946م دانسته است ابوالقاسم در سمرقند درگذشت و به وصیت خود در گورستان مشهور جاکردیزه به خاک سپرده شد. مقبره او تا قرنها شناخته بود و از سوی مردم حتی غیرحنفیان زیارت میشد.
شخصیت علمی
شخصیت علمی ابوالقاسم حکیم را باید جامع دو خصیصه دانست که جمع آن دو در یک عالم در دیار و روزگار او امری متداول بوده است. او از یکسو به عنوان حکیمی اهل طریقت شناخته میشد و از دگرسو متکلمی صاحب نظر بهشمار میرفت.
مکتب کلامی
درباره اینکه ابوالقاسم حکیم دانش کلام را از چه کسانی فراگرفته است در منابع گزارشی دیده نمیشود ولی ستایش مبالغهآمیز او از دانش کلامی ابونصر احمد عیاضی (د پیش از 279ق/892م) و فرزند و پیرو او ابواحمد نصر عیاضی (نک: نسفی، 1/357) تا اندازهای گرایش فکری او را روشن میسازد.
ابونصرعیاضی از برجستهترین عالمان سمرقند در نیمه دوم سده 3ق بود که باید او را مهمترین انتقال دهنده تعالیم سلف به نسل ابوالقاسم در مکتب حنفی اهل سنت و جماعت در ماوراءالنهر دانست. در نسل شاگردان عیاضی یا به تعبیر دیگر در نسل ابوالقاسم حکیم همزمان با شکلگیری نظام کلامی حنفیان اهل سنت و جماعت و تدوین آثار نسبتاً مفصل به تقریب میتوان 3 جناح مختلف را در میان پیروان این مکتب تمیز داد. این 3 جناح در بسیاری از کلیات اعتقادی با یکدیگر اشتراک عقیده داشتند و تفاوت آنان در برخی مسائل خاص اعتقادی و بهویژه در شیوه برخورد با مسائل دیده میشد. این 3 جناح عبارت بودند از:
جناح متکلمان عقلگرا و در رأس آنان ابومنصور ماتریدی (د 333ق/945م) جناح فقیهان سنتگرا و در رأس آنان ابوالقاسم حکیم و دیگر جناج صوفیان حنفی اعتقاد که عمل را داخل در تعریف ایمان میشمردند و ادامه حرکت آنان در نسل بعد در کتاب التعرف کلاباذی دیده میشود.
متکلم فقیه
ابوالقاسم در عین شهرت خود به کلام و حکمت در روزگار خود شاید بیش از هرچیز فقیهی برجسته بود و به همین مناسبت سالها بالاترین مرجع قضایی مردم سمرقند بود. مطرح کردن برخی از مباحث فقهی در لابهلای مسائل کلامی در السوادالاعظم همچون مسأله مسح بر خفین نماز وتر و نظایر آن، خود حاکی از این حقیقت است که نزد ابوالقاسم و دیگر عالمان همفکر او ضرورتی برای تفکیک مسائل کلامی از مسائل فقهی احساس نمیشد این درحالی است که در آثار ماتریدی و پیروان شیوه او چنین آمیزشی به چشم نمیخورد، بهعلاوه نوع ترتیب و تنظیم کلامی مباحث نوع استدلالات و اصطلاحات ویژهای که در آثار ماتریدی و ماتریدیان دیده میشود با شیوه السوادالاعظم و آثار همانند آن تفاوتی آشکار دارد.
جنبه جدل و ستیز با آنچه ابوالقاسم حکیم هوی و بدعت میخواند و در سراسر السوادالاعظم به چشم میخورد شیوهای متداول است که غالباً در آثار اعتقادی فقیهان سنتگرای اهل سنت و جماعت دیده میشود، از این دست میتوان الرد علی اهل الاهواء از ابومطیع مکحول نسفی د 318ق را میتوان نام برد.
گفتنی است که نام کتاب ابوالقاسم نیز در برخی نسخ به صورت الرد علی اصحاب الاهواء آمده است. ابوالقاسم لبه تیز حملات خود را متوجه گروههای مخالف از معتزله جهمیه، شیعه، کرامیه و خوارج ساخته است، ولی نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که او در سراسر کتاب عقاید حنفیان عدلگرا (نقطه حنفیان اهل سنت و جماعت) و عقاید عالمان اصحاب حدیث (سنتگرایان غیرحنفی و ضد ارجاء) را که مهمترین رقیبان مکتب او بهشمار میرفتند نیز به انتقاد گرفته است بیآنکه به صراحت از آنان نامی برده باشد.
شایان توجه است که در ترجمه کهن فارسی السوادالاعظم فهرستی از عالمان و رجال مذهبی به عنوان سلف صالح به دست داده شده که در دورهای متأخرتر از زمان تألیف و حتی شاید متأخرتر از زمان ترجمه تکمیل گردیده است.
در این فهرست همانطور که انتظار میرود. ابداً نامی از بزرگان مکتب عدلگرای حنفی چون ابومطیع بلخی، ابومقاتل سمرقندی، بشرمریسی و ابن ثلجی به میان نیامده است حتی در مورد رجال سده 4ق/10م که عصر جناحبندی داخلی در مکتب حنفی اهل سنت و جماعت بوده است تنها نام فقیهان سنتگرا چون ابواحمد عیاضی، ابوالقاسم حکیم و ابواللیث سمرقندی برده شده و بهرغم شهرت فراگیر، یادی از متکلمان عقلگرا چون ابومنصور ماتریدی و ابوالحسن رستفغنی و نیز صوفیان حنفی مربوط به سده 4ق دیده نمیشود.
اگرچه ذکر رجال این سده در فهرست مزبور به شخص ابوالقاسم حکیم مربوط نمیشود ولی تا اندازهای میتواند جایگاه ابوالقاسم را در سلسله عالمان حنفی نشان بدهد و اسلاف و اخلاف او را در این سلسله نمایان سازد.
هرچه بود، مکتب اعتقادی و اعتقادنامه ابوالقاسم حکیم در سراسر دوران فرمانروایی سامانیان بسیار مورد توجه بود و در نیمه دوم سده 4ق/10ن امیر نوح سامانی (حک 366-387ق) دستور داد تا برای بهرهمندی همگان آن را به فارسی برگردانند. اینکه شخصیت ابوالقاسم حکیم پیروان جناحهای گوناگون را تحت تأثیر قرار داده بود، به گونهای فراگیر با دید تأیید نگریسته میشد. در سالهای بعد که موج همگرایی میان جناحهای مختلف حنفیان اهل سنت و جماعت پدید آمده بود، از نظر تاریخی ابوالقاسم حکیم منزلتی ویژه یافت، چنانکه متکلمان ماتریدی، ابوالقاسم را به خود نزدیک میشمردند و صوفیان او را در شمار شیوخ خود قلمداد میکردند.
ابوالحسن علی بن سعید رستفغنی شاگرد ماتریدی رؤیایی را حکایت میکرد که از تبرک یافت ابوالقاسم و ماتریدی از سوی ابونصر عیاضی به عنوان جانشینان خود حکایت داشت. نام این دو تن در کنار یکدیگر به عنوان اخلاف عیاضی در تبصره الادله ابوالمعین نسفی یکی از پیروان ماتریدی نیز دیده میشود و همو یادآور شده که ابوالقاسم در پی وفات ماتریدی بفرمود تا بر مقبره او ستایشی بلیغ بنگارند. در آثار متأخر حنفی این برقراری رابطه بدانجا رسیده است که ابوالقاسم را از شاگردان ماتریدی در فقه و کلام شمردهاند.
حکمت و تصوف
توجه شدید صوفیان به شخصیت ابوالقاسم در خلال سدههای متمادی، گاه موجب گردیده تا او به عنوان صوفی قلمداد شود، ولی قرار داشتن ابوالقاسم در جناح اعتقادی فقیهان سنتگرا و در نقطه مقابل جناح صوفیان بهویژه در مسأله ارجاء، سلوک ابوالقاسم در زندگی شخصی و اجتماعی و یادکردهای منابع شرح حال درباره شخصیت علمی و معنوی ابوالقاسم، همگی قراینی است بر اینکه اطلاق «صوفی» بر ابوالقاسم کاربردی تسامحآمیز است.
در مورد مسأله ارجاء، با اینکه عبارات صریح السوادالاعظم بر گرایش ابوالقاسم حکیم به ارجاء و اعتقاد وی بر تأثیرناپذیری ایمان از گناه دلالت دارد، ولی شاید به قصد نزدیک ساختن شخصیت او به صوفیان و اصحاب حدیث، بعدها حکایاتی از زبان ابوالقاسم نقل میشد که نوعی ارتباط بین عمل و ایمان و سلب شدن ایمان با ارتکاب برخی گناهان، از آنها برمیآمد.
سلوک
در مورد سلوک ابوالقاسم باید گفت که تصدی منصب قضا و نیز رفاه نسبی که وی از آن برخوردار بود، برخی از صوفیان را خوش نمیآمد و آنان را به اعتراض وامیداشت، ولی بازتاب این برخوردها در منابع صوفیه چنان بود که گویی این اعتراضات ناشی از کوتهبینی معترضان نسبت به حال درونی ابوالقاسم بوده و او خود بر همراهی باطنی با صوفیان تأکید داشته است. اما در مورد یادکردهای منابع، درخور توجه است که از دید رجال شناسانه سمعانی.
ابوالقاسم حکیم مردی از صالحان بود که در حلم و حکمت و حسن معاشرت زبان زد مردم بود و از دیدگاه ابوالمعین نسفی که از پیشینه کلام حنفی سخن میگوید، او عالمی است که در کنار کلام و فقه و تفسیر، در علوم معرفت و معاملت نیز دانشی گسترده داشته است. خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصوفیه ضمن سخن از ابوبکر وراق قدوه ابوالقاسم در طریقت، او را حکیمی عارف و نه صوفی شمرده است. درواقع آنچه در مآخذ مربوط به اصحاب طریقت، به هنگام سخن از ابوالقاسم حکیم دیده میشود، به شمار آوردن او در زمره «مشایخ» است که به عنوان یک اصطلاح عام، گروههای مختلف از زاهدان و ناسکان و مهذبان و عارفان و صوفیان را در برمیگرفته است.
اگرچه صوفیان تألیف اثری در باب طریقت را به ابوالقاسم نسبت دادهاند، ولی آنچه عملاً او را به عنوان یکی از مشایخ مطرح ساخته و شخصیتی معنوی بدو داده است، سخنان حکیمانه اوست و همین خصیصه است که موجب شهرت او به لقت «حکیم» بوده است. به گفته سمعانی، اندرزها و سخنان حکمتآمیز او با عنوان «ابوالقاسم حکیم» از دیرباز در سرزمینهای اسلامی رواجی گسترده داشته است، ولی به نظر میرسد که باید سرزمینهای اسلامی در کلام او را بیشتر به ماوراءالنهر و خراسان محدود کرد. به عنوان نمونه کلمات حکیمانه او را میتوان در آثار زیر مشاهده کرد که همه آنها پیش از سمعانی تألیف شدهاند و همواره از گوینده با عنوان «ابوالقاسم حکیم» (و در مواردی ابوالقاسم حکیم سمرقندی) یاد کردهاند: تنبیهالغافلین از ابواللیث سمرقندی د 373ق؛ «عیوب النفس» از ابوعبدالرحمن سلمی د 412ق؛ الرساله از ابوالقاسم قشیری د 465ق؛ طبقات الصوفیه از خواجه عبدالله انصاری د 481ق؛ روضه الفریقین از ابوالرجاء شاشی د 516 یا 517ق؛ «منتخب رونق المجالس» از ابوحفص سمرقندی (د بعد از 543ق) و بسیاری آثار دیگر.
گفتنی است که در برخی تألیفات صوفیان گاه کسانی با عنوان «ابوالقاسم حکیم» دیده میشوند که با ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندی تطبیق نمیکنند و حکایات یاد شده درباره آنها را باید مربوط به کسانی دیگر یا برساخته بهشمار آورد. ازجمله محمد بن منور میهنی در اسرار التوحید از یک ابوالقاسم حکیم یاد کرده که از مردم سرخس بوده و با ابوسعید ابوالخیر دیداری داشته است. عبدالرزاق کرمانی نیز از یک ابوالقاسم سخن گفته است که با ابوعلی مسکویه مناظره داشته است.
آثار
1.السوادالاعظم،
اصل عربی این کتاب بارها، از جمله در بولاق (1253ق) و استانبول (1304ق) به چاپ رسیده، ولی اکنون چاپی محققانه از آن ارائه نشده است.
ترجمه کهن فارسی آن که به فرمان امیر نوح سامانی فراهم آمده و مترجم آن شناخته نشده است، در 1348ش به کوشش عبدالحی حبیبی در تهران به چاپ رسیده و با متن عربی اختلافاتی در محتوا دارد. این اختلافات بهویژه در یادکردهای رجال سده 4ق/10م چون ابوالحسن کرخی و ابواللیث سمرقندی دیده میشود.
ترجمه فارسی السوادالاعظم در 795ق/1393م از سوی خواجه محمد پاراس حافظی بخاری از صوفیان نقشبندی مورد تجدیدنظر و تحریر مجدد قرار گرفته و عنوان کتاب عقاید را یافته است. نسخهای از آن با شماره 13613 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی شماره 2 موجود است. مچنین ترجمه ترکی کتاب که از سوی عینی افندی بلغاری انجام گرفته، در 1258ق در بولاق و ترجمه تاتاری آن در 1880م در قازان به چاپ رسیده است.
شروح چندی بر کتاب السوادالاعظم نوشته شده است که از آن جملهاند: شرح ابن خلف باجی (د 474ق)، شرح هروی و شرح محمد بن عبدالباقی زرقانی (د 1122ق) که نسخههای خطی از آنها در دارالکتب مصر موجود است، نیز سلام الاحکام علی السوادالعظم فی الکلام از ابراهیم حلمی بن حسین الوفی (چ آستانه، 1313ق). گفتنی است که در برخی از نسخههای خطی کتاب، تألیف السوادالاعظم به ابوحفص کبیر بخاری (د 217ق/832م) از پیشگامان مکتب حنفی اهل سنت و جماعت نسبت داده شده است که وجهی ندارد. 2. رساله فی (ان) الایمان جزء من العمل املا،
که رسالهای در تأیید نظریه ارجاء حنفی است و به ابوالقاسم حکیم نسبت داده شده است. این رساله به همراه السواد الاعظم در 1304ق در استانبول به چاپ رسیده است.
ماهیت نسخه الصحائف الالهیه و انتساب آن به ابوالقاسم حکیم که در فهرست کتابخانه ازهریه نسخه خطی آن معرفی شده، قابل تأمل است و دور نیست که کتاب، نسخهای از السوادالاعظم بوده باشد.
تألیف چند اثر دیگر نیز به ابوالقاسم حکیم نسبت داده شده است که نشانی از آنها در دست نیست و اصل انتساب آنها نیز کمابیش باید به دیده تردید نگریسته شود.
این آثار عبارتند از:
کتابی در باب معاملات (رفتار با دیگران در اصطلاح صوفیه) که کلاباذی بدو منسوب کرده و میتواند همان باشد که هجویری به عنوان نوشتهای در «صحبت مشایخ» از آن یاد کرده است؛ کتابی در تفسیرکه دارا شکوه از نویسندگان متأخر بدون ذکر منبع گفتار خود به ابوالقاسم نسبت داده است.
همچنین مادلونگ (ایرانیکا) احتمال داده است که ابوالقاسم حکیم با حکیم قاضی مؤلف کتابی با عنوان مختصر فی الحیض یکی باشد[۱].
پانویس
- ↑ پاکتچی، احمد، ج6، ص162-158
منابع مقاله
پاکتچی، احمد، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.