مسروق بن اجدع
مسروق بن أجدع (متوفای 63ق) ابوعایشه همدانى و ادعا شده كوفى، فقیهى توانا و عابدى وارسته بود و از امیرمؤمنان علیهالسّلام كسب فیض مینمود و در تمامى جنگهاى حضرت در ركاب او بود. نیز افتخار شاگردى ویژه عبداللّه بن مسعود را دارا بود. از معاذ بن جبل و خبّاب بن الأرت و أبىّ بن كعب نقل حدیث كرده است. پدرش اجدع بن مالك سرآمد سواركاران یمن و عمرو بن معدیكرب دایى او بود.
مسروق در کلام بزرگان
شعبى میگوید: «من كسى كوشاتر از او در طلب علم ندیدم. او از شریح در مقام فتوا داناتر بود؛ از این روست كه شریح موقعى كه درمىماند، از او نظر میخواست».
على بن مدینى میگوید: «هیچ یك از اصحاب ابن مسعود بر او پیشى نگرفت. او از جمله اصحاب ابن مسعود بود كه به مردم حدیث میآموختند. همزمان هم قارى و هم مفتى بود». ابن حجر میگوید: «مناقب او بسیار است. وى در سال 63 درگذشت».
مسروق، دانش فراوانى اندوخته بود و بر آموختن علم از صحابه پیامبر صلّىاللّهعلیهوآله همت فراوانى داشت. در گذشته گفتار او را یادآور شدیم كه: «با هر یك از اصحاب پیامبر صلّىاللّهعلیهوآله همنشین شدم و آنان را همچون آبگیرهایى یافتم كه برخى یك نفر و برخى دو نفر و برخى ده نفر و برخى صد نفر را سیراب میساخت و برخى آنچنان سرشار بود كه اگر تمامى مردم بر آن وارد میشدند، همه را سیراب میساخت». مقصودش على علیهالسّلام است.
او متهم شده كه از امیرمؤمنان علیهالسّلام فاصله گرفته بود. ابن ابىالحدید درباره او و اسود بن یزید و نیز مرّه همدانى و شعبى، سخنى دارد كه به تفصیل عین آن را نقل میكنیم. او میگوید: «شیخ ما ابوجعفر اسكافى(رحمةاللّهعلیه) ذكر كرده و من خود این مطلب را در كتاب «الغارات» ابراهیم بن هلال ثقفى یافتهام كه در كوفه با اینكه غلبه با تشیع بود، در میان فقها كسانى بودند كه با على خصومت میورزیدند و او را دشمن میداشتند؛ از جمله آنان مرّه همدانى است. ابونعیم فضل بن دكین از فطر بن خلیفه روایت كرده كه: از مرّه شنیدم میگفت: اگر على شترى بود كه صاحبانش با او آب از چاه میكشیدند از آنچه بود برایش بهتر بود. از عمرو بن مرّه روایت شده كه: به مرّه گفتند: تو چگونه از فرمان على سر باز زدى؟ گفت: قبل از دوره ما داراى سابقه خوبى بود، ولى ما به بدىهاى او دچار شدیم.
ابن دكین از حسن بن صالح روایت میكند كه گفت: ابوصادق بر مرّه همدانى نماز نخواند، و در زمان حیاتش گفته بود: به خدا سوگند سقف خانهاى بر سر من و او سایه نمىافكند. كنایه از اینكه ما با هم در یك جا نمىتوانیم جمع شویم. او میگوید: چون مرّه وفات یافت عمرو بن شرحبیل در تشییع جنازه او حاضر نشد و گفت: در تشییع او حاضر نمىشوم؛ زیرا او از على بن ابىطالب كینهاى به دل داشت. ابراهیم بن هلال میگوید: مسعودى از طریق عبداللّه بن نمیر همین حدیث را برایمان نقل كرد. او میگوید: عبداللّه بن نمیر پس از نقل حدیث گفت: من نیز چنین هستم؛ به خدا سوگند اگر كسى بمیرد در حالى كه از على علیهالسّلام كینهاى به دل داشته باشد در تشییع جنازه او حاضر نخواهم شد و بر جنازهاش نماز نخواهم خواند».
ابن ابىالحدید سپس میگوید: «یكى دیگر از آنان اسود بن یزید و دیگرى مسروق بن اجدع است. سلمة بن كهیل روایت میكند: آن دو، به خانه برخى از زنان پیامبر صلّىاللّهعلیهوآله رفت و آمد داشتند و درباره على علیهالسّلام بد میگفتند. كه در این میان، اسود بر همین اعتقاد مرد، ولى مسروق نمرد مگر آنكه حالت او عوض شد و طورى شد كه پس از هر نماز كه به جا میآورد، به روان پاك على بن ابىطالب علیهالسّلام درود میفرستاد و این به علت حدیثى بود كه از عایشه در فضیلت حضرت شنیده بود.
از لیث از ابوسلیم نقل شده است كه مسروق میگفت: على چون هیزمكش شب است؛ كنایه از اینكه درست و نادرست را به هم درمىآمیزد. او میگوید: مسروق پیش از آنكه بمیرد از این موضع برگشت و توبه نمود. سلمة بن كهیل روایت میكند: من و زبید یمانى پس از وفات مسروق نزد همسرش رفتیم، او با ما به گفت وگو پرداخت و گفت: مسروق و اسود بن یزید نسبت به سبّ على بن ابىطالب زیادهروى كردند، ولى مسروق را پیش از آنكه بمیرد دیدم كه بر او درود میفرستد.
اما اسود بر همان حال مرد. سلمه میگوید: پرسیدیم: چرا نظر او عوض شده بود؟
گفت: به جهت حدیثى بود كه عایشه از پیامبر صلّىاللّهعلیهوآله درباره خوارج نقل نمود. از ابواسحاق روایت شده كه گفت: سه نفر نسبت به على بن ابىطالب علیهالسّلام مورد اطمینان نیستند: مسروق، مرّه و شریح، و روایت شده كه شعبى چهارمین آنان است. از شعبى روایت شده كه مسروق به جهت پیروى نكردن از على بن ابىطالب علیهالسّلام پشیمان بود».
كشى از ابوالحسن على بن محمد بن قتیبه، دوست و شاگرد و راوى كتابهاى فضل بن شاذان روایت كرده است: «از ابومحمد فضل بن شاذان درباره زهّاد هشتگانه سؤال كردند و او چهار نفر را كه با على علیهالسّلام همراه و از زهّاد پرهیزگار بودند برشمرد: ربیع بن خثیم، هرم بن حیان، اویس قرنى و عامر بن عبدقیس. چهار نفر دیگر كه این صفت- همراهى با على- را نداشتند؛ یكى از آنان مسروق بن أجدع بود.- اضافه میكند:- او عشّار معاویه بود و با همین شغل در جایى پایینتر از واسط، كنار دجله كه به رصافه معروف است مرد و قبرش همان جا است».
طبرى امامى در «مسترشد» آورده است: «مسروق و مرّه همدانى از همراهى با على علیهالسّلام در جنگ سر باز زدند و حقوق سالیانه خود را از او گرفته، به قزوین رفتند.
مسروق سرپرست سواره نظام و مأمور مالیات عبیداللّه بن زیاد بود و سفارش كرد كه او را در قبرستان یهودیان دفن كنند و دلیل آن را چنین بیان داشت: میخواهد وقتى از قبر خارج میشود كسى جز او- در آن جمع- به خدا و رسولش ایمان نداشته باشد».
علامه تسترى از وى نقل میكند: «او از كسانى بود كه مردم را براى حمایت از عثمان تشویق میكرد و به مردم میگفت: براى كمك به خلیفهتان قیام كنید». از ثعلبى- در تفسیر- نقل میكند كه او در جنگ صفین میان دو لشكر ایستاد و این آیه را تلاوت كرد: «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِیماً».
وثاقت مسروق
این بود آنچه درباره این مرد گفتهاند و خواستهاند از این راه، موضع او را نسبت به خاندان اهل بیت مورد خدشه قرار دهند. اكنون به بررسى و میزان صحت این گفتهها میپردازیم:
اما مسأله كوتاهى مسروق در حق حضرت و عدم حضور در جنگها- بنا به روایتى از شعبى- یا تخلف از حضور در جنگ صفین - بنابر نقل طبرى امامى- كاملا با گفتار تمامى ارباب تراجم و شرح حال نویسان كه بر حضور او در تمام جنگهاى حضرت تصریح دارند، منافات دارد. ابن حجر عسقلانى میگوید:
«وكیع و دیگران گفتهاند: مسروق از حضور در هیچ یك از جنگهاى على سر باز نزد».
ابن سعد از محمد بن منتشر از مسروق بن اجدع نقل میكند كه گفت: «در روزهاى حكمیت چادر من در كنار چادر ابوموسى اشعرى بود؛ گروهى از سپاهیان، شبانه به لشكر معاویه میپیوستند؛ ابوموسى به هنگام صبح دامن خیمهاش را بالا زد و گفت: اى مسروق! فرمانروایى آن است كه با توطئه به دست آمده باشد و پادشاهى آن است كه با زور شمشیر فراهم گردیده باشد».
خطیب میگوید: «مسروق از كسانى است كه در جنگ على علیهالسّلام با خوارج در نهروان حضور داشت. از ابن ابىلیلى روایت میكند كه گفت: مسروق در جنگ نهروان در كنار على علیهالسّلام شركت جست، و- میگوید:- حضرت وقتى جنگ را به پایان رسانید، برخاسته و با «قدومى» كه در دست داشت به درى كوبید و فرمود: صدق اللّه و رسوله؛ راست آمد آنچه خدا و رسولش مرا خبر دادند».
به نظر میرسد روایت یاد شده از شعبى همچون روایات دیگر منسوب به او است؛ چون از او نقل شده كه گفت: «در جنگ جمل از صحابه جز على و عمّار و طلحه و زبیر، كس دیگرى حضور نداشت». گفتهاند:- اگر این روایت صحیح باشد- از بزرگترین دروغهاى ساخته و پرداخته اوست؛ ولى این روایت را ظاهرا به دروغ به او بستهاند؛ زیرا او تنها كسى است كه كوتاهى مردم مدینه در حق على علیهالسّلام را- هنگامى كه براى جنگ جمل به پا خاست- گوشزد كرده است، میگوید: «در این فتنه (جنگ جمل) جز شش نفر از بدریون، بقیه حضور نداشتند كه ابوهیثم بن تیهان و خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین و چند نفر دیگر از جمله حاضران بودند».
اما اینكه گفتهاند: در جنگ صفین بین دو لشكر ایستاد و مردم را از یارى امیرمؤمنان علیهالسّلام باز میداشت و این آیه را خواند كه: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِیماً» از چند جهت در آن اشتباه صورت گرفته است:
اولا: این ماجرا با اینكه گفتهاند: مسروق در جنگ صفین با تعدادى از كوفیان حضور نیافت و همراه مرّه به قزوین رفت، سازگار نیست. آرى، اگر این حدیث صحیح باشد، بایستى درباره مسروق نامى باشد كه جدا از فرد مورد بحث است؛ او مسروق عكّى است و صرفا پیامبر را دیده است؛ در دربار معاویه میزیست و او را بر سرپیچى از امیرمؤمنان علیهالسّلام تشویق میكرد.
ثانیا: این ماجرا و تلاوت آیه مربوط به ابوموسى اشعرى است كه وقتى فرستادگان امام آمدند تا مردم را براى شركت در جنگ جمل بسیج كنند، كوفیان را از شركت در جنگ همراه امیرمؤمنان علیه-السّلام باز میداشت، نه مسروق. این موضوع را طبرى در حوادث سال 36 آورده و بخشى از سخنان ابوموسى در آنجا چنین است:
«اى مردم! این فتنه كور و ظلمانى است كه در آن خواب بودن بهتر از بیدار بودن و باز نشستن بهتر از قیام با آنان است. بنابراین شمشیرها را غلاف كنید و سر نیزهها را از نیزهها بیرون كشید؛ خداوند ما را برادر قرار داد و خون و اموال ما را بر یك دیگر حرام گردانیده است. خداوند میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْباطِلِ... وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِیماً» و نیز میفرماید: «وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ».
ثالثا: از آنجا كه دروغگو كم حافظه است، در این دروغ كه به مسروق نسبت دادهاند در هم گویى عجیبى رخ داده است. ابن سعد از شعبى- كه میپنداشت مسروق در هیچ كدام از جنگها همراه على علیهالسّلام شركت نكرده است- نقل كرده است: «هر گاه به مسروق گفته میشد: چرا از فرمان على سر باز زدى و در جنگها با وى شركت نكردى؟ براى پاسخ به این سؤال با آنان به بحث و جدل پرداخته و میگفت: شما را به خدا سوگند! آیا شاهد بودید زمانى را كه در مقابل یك دیگر صف آراستید و بر روى یك دیگر سلاح افراشتید و هم دیگر را به قتل رساندید، درى از آسمان گشوده شد، شما نظارهگر بودید و فرشتهاى فرود آمد و بین دو سپاه قرار گرفته، گفت: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِیماً» آیا این، شما را از نبرد با یكدیگر باز نداشت؟ گفتند: آرى، گفت: به خدا سوگند براى آن آیه، درى از آسمان گشوده شد و فرشتهاى والا مقام آن را بر زبان پیامبر شما فرو فرستاد؛ و آن، آیه محكمى از قرآن است كه چیزى آن را نسخ نكرده است». همچنین ابن سعد دو روایت با همین لفظ نقل كرده و هر دو را به شعبى نسبت داده است و سپس از عاصم روایتى را به صورت مرسل آورده، میگوید: «گفته شده است كه مسروق خودش به صحنه صفین آمد و میان دو لشكر ایستاد و گفت: اى مردم، آیا ندیدید... آنگاه به درون انبوه جمعیت رفت و ناپدید گردید».
احتمالا بر گوینده خبر كه مجهولالهویه است امر مشتبه شده و در این پندار گمان داشته است در عبارت: «حتّى إذا كان بین الصّفّین...» كه بخشى از خبر است، ضمیر در كان به مسروق بازمىگردد، در حالى كه- بر فرض صحت خبر- بازگشت ضمیر به فرشته است. و احتمال دارد كه این مسروق نام همان عكّى دوست معاویه است كه از چهرههاى برجسته شام است و همو است كه معاویه را بر تمرد از فرمان امام و خونخواهى عثمان تشویق میكرد.
اما نسبت دادن به او كه مأمور جمعآورى مالیات براى معاویه بود و زیاد بن ابیه او را حاكم «سلسله» قرار داده بود كه همان جا هم به سال 62 یا 63 مرد و مسروق از این كرده خود ناخشنود بود و میگفت: «سه تن مرا رها نكردند: زیاد، شریح و شیطان كه پیرامون مرا گرفتند و پیوسته چنین شغلى را (قبول حكومت سلسله) پیش چشم من آراستند تا اینكه در دام آن گرفتار آمدم!». او میگفت: «من هرگز از كردهاى كه مرا به جهنم برد بیشتر از این كار نهراسیدهام!». او همان جا بود تا مرد.
ابن سعد میگوید: «او در سلسله از توابع «واسط» مرد و قبرش در آن دیار مزار مردم است». از ام قیس آورده است كه گفت: «در سلسله با مسروق برخورد كردم و همراهم 60 گاو نر بود كه بار پنیر و گردو حمل میكرد؛ مسروق پرسید كه هستى؟ گفتم: مكاتبهام. گفت: رهایش سازید چون بر مال مكاتب زكات نیست».
كشى از فضل بن شاذان روایت كرده است كه گفت: «مسروق مأمور جمعآورى مالیات براى معاویه بود و با همین شغل در مكانى پایینتر از شهر واسط كه كنار دجله است و به آن رصافه میگویند مرد و قبرش آنجا است».
این، همه گزارشى است كه در این باره گفتهاند، ولى نمىتوان آن را پذیرفت، چه اینكه با واقع تاریخ سازگار نیست، زیرا:
اولا: اگر آن دو سالى كه زیاد او را بر سلسله گمارده بود، دو سال آخر زندگى مسروق باشد؛ چون با همان شغل از دنیا رفت، باید بعد از سال 60 باشد و این با هلاكت زیاد در سال 53 كه از نظر تاریخ نگاران امرى مسلم است، هماهنگى ندارد! از این رو این مسروق احتمالا كسى غیر از مسروق بن اجدع، متوفاى 63 است و احتمالا مسروق بن وائل حضرمى یا عكّى یا غیر از این دو است.
ثانیا: سلسل یكى از نواحى هشتگانه استان «شاذ قباذ» است كه به بخش دجله معروف است. صاحب «یاقوت» میگوید: «دجله بخشى در شرق بغداد است كه هشت ناحیه دارد كه عبارتند از: رستقباذ، مهروذ، سلسل، جلولاء، بند نیجین، براز روز، دسكره و رستاقین». او میگوید: «لفظ «طسّوج» به معناى ناحیه به هر یك از آنها اضافه میشود».
بنابراین بسیار بعید به نظر میرسد كه دانشمندى بزرگ و راویى توانا همچون مسروق بن اجدع بر چنین منطقه كوچك و دورافتادهاى از مراكز علمى و فرهنگى گمارده شود؛ خصوصا اینكه كار او چیزى شبیه كار مأمورین جمعآورى مالیات باشد! آرى، چیزى نیست كه درباره شخصیتى به سان مسروق بن اجدع كه پیشوایى الگو و یكى از صاحب نظران بزرگ است قابل پذیرش باشد؛ از این رو به نظر میرسد كارگزار آن ناحیه باید كس دیگرى باشد! ثالثا: خطیب بغدادى میگوید: «مسروق بن اجدع همدانى و ادعا شده كه كنیهاش ابوعایشه است به سال 63 در كوفه درگذشت، او در این هنگام 63 سال داشت»، ولى ابن اثیر بر آن است كه: «مسروق بن اجدع در سال 62 یا 63 در مصر وفات یافت» و چنان كه ابن حجر آورده است: «در سلسل وفات یافت». بدین ترتیب درباره جاى قبر او سه قول است كه قول اول صحیحتر به نظر میرسد.
اما آن كسى كه در مصر وفات یافته احتمالا عكّى- از دوستان معاویه- است و آن كسى كه مأمور جمعآورى زكات بود و بر سلسله گمارده شده بود ممكن است ابن وائل باشد. و اللّه العالم اما اینكه او را از فرماندهان لشكر ابن زیاد به شمار آوردهاند- بنابر آنچه در «مسترشد» آمده است- كاملا بىاساس مینماید، چه اینكه او مسروق بن وائل حضرمى، از لشكریان كوفه است كه براى جنگ با حسین بن على علیهالسّلام در كربلا بسیج شده بودند. ابومخنف از عطاء بن سائب از عبدالجبار بن وائل حضرمى از برادرش مسروق بن وائل نقل كرده است كه گفت: «در صف اول سپاهى بودم كه براى نبرد با حسین به راه افتاده بود؛ با خود گفتم: اگر در صف اول باشم شاید سر حسین نصیب من گردد و بدین وسیله جایگاهى نزد عبیداللّه بن زیاد بیابم...». او زمان پیامبر صلّىاللّهعلیهواله را درك كرده بود و با گروهى از مردم حضرموت خدمت رسیده بود.
اما دفاع مسروق بن اجدع از عثمان شاید تنها به خاطر حفظ وحدت و عدم تفرقه بوده است نه اینكه به عثمان عقیدهاى داشته باشد؛ از این روست كه گفتهاند: او از ابوبكر، عمر، على، ابن مسعود و أبىّ بن كعب نقل روایت كرده، ولى از عثمان چیزى نقل نكرده است. نیز گرامى داشتن عایشه فقط به خاطر احترام پیامبر صلّىاللّهعلیهواله بوده است و گرنه خود یكى از معترضان بر عایشه به خاطر ناهمگونى موضعش نسبت به عثمان است. ابن سعد از اعمش از خیثمه از مسروق نقل كرده است: «عایشه به هنگام كشته شدن عثمان گفت: او را بسان جامهاى پاكیزه رها كردید، سپس او را پیش آوردید تا همچون گوسفندى ذبح كنید؛ آیا امكان نداشت این كارها پیش از این صورت میگرفت؟! مسروق به او گفت: این كرده توست؛ تو بودى كه به مردم نوشتى و آنان را علیه عثمان شوراندى!! ولى عایشه به گونهاى حالت گرفت كه گویى خود سبب نبوده است».
شگفت آنكه مامقانى، مسروق بن اجدع را یكبار به عنوان یكى از زهّاد هشتگانه آورده و او را نكوهش كرده است و در جاى دیگر از او به همدانى كوفى نام برده و از جمله بزرگان و فقها شمرده و او را توثیق كرده است. تسترى بر او اعتراض كرده كه این دو، یكى هستند، دلیلى براى فرق گذاشتن در شخصیت و توصیف او وجود ندارد.
وفات
خطیب بغدادى میگوید: «مسروق بن اجدع همدانى و ادعا شده كه كنیهاش ابوعایشه است به سال 63 در كوفه درگذشت، او در این هنگام 63 سال داشت»، ولى ابن اثیر بر آن است كه: «مسروق بن اجدع در سال 62 یا 63 در مصر وفات یافت» و چنان كه ابن حجر آورده است: «در سلسل وفات یافت». بدین ترتیب درباره جاى قبر او سه قول است كه قول اول صحیحتر به نظر میرسد[۱].
پانویس
- ↑ معرفت، محمدهادی، ج1، ص357-367
منابع مقاله
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش.