عماد خراسانی، سید عمادالدین
نام | عماد خراسانی |
---|---|
نامهای دیگر | برقعی، عمادالدین حسن
خراسانی، عماد عماد خراسانی، حسن عماد خراسانی، عمادالدین حسن عمادالدین حسن برقعی |
نام پدر | حسن |
متولد | 1300ش |
محل تولد | مشهد |
رحلت | 1382ش |
اساتید | |
برخی آثار | دیوان عماد خراسانی (نسخه جدید) |
کد مؤلف | AUTHORCODE14398AUTHORCODE |
عمادالدین حسن برقعی (1300-1382ش) یا مبرقعی، معروف به عماد خراسانی، از شاعران معاصر که در غزلسرایی توانایی ویژه داشته است. عماد متولد مشهد و از سادات برقعی آنجاست. او علاوه بر شاعری صدای خوش هم داشته و گاهی میخوانده است.
تولد و وفات
تولدش به سال شمسی 1299 ثبت شده اما حقیقت این است که در سال 1300ش در طوس (مشهد) خراسان به دنیا آمد. او در غزلی در سال 1340 درباره چهلسالگی خود چنین میگوید:
زنگ چل ساله آیینه ما گرچه بسی است | آتشی همدم ما کن که به یکدم ببرد |
و در مثنوی نظام خود به سال «مشمول» شدن یعنی رسیدن سن سربازی که در آن آبادی بیستسالگی بوده، در بیت
......سیصد و بیست که مشمول شدم | از قضا مفلس و بیپول شدم |
اشاره میکند.[۱]
عماد خراسانی در 28 بهمن سال 1382 دار فانی را وداع گفت.
خانواده
نام و نشان کامل او «عمادالدین حسن برقعی» یا «مبرقعی» است. مادرش به هنگام خوابی، میبیند چنانکه گویی امام علی بن ابیطالب(ع) به او میگوید: «این فرزند تو همنام پسر ماست» میپرسد: «کدام یک؟» آن حضرت پاسخ میدهند: «حسن! و این سکه هم رونمای اوست. بگیر!» میگیرد و بیدار میشود.[۲]
نسب او به موسی مبرقع پسر امام جواد(ع) میرسد. به همین دلیل است که خانواده او برقعی و مبرقعی لقب دارند. از تیره سادات برقعی در قم نیز ساکنند و در خراسان هم سلسله بزرگ و معروفی را تشکیل میدهند. عماد خراسانی، هم از طرف مادر سید است و هم از طرف پدر. از طرف پدر چنانکه گذشت از سادات برقعی رضوی هستند و مادرش از سادات حسینی است.[۳]
پدرش «سید محمدتقی معین دفتر» از صاحبمنصبان آستان قدس رضوی بود و مادرش بیبی «حرمت» از بانوان محترم خاندانش. اقوام عماد بهویژه از طرف مادری اهل ذوق و فضل و ادب بودند. پدرش نیز شعر میگفته و «معین» تخلص میکرده ولی اعتنایی به جمع اشعارش نداشته و از روی تفنن شعر میگفته است. همچنین صدای خوشی داشته است.[۴] عماد در سهسالگی مادر و در ششسالگی پدرش را از دست داد و پرورشش به عهده پدربزرگ (سید محمد اقتدار التولیه) و مادربزرگش (بیبی زهرا ملقب به بیبی عالم) از طرف مادری، افتاد. اقتدار التولیه هم در سیزدهسالگی عماد، از دنیا رفت و عماد پیش بیبی عالم ماند.[۵] بیبی عالم، او را «آق عماد» صدا میزده است. عماد، در 29 سالگی مادربزرگش را هم از دست داد و این مصیبت برایش سخت دردناک بود. او در شعر «قصههای ناتمام» جایی که از مادر سخن میگوید، منظورش همین مادربزرگش، بیبی عالم است.[۶]
عماد یک برادر و دو خواهر دارد که پدرشان یکی است ولی از طرف مادری با هم متفاوتند.[۷]
او، یک مرتبه ازدواج کرد و زنش هشت ماه پس از ازدواج از دنیا رفت. از عماد فرزندی بهجا نمانده است.[۸]
محل زندگی، سفرها
او به خارج از ایران سفر نکرد. ولی در داخل ایران گشتوگذارها داشت و رد این گذارها گاه، در اشعارش مشهود است. او از سال 1331ش از مشهد بهقصد سکونت به تهران رفت و در آن شهر ساکن شد.[۹] محل زندگی او در محلهای به نام خرابات در خیابان شهباز بود. او در بیتی دراینباره چنین میگوید:
[۱۰]مرا به کوی «خرابات» خانهای باشد | مگر حشر کشد این کاخ مرمرم گیرد! |
شروع شعر و تخلص شعری
خود عماد در اوایل، چند صباحی به «شاهین» تخلص گرفته بود ولی بعدها تخلص «عماد» را برای خود برگزید که جزئی از نامش هم هست. اخوان ثالث نقل میکند که عماد در اوایل، گاهی شعرِ خود را اینجا و آنجا میخواند و مثل کمالالدین اسعد، پروین اعتصامی و ملکالشعرای بهار و بعضی دیگر بر او تهمت میزدند که شعر دیگران (مثلاً پدرش) را به نام خودش میخواند، زیرا باورشان نمیشد که بچهای به آن سن (عماد از نهسالگی شروع به گفتن شعر کرده است) بتواند شعر بهنجار و روان و لطیف بسراید. عماد در محافل دوستانه یکی از داییهایش چند باری امتحان داد و بدیههگویی کرد تا توانست این تهمت را از خود بزداید.[۱۱]
نخستین مشوق عماد به شعر و ادب جد مادریش بیبی عالم و یکی از داییهایش یعنی سید حسنعلی تقوی، بود که عماد را بسیار دوست داشت و به پرورش ذوق ادبی او بسیار اعتنا میکرد. او برای تشویق عماد در محافل دوستان از عماد شعر میطلبید.[۱۲]
ابیات و قوالب سرایش
مهدی اخوان ثالث در مقدمه دیوان عماد خراسانی مینویسد: آثار عماد خراسانی در حدود سی هزار بیت شعر فارسی است که در اقسام قوالب متداول از قصیده و غزل و مثنوی و قطعه و انواع مسمطات ترکیبی و از این قبیل سروده، گاهی گرایشی هم به بعضی از ملایمات نو دارد اما اهم و اغلب آثار دلنشین و بدیع او در همان چند نوع مذکور، مخصوصاًً مثنوی و مسمطات ترکیبی و بالأخص غزل است که حاوی لطیفترین و بهترین اشعار اوست. عماد گرچه بعضی نوشتهها و یادداشتهای منثور (از جمله داستانی بالنسبه مفصل به نام «توری») هم دارد اما ندیدم و نشنیدم از او که در این زمینه تفوه و تنفسی داشته باشد.
اگر شعر را در معنی حقیقیاش بهجای آوریم (نهفقط فن و صنعتگری و مهارت در تمشیت امر وزن و قافیه و کلمات) بیشک عماد در غزلسرایی از شعرای برجسته و طراز اول معاصر است و در قیاسی وسیعتر اصلاً سخن او از این و آن متمایز است بهخوبی میتوان فرق گذاشت بین غزل او و دیگران.[۱۳] اخوان ثالث درباره عماد میگوید: عماد در بارگاه غزل از صدرنشینان است.[۱۴]
تأثیر از شعرای گذشته
«عماد از شعرای گذشته بنا به کشش و ذوق و هماهنگی روحی، مأنوس با خداوندان غزل و غنا و رندی و قلندری است و از جمله با سعدی و خاصه حافظ و بالأخص مولوی و خیام الفتی بسیار دارد. بیشتر شعرهای حافظ و خیام را در حافظه گرفته اما اعتقادش به خیام و مولوی از این لحاظ که یکتا و یگانهاند و تلون معنی ندارند بیش از همه است. البته با شعر دیگران نیز آشناست».[۱۵] «علاقه او به مولوی و ازین قبیل بزرگان شعر صوفیانه، فقط به خاطر شور و شعر و خیالات و بیان شاعرانه ایشان است نه ازین رهگذر که تعلقات صوفیانه داشته باشد، زیرا او از حیث معنی بیشتر در دنیای خیام و حافظ است، یعنی رندی و شیدایی و قلندری».[۱۶]
پانویس
منابع مقاله
اخوان ثالث، مهدی، دیوان عماد خراسانی، تألیف عماد خراسانی، انتشارات نگاه، تهران، 1385ش.