دیوان رفعت سمنانی
دیوان رفعت سمنانی | |
---|---|
پدیدآوران | نوحيان، نصرت (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | ديوان رفعت سمناني |
ناشر | مطبوعاتي نيکپو |
مکان نشر | ايران - تهران |
موضوع | شعر فارسی - قرن 13ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PIR 7036 /د9 |
دیوان رفعت سمنانی، سروده حاجی محمدصادق، معروف به رفعت سمنانی است. آنچه در این کتاب گردآوری شده، مجموعه سرودههای این شاعر توانمند است در قالب غزلیات، مسمطات، ترکیببندها، ترجیعبندها، مخمسها، قصاید و مثنوی، در موضوعات گوناگون اجتماعی و اخلاقی و سایر موضوعات دیگر، که از جمله آنها سرودههای بسیاری است در باب ارادت به امیرالمؤمنین علی(ع) و خاندان عصمت و طهارت(ع). این مجموعه گرانسنگ به اهتمام نصرتالله نوحیان (نوح) جمعآوری شده است.
ساختار
کتاب، دارای یک مقدمه از نصرتالله نوحیان (نوح) است. پس از مقدمه یک خطبه بینقطه ذکر گردیده است و بخش اصلی کتاب در هفت فصل مجزا مطرح شده است.
گزارش محتوا
حاجی محمدصادق رفعت سمنانی را که از شاعران صوفیمسلک ایران است، بیشتر با غزل معروفش:
شب شمع یکطرف رخ جانانه یکطرف | من یکطرف در آتش و پروانه یکطرف | |
افکنده بهر صید دل من ز زلف خال | دام بلا ز یکطرف و دانه یکطرف | |
از عشق او به گریه و در خنده روز و شب | عاقل ز یکطرف دل دیوانه یکطرف |
میشناسند.
غزلیات و قصائد رفعت سمنانی، از لحاظ اتقان علمی و ادبی از جایگاه بالایی برخوردار است تا جایی که برخی از آثار وی، با آثار بزرگترین شعرای پارسیزبان پهلو میزند. درست است که رفعت در زمان و مکانی زندگی میکرد که شعر فارسی دوران رکود خود را میگذراند و شعرای معاصر او نیز جز مداحی و دنبالهروی و استقبال آثار قدما کاری نداشتند و رفعت هم از این قاعده مستثنی نبود، اما با تمام این احوال، رفعت مخصوصا در غزلیات، شخصیت خود را به خواننده میقبولاند. گاهی مضامین و صنایع شعری را چنان بجا و بهموقع میآورد که خواننده از روانی و سلاست شعر، صنعت را فراموش میکند:
حال طوفاندیدگان غرقه غم را چه داند | آنکه از دریا و از دلبر نخواهد جز کناری | |
دل ز خود میبری و آب ز آیینه اگر | روی را با رخ آیینه مقابل داری | |
دولت جاوید ما چیست؟ قد افراختن | در بر تیغ کجش راست سر انداختن | |
چشم بهجز مهر او از همه کس دوختن | سینه بهجز یاد او از همه پرداختن |
و گاهی نیز در مسمطات به استقبال منوچهری دامغانی میرود و طبیعت را با تمام زیباییهایش توصیف میکند. هرچند مسمطات رفعت بیشتر عرفانی است، لکن بازهم میتوان در آنها عالیترین توصیف طبیعت را دید:
بر سرو قد سبزخطان شمس و قمر بین | در گلشن رخسار بتان سنبل تر بین | |
در کوثر لعل صنمان لعل و گهر بین | بستان بستان شوخی در سحر نظر بین | |
خرمن خرمن عنبر افشانده ز سر بین | گر لاله به خرمن بری و مشک به خروار | |
صحن چمن امروز به از سطح جنان است | بس حوری و بس غلمان در سبزه روان است[۱] |
....
رفعت به علی بن ابیطالب علی(ع) و خاندان او ارادتی خاص میورزید و ازاینروی قسمتی بزرگ از دیوان او حاوی اشعار و علی الخصوص مسمّطهای شیوایی در مدح آن بزرگواران است، از جمله قصیدههای وی در این باب است:
چون حسین بن علی باید که جان خویش را | در زمین کربلا بذل ره جانان کند | |
ز اکبر و اصغر بپوشد چشم و چون عباس را | در منای عشقبازی تشنهلب قربان کند | |
سیّد سجّاد باید تا تمام حال خویش | وقف روز و شب به راه طاعت یزدان کند | |
یادم آمد شرح حالی زان امام حقپرست | ترسم ار گویم جهان را سربهسر ویران کند | |
بعد قتل خامس آل عبا چون ابن سعد | خواست تا غارت خیام مظهر سبحان کند | |
اهل بیت مصطفی حیران که آیا آن لعین | بعد قتل شه چه حکمی از پی ایشان کند[۲] |
.
همچنین مسمطاتی در باب ارادت وی به خاندان عصمت و طهارت وارد شده است، همچون:
ساقی باقی دین، هستی و سقای حسین | نشئهبخش می، از خم تولای حسین | |
قالب و قلب، دل و روح دلارای حسین | سرو بستان علی، لاله سیمای حسین | |
سرّ الا اللهی و آیت کبرای حسین | یکّهتاز صف میدان وفا، شیر ژیان | |
اولین معنی سردفتر دیوان وفا | دومین آینه صورت تصویر عطا | |
آیت اعظم و سالار و سپهدار حیا | پرچم رایت اقبال و علمدار رجا | |
پشت و پیشانی و قلب دل شاه شهدا | پیشتاز سپه عشق شه تشنهلبان[۳] |
.
از جمله مثنویهای رفعت در مورد اولین زائر امام حسین(ع)، جابر بن عبدالله انصاری است که اینگونه سروده است:
هست مروی که پس از قتل شه تشنهلبان | این خبر گوشزد آمد به همه [اهل] جهان | |
آنکه اول بهسوی قبر حسین روی نمود | شیعیان! جابر عبداللّه انصاری بود | |
زد به سر، خون ز بصر ریخت پس آن پیرِ گرام | با ادب گفت که ای شاه بهخونخفته سلام | |
تا سه نوبت چو از آن قبر جوابی نشنید | کرد از زندگی خود به جهان قطع امید | |
بعد از آن گفت که ای غرقه به خون، حق داری | که ندادی تو جوابی به من از غمخواری | |
ز آنکه در شام بود رأس تو در بزم یزید | هست در کرببلا جسم تو ای شاه شهید[۴] |
.
رفعت علاوه بر دیوان، مثنویهایی نیز ساخته؛ یکی از آنها که در دست است، داستان یوسف و زلیخاست که در حدود شش هزار بیت است که در آن علاوه بر داستانسرایی، به تأویل و تفسیر سوره یوسف نیز پرداخته است و در آن داستانهای جداگانهای را به رشته نظم کشیده است:
الهی آتش عشقی برافروز | بنای هستیم را پاک برسوز | |
اگرچه حال میسوزم ولیکن | بزن بر آتشم از لطف دامن | |
بنای هستیم زیر و زبر کن | شرار عاشقی را شعلهور کن | |
عزیزان عاشقم پوشیده تا کی؟ | نوای عاشقی زد یار در نی[۵] |
.
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در انتهای کتاب ذکر گردیده است. در پاورقیها آدرس و توضیح برخی مطالب ذکر شده است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.