تاریخ فلسفه در اسلام

    از ویکی‌نور
    ‏تاریخ فلسفه در اسلام
    تاریخ فلسفه در اسلام
    پدیدآورانشريف، ميان محمد (نويسنده) پورجوادی، نصرالله (گردآورنده)
    عنوان‌های دیگرتاريخ فلسفه در اسلام
    ناشرمرکز نشر دانشگاهي
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشرمجلد1: 1362ش,

    مجلد2: 1365ش,

    مجلد3: 1367ش,

    مجلد4: 1370ش,
    موضوعفلسفه اسلامي - تاريخ فيلسوفان - مقاله‏‎ها و خطابه‏‎ها
    زبانفارسی
    تعداد جلد4
    کد کنگره
    ‏‏BBR‎‏ ‎‏18‎‏ ‎‏/‎‏ش‎‏4‎‏ت‎‏2

    تاریخ فلسفه در اسلام، که نام اصلی آن A History 0f Muslim Philosophy (تاریخی از فلسفه اسلامی) است، در واقع مجموعه هشتاد‎وسه فصل یا مقاله است که به قلم بیش از پنجاه تن از نویسندگان و مورخان معاصر نوشته شده است. این نویسندگان اکثراً مسلمانند و مورخان غیر مسلمانی هم که در نوشتن پاره‎ای از فصول آن دست داشته‎اند، گرچه عقاید و دیدگاه‎هایشان همگی مورد قبول همه مسلمانان نیست، از تعصبات و تنگ‎نظری‎های پاره‎ای از مورخان غربی به‎دورند. بنابراین، نظرگاه این کتاب بیش از سایر تاریخ‎های فلسفه می‎تواند نزد مسلمانان قابل قبول باشد و این از پرتو همت گردآورنده این اثر و محقق بزرگ پاکستانی میر محمد شریف است.[۱]‎.

    تهیه و گردآوری ترجمه فارسی زیر نظر نصرالله پورجوادی انجام شده است.

    ساختار

    در ابتدای کتاب پیشگفتاری به قلم نصرالله پورجوادی ذکر شده است. در این اثر چهار جلدی، 81 مقاله در هشت باب ارائه شده است. مقالات هر باب نیز در ضمن بخش‎هایی آمده است.

    گزارش محتوا

    مترجم کتاب در مقدمه، با نگاهی اجمالی به تاریخ‎ فلسفه غرب و رابطه آن با تاریخ فلسفه اسلامی می‎نویسد: «نظرگاه حاکم در همه این تاریخ‎ها این است که تاریخ فلسفه، تاریخ فلسفه غرب است و فلسفه‎های غیر اروپایی، من جمله فلسفه اسلامی، چیزی جز مرحله‎ای از مراحل سیر تفکر فلسفی غرب نیست»[۲]‎.

    یکی از مهم‎ترین امتیازهای این اثر بر سایر تاریخ‎های فلسفه اسلامی که تاکنون تألیف شده است، وسعت دامنه تاریخی آن است. فصولی که مورخان فلسفه غربی در باب فلسفه اسلامی در کتاب‎های خود نوشته‎اند و همچنین بیشتر کتاب‎های مستقلی که در این‎باره تألیف شده است، دارای یک نقص عمده است و آن محدودیت تاریخی‎ای است که برای فلسفه اسلامی قائل شده‎اند. اروپائیان ازآنجاکه فلسفه اسلامی را به‎عنوان فصلی از تاریخ فلسفه غرب در قرون وسطی تلقی می‎کردند و بیشتر با متفکرانی که آثارشان در قرون وسطی به زبان لاتین ترجمه شده بود، آشنایی داشتند، نظری جامع و کامل نسبت به دامنه وسیع فلسفه و حکمت اسلامی نداشتند، ولذا تاریخ فلسفه اسلامی نزد ایشان با مرگ ابن رشد خاتمه می‎یافت و حداکثر قدمی که پس از ابن رشد برمی‎داشتند، بررسی آراء و عقاید ابن خلدون بود. این مطلب را حتی در کتاب‎های مستقلی که در این باب تألیف شده است می‎توان مشاهده کرد؛ مثلاً در کتاب دی‎بور این محدودیت کاملاً مشهود است. حتی اثر مورخان عرب، حنا الفاخوری و خلیل الجر نیز از این نقص عمده برکنار نیست[۳]‎.

    کسانی که با سیر فلسفه در اسلام، به‎خصوص در جهان شیعه آشنایی بیشتری‎ دارند‎ می‎دانند‎ که‎ فلسفه‎ و حکمت اسـلامی پس‎ از‎ ابن رشد و ابن خلدون به حیات پربار خود همچنان ادامه داد؛ به‎طوری‎کـه ایـن فلسفه حتی‎‎ تا‎ امروز‎ در ایران تداوم یـافته اسـت. کـتاب‎ حاضر این تداوم را تا حدودی نشان داده است. فصولی که در این‎ کتاب درباره جـلال‎الدیـن دوانی، خواجه نصیر طوسی، مـکتب اصـفهانی، ملاصدرا و بـالاخره‎ حـاجی مـلا هادی سبزواری آمده است‎ نقصی را که در سـایر تـاریخ‎های فلسفه اسلامی‎ وجود داشته، برطرف نموده است.[۴]‎.


    انتساب فلسفه به عرب، مطلب ناصواب دیگری است که در پیشگفتار کتاب درباره آن می‎خوانیم: «مـتأسفانه این فکر غلط در میان محققان تنگ‎نظر عرب نیز راه یافته؛ چنان‎که مثلاً حنا الفاخوری و خلیل الجر نیز تاریخ فلسفه خود را «عربی» خوانده‎اند. شکی نیست که حکما و فلاسفه و متکلمان و عرفایی که در عالم اسلام ظهور کرده‎اند، همگی از خوان پربرکت اسلام و وحی محمدی قوت خورده‎اند و زبان اول اسلام نیز عربی بوده است. ولیکن اطلاق عنوان عربیت به این فلسفه که یک مفهوم نژادی و ملی است جز کوته‎نظری و احیاناً غرض‎ورزی چیزی نیست. خوشبختانه پرده این پندار در سی سال اخیر توسط پاره‎ای از محققان به‎خصوص متفکر فرانسوی هانری کربن دریده شده و امروزه کلمه «عربی» بالنسبه جای خود را به «اسلامی» داده است. استاد شریف با انتخاب عنوان تاریخ فلسفه اسلامی و بررسی سیر فلسفه و معارف اسلامی از این دیدگاه، خود را از اشتباه و تنگ‎نظری‎ای که نزد اروپائیان و حتی پاره‎ای از محققان عرب مرسوم بوده برحذر داشته است. نتیجه این کار وسعت دامنه تاریخی و تنوعی است که کتاب او پیدا کرده است.[۵]‎.

    اما در کنار این جنبه‎های مثبت، جنبه‎های منفی هم در این کتاب هست. با وجود تنوع فصول کتاب، جای فصول دیگری نیز در این کتاب خالی است. در بخش کلام جا دارد که فصل کاملی درباره کلام شیعی به‎خصوص شیعه اثناعشری و سیر آن در طول تاریخ گنجانده شود. بخش تصوف کتاب هم ناقص است. از مشایخ ایرانی به‎خصوص در مکتب خراسان در قرن‎های پنجم و ششم و احوال و آراء بزرگانی چون ابوسعید ابوالخیر، علی هجویری... و همچنین شعرای مهمی چون سنائی و عطار ذکری به میان نیامده است؛ درصورتی‎که در تاریخ تصوف اهمیت هیچ‎یک از این مشایخ از عبدالقادر گیلانی و شهاب‎الدین عمر سهروردی که یک فصل کامل به شرح احوال آنها و عقایدشان اختصاص یافته است کمتر نیست. حتی در میان صوفیان عرب‎زبان، از شخصی چون ابن فارض هم غفلت شده است. در فلسفه عملی نیز این کتاب ضعیف است و راجع به اصول فقه و تاریخ آن بحثی نشده است. از فلسفه تعلیم و تربیت نیز به‎کلی غفلت شده است.[۶]‎.

    یکی دیگر از نقص‎های عمده این کتاب یکدست نبودن مقالات آن از حیث علمی است. مقالات این کتاب توسط نویسندگان متعدد تألیف شده که پاره‎ای از ایشان در موضوع خود صاحب‎نظر و متخصصند، ولیکن تعدادی از آنها هم توسط نویسندگان غیر متخصص تهیه شده و کیفیت علمی آنها نازل است. بنابراین، نه‎تنها در صحت مطالب و سلامت دیدگاه نویسندگان نمی‎توان مطمئن بود، بلکه حتی در استحکام مطالب و اتقان علمی آنها نیز جای تردید وجود دارد و این نقصی است که جبران آن به‎آسانی ممکن نیست[۷]‎.

    با همه این احوال، کتاب حاضر من حیث‎المجموع به دلیل امتیازهای بارزی که بر سایر تاریخ‎های فلسفه اسلامی دارد، اثری است که نمی‎توان از آن گذشت و ترجمه فارسی آن می‎تواند کمک مؤثری در شناخت تاریخ پربار فرهنگ اسلامی به محققان ایرانی کند[۸]‎.

    مجلد اول، گذشته از مقالاتی درباره تفکر فلسفی پیش از اسلام در میان مردم هند و چین و ایران و یونان و اسکندریه و عرب جاهلیت، مشتمل است بر فصولی در باب تعالیم فلسفی و اخلاقی و اقتصادی و سیاسی قرآن و معرفی نهضت‎های کلامی - ‎فلسفی و عرفانی و افکار و آراء فلاسفه نخستین از کندی و رازی و فاربی گرفته تا ابن مسکویه و ابن سینا و ابن باجه و ابن طفیل و ابن رشد و خواجه نصیرالدین طوسی[۹]‎.

    مجلد دوم با بحث در اندیشه‎های غزالی و فخرالدین رازی در زمینه‎های مابعدالطبیعه، فلسفه، کلام، تصوف و اخلاق آغاز می‎شود و با بررسی تفکر سیاسی در صدر اسلام و سپس در نزد متفکران و متکلمان مذاهب تشیع و تسنن ادامه می‎یابد. پس از اشاره کوتاه به سقوط بغداد و علل و عوامل آن، به آراء کلامی - فلسفی ابن تیمیه و تصوف جلال‎الدین رومی و شیخ احمد سرهندی و فلسفه جلال الدین دوانی و ابن خلدون می‎پردازد. آنگاه آراء حکمای بزرگ مکتب اصفهان، از جمله ملاصدرا و شیخ بهاءالدین عاملی و میرداماد را مورد بررسی قرار می‎دهد و بالاخره با بررسی فلسفه سیاسی ابن خلدون پایان می‎یابد[۱۰]‎.

    مجلد سوم نیز بیست فصل را در بر می‎گیرد. در این مجلد است که کتاب از بحث در فلسفه و کلام و علوم قرآنی فراتر می‎رود و به معرفی دیگر دانش‎هایی می‎پردازد که هریک به‎نوبه خود جلوه‎گاهی از تفکر متحول اسلامی است. زبان و ادبیات فارسی و عربی و ترکی، هنرهای زیبا شامل معماری و نقاشی و موسیقی و هنرهای کوچک، بررسی‎های اجتماعی مشتمل بر تاریخ‎نگاری و فقه و علوم شامل جغرافیا و ریاضیات و نجوم و فیزیک و کانی‎شناسی و شیمی و تاریخ طبیعی و طب، مباحث عمده این مجلد است. در معرفی این دانش‎ها به تاریخ تحول و شرایط اوج و حضیض آنها نظر افکنده شده و آثاری که در زمینه آنها در پرتو تفکر اسلامی و به سائقه شور و جذبه دینی پدید آمده، مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شده است که این دانش‎ها تا کجا از مرزهای سرزمین‎های اسلامی فراتر رفته و تا چه مایه در تحول فرهنگ و تمدن دیگر ملت‎ها تأثیر داشته است.[۱۱]‎.

    مجلد چهارم که شامل چهارده فصل است عمدتاً به بحث در نهضت تجدید حیات عالم اسلامی که پس از یک وقفه انحطاط در جوامع مسلمانان جهان پدید آمد، اختصاص دارد. در این مجلد از نهضت جمال‎الدین افغانی و دیگر جنبش‎های دینی در آفریقای شمالی و مصر و ترکیه و ایران و اندونزی سخن به میان می‎آید که هدف همه آنها بیدار کردن امت اسلامی و تحقق بخشیدن به همبستگی و وحدت کشورهای اسلامی و مبارزه با سلطه کشورهای اروپایی است.[۱۲]‎.

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب هر جلد در ابتدای آن ذکر شده است. یادداشت‎ها و کتابنامه هر مقاله نیز در انتهای آن آمده است.

    پانویس

    1. ر.ک: پیشگفتار، ج1، دومین صفحه
    2. ر.ک: همان
    3. ر.ک: همان، سومین صفحه
    4. ر.ک: فغفوری، محمد، ص20-19؛ همان
    5. ر.ک: همان، چهارمین صفحه
    6. ر.ک: همان، چهارمین و پنجمین صفحه
    7. ر.ک: همان، پنجمین صفحه
    8. ر.ک: همان
    9. ر.ک: یادداشت ناشر، ج3، صفحه هفت
    10. ر.ک: همان، صفحه هشت
    11. ر.ک: همان
    12. ر.ک: همان

    منابع مقاله

    1. پیشگفتار و یادداشت ناشر.
    2. فغفوری، محمد، «فلسفه در قلمرو اسلام»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: فروغ اندیشه، تابستان و پاییز 1382، شماره 4 و 5، صفحه 14 تا 21.

    وابسته‌ها