بلوهر و بوذاسف
بلوهر و بوذاسف | |
---|---|
پدیدآوران | میرعابدینی، ابوطالب (محقق)
ابنبابویه، محمد بن علی (نويسنده) مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی (مترجم) |
عنوانهای دیگر | اکمال الدین و اتمام النعمه. فارسی. برگزیده. بلوهر و بوذاسف عین الحیوه. برگزیده. بلوهر و بوذاسف |
ناشر | امير کبير |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1376 ش |
چاپ | 2 |
موضوع | بودا و بودیسم - داستان بودا، 563؟ - 483؟ق. م. - داستان |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BQ 860 /ب8ب8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
بلوهر و بوذاسف، نام داستانى است كه در کتاب « كمالالدين و تمام النعمة» شيخ صدوق، به زبان عربى آمده است و علامه محمدباقر مجلسى، آن را به زبان فارسى ترجمه نموده و آقاى دكتر سيد ابوطالب ميرعابدينى در اين كتاب به تحقيق و بررسى و ذكر اين حكايت پرداخته است.
ساختار
در ابتدا، مقدمهاى از محقق كتاب، ذكر شده و سپس به ذكر زندگى بودا، دين بودا، بودا در فرهنگ اسلامى، بلوهر و بوذاسف، نسخههاى خطى و چاپى اين اثر و در ادامه، به قصه بلوهر و بوذاسف پرداخته شده است.
گزارش محتوا
داستان «بلوهر و بوداسف» در سده دوم پيش از ميلاد، به زبان سانسكريت به نگارش درآمده و در عهد خسرو انوشيروان، از سانسكريت به پهلوى ترجمه شده و ظاهراً ابن مقفع آن را به عربى برگردانيده و گفته مىشود كه «ابان لاحقى» نيز آن را به شعر عربى درآورده است.
بههرحال نسخه عربى موجود آن، همان است كه شيخ صدوق، محدث مشهور سده چهارم هجرى قمرى، با عنوان «بلوهر و بوداسف» در كتاب «كمالالدين و اتمام النعمة» به شيوه راويان اماميه با چند واسطه از حضرت امام سجاد نقل كرده است.[۱]
اين متن را علامه محمدباقر مجلسى در جلد هفدهم «بحار الانوار» نقل كرده و در كتاب مشهور خود، «عين الحيات»، آن را به زبان فارسى درآورده است.
«ظاهراً اصل اين كتاب بايستى در اوايل دوران ساسانى به ايران آمده و توسط مانويان به زبان پهلوى ترجمه شده باشد. ترجمه پهلوى آن كه در ايران نگارش يافته، مبنى بر شرح زندگى بودا و سير و سلوك او براى كشف حقيقت بوده است و بسيارى از نكات و قصهها و حكايات موجود در اين داستان، در اندرزنامههاى پهلوى تكرار شده است. اين ترجمه، سپس به دست مؤلفى مسيحى، تبديل شكل داده و به قالب دين مسيح ريخته شده... و بعدها از زبان پهلوى به سريانى و عربى و از سريانى به زبان گرجى و يونانى ترجمه شد...
بايد دانست كه كتاب «بوذاسف و بلوهر» عربى و فارسى قالبريزى تازه اسلامى همين قصه مسيحى است. كلمه «يوذاسف» و «بوذاسف» ظاهراً تصحيف «بوداسف» است كه در داستانها نام اصلى بودا پيش از بعثت اوست».[۲]
گفته مىشود كه «عنصرى»، شاعر ايرانى سده پنجم هجرى قمرى، اين داستان را به شكل مثنوى سروده است.
اساس كتاب «بلوهر و بوذاسف»، از تاريخ زندگى «گوتاما سيدارتا» كه بودا باشد، گرفته شده و لفظ بوذاسف و يوذاسف و بوداسف تصحيف بوداراف يا بوداساتوا (به معنى بوداى آينده يا آنكه روشن خواهد شد) مىباشد و «بوداساتوا» از القاب معمولى بودا قبل از بوداشدن اوست و بلوهر شايد همان بلهرا است كه جغرافىنويسان عرب، او را بزرگترين پادشاه هند مىخوانند.
به موجب روايت صدوق، پادشاهى عياش و شهوتپرست در هندوستان فرمانروايى مىكرد كه همه فرزندان او دختر بودند. پس از سالها، صاحب پسرى شد به نام بوذاسف كه در حسن و جمال، بىمانند بود. دانشمندى، پيشگويى كرد كه وى پيشواى اهل دين خواهد شد، اما پدرش كه با دينباوران مخالف بود، كوشيد تا وى سخنى از عبادت و دين و جهان ديگر نشنود و با بيمارى و پيرى و مرگ روبهرو نشود تا به دين و دينداران نگرود؛ ازاينرو شهرى را از براى يوذاسف خالى كرد و او را با جمعى از خدمتگزاران در آن شهر جاى داد، ولى او علىرغم خواست پدر، از حصارى كه گردش كشيده بودند، بيرون آمد و از آميختگى زندگى با رنجها و ناپايدارى آن آگاه شد. سرانجام، پارسايى خردمند به نام بلوهر، او را به آيين خود جذب كرد و او پنهان از پدر و به راهنمايى و تعليم فرشتگان، از تاج و تخت چشم پوشيد و سفرى دور و دراز در پيش گرفت تا به صحرايى رسيد و چون ميوه درخت عظيمى را چشيد، از تمامى ميوهها شيرينتر يافت و درخت را نشانهاى از بشارت نبوت دانست. خداوند، احوال عالم ارواح، عالم ابدان، قيامت و احوال امور آينده را بر او ظاهر گرداند، پس به دعوت و هدايت مردم پرداخت و به اين منظور سفرهاى بسيار كرد و در لحظات پايانى زندگى نيز يكى از شاگردان نزدیک خود به نام «يابد» را به دل نبستن به زندگى مادى و ملازمت حق برانگيخت.
از بسيارى تعبيرات موجود در اين روايت مىتوان دريافت كه يوذاسف در نظر صدوق و همه كسانى كه آن را پذيرفته و ترويج كردهاند، مقام نبوت داشته است؛ چنانكه مجلسى، ذيل روايتى كه در آن امام على(ع) به «بوداسكفت» تشبيه شده، آورده است: «و گفتهاند كه آن، نام شاهزادهاى است كه بلوهر به سراغ وى آمد و پيامبر شد» و نيز نبوت بودا را تصديق كرده و محمدحسين آل کاشفالغطاء او را با عنوان «النبى الهندى» ياد كرده و برخى مانند فريد وجدى، نبوت بودا را بعيد ندانستهاند.
اما دليل صدوق براى آوردن اين داستان آن بوده كه روشن شود غيبت و اختفا و استتار اهل ايمان در هنگام غلبه ستمگران و دشمنان دين و انتظار فرج، تنها در اعتقادات شيعه وجود نداشته، بلكه در زندگى بسيارى از پيامبران و صالحان، از جمله عابدانى كه در حوزه حكومت پدر بوداسف مىزيستند، سابقه داشته است. علامه مجلسى نيز اين داستان را ستوده است.
مجلسى روايت صدوق را در «عين الحيات» خود به فارسى ساده و روانى ترجمه كرده و به جاى آنكه مانند صدوق از اين داستان در يك مبحث كلامى و اعتقادى استفاده كند، به پندهاى اخلاقى آن توجه كرده و آن را مشتمل بر حكم شريفه انبيا(ع) و مواعظ لطيفه حكما دانسته است. اين ترجمه، بارها در ضمن «عين الحيات» يا به صورت رساله جداگانه، رونويسى يا چاپ و منتشر شده و سيد قريش حسينى از علماى شيعى سده سيزدهم نيز در كتاب «حيات الابرار» خود آن را آورده است.[۳]
داستان زندگى بوداسف، در ايران و سپس در جهان اسلام، سرمشق بعضى از بزرگزادگان شد، از جمله وليعهد يكى از شاهان اشكانى و افرادى از شاهزادگان و ناموران اين خاندان، بوداصفت، مناصب دنيوى و وابستگىهاى مادى را رها كردند و سالهاى طولانى به زهد و رياضت و عبادت و سفر در طلب حقيقت پرداختند و در نشر و ترويج آيين بودايى در چين و ديگر جاها و تعليم و ترجمه متون آن، از جمله به زبان چينى، اهتمام نمودند .[۴]
وضعيت كتاب
روايت مفصل صدوق را مجلسى نيز بهتمامى در «بحار الانوار» نقل كرده است و سيد مصطفى نقوى (متوفى 1323) و سيدهاشم ميلانى (از معاصران) هم در دو ترجمه «عين الحيات» مجلسى به عربى، تمام اين داستان را از روى آن كتاب به عربى برگرداندهاند .[۵]
حسن بن نوح هندى بهروچى(متوفى 973)، از دانشمندان اسماعيليه در روزگار داعى حسن بن ادريس، در جلد سوم «الازهار و مجمع الانوار الملقوطة من بساتين الاسرار» تمثيلهايى را كه در كتاب «بلوهر و بوذاسف» در باب چگونگى همدستى مردم براى دشمنى با اهل حق آمده، ياد كرده است.
سيد محمد عيناثى، از علماى سده يازدهم و نبيره شهيد ثانى، نيز بخشى از كتاب خود، «آداب النفس» را به سرگذشت بلوهر و بوذاسف و پارهاى حكمتهاى مندرج در آن اختصاص داده است .[۶]
ظاهراً اين داستان در دوره سامانيان (261 - 390)، به فارسى ترجمه شده و نسخههايى از آن در ماوراءالنهر وجود داشته است.[۷]به نوشته برخى منابع، ترجمهاى منظوم از اين داستان به فارسى كهن فراهم آمده كه به گمان محققان از رودكى است و قطعهاى از آن به خط مانوى، مشتمل بر 27 بيت، در مجموعهاى خطى از نيمه اول سده چهارم / نيمه اول سده دهم، در برلن موجود است و نام دو قهرمان داستان بهصورت بيلوهر و بوديسف آمده و نشاندهنده تكامل اين داستان در آسياى ميانه و به يكى از زبانهاى دوره ميانه ايرانى است.
اين داستان، به زبانهاى ديگر نيز ترجمه شده است.
بسيارى ديگر از علماى شيعه نيز كه «كمالالدين» صدوق را ترجمه كردهاند و نيز كسانى كه مجلد هفدهم «بحار الانوار» را ترجمه كردهاند، همگى، اين داستان را از روى روايت صدوق بهصورت كامل ترجمه نمودهاند. برخى از فضلا و علماى شبه قاره، «عين الحيات» مجلسى را كه داستان بلوهر و بوذاسف، بخشى از آن است، به اردو ترجمه كردهاند.
افزون بر كسانى كه تمامى داستان بلوهر و بوداسف را ترجمه يا تحرير يا نقل كردهاند، بسيارى از عالمان و عارفان نيز تمثيلهاى مندرج در آن را در آثار خود آوردهاند.
پانویس
- ↑ مشكور، محمدجواد، نامه باستان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، ص405
- ↑ همان، ص405 - 406
- ↑ آقابزرگ طهرانى، ج 4، ص128، ج 17، ص91
- ↑ زرينكوب، 1357 ش، ص4 - 6؛ اوستا، ج 2، ص30 - 34
- ↑ آقابزرگ طهرانى، ج 21، ص240
- ↑ رجوع كنيد به ج 2، ص198 - 211
- ↑ زرينكوب، 1353 ش، ص142
منابع مقاله
متن و مقدمه كتاب.