مرآت المعاني

    از ویکی‌نور
    مرآت المعانی
    مرآت المعاني
    پدیدآورانجمالی دهلوی، حامد بن فضل‌الله (نويسنده) پورجوادی، نصرالله (مصحح)
    عنوان‌های دیگرسیر العارفین. برگزیده گزیده سیر العارفین
    ناشرحقيقت
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1384 ش
    چاپ1
    شابک964-7040-80-6
    موضوعشعر فارسی - قرن 10ق. عارفان - هند - سرگذشت‌نامه
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏PIR‎‏ ‎‏5912‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏4‎‏

    مرآت المعاني به انضمام گزيده «سير العارفين»، به زبان فارسى، از حامد جمالى دهلوى است. اولى، منظوم و از نوع تعريف‌نامه‌هايى است كه پاره‌اى از صوفيان، در باب تعريف الفاظ و اصطلاحات شعر صوفيانه پارسى، نظير زلف و روى، چشم و ابرو، خط و خال، مى و ميخانه و خرابات و... نوشته‌اند و دومى، منثور و اولياءنامه‌اى است همانند«تذكرة الاولياء»، در شرح حال برخى از مشايخ صوفيه.

    ساختار

    «مرآت المعانى»، به‌صورت مثنوى و شامل 890 بيت است.

    «سير العارفين»، در شرح حال 13 تن از مشايخ صوفيه نگاشته شده است و مؤلف، خود را در آن، گاه، «احقر الانام» و گاه، «درويش جمالى» مى‌خواند.

    گزارش محتوا

    در مثنوی «مرآت المعانى»، عمدتاًً الفاظى كه جنبه رمزى دارد و در زبان شعر صوفيانه به كار مى‌رود، تعريف شده است. جمالى، قبل از تعريف الفاظ مزبور، مطابق معمول، مقدماتى را طى چهار فصل تمهيد مى‌كند؛ ابتدا، در توحيد بارى تعالى و سپس در نعت پيامبر اكرم(ص) و در مدح شيخ سماءالدين كه پير و مرشد مصنف بوده است، پس از آن به بيان سبب تأليف اين اثر مى‌پردازد و مى‌گويد: دل او آيينه‌اى است كه اسرار لوح ازل در آن تابيده و منظور وى گشته است؛ به عبارت ديگر، صورت معشوق الهى كه نماينده حسن و جمال است، در اين آيينه منعكس شده است؛ در نتيجه، مردم كه خاطر جمالى را حسن‌انگيز ديده‌اند، از او درباره معانى اجزاى اين صورت كه عبارت از زلف و خد و خال و روى و موى و گيسو و چشم و ابرو و قد و ميان و دهن و خط و ساعد است، از وى سؤال كرده‌اند.

    اين يك دسته از الفاظى است كه جمالى درباره معانى رمزى آنها توضيح داده است.

    دسته دوم، الفاظى است كه به مى‌خانه و مى‌خوارى مربوط مى‌شود؛ از جمله ساقى و جام و مى و باده و شراب و مى‌فروش و رند و قلاش. دسته سوم، الفاظ مربوط به بت‌پرستى است؛ از جمله بت و بت‌خانه و زنار و كفر. دسته چهارم، الفاظى است كه به احوال و مقامات مربوط مى‌شود و جزو اصطلاحات كلاسيك تصوف است؛ از قبيل صبر و شكر و تسليم و رضا و سكر و صحو و قرب و بعد. در ضمن، درباره معانى پاره‌اى از اصطلاحات و تعابير صوفيانه ديگر، مانند شاهدبازى، شاهدپرستى، سلامت و ملامت و هم‌چنين بعضى از مسائل عرفانى، مانند برترى ولايت از نبوت، توضيح داده است. جمالى همه اين الفاظ و اصطلاحات را، «اصطلاح صوفيان» مى‌نامد.

    جمالى، روشى را كه براى بيان معناى هر لفظ و اصطلاح در پيش مى‌گيرد، اين است كه ارتباط آن را با الفاظ ديگر نيز ملحوظ مى‌كند؛ به عبارت ديگر، در مورد اعضاى صورت و بدن معشوق، هر عضوى را نه به تنهايى و استقلال، بلكه همراه با اعضاى ديگر و در يك مجموعه در نظر مى‌گيرد؛ همان‌گونه كه در واقع و نفس الامر چنين است؛ مثلاً در هنگام بيان معناى روى، نقش زلف و هم‌چنين اجزاى چهره؛ يعنى چشم و ابرو و خط و خال را نيز در نظر مى‌گيرد؛ حتى خود چشم را هم وقتى مى‌خواهد بررسى كند، پس از بيان معناى آن، به معناى مژگان و غمزه و حتى حالت‌هاى خواب و مستى كه به چشم، دست مى‌دهد، اشاره مى‌كند.

    نكته ديگرى كه در مورد روش جمالى براى بيان معانى اصطلاحات، به‌خصوص اسامى اعضاى بدن معشوق بايد بدان توجه كرد، اين است كه اين اعضاء در تعاريف جمالى جنبه ساكن ندارد، بلكه وى آنها را از لحاظ كارى كه انجام مى‌دهند نيز در نظر مى‌گيرد؛ مثلاً در تعريف دهان مى‌گويد كه سر خفى است، سپس صفت تنگى دهان را شرح مى‌دهد و مى‌گويد كه پاى انديشه در راه باريك دهان لنگ مى‌شود، پس از آن، كار دهان؛ يعنى سخن گفتن و خنديدن را شرح مى‌دهد و مى‌گويد كه دهان جايى است كه كلام حق از آن بيرون مى‌آيد و فعل ديگر دهان، خنديدن است و خنده، نشانه سر است كه در دهان، پنهان بوده است.

    براى درك بهتر معناى خنده، بايد معناى لب را هم شناخت. لب كه صفت آن شيرينى است، خود، جويى است از لطف خدا و آبى كه در اين جوى روان است، باغ جان را آبيارى مى‌كند و درختان و گياهان عالم جان را نشو و نما مى‌دهد و آنها را تازه مى‌گرداند. از لب كه جوى لطف است، نفس الرحمان بيرون مى‌آيد. نغمه‌اى از همين دم است كه چون در مريم دميدند، روح عيسى(ع) از آن پديد آمد، پس لب عيسى هم در اين عالم، خود، داراى همين خاصيت است و از بركت آن است كه مرده زنده مى‌شود.

    كار ديگر لب، بوسيدن است و بوسه ربودن از آن. چون لب دروازه دهان است، بوسه ربودن از آن، گشودن در دولت است و اين هم البته از لطف خداست. كار ديگر لب، خنديدن است و خنده، باز شدن در دهان و پيدا شدن دندان‌هاست كه خود نماينده گوهر اسرار است. اين خنده اگر به‌سوى عاشقان باشد، جان آزاده ايشان را بنده خويش مى‌گرداند.

    علاوه بر اينكه جمالى سعى كرده است، هر عضو اصلى را با اعضاى فرعى و حالت‌هاى آن عضو در نظر گيرد، تعداد اعضايى هم كه در اين مثنوى ذكر كرده است، از رسائل مشابه؛ مثلاً«گلشن راز» شبسترى و «مرآت عشاق» و «رشف الالحاظ فى كشف الالفاظ» بيشتر است.

    علاوه بر روى و اسامى وابسته بدان؛ يعنى زلف و خط و خال و چشم و ابرو و دهان و لب، ساعد و دست و انگشتان آن، قامت و سايه آن، پاى و انگشتان آن و ميان معشوق كه همچون موى باريك است، شرح داده شده است. در مورد الفاظ ديگرى كه در غزل صوفيانه پارسى به كار مى‌رود، مانند كفر و بت و بت‌خانه و مى و مى‌خانه و شراب و ساقى و... نيز اين حكم تا حدودى صادق است.

    «سير العارفين» كه مصحح آن را به كتاب ملحق نموده است، در واقع اولياءنامه‌اى است همانند«تذكرة الاولياء» فريدالدين عطار نيشابورى كه جمالى آن را در شرح احوال 13 تن از مشايخ صوفى هند، در حدود سال 940ق، نوشته است.

    اين كتاب، علاوه بر اطلاعات ارزش‌مند و گاه، دست اولى كه درباره وضع تصوف در اواخر قرن نهم و اوايل قرن دهم در اختيار ما مى‌گذارد، ما را با حالات و افكار و سفرهاى نويسنده به شهرهاى مختلف كشورهاى عربى و به‌خصوص شهرهاى ايران و هم‌چنين نثر پارسى نويسنده آشنا مى‌سازد.

    دوستان جمالى، در مسافرت‌هايى كه وى به مكه و شام و بين النهرين و ايران داشت، از وى درخواست كردند كه درباره اوليايى كه در اين سفرها ديده است، كتابى بنويسد، ولى او از انجام اين كار سر باز زد و در عوض، به نوشتن شرح حال تنى چند از مشايخ هند پرداخت. اين مشايخ عبارتند از: شيخ معين‌الدين چشتى، بهاءالدين زكريا ملتانى، قطب‌الدين بختيار كاكى، فريدالدين گنج شكر، صدرالدين عارف، نظام‌الدين اولياء، ركن‌الدين ابوالفتح ملتانى، نجيب‌الدين متوكل، حميدالدين ناگورى، جلال‌الدين تبريزى، نصيرالدين محمود چراغ دهلوى، جلال‌الدين مخدوم جهانيان، شيخ سماءالدين كنبوه. در ضمن شرح حال اين مشايخ، از پاره‌اى از مريدان ايشان نيز ياد شده است؛ مثلاً در ضمن شرح حال بهاءالدين زكريا، از شيخ فخرالدين عراقى و كتاب «لمعات» او ياد شده است.

    اولياءنامه جمالى به نثر است، ولى در ابتداى ذكر هر يك از مشايخ فوق، ابياتى هم در نعت وى سروده و سپس اوصافى را به تقليد از «تذكرة الاولياء»، براى شيخ مورد نظر ذكر نموده است.

    جمالى در نوشتن اين كتاب، از منابع مختلف استفاده كرده است، ولى در عين حال پاره‌اى از مشاهدات خود را نيز ذكر كرده است. اهميت اين اثر نيز در ذكر همين مشاهدات و تجربه‌هاى شخصى نويسنده است؛ مثلاً وى در بغداد شيخى را مى‌بيند به نام شهاب‌الدين احمد كه صاحب سجاده و نمايند طريق شهاب‌الدين سهروردى است.

    در شيراز با مردى به نام نظام‌الدين محمود ملاقات مى‌كند كه از مريدان شاه نعمت‌الله ولى است. در هرات با عبدالرحمان جامى ملاقات مى‌كند و با او درباره «لمعات» عراقى بحث مى‌كند. بيشتر تجربه‌ها و مشاهدات نويسنده، در فصلى آمده است كه وى درباره شيخ و مرشد خود، شيخ سماءالدين كنبوه نوشته است.

    وضعيت كتاب

    كتاب، توسط نصرالله پورجوادى، تحقيق و تصحيح شده است. وى در مقدمه «مرآت المعانى» به معرفى مؤلف و آثار او و هم‌چنين به توضيحاتى درباره «مرآت المعانى» و تصحيح و چاپ آن پرداخته است و در ديباچه‌اى كه بر گزيده «سير العارفين» نگاشته، به معرفى آن همت گماشته است.

    فهرست مطالب، در آغاز كتاب و «آيات و احاديث» و «نمايه» در پايان آن ذكر شده است. پاورقى‌ها به ذكر موارد اختلاف نسخ اختصاص يافته است.