رسائل ابن سينا (23 رساله)

    از ویکی‌نور
    رسائل ابن سینا
    نام کتاب رسائل ابن سینا
    نام های دیگر کتاب
    پدیدآورندگان ابن‌سینا، حسین بن عبدالله (نويسنده)
    زبان عربی
    کد کنگره ‏BBR‎‏ ‎‏362‎‏ ‎‏1359
    موضوع فلسفه اسلامی - متون قدیمی تا قرن 14
    ناشر بيدار
    مکان نشر قم - ایران
    سال نشر 1400 هـ.ق
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE1721AUTOMATIONCODE


    معرفى اجمالى

    رسائل ابن سينا، مجموعه‌اى است مشتمل بر بيست و سه رساله از ابن سينا، به زبان عربى كه جامعه استانبول تركيه آنها را جمع‌آورى و منتشر نموده است. هدف اين بوده كه آثار علمى مفيد و كم‌ياب به آسانى در دست‌رس علما و فضلا قرار گيرد به اميد برآورده شدن نياز علمى‌اى كه احساس مى‌شده است.



    مجموعه مزبور، بعد از مقدمه كوتاهى از ناشر، رساله‌هاى زير را به ترتيب در بر گرفته است:

    1. عيون الحكمة؛
    2. الحدود؛
    3. حى بن يقظان؛
    4. هدية الرئيس للامير (فى القوى النفسانية)؛
    5. الفعل و الانفعال؛
    6. اسباب الرعد؛
    7. سر القدر؛
    8. العرشية (فى التوحيد)؛
    9. السعادة و ذكر الحجج على جوهرية النفس؛
    10. الحث على الذكر، الموسيقى؛
    11. ماهية الصلاة؛
    12. تفسير سورة التوحيد؛
    13. تفسير سورة الفلق؛
    14. تفسير سورة الناس؛
    15. سبب اجابة الدعاء و كيفية الزيارة؛
    16. الشفاء من خوف الموت؛
    17. القضاء و القدر(مناظرة الشيخ مع قدرى)؛
    18. العشق، الطير؛
    19. الاجوبة عن مسائل ابى الريحان البيرونى؛
    20. علة قيام الارض وسط السماء؛
    21. رسالة بعض الافاضل الى علماء مدينة السلام.

    گزارش محتوا

    براى روشن شدن محتواى اين مجموعه، لازم است به معرفى، ساختار و گزارش اجمالى از محتواى تك تك رساله‌هاى آن بپردازيم:


    معرفى اجمالى

    عيون الحكمة، كتابى است موجز، به قلم ابن سينا، به زبان عربى و در مورد اقسام سه‌گانه حكمت نظرى. اين كتاب، گاهى با نام «الموجز» ياد مى‌شود. كتاب، يك نگاه اجمالى به سه بخش منطقيات و طبيعيات و الهيات دارد و مناسب است كه مبنايى براى تدريس يا محورى براى كتاب‌هاى مفصل واقع شود چنان‌كه فخر رازى شرحى بر آن نوشته است.

    ساختار

    بخش اول كتاب، منطقيات است با نه فصل؛ بخش دوم، طبيعيات است با شانزده فصل و بخش سوم، الهيات است با پنج فصل.

    گزارش محتوا

    مطالبى كه در بخش منطقيات، بررسى شده‌اند، عبارتند از: تعريف لفظ مفرد و مركب؛ كلى و جزيى و اقسام كلى(كلى ذاتى و كلى عرضى)؛ كليات خمس(نوع، فصل، جنس، عرض خاص و عرض عام)؛ مقولات عشر؛ كلى متواطى و مشكك و لفظ مشترك؛ اسم؛ كلمه؛ قول؛ قول جازم يا همان قضيه؛ اقسام گوناگون قضيه؛ جهات سه‌گانه قضايا (وجوب، امكان و امتناع)؛ عكس؛ قياس؛ اقسام قياس(اقترانى و استثنايى)؛ اشكال سه‌گانه قياس اقترانى؛ شرايط منتج بودن هر يك از اشكال؛ اقسام قياس استثنايى(متصل و منفصل)؛ قياس خلف؛ استقراء؛ تمثيل؛ ضمير؛ صناعات خمس(برهان، جدل، مغالطه خطابه و شعر)؛ مواد تشكيل دهنده هر يك از صناعات و فايده هر كدام از آنها.

    مطالبى كه در بخش طبيعيات مطرح گرديده‌اند، عبارتند از: حكمت(استكمال النفس الانسانية بتصور الامور و التصديق بالحقائق النظرية و العملية على قدر الطاقة البشرية) و اقسام آن(1- عملى كه خود بر سه گونه است: حكمت مدنيه، حكمت منزليه و حكمت خلقيه و منشأ هر سه شريعت الهى مى‌باشد. 2- نظرى كه اين نيز بر سه گونه مى‌باشد: حكمت طبيعى، حكمت رياضى و حكمت الهى)؛ اصول موضوعيه‌اى كه تقديمشان بر علم طبيعى لازم است؛ متناهى بودن ابعاد؛ جهت؛ جسم بسيط و مركب؛ نفى خلأ؛ نفى جوهر فرد؛ زمان؛ مبادى حركت؛ مسائل سماء و عالم؛ آثار علويه؛ نبات؛ حيوان؛ قواى باطنيه (حس مشترك، خيال، وهم، متخيله و حافظه)؛ قواى محركه حيوانى؛ انسان كه نفس ناطقه از ويژگى‌هاى وى است و نطق به توسط آن صورت مى‌گيرد.

    مطالبى كه در بخش الهيات بررسى شده‌اند، عبارتند از: موضوع الهيات كه موجود مطلق است و در اين علم از اعراض ذاتيه آن بحث مى‌شود؛ جوهر و اقسام چهارگانه آن(ماهيت بدون ماده، ماده بدون صورت، صورت در ماده، مركب از ماده و صورت)؛ احكام هيولا و صورت؛ اثبات قوا؛ احكام علل و معلولات؛ وجود و انقسام آن به جوهر و عرض.


    معرفى اجمالى

    اين رساله، توسط ابن سينا، به زبان عربى و درباره تعريف پاره‌اى از امور و در پاسخ به درخواست عده‌اى از شاگردان تأليف شده است. تأليف آن قبل از شفاء و ديگر آثار وى مى‌باشد.

    ساختار

    اين رساله بعد از مقدمه‌اى كوتاه، بى‌آنكه داراى باب‌بندى و فصل‌بندى مرسوم باشد، به تعريف هفتاد و دو چيز پرداخته است.

    گزارش محتوا

    مؤلف، پس از مقدمه، اقدام به بيان تقسيمات حدود كرده است. وى حدود حقيقى را دال بر ماهيت شىء كه كمال ذاتى وجود شىء است مى‌داند كه يا بالفعل است يا بالقوه؛ مثلاً لفظ حساس در تعريف حيوان اشاره دارد به اينكه حيوان موجودى است داراى نفس و متغذى، در حالى كه اگر اين لفظ در كنار حيوان قرار نمى‌گرفت، فقط بر شىء داراى حس دلالت مى‌كرد.

    او، كلامى را از حكما نقل مى‌كند كه تحديد را متشكل از جنس عالى و فصل سافل مى‌دانند، مانند الانسان جوهر ناطق مائت. به عقيده مؤلف، در واقع طلب تحديد، طلب معرفت چيزى با چيز ديگر است. وى در ادامه توضيحاتى راجع به حد تام و حد ناقص بيان نموده و حدّ الحدّ را طبق بيان حكيم در كتاب طوبيقا، به قولى كه دلالت بر ماهيت شىء دارد و از جنس قريب شىء و فصل آن تشكيل يافته است، تعريف مى‌نمايد.

    مؤلف، سپس رسم تام و رسم مطلق را به اين صورت تعريف مى‌كند: رسم تام، قولى است مركب از جنس و اعراض لازمه شىء و رسم مطلق، قولى است كه معرفى مى‌كند شىء را معرفى غير ذاتى لكن خاص مى‌باشد.

    مؤلف، در ذيل عنوان «فصل» كه تنها فصل رساله هم هست، در مورد بارى تعالى مى‌گويد: «اللّه البارى عزّ و جل لا حد له و لا رسم» و علت آن را جنس، فصل، تركيب و عوارض نداشتن او مى‌داند و...

    در ادامه به تعريف عقل مى‌پردازد و آن را اسم مشترك بين چند معنا مى‌داند و مى‌گويد: يكى از معانى عقل، قوه‌اى است كه با آن تمييز بين امور قبيحه و حسنه حاصل مى‌شود و... سپس عقل را از نظر حكما دالّ بر هشت معنا مى‌داند كه عبارتند از: عقل نظرى، عقل عملى، عقل حيوانى، عقل بالملكه، عقل بالفعل، عقل مستفاد، عقل فعال و عقلى كه در كتاب برهان بيان شده و بين آن عقل و بين علم فرق نهاده مى‌شود.

    بعد از بيان حد عقل، وارد بيان حد نفس گرديده و آن را به يك لحاظ مشترك بين انسان و حيوان و گياه و به يك لحاظ مشترك بين انسان و ملائكه مى‌داند. نفس، به معناى اول عبارت است از: «كمال جسم طبيعى آلى ذى حياة بالقوة» و به معنى دوم عبارت است از: «انه جوهر غير جسم هو كمال الجسم محرك له بالاختيار عن مبدأ نطقى...».

    خلاصه امورى كه در اين رساله مورد تعريف و توضيح واقع شده‌اند، عبارتند از: حد، رسم، عقل، نفس، صورت، هيولى، موضوع، ماده، عنصر، اسطقس، ركن، طبيعت، طبع، جسم، جوهر، عرض، مَلَك، فلك، كوكب، شمس، قمر، جن، نار، هوا، آب، زمين، عالم، حركت، دهر، زمان، آن، نهايت، آنچه نهايت ندارد، نقطه، خط، سطح، بعد، مكان، خلأ، ملأ، عدم، سكون، سرعت، بطء، اعتماد و ميل، خفت، ثقل، حرارت، برودت، رطوبت، يبوست خشن، املس، صلب، لين، رخو، هشّ، مشفّ، تخلخل، اجتماع، متماسان، متداخل، متصل، اتحاد، تتالى، توالى، علت، معلول، ابداع، خلق، احداث و قدم.


    معرفى اجمالى

    حى بن يقظان يكى از آثار تمثيلى - عرفانى شيخ الرئيس است كه در پاسخ به درخواست دوستان خود، به زبان عربى تأليف نموده است. طبق آنچه مشهور است، اين داستان عرفانى را بوعلى در قلعه فردجان نوشت و در آن شرح حال پيرى از اهالی «بيت المقدس»، به نام حى پسر يقظان آمده است.

    ساختار

    رساله، فاقد هر گونه باب‌بندى و فصل‌بندى است. شيوه بيان داستان بدين گونه است كه مؤلف، خود را در ميان جمعى از دوستان فرض مى‌كند كه در ضمن گردش و تفريح با قهرمان داستان برخورد نموده‌اند و پرسش‌هايى از وى كرده‌اند و او به پاسخ پرداخته است.

    گزارش محتوا

    مراد از حى بن يقظان، عقل فعال است كه صوفى زاهد را در وصول به حق ياورى مى‌كند. حى بن يقظان به وصيت پدر به گردش در بلاد مبادرت جسته و يقظان مفتاح همه علوم را به وى داده بود. حى، از سياحت‌هاى بسيار خود در گيتى و ديدن شگفتى‌هاى عالم سخن مى‌گويد؛ نخست از چشمه‌اى عجيب نظير چشمه حيات كه در داستان اسكندر وجود دارد و هر كس از اين چشمه بنوشد از بيابان‌هاى سخت و كوه‌هاى بلند مى‌تواند بگذرد سخن به ميان مى‌آورد. اين چمشه، در آن سوى ظلمات و در بيابانى روشن و نورانى واقع است كه اشاره‌اى است به فلسفه در آن سوى جهل. در ادامه از دو قسمت عالم ماده و عالم معنى و طى مراحل و وصول به حق، به طريق رمز سخن رفته و اين بحث با بيانى شيرين به وصف واجب الوجود ختم شده است.

    وضعيت كتاب

    ترجمه و شرح فارسى اين كتاب به امر علاء الدولة كاكويه، انجام گرفت و مترجم و شارح آن ظاهراً يكى از شاگردان شيخ و بنا بر عقيده بعضى ابوعبيد جرجانى است. البته بايد گفت ابن سينا تنها نويسنده اين داستان مشهور نيست و داستان از تفصيل بيشترى برخوردار است؛ براى مثال اين داستان، شرح زندگى يقظان و فرزند اوست كه يقظان در نهان با خواهر يكى از سلاطين ازدواج مى‌كند و هنگامى كه فرزندى از اين پيوند به وجود مى‌آيد، زن و شوهر از بيم برادر، نوزاد را در تابوتى نهاده و به جزيره‌اى مى‌برند و رها مى‌كنند و در آن‌جا ماده آهويى كه بچه‌اش را عقاب ربوده است، به پرورش او مى‌پردازد، لكن آنچه بوعلى بدان توجه دارد، بدون اين توضيحات است؛ وى فقط به نكات فلسفى آن پرداخته است. اين داستان توسط افرادى مانند ابن طفيل به صورت كاملا ادبى و با روح درآمده كه مورد توجه دانشمندان غربى در طول قرن‌ها قرار گرفته است.

    اولين ترجمه اين كتاب به زبان هلندى، توسط يكى از شاگردان اسپينوزا، فيلسوف شهير آلمانى، صورت گرفت و مورد اقبال عجيب انديشمندان غربى واقع شد و بارها تجديد چاپ گرديد. ترجمه روسى اين كتاب در سال 1920م در لنينگراد انجام شد و برگردان آلمانى آن در سال 1726م در شهر فرانكفورت و در سال 1782 در شهر برلن به زيور طبع آراسته شد. در سال 1674 ميلادى جى كيث از پيروان فرقه ميسحى كويكرزها (انجمن دوستى)، در سال 1686م جى اشول و در سال 1708م سايمون اوكلى، آن كتاب را به انگليسى برگرداندند.


    معرفى اجمالى

    رساله «هدية الرئيس للأمير» به قلم ابن سيناست كه آن را به امير، نوح بن منصور ساماني، اهدا نموده است. اين رساله در مورد قواي نفسانى و به زبان عربی مي‌باشد.

    ساختار

    كتاب، مشتمل بر ده فصل و يك مقدمه مي‌باشد.

    گزارش محتوا

    مؤلف، در مقدمه، مسائلي را در مورد نفس و آثار بزرگان درباره‌ي نفس مطرح نموده و هدف نهايي از اين مباحث را رسيدن به اين خطاب مشهور كه «من عرف نفسه فقد عرف ربه» مي‌داند. او خود اشاره‌اي به فصول ده‌گانه و موضوع آنها كه به ترتيب ذيل است، كرده و وارد مباحث مي‌شود: فصل اول، در اثبات قواي نفسانى: ابن سينا لزوم اثبات قواي نفسانى را بيان كرده و مهم‌ترين خواص آنها را تحريك و ادراك مي‌داند. وي اضافه مي‌كند كه ما بايد علت و سبب حركت اجسام را كه نفوس و قواي نفسانى هستند، شرح دهيم. او حركت مستقيم را از حركت مستدير جدا كرده و براي هر يك سببي و غرضي معرفي مي‌كند. حركتي كه اجسام متولده از عناصر اربعه دارند، حركتي قسري است كه همين سرآغاز توضيحي است در مورد حركات طبيعيه و حركات نفسانيه.

    فصل دوم به دنبال بيان تقسيمات قواي نفسانى مي‌باشد. نفس نباتي، نفس حيواني و نفس ناطقه، نفوسي هستند كه در اين بخش یکی پس از ديگري مورد بررسی واقع گرديده‌اند. تحديد نفس كليه نيز بخش دوم اين فصل است كه در آن، تركيب اجسام طبيعي از صورت و هيولي؛ يعني ماده را مطرح كرده است و مثال شمشير را براى آن مي‌آورد كه بريدن شمشير از حدت و شكنندگيش از حديد آن ناشي مى‌شود. وي، اين را براي جدايي‌ناپذير بودن صورت از هيولي مطرح مي‌كند.

    جايگاه نفس در ميان موجودات و كمال اول بودنش به خاطر مبدئيتش براي صادر شدن از مبدأ و كمال اول بودنش، براي اجسام طبيعي نه صناعي و آن هم طبيعي‌اى كه داراي حيات بالقوه بوده و مصدر افعال حيواني مي‌باشد، از مباحثي است كه در اين فصل مطرح شده است.

    فصل سوم، در عدم تشكيل قواي نفسانى از امتزاج عناصر اربعه است.

    فصل چهارم، اختصاص به توضيحاتي در مورد قوه نباتى دارد؛ وي تغذيه، نمو و توليد مثل را به عنوان افعال نفس نباتي مطرح مى‌كند. به عقيده‌ي او قواي نباتى سه‌تا مي‌باشد: مغذيه، مولده و منميه كه اولى مانند مبدأ و دومى به منزله‌ي غايت و سومى به منزله‌ي واسطه‌ي ميان غايت و مبدأ است.

    فصل پنجم، در مورد قواي حيوانى و ذكر نياز به هر يك از آنهاست. بو علي، هر حيوان حساسى را متحرك بالاراده و هر حيوان متحرك بالاراده‌اى را حساس مى‌داند.

    اينكه حواس پنج‌گانه حيواني در چه مراحلي از حياتشان مفيد و مؤثر است، بخش ديگر مباحث شيخ الرئيس را در باب قواي حيواني در بر مي‌گيرد؛ براي مثال قوه‌ي لامسه‌ي حيوان، از قرار گرفتن او در مكان غير ملايم جلوگيري مي‌كند و قوه‌ي شامه، او را به سمت غذاي مناسب طبعش هدايت مي‌نمايد. هم‌آهنگي قوا با يك‌ديگر، تأثير غضب و شهوت در آنها در كنار وهم و خيال و درك و ذكر، اهم مسائلي هستند كه در ادامه‌ي فصل پنجم مطرح گرديده‌اند.

    فصل ششم، در تفصيل حواس پنج‌گانه و كيفيت ادراك آنها و بيان اختلافي كه در كيفيت ديدن وجود دارد است. در اولين مسئله، آراى فلاسفه را در مورد قوه‌ي بصر مورد نقد و بررسی قرار داده است.

    اينكه كدام‌يك از قواي متصوره، مدركه، متخيله و ذاكره متصدّي امر رؤيت هستند، عنوان ديگر مسئله اين فصل است، سپس قواي لامسه، شامّه، ذايقه و سامعه یکی پس از ديگرى مورد مداقّه واقع شده است.

    فصل هفتم، در مورد حواس باطني و قوه‌ي محركه‌ي بدن است كه حس مشتركه يا قوه‌ي متصوره از جمله آنها مي‌باشد. يكى از مطالبي كه مؤلف در اين فصل از آن سخن گفته، اين است كه قوه‌ي متخيله هر گاه مورد استعمال قوه‌ي متوهمه قرار گيرد، متخيله ناميده مى‌شود و هر گاه قوه‌ي ناطقه آن را به كار ببرد، قوه‌ي مفكره خوانده مي‌شود. مؤلف، سرچشمه‌ي همه‌ي اينها را قلب مي‌داند و...

    فصل هشتم، درباره‌ي نفس انساني از آغاز تا رسيدن به كمال مي‌باشد. مؤلف، بحث خود را در اين باره چنين آغاز مى‌كند: بى‌ترديد تمايز انسان از ساير حيوانات، به بركت قوه‌اى است كه توانايى تصور معقولات با آن حاصل مى‌شود. اين قوه را نفس نطقيه يا عقل هيولانى مى‌خوانند. اين قوه تنها در انسان وجود دارد و ذاتا واجد هيچ‌يك از صور معقولات نيست و...

    مرتبه نفس نطقيه در انبيا به حدى است كه براى شناخت حقايق، به قياس و تأمل نياز ندارد، چرا كه الهام و وحى او را كافى است؛ اين ويژگى نفس، تقديس و خود نفس به اعتبار اين ويژگى، روح مقدس ناميده مى‌شود.

    فصل نهم، مشتمل بر پنج برهان براى اثبات جوهريت نفس و بى‌نيازى آن در قوام خويش از بدن، مى‌باشد.

    فصل دهم، در اثبات جوهر عقلي مجردى است كه نسبتش با نفوس انسانى همچون نسبت نور با حس بينايى است... جوهر عقلي، در كودكان، خالي از هر صورت عقليه‌اي است و بعدها معقولات بديهيه در آن بدون تعلم حاصل مي‌گردد. حصول اين معقولات يا از طريق حس و تجربه است و يا از طريق فيض الهي... در ادامه توضيحاتي در بيان كيفيت بقاى نفس بعد از موت و... ارائه شده است.

    وضعيت كتاب

    كتاب، توسط ادوارد بن كرنيلويس فنديك آمريكايي تصحيح گرديده است و در پايان هر فصل، شرحي براى آن نوشته شده است.


    معرفى اجمالى

    رساله‌ي«الفعل و الانفعال»، از ابن سينا، به زبان عربی و در موضوع تأثير و تأثر اشياء است.

    گزارش محتوا

    در اين رساله، بو علي افعال و انفعالات را به حسب تفاوت امور عقليه‌ي نفسانيه و جسمانيه متفاوت مي‌داند و مي‌گويد: هر چقدر شيء اقوا و اتم از غيرش باشد تأثيري كه از آن صادر مي‌گردد، آشكارتر و ملموس‌تر خواهد بود.

    وي اقسام فعل و انفعال را بدين صورت ذكر كرده است: نفساني در نفساني، نفسانى در جسمانى، جسمانى در نفسانى و جسمانى در جسمانى. اولى مانند تأثير عقول مفارقه در يك‌ديگرت و...

    مؤلف، وحي و كرامات را دخل در تأثير نفساني در نفساني مي‌داند، زيرا حقيقت وحي القايي خفي از امرى عقلي به اذن الهي در نفوس بشريه مي‌باشد كه اگر در حال بيداري باشد، وحي و اگر در حال خواب باشد، نفث در روع ناميده مى‌شود. او برخى از آيات و معجزات را از قبيل تأثير نفساني در نفساني و بعضى ديگر را از قبيل تأثير نفساني در جسماني مي‌داند.

    مؤلف، به مناسبت در اين‌جا راجع به نبوت و جايگاه نبي بحثي را مطرح مي‌كند كه در ميان آثار وى موقعيت ويژه‌اي دارد. وى منامات و الهامات را نيز از جمله‌ي تأثيرات امور نفساني در نفساني مي‌داند و در توضيح آن رؤياهاي صادقه و غير صادقه را از هم‌ديگر جدا كرده و علتش را بيان مي‌نمايد.

    مؤلف، قسمي از سحر را از قبيل تأثير نفساني در نفساني و قسمي ديگر را از قبيل تأثير جسماني در نفساني مي‌داند و سحر ساحران فرعون را كه در آيه‌ي«سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاءوا بسحر عظيم» به آن اشاره شده است، از قبيل قسم اول مي‌شمارد. وى، انواع طلسمات و نيرنجات را از قبيل تأثير جسماني در جسماني به حساب آورده و در ذيل اين قسمت تأثير اجسام معدنيه را نيز توضيح داده است.


    معرفى اجمالى

    رساله «اسباب الرعد» از بو علي، به زبان عربى و در موضوع چگونگى پيدايش رعد و برق و صاعقه است.

    گزارش محتوا

    دراين رساله، هفت سبب براي رعد شمرده شده كه ازجمله آنهاست برخورد دو ابر با يك‌ديگر، دخول باد در جوف ابر و... در ادامه براي برق چهار علت ذكر شده است كه از جمله آنها اصطكاك و سايش ابرها با يك‌ديگر مي‌باشد، نظير برخورد دو سنگ چخماق با يك‌ديگر...

    مطالب ديگرى كه بررسى شده‌اند، عبارتند از: ذكر اسباب رعد بدون برق، ذكر اسباب برق بدون رعد، ذكر اسباب سبقت گرفتن برق بر رعد و ذكر اسباب صاعقه.


    معرفى اجمالى

    رساله‌ي«سرّ القدر» از بو علي است كه به زبان عربی و در پاسخ به سؤال درباره اين كلام صوفيه كه گفته‌اند: «من عرف سر القدر فقد الحد»، نوشته شده است.

    ساختار

    رساله، بسيار كوتاه و فاقد هر گونه باب‌بندى و فصل‌بندى است.

    گزارش محتوا

    مؤلف، بعد از اينكه اين مسئله را اندكي دشوار مى‌داند و اصل آن را پاره‌اى از روايات منقول از پيغمبر اكرم(ص) و اميرالمؤمنين(ع) مى‌خواند، مي‌گويد: درك سر القدر مبتني بر مقدماتي است كه نظام عالم، حديث ثواب و عقاب، اثبات معاد براي نفوس از آن جمله مي‌باشد. وي مسئله قدر را در ضمن توضيح اين مقدمات روشن مى‌سازد و از جمله نكاتى را كه خاطرنشان مي‌كند اين است كه خيرات در عالم اصل و مقصود مي‌باشند و شرور امورى عدمي و غير مقصود.


    معرفى اجمالى

    العرشية از بوعلى است كه به زبان عربى و در مورد حقايق علم توحيد نوشته شده است. هدف، اجابت درخواست يكى از منسوبين در زمينه تأليف رساله‌اى مشتمل بر آنچه بايد محققانه در مورد خدا و صفات و افعال وى به آن اعتقاد داشت، بوده است.

    ساختار

    رساله، در قالب يك مقدمه كوتاه و دوازده عنوان، تنظيم شده است.

    گزارش محتوا

    مقدمه، درباره انگيزه تأليف رساله است. مطالبى كه در رساله، بررسى شده‌اند، عبارتند از: اثبات واجب الوجود، وحدانيت واجب، نفى علل از واجب، توضيح پاره‌اى از صفات واجب از قبيل علم، حيات، اراده و...، توضيح در مورد صدور افعال از واجب و توضيح در مورد قضا و قدر واجب.

    مؤلف، در اثبات واجب الوجود مى‌گويد: موجود، يا براى وجود خود داراى سببى است يا براى وجود خود سبب ندارد؛ اگر براى وجودش سبب باشد، مى‌شود ممكن الوجود و اگر سبب نداشته باشد واجب الوجود خواهد بود...

    در اصل دوم نيز استحاله اثنينيت(دو بودن) واجب را مطرح كرده و با برهان ذاتى و عرضى كه اگر بيش از يك واجب باشد، يكى از آن دو عرضى خواهد بود و معلول، اين مطلب را به اثبات مى‌رساند. سومين اصل رساله در نفى علل از واجب است؛ ابن سينا در اين اصل به دنبال نفى علل اربعه؛ يعنى علت فاعلى، علت غايى، علت مادى و علت صورى از واجب الوجود مى‌باشد. وى براى نفى هر كدام از اين علل براهينى را مطرح مى‌كند.

    مؤلف، در مورد صفات واجب مى‌گويد: وقتى ثابت شد كه خداوند واجب الوجود و از هر جهتى واحد و منزه از علل است و سببى نداشته و صفاتش زايد بر ذاتش نيست و موصوف به صفات مدح و كمال است، لازم است كه بگوييم پس او عالم، حىّ، مريد، قادر، متكلم، بصير، سميع و دارنده ديگر صفات حسنى مى‌باشد. سپس صفات مذكور را تك تك مورد شرح و بررسى و اثبات قرار مى‌دهد. نخست علم واجب به ذات خود و وحدت علم و عالميت و معلوميتش و همين‌طور علمش به جميع ممكنات ومعلولات را مطرح نموده و به توضيح آن مى‌پردازد. دومين صفت، حيات است كه عارضى نبودن حيات را براى واجب عنوان كرده و در اين زمينه توضيحاتى را بيان مى‌نمايد. اراده، قدرت، سمع، بصر، تكلم ديگر صفات مطرح شده در اين رساله هستند.

    شيخ الرئيس، فصلى جداگانه را براى صدور افعال از واجب الوجود مطرح مى‌كند و فعل واجب را از آثار كمال او مى‌شمارد و اين فعل او را واحد مى‌داند و مى‌گويد: اثنينيت فعل دالّ بر اثنينيت فاعل مى‌باشد، فلذا محال است از واحد، فعلى غير واحد صادر شود.

    آخرين فصل رساله درباره قضا و قدر است. بوعلى اين مسئله مهم كلامى را به طور مختصر در بخش پايانى اين رساله آورده تا مبحث توحيد را با آن تكميل سازد. وى قضاى واجب را، علمش به معلومات، مبدعات و مكوناتش مى‌داند و قدر را ايجاب اسباب براى مسببات مى‌شمارد. او معتقد است كه با بيان اين سبب و مسبب‌ها و تفصيلشان، اثبات حكمت الهى در موجودات ظاهر مى‌گردد.

    عدم وجود شرّ در عالم به طور مطلق و اضافه تمام خيرات به واجب، طبق آيه شريفه«بيده الخير و هو على كل شىء قدير» و آيه«يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العُسر»، مباحث ديگرى است كه ابن سينا در بخش قضا و قدر به آنها پرداخته است. وى اين رساله را با حمد الهى و صلوات بر پيامبر اكرم(ص) و خاندان طاهرينش و اصحاب اخيارش به پايان مى‌برد.


    معرفى اجمالى

    رسالة فى السعادة و الحجج العشرة على ان النفس الانسانية جوهر، رساله‌اى است كه بوعلى آن را به زبان عربى، خطاب به بعضى دوستان خود، درباره‌ى نفس و عاقبت آن نوشته است.

    ساختار

    رساله، در قالب پانزده عنوان تنظيم شده است.

    گزارش محتوا

    رساله، حاوى ده برهان در اثبات جوهريّت نفس انسانى، يك مقدمه درباره طريق سعادت بشر و... است. ابن سينا، سعادت را بقاى سرمدى در عالم ابدى و در جوار كسى كه خلق و امر به دست اوست مى‌داند. طريق رسيدن به اين سعادت، بعد از شناخت آن چيزى است كه هر انسانى بايد به دنبال آن باشد. لذات دنيوى و رياست چند روزه در دنيا و امور زودگذر بى‌اهميت را به عنوان رهزنان طريق سعادت حقيقى مى‌داند كه با ظاهرى زيبا انسان را از حقيقت باز مى‌دارند. وى سعادت واقعى را فقط در آخرت، قابل دست‌رسى مى‌داند و رسيدن به چنين مطلوبى را در اين دنيا با توجه به محدوديت‌هاى آن غير ممكن و دست نايافتنى مى‌خواند.

    ايشان، قبل از ورود در بيان براهين نفس، نصيحتى دارد كه انسان را به سوى سعادت واقعى اخروى رهنمون مى‌گرداند و براى اثبات اين موضوع كه با توجه به جوهريت نفس و اصل و ريشه آن فقط در آخرت مى‌تواند به لذايذ واقعى و درخور شأن برسد، اين حجت‌ها را اقامه مى‌كند.

    حجت اول، توضيحى است درباره نفس ناطقه انسان كه وجه تمايز وى با ساير موجودات مى‌باشد و در تمام انسان‌ها، اعم از صغير و كبير وجود دارد. مؤلف، مى‌گويد: عرض به هيچ وجه تحمل چنين قوه‌اى را با ويژگى‌هاى خاصش نداشته و اين كار تنها از جوهر ساخته است كه اين خود دليلى بر جوهريت نفس مى‌باشد.

    حجت دوم، عدم امكان وقوع حكمت در اجسام است كه نتيجه‌اش جوهريت محل حكمت كه نفس است مى‌باشد.

    در حجت سوم به امتناع ادراك متضادين، متقابلين و... توسط جسم پرداخته و از آن براى تجوهر نفس بهره مى‌گيرد.

    حجت چهارم نيز مانند حجت دوم در عدم امكان قبول حكمت توسط جسم است، زيرا اگر قرار باشد جسم پذيراى حكمت باشد، بايد از آن منفعل گردد كه محال است.

    پنجمين حجت براى جوهريت نفس اين است كه اگر نفس، جسمانى باشد، بايد در سنين پيرى به سستى گراييده و كارآيى لازم را نداشته باشد در حالى كه مسئله، بر عكس است و در دوران كهولت سن، عقل قوى‌تر و قوه تمييز بهتر از دوران قوت و جوانى مى‌باشد.

    حجت ششم را اختصاص به تركيبى بودن جسم داده و مى‌گويد: جسم، مركب از قواى مختلف است كه ضعف و مرض يكى در بقيه نيز تأثير مى‌گذارد و اگر نفس نيز جسمانى بود، بايد ضعف و مرض يكى از قوا در آن هم تأثير مى‌گذاشت در حالى كه چنين نمى‌باشد.

    حجت هفتم، هشتم، نهم و دهم را نيز به همين ترتيب بيان مى‌دارد تا به قوت هر چه تمام‌تر جوهريت نفس را ثابت نمايد.

    فسادناپذير بودن نفس، عنوان فصل ديگرى است كه شيخ الرئيس بعد از اقامه حجج ده‌گانه به آن پرداخته است.

    در فصلى ديگر درباره اجرام علويه و داراى نفس ناطقه بودنشان، سخن گفته، ضمن ارائه تعريفى از حركت قسريه، حركت طبيعيه و حركت نفسيه و ضمن رد دو حركت اول از حركات فلكيه، تنها راه حركت آنها را حركت نفسيه مى‌داند.

    شيخ الرئيس در سرفصل بعد، به وضعيت نفس بعد از مفارقت از بدن پرداخته و نظريه دانشمندانى چون اسكندر افروديسى، ارسطاطاليس، اماثامطيوس را مطرح كرده و نهايتاً نظر اماثامطيوس را پذيرفته و با شرح و توضيح آن، اقدام به بيان سرنوشت غايى نفوس مى‌نمايد.

    آخرين فصل، در مورد راه‌هاى وصول به سعادت اخروى است كه با تقسيم قوا به قوه عرافه و قوه فعّاله و نيز تقسيم به عقليه و مدبره كه غضبيه و شهويّه نيز از آنها ناشى مى‌گردد، همراه است. ضمن تبيين جايگاه و حدود هر يك از اين قوا و اينكه هر كدام از آنها در چه موضعى به درد مى‌خورند، بيان مى‌كند كه چگونه مى‌توان با استفاده صحيح و به‌جا از آنها، از شقاوت عظمايى كه با مفارقت ملائكه در دنيا و اعراضشان حاصل مى‌شود، دورى جست و به فوز عظماى سعادت در آخرت نايل گشت.


    معرفى اجمالى

    رسالة فى الحث على الذكر رساله كوتاهى است به زبان عربى، از شيخ الرئيس در موضوع ذكر و اهميت آن.

    ساختار

    رساله، فاقد هر گونه فصل‌بندى و باب‌بندى است.

    گزارش محتوا

    مؤلف، در مورد ارزش ذكر و نياز روح و روان انسان به آن براى دورى از نسيان و غفلت و ديگر آثار آن سخن گفته است و آيه شريفه(و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان اللّه لمع المحسنين) را در حق اهل ذكر دانسته، مى‌گويد: ذكر، با تأثيرى كه در تمام قلب و جان انسان مى‌گذارد، وى را مشمول آيه مزبور مى‌سازد.


    معرفى اجمالى

    رسالة فى الموسيقى، رساله‌اى است از ابن سينا، به زبان عربى و در مورد موسيقى.

    ساختار

    رساله، فاقد هر گونه باب‌بندى و فصل‌بندى است.

    گزارش محتوا

    شيخ الرئيس، در آغاز اين رساله صناعت موسيقى را مشتمل بر دو جزء مى‌داند كه يكى از آنها تأليف نام دارد كه موضوعش نغمه بوده و ناظر به حال اتفاق و تنافر مى‌باشد. جزء دوم نيز ايقاعات است كه موضوعش زمان‌هاى فاصله شده در بين نغمات و نقراتى كه بعضى به بعض ديگر منتقل مى‌شود، مى‌باشد. وى، در ادامه به تعريف نغمه مى‌پردازد و مى‌گويد: اصوات، بعضى ثقيله و برخى حاده هستند كه اين در مقايسه بعضى با بعضى ديگر نمايان مى‌گردد و هر كدام از حدّة و ثقل، اسبابى دارند.

    چگونگى پيدايش نغمات گوناگون با توجه به طول وتر آلت موسيقى يا رخوت آن يا گشاد بودن يا تنگ بودن سوراخ‌هاى نى و... از جمله مطالبى است كه در ادامه بررسى شده‌اند.


    معرفى اجمالى

    الكشف عن ماهية الصلاة توسط شيخ الرئيس، به زبان عربى و در پاسخ به درخواست يكى از دوستانش كه از وى درخواست تأليف رساله‌اى در سر نماز و بيان حقيقت ظاهر و باطن آن نموده است، تأليف شده كه در ضمن رسائل ابن سينا به چاپ رسيده است.

    ساختار

    كتاب، مشتمل بر يك مقدمه و سه فصل است.

    گزارش محتوا

    فصل اول، در ماهيت صلاة و فصل دوم، در انقسام صلاة به ظاهر و باطن است و فصل سوم، در اين است كه هر يك از دو قسم مزبور، بر كدام صنف از اصناف مردم واجب مى‌باشد.

    مؤلف، فصل اول را با مقدمه‌اى آغاز مى‌كند و در آن، مرتبه خلقت حيوان را بعد از جمادات و نباتات يادآورى كرده و اراده‌ى خداوند را براى به كمال رساندن انسان بيان مى‌دارد و مى‌گويد: انسان، همان عالم اكبر است و شرف انسان نيز به فعلش مى‌باشد؛ اگر عملش موافق عمل شيطان باشد، موجب هلاكت وى خواهد بود.

    مؤلف، سپس توضيحى درباره‌ى قواى انسانى و برترى قوه عقل بر ساير قوا و همين‌طور در خدمت عقل بودن ساير قوا ارائه مى‌نمايد. وى اعتقاد دارد هر كدام از قوا داراى مأموريت خاصى هستند كه فعل اشرف آنها؛ يعنى نفس ناطقه تأمل در صنايع و تفكر در بدايع مى‌باشد و توجهش نيز به عالم اعلى است و...

    بوعلى بعد از بيان مقدمه مزبور، نماز را به عنوان وسيله‌اى براى تشبه نفس ناطقه انسانى به اجرام فلكيه و تعبددائم براى حق مطلق، جهت طلب ثواب سرمدى، معرفى مى‌كند و كلام رسول الله(ص) را كه فرمود: «الصلاة عمودالدين»، ناظر به همين مى‌داند، زيرا دين تصفيه نفس انسانى از كدورات شيطانى و هواجس بشريّه مى‌باشد...

    فصل دوم، در تقسيم نماز به نماز ظاهرى و نماز باطنى است. مؤلف، نمازهاى عادى را كه داراى مقدمات و اركان، اعم از ركوع، سجود، استقبال قبله، طهارت لباس و بدن و... مى‌باشد، نماز ظاهرى مى‌داند و مى‌گويد: براى افتراق انسان از حيوان و براى رسيدن به عرفان لازم است. قسم دوم كه نماز باطنى است مشاهده حق با قلب صاف و نفس مجرده مطهره مى‌باشد. اين قسم از نماز براى مناجات با پروردگار لازم مى‌باشد، زيرا مناجات با خدايى كه مبرّاى از زمان و مكان است با اعضاى ظاهرى ممكن نمى‌باشد، فلذا نمى‌شود با ركوع و سجود يا با گفتن و صحبت كردن و ذكر، با حضرت حق مناجات كرد، پس نماز واقعى كه امرى درونى و باطنى است براى اين منظور، لازم و ضرورى بوده و حديث شريف «المصلى يناجى ربه»، ناظر به اين قسم از نمازها مى‌باشد.

    مؤلف، فصل سوم رساله را به وجوب هر دو قسم اين نمازها اختصاص داده است. وى مى‌گويد: انسان‌ها از لحاظ تأثير قواى روحى متفاوتند؛ هر كسى كه قواى طبيعى و حيوانى بر وى غلبه كند، عاشق بدن خواهد بود و تربيت و صحت و خور و خواب و جلب منفعت و دفع مفسده از آن مهم‌ترين كارش خواهد بود و در نتيجه چنين شخصى در زمره حيوانات و غافل از ياد خدا و جاهل از حق خواهد بود، اما كسى كه قواى روحانيه‌اش غالب و مسلط بر هواى نفس و مجرد از مشاغل دنيوى باشد، نماز براى وى وجوبى شديد خواهد داشت كما اينكه بر پيغمبر اكرم(ص) شديدترين وجوب را داشت، زيرا در شبى كه از جسم خود مجرد شد و هيچ اثرى از آثار حيوانيه شهوانيه در وى نماند، به خدا عرض كرد: پروردگار لذتى غريب از اين شب برايم حاصل شد؛ كارى كن كه اين حال مداومت داشته باشد و خداوند وى را امر به نماز كرد.

    ابن سينا مى‌گويد: اين مقدار توضيح را درباره نماز كافى مى‌دانم، زيرا با اين مقدار توضيح مشخص شد كه نماز ظاهرى و جسمانى براى چه كسانى واجب است و نماز باطنى و روحانى براى چه افرادى.


    معرفى اجمالى

    رساله‌ي«تفسير سوره‌ي توحيد»، برگرفته از بيانات ابن سيناست كه به زبان عربی نوشته شده است.

    ساختار

    رساله، پس از مقدمه‌اى كوتاه، بدون هر گونه باب‌بندى و فصل‌بندى، وارد اصل موضوع مى‌شود و در پايان، مطالبى را تحت عنوان «خاتمة لهذ التفسير» بيان مى‌نمايد.

    گزارش محتوا

    نويسنده‌ي مقدمه در اين رساله بعد از بيان خطبه‌اي وارد تبيين جايگاه قرآن مي‌شود و مي‌گويد: با اينكه عقل، باب نقل مي‌باشد، ولي در عين حال كمال عقول و در نهايت هدايت ما، در پرتو كتاب منزل بر نبي مرسل، ميسر مي‌باشد. وي، مسئله‌ي توحيد را غايت تمام اهداف و مقاصد مي‌داند كه در هيچ كجا بمانند سوره‌ي اخلاص به آن پرداخته نشده است.

    بوعلى، در تفسير اين سوره، ابتدا توضيحي در مورد«قل هو الله احد» مي‌دهد و «هو» را هويت مطلقه‌اي مي‌داند كه هويتش از خودش مي‌باشد و در ادامه مي‌گويد: از آن‌جايي كه از هويت الهيه، به خاطر جلالت و عظمتش، نمي‌توان تعبير كرد، به همين جهت بعد از كلمه‌ي هو به بيان «الله» پرداخته است. وي«احد» را مبالغه‌ي در وحدت مي‌داند و مي‌گويد: مبالغه‌ي تامه در وحدت، مگر زمانى كه واحديت به گونه‌اى باشد كه كامل‌تر از آن و شديدتر از آن ممكن نباشد، صحيح نخواهد بود.

    در مورد آيه‌ي«الله الصمد»، مي‌گويد: براي معناي صمد دو تفسير مي‌باشد: یکی به معني كسي كه جوف ندارد و ديگرى به معني سيّد كه بنا بر تفسير اول، معني سلبي خواهد داشت و بنا بر تفسير دوم معناي اضافي؛ يعنى او نسبت به همگان سيد است.

    در تفسير آيه«لم يلد و لم يولد»، گفته شده: وقتي مشخص شد كه همه موجودات مستند به واجبند و محتاج به او و او معطي وجود به جميع موجودات است، مشخص مي‌شود كه صدور مثل از وي ممتنع مي‌باشد، زيرا هر چيزي كه مثلش از آن متولد گردد، ماهيتش مشترك بين خود و مثلش خواهد بود. اما تولد از غير نيز فقط براي ماده مي‌باشد. نهايتا نتيجه اين مي‌شود كه «لم يلد» لانه «لم يولد». بو علي، در مورد آيه«و لم يكن له كفوا احد» مي‌گويد: وقتي مشخص گرديد كه واجب نه متولد از غير است نه مثلش از او متولد شده است، معلوم مي‌شود كه هيچ كفوى ندارد كه در قوه‌ي وجود با او مساوي باشد. مؤلف، در خاتمه، به تبيين كلي حقايق اين سوره مي‌پردازد.


    معرفى اجمالى

    تفسير سوره‌ي فلق رساله‌اي است كه شيخ الرئيس آن را به زبان عربی نوشته است.

    ساختار

    رساله، فاقد هر گونه باب‌بندى و فصل‌بندى است.

    گزارش محتوا

    نويسنده‌ي مقدمه، ضمن حمد خدا و صلوات بر محمد و آل محمد با تمجيدي بلند از بو علي، مطالب مؤلف را در اين زمينه آورده است و از آن‌جا كه ابن سينا بدون هيچ مقدمه‌اي وارد تفسير اولين آيه‌ي سوره‌ي فلق(حتي بدون بسم الله الرحمن الرحيم) شده است، اين احتمال را تقويت مي‌كند كه بوعلى اين سوره و امثال آن را با هم تفسير كرده و بعدا به صورت رساله‌هاى جداگانه در آمده است.

    در تفسير«قل اعوذ برب الفلق» گفته شده: «رب الفلق»؛ يعني فالق ظلمت عدم با وجود و اين از لوازم خيريت محضه فائضه‌ي خداوند است. بو علي مي‌گويد: اولين وجود صادر از خداوند قضاى اوست كه هيچ شري در آن وجود ندارد.

    «من شر ما خلق»، مراد شري است كه در ناحيه‌ي خلق و تقدير وجود دارد، زيرا شر از اجسام داراى تقدير ناشي مي‌شود و...

    ابن سينا، در پاسخ به اينكه چرا گفته شده رب الفلق، نه اله الفلق و...؟ نكته ظريفى را بيان مى‌كند كه بازگشتش به مربوبيت تمام جهان هستى و در نتيجه نياز هميشگى آن به رب است.

    «من شر غاسق اذا وقب» به اين صورت تفسير شده است كه مستعيذ، نفس جزئيه‌ي انسان جزيي است كه از شرور لازمه در اشياى داراى تقدير و واقع در صقع قدر، استعاذه مي‌جويد.

    «من شر النفاثات في العقد» اشاره‌اي است به قوه‌ي نباتيه موكل تدبير بدن و نشو و نماي آن... پس نفاثات همان قواي نباتيه مي‌باشد كه نفث آن، سبب زيادت جوهر شيء در مقدار از جميع جهات آن؛ يعنى طول، عرض و عمق مي‌گردد.

    «و من شر حاسد اذا حسد» به معني نزاع حاصل بين بدن و قواي كلي آن و بين نفس است... ابن سينا مي‌گويد: بين نفس و بدن، نزاع ديگري نيز هست و آن، همان حسدى است كه بين آدم و ابليس ايجاد شد...


    معرفى اجمالى

    تفسير سورة الناس رساله‌اي است به زبان عربی، برگرفته از بيانات ابن سينا.

    ساختار

    رساله، بسيار كوتاه و فاقد هر گونه باب‌بندى و فصل‌بندى است.

    گزارش محتوا

    بوعلى، در تفسير آيه اول، مي‌گويد: منظور از ربوبيت، تربيت است و تربيت عبارت است از تسويه‌ي مزاج و مراد از اين قول خداوند كه مي‌فرمايد: «فاذا سويته»، همين مي‌باشد. اين، اولين نعمت الهي بر انسان است، كه در مرحله‌ي بعدي تربيت به واسطه‌ي قهر و غلبه مي‌باشد...

    «من شر الوسواس الخناس»: قوه‌اي كه وسوسه را ايجاد مي‌كند، قوه متخيله است، البته در صورتى كه نفس حيواني آن را به كار گيرد.

    «الذي يوسوس في صدور الناس»، بيان‌گر معناي خنّاس است كه همان قوه‌ي متخيله مى‌باشد و باعث ايجاد وسوسه در سينه‌ها مي‌شود و اين بدان جهت است كه ثابت شد متعلق اول براي نفس انساني قلب مي‌باشد و به واسطه‌ي آن، قوا در ساير اعضا پراكنده مى‌شود، پس تأثير وسوسه، اول در سينه خواهد بود.

    «من الجنّة و الناس»: جن، عبارت است از استتار و انس، عبارت است از استئناس. بنا بر اين امور مستتر همان حواس باطن و امور مستأنسه همان حواس ظاهرند.


    معرفى اجمالى

    سبب اجابة الدعاء و كيفية الزيارة و حقيقتها و تأثيرها، رساله‌اى است به زبان عربى، مشتمل بر پاسخ ابن سينا به پرسش ابوسعيد بن ابى الخير، در مورد سبب اجابت دعا و...

    ساختار

    رساله، بسيار كوتاه است. با متن سؤال ابوسعيد، آغاز گرديده و پاسخ بوعلى، پس از آن ذكر شده است.

    گزارش محتوا

    بوعلى، نخست، اشاره‌اى بسيار اجمالى و كوتاه به مقدماتى كه دانستنشان براى استنتاج مطالب مورد سؤال، لازم است، مى‌كند، آن‌گاه با تعبيرات خاص فلسفى، ذات پاك خداوند را مؤثر در همه موجودات مى‌داند و احاطه علمى وى را سبب پيدايش آنها مى‌خواند و سلسله عللى را كه در طول يك‌ديگرند و چگونگى تأثير آنها را بيان مى‌كند... در ادامه درباره زيارت مى‌گويد: نفوس زائران، از نفوسى كه مورد زيارت قرار مى‌گيرند، در راه جلب خير و دفع زيان، درخواست يارى مى‌نمايند و چون نفوس زيارت‌شدگان، مشابه با عقول(فرشتگان مقرب) و مجاور با آنها شده‌اند، تأثير عظيمى در نفوس زائران به حسب اختلاف حالات جسمانى و نفسانى آنها، مى‌گذارند...


    معرفى اجمالى

    رساله «الشفاء من خوف الموت و معالجة داء الاغتمام به» از بوعلى و به زبان عربى است.

    ساختار

    رساله، كوتاه و فاقد هر گونه باب‌بندى و فصل‌بندى است.

    گزارش محتوا

    شيخ الرئيس، مدعى است بزرگ‌ترين خوفى كه به انسان مى‌رسد، خوف از مرگ است. اين خوف عمومیت قابل توجهى نيز بين همه انسان‌ها دارد و علت آن، جهل نسبت به حقيقت مرگ است؛ به اين معنا كه خيال مى‌كنند مرگ انحلال ذات و بطلان نفس است كه البته اينها ظنون باطله‌اى بيش نيستند و هيچ حقيقتى ندارند.

    مرگ چيزى بيشتر از ترك بدن، توسط نفس نيست و نفس نيز خود جوهر غير جسمانى است كه قابل فساد نمى‌باشد. وقتى اين جوهر از بدن مفارقت كرد، به سعادت تامه‌اى مى‌رسد كه راهى براى فنا در آن نخواهد بود، زيرا جوهر، فانى نگرديده و ذاتش باطل نمى‌شود و آنچه فانى مى‌شود اعراض، خواص، نسب و اضافات آن مى‌باشد. تقسيم مرگ، به مرگ ارادى و مرگ طبيعى، توسط حكما و همين‌طور تقسيم حيات، به حيات ارادى و حيات طبيعى، موضوع ديگر بحث بوعلى در اين رساله است. او مفهوم مرگ ارادى را كشتن شهوات و ترك تعرض بدانها مى‌داند و حيات ارادى را سعى و تلاش انسان در زندگى دنيوى، براى خوردن و آشاميدن و شهوت‌رانى مى‌خواند. وقتى جوهر شريف الهى از جوهر كثيف جسمانى خلاصى يافت، به عالم اعلى صعود كرده و به جوار پروردگار عالميان بار مى‌يابد.

    ابن سينا خائف از مرگ را خائف از عدل و حكمت الهى، بلكه خائف از جود و عطايش مى‌داند...


    معرفى اجمالى

    رسالة القضاء و القدر از بوعلى و به زبان عربى است و زمان تأليف آن را سال چهار صد و چهارده تخمين زده‌اند. اين رساله، حاصل مناظره‌اى با يكى از اهل قدر كه منكر قدر مى‌باشد، است. مير داماد در كتاب قبسات، خواجه نصيرالدين طوسى در شرح اشارت و سيد احمد علوى در كتاب خود، به اين رساله، استناد كرده‌اند و آن را در رديف كتب معتبر و قابل استناد به حساب آورده‌اند، امّا بعد از آنها و در دوره‌هاى بعدى چنين عنايتى به اين اثر ارزش‌مند به چشم نمى‌خورد.

    ساختار

    رساله، فاقد هر گونه باب‌بندى و فصل‌بندى و داراى عباراتى مغلق است.

    اهل قدر

    واژه اهل قدر، در دو جا مورد استفاده متكلمين قرار گرفته است: يكى در مورد جبريّون كه قائل به قضا و قدر الهى و عدم اختيار انسان مى‌باشند. ديگرى در مورد معتزله و منكران قدر مى‌باشد؛ يعنى كسانى كه به قدرت انسان قائلند و او را صاحب قدرت و اختيار در اعمال خود مى‌دانند.

    گزارش محتوا

    ابن سينا، در اين مناظره، در پى به كرسى نشاندن نظريه «لا جبر و لا تفويض بل امر بين امرين» است كه روايات و احاديث نيز ما را به آن مسير رهنمون گشته‌اند، فلذا در بعضى از قسمت‌هاى اين مناظره، اشاره به سخافت قول اشاعره كه در مقابل معتزله بوده‌اند، اشاره مى‌كند تا ضمن محكوم كردن طرف مناظره، از ديدگاه مقابل آنان نيز تبرى بجويد.

    بوعلى، مى‌گويد: مصدر هر فعلى طاعت شوق است، بلكه هر اراده و اختيارى، حادث و داراى آغاز است و هر چه چنين باشد سببى دارد، آن‌گاه اين استدلال را تا آن‌جا ادامه مى‌دهد كه واجب الوجود شدن اراده، پيش از موجود شدنش، به اثبات برسد. در ادامه رساله، حدود اراده انسان را تبيين كرده و آن شخصى معتزلى را كه انسان را موجودى با اراده مطلق مى‌پندارد، به طريق مستقيم راهنمايى مى‌كند.


    معرفى اجمالى

    رساله‌ي«العشق» توسط بو علي، براي تبيين وجود عشق در تمام موجودات، به زبان عربی، نوشته شده است.

    ساختار

    رساله، در هفت فصل تنظيم شده است.

    گزارش محتوا

    فصل اول، درباره‌ى سريان عشق در تمام هويات مي‌باشد. ابن سينا مي‌گويد: از آن‌جايي كه تمام هويات مدبره طبعا دنبال كمال خود كه همان خيريت هويت خود كه منبعث از هويت خير محض است، مي‌باشند و از نقص خاص كه شريت هيولائيه و عدميه است نفرت دارند، فلذا براي هر يك از اين موجودات مدبره، شوقي طبيعي و عشقي غريزي مي‌باشد كه همان سبب وجودشان است. اما اينكه خير بالذات معشوق است و خود آن خير عاشق خير است، موضوع بحث ديگر مؤلف در اين قسمت است كه خالي نبودن موجودات از عشق نتيجه‌ي اين مباحث ابن سينا مي‌باشد.

    فصل دوم، درباره‌ى عشق در بسائط غير زنده مي‌باشد. ابن سينا ابتدا اقسام سه‌گانه‌ي بسائط غير زنده را بيان مي‌كند تا قرين عشق بودن تك تك آنها را كه سبب وجودشان مي‌باشد، بيان كند، هم‌چنين نفرتي كه اين موجودات از عدم مطلق دارند را در وجودشان ظاهر مي‌داند. فصل سوم در وجود عشق در صور نباتيه يا همان نفوس نباتيه است كه در هر سه قسم قوه‌ي تغذيه، تنميه و توليد مثل، وجود عشق را متذكر مي‌گردد.

    در فصل چهارم راجع به وجود عشق در نفوس حيوانيه سخن گفته و وجود عشق غريزي را در قوا و نفوس حيوانيه، انكارناپذير مي‌داند و...ابن سينا در اين قسمت عشق را در نفوس حيواني به اختياري و طبيعي تقسيم مي‌كند كه مشخصا بعضي از كارهاي آنها، مربوط به عشق طبيعي و بعضي ديگر مربوط به عشق اختياري مي‌باشد.

    فصل پنجم، در عشق ظرفاء و جوانان به صورت‌هاي زيبا است كه با چهار مقدمه شروع مي‌شود، بعد علاقه به زيبايي را مطلبي عقلي و عاقلانه مي‌داند و مي‌گويد: اگر چنين عشقي شهوي باشد، باعث تنزل انسان گشته و مضر به قوه‌ي نطقيه خواهد بود، اما اگر عقلي باشد، به خاطر تاثيرش از مؤثر اول و معشوق محض، باعث رفعت و زيادي در خيريت خواهد بود... در ادامه اضافه مي‌كند كه عشق به صورت، سه اثر در پي دارد كه عبارتند از: 1- حب معانقه. 2- حب تقبيل. 3- حب مباضعه كه اين سومي خاص عشق حيواني مي‌باشد و تنها در همسر و كنيز جايز بوده و در غير آن مستحسن نمي‌باشد.

    فصل ششم در ذكر عشق نفوس الهيه مي‌باشد. شيخ الرئيس بعد از يادآوري وجود عشق در تمام موجودات، در پي اثبات بالذات بودن خيريت محض علت اولي مي‌باشد...در ادامه توضيح مي‌دهد كه علت اولي في ذاتها خير است و نسبت به ساير موجودات نيز خير مى‌باشد، چون سبب اول براي قوام و بقايشان است...

    هر كس خير محض را درك كند، بي‌دريغ عاشقش مي‌گردد، پس طبيعتاً خير محض، معشوق نفوس متألهه خواهد بود... نفوس بشريه و ملكيه، عاشق علت اولي كه خير مطلق است هستند، زيرا خير مطلق سبب وجود اين جواهر شريفه و كمالاتشان مي‌باشد... در ادامه، سلسله معشوقات كه خير محض در رأس آن قرار دارد، به طور خلاصه بيان شده است.

    در هفتمين فصل، ابن سينا مي‌گويد: مي‌خواهيم در اين فصل توضيح دهيم كه هر يك از موجودات عشق غريزي به خير محض دارند و خير مطلق نيز بر عاشق خود تجلي مي‌كند الا اينكه قبول تجلي از طرف عشاق متفاوت مي‌باشد. وي خير محض را بالذات متجلي و ظاهر براي تمام موجودات مي‌داند و مي‌گويد: اگر اين چنين نبود و ذاتش محتجب از موجودات بود و غير متجلي بر آنان، شناخته نمي‌شد و راهي براي نيل به سوي او وجود نداشت، بله تنها علت محجوب بودنش عدم پذيرش تجلي از ناحيه‌ي بعضي ذوات است و حجاب نيز عبارت است از قصور و ضعف و نقص همان ذوات.

    دو طرفه بودن عشق بين خير محض و نفوس متألهه كه حديث قدسي«ان العبداذا كان كذا و كذا عشقني و عشقته»، آخرين مطلبي است كه مؤلف در اين رساله بدان پرداخته است.


    معرفى اجمالى

    رساله «الطير» از جمله آثار عرفانى - اخلاقى بوعلى است كه به زبان عربى و در موضوع گرفتار شدن روح آدمى به دام جسم، در اين دامگه خاكى و چگونگى رهايى از آن، نوشته شده است.

    ساختار

    رساله، فاقد باب‌بندى و فصل‌بندى است، ولى با قلمى اديبانه و در قالب تمثيل، تنظيم شده است.

    گزارش محتوا

    بوعلى، در آغاز رساله از ياران خود خواهش مى‌كند كه ماجراى دردناك وى را بشنوند و اندكى از بار غم او را بر دوش گيرند، سپس پندهايى را با زبان تشبيه و استعاره بيان مى‌كند، مانند: «همچون عقرب سلاح خويش را در پشت گيريد كه شيطان همواره از پشت به انسان حمله‌ور مى‌شود. دل به لانه مبنديد كه پرندگان همواره در لانه‌هاشان شكار مى‌شوند...»، آن‌گاه ماجراى خود را چنين شرح مى‌دهد: من و دسته‌اى از پرندگان با خيالى آسوده پرواز مى‌كرديم كه صدايى از پايين از لابه‌لاى علف‌زارها ما را فراخواند و ما كه دشتى خرم را در زير پاى خويش ديديم، بى‌هيچ گمان سويى فرود آمديم، ولى ديرى نگذشت كه دريافتيم اسير دام شده‌ايم. مدت‌ها در دام مانديم و با آن خو گرفتيم، تا اينكه من روزى پرندگانى را در آسمان مشاهده كردم كه شاد و آزاد پرواز مى‌كردند، آنها را صدا زدم كه به من نزديك شوند... و از آنها راه رهايى را جويا شدم و آنها به من آموختند و من رها شدم، اما هنوز بقايايى از دام بر پايم بود، چنان‌كه بر پاى آن پرندگان نيز بود و بر باز كردن آن توانايى نداشتند... با آنها همراه شدم، از كوه‌هاى بلند و سرسبز گذشتيم و به بارگاه پادشاهى دادگستر و صاحب كمال بار يافتيم و قصه خود را با او بازگفتيم و از او خواستيم تا بقاياى دام را از پاى ما بگشايد؛ او گفت: تنها، كسانى كه آن را بسته‌اند، مى‌توانند بگشايند؛ من فرستاده‌اى را نزد آنها مى‌فرستم كه بقاياى دام را از پاى شما بردارند و شما را خوشنود نمايند...

    وضعيت كتاب

    حكما، ادبا و عرفا توجهى شايان به اين رساله نموده‌اند، چنان‌كه شهاب‌الدين سهروردى آن را به فارسى ترجمه كرده و عطار نيشابورى منطق الطير را در شرح آن سروده است.


    معرفى اجمالى

    رساله «الاجوبة عن مسائل البيرونى» توسط ابن سينا، به زبان عربى، و در پاسخ به پرسش‌هاى ابوريحان بيرونى درباره برخى از مسائل طبيعى و به اصطلاح امروزى، فيزيكى، نوشته شده است.

    ساختار

    رساله، مشتمل بر هجده پرسش و پاسخ است.

    گزارش محتوا

    پرسش‌هايى كه ابوريحان مطرح نموده در حقيقت اعتراضات وى به پاره‌اى از نظريات ارسطو است و ابوعلى با پاسخ‌هاى خود به دفاع از آن نظريات پرداخته است مطالبى كه در اين كتاب به گونه پرسش و پاسخ بررسى شده‌اند عبارتند از: خفيف و ثقيل نبودن فلك؛معناى ثبات و دوام فلك(مراد بى‌نيازى فلك از علت فاعلى نيست بلكه مقصود آن است كه آفريننده در هيچ برهه‌اى آفريدن را تعطيل نفرموده است)؛جهات شش‌گانه؛ جزيى كه قابل تقسيم نيست و تقسيم جسم به اجزاى نامحدود به صورت بالقوه؛ امكان و عدم امكان جهانى ديگر بيرون از اين جهان با طبيعتى ديگر؛ درستى و نادرستى اين سخن كه گفته شده شكل بيضى و عدسى در حركت دورى خود به جايى خالى نيازمندند ولى كره به چنين جايى نياز ندارد.


    معرفى اجمالى

    رساله «قيام الارض وسط السماء»، پاسخى است از شيخ الرئيس به سؤال ابى حسين احمد سهلى، در مورد علت ماندن كره زمين در وسط آسمان. اين رساله به زبان عربى است.

    ساختار

    رساله، در ده فصل تنظيم شده است.

    گزارش محتوا

    مؤلف، بعد از بيان مقدمه‌اى كوتاه، در فصل اول از تناهى جهات، سخن به ميان مى‌آورد و مى‌گويد: مراد ما از جهت، چيزى است كه مأخذ حركت يا اشاره به سوى آن است... سپس مى‌گويد: محال است كه جهت، معدوم باشد، زيرا اشاره به معدوم، ممكن نمى‌باشد. در فصل دوم، مى‌گويد: جهت يافت نمى‌شود و تصور نمى‌گردد مگر اينكه جسمى محيط بر اجسام و فضا، موجود باشد.

    در فصل سوم به دنبال اثبات مكان طبيعى براى اجسام مى‌باشد و مى‌گويد: جسم، يافت نمى‌شود مگر اينكه برايش جا و مكانى است كه مى‌توان بدان اشاره كرد.

    در فصل چهارم مى‌گويد: حركت مستقيم براى جسم، به گونه مطلق طبيعى نمى‌باشد.

    در فصل پنجم مى‌گويد: هر حركت طبيعى، مستقيم و متناهى است، زيرا مبدأ آن قوه‌اى است جسمانى و چنين قوه‌اى متناهى مى‌باشد.

    در فصل ششم، مى‌گويد: هر جسمى كه در جايگاه طبيعى خود قرار گرفته باشد، از آن‌جا به گونه طبيعى حركت نخواهد كرد.

    در فصل هفتم، به رفع تعجب از قيام زمين در وسط آسمان و امكان قيام اجسام سنگين و حيوانات بر روى آن در همه جوانب، پرداخته است. در فصل هشتم علت تعجب و انكار نفس را نسبت به قيام زمين در وسط آسمان و قيام حيوانات از هر طرف بر روى آن، بيان نموده است.

    در فصل نهم وجوب وسط بودن جايگاه طبيعى زمين را به اثبات رسانده است و در دهمين فصل به نقل اقوال علما و دانشمندان در مورد زمين و حركت يا سكون آن و... پرداخته است؛ به عنوان نمونه فيثاغورث مى‌گويد: زمين، حركتى دائمى و دايره‌اى(چرخشى) دارد.


    معرفى اجمالى

    رسالة بعض الافاضل الى علماء مدينة السلام فى مقولات شيخ الرئيس، رساله‌اى است منسوب به ابن سينا، به زبان عربى و در موضوع وجود كلى طبيعى. مؤلف، در اين رساله به نقد نظريه دانشمندى همدانى درباره وجود خارجى كلى طبيعى و پاره‌اى از مسائل ديگر پرداخته و آن را براى دانشمندان بغداد ارسال نموده تا در مورد آن اظهار نظر نمايند.

    ساختار

    رساله، فاقد هر گونه باب‌بندى و فصل‌بندى است.

    گزارش محتوا

    مؤلف، در مقدمه، از دانشمندان بغدادى مى‌خواهد كه درباره اختلاف نظر وى با دانشمند همدانى، اظهار نظر نموده و مشخص نمايند كه كدام‌يك از آن دو بر حق يا بر باطل يا دچار غفلت و قصورند. در ادامه، نظريات دانشمند همدانى را نقل مى‌كند و به نقد آنها مى‌پردازد؛ به عنوان نمونه، خلاصه يكى از نظريات وى چنين است: در جهان هستى، انسانيت واحدى وجود دارد كه عينا مقارن با عوارضى است كه زيد قائم به آنهاست؛ اين انسانيت واحد همراه با اين عوارض، غير از همين انسانيت است همراه با عوارض ديگر. اين موجود واحد خود تغييرناپذير است و زمانى كه زيد مى‌ميرد، تنها عوارض مخصوص به زيد، از آن موجود واحد جدا مى‌گردد...

    صورتى كه در آينه نقش مى‌بندد، عينا همان صورتى است كه در چهره زيد آشكار مى‌باشد؛ نه چيزى ديگر مثل آن...

    در برابر وى، مؤلف، مى‌فرمايد: انسانيت واحد، كثير است؛ نه ذاتى واحد و اين كثرت به اعتبار اضافات گوناگون نيست، بلكه ذات انسانيتى كه مقارن با خواص زيد است غير از ذات انسانيتى است كه همراه با خواص عمرو مى‌باشد...

    استدراك

    ناشر «رسائل ابن سينا»، در پايان مجموعه مزبور، تحت عنوان «استدراك» توضيح داده كه بعد از چاپ مجموعه، به نسخه‌اى ديگر از رساله «الاجوبة عن مسائل البيرونى» برخورد نموده و متوجه شده كه اين نسخه، مشتمل بر مطالبى است كه در نسخه مورد استفاده وى وجود نداشته است، لذا برخى از آن مطالب را تحت عنوان «اعتراضات ابى ريحان على اجوبة ابن سينا» در قالب هفده مسئله و تحت عنوان «جوابات ابى سعيد احمد بن على عن الاعتراضات التى اعترض بها محمد بن احمد البيرونى على حجة الحق ابى على الحسين بن عبدالله بن سينا فى جواباته عن مسائله» در قالب هجده مسئله، به آخر مجموعه مزبور افزوده است.


    وابسته‌ها

    مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی

    مجموعه رسایل (ترجمه هفده رساله- ابن سینا)

    پیوندها

    مطالعه کتاب رسائل ابن سینا در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور