الفارابي
الفارابي، اثر سعید زاید، کتابی است که به معرفی ابونصر فارابی (259-339ق) و آثار و افکار او میپردازد.
الفارابي | |
---|---|
پدیدآوران | زايد، سعيد (نویسنده) |
ناشر | دار المعارف |
مکان نشر | مصر - قاهره |
سال نشر | مجلد1: 2001م , |
چاپ | 3 |
شابک | 0 |
زبان | عربي |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR۳۲۶ /ز۲ف۲ ۱۳۴۹ |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب از چهار فصل تشکیل شده است. هرکدام از این فصول دارای مجموعههای متعددی است.
گزارش محتوا
فصل اول کتاب به محیط سیاسی، اجتماعی و دینی عصر فارابی اختصاص یافته است. نویسنده در ابتدای این فصل به توضیح فضای سیاسی عصر فارابی و نفوذ اتراک در حکومت عباسیان میپردازد و میگوید: در عصر عباسیان، اتراک، ایرانیان، دیلمیان و سلجوقیان مجالی برای خدمت در حکومت عباسیان پیدا کردند؛ لذا آنها در لشکر و حکومت به خدمت گرفته شدند و با اعتماد بر این گروه و تکیه بر آنها، بسیاری از عربها از موقعیتهای حساس دولتی محروم شدند. نفوذ اتراک در دولت عباسیان از سال 232 آغاز تا 324ق، به طول انجامید. آغاز این نفوذ، آشکارا در زمانی بود که خلیفه عباسی، متوکل خواست پسر دوم خود، المعتز را در امر خلافت بر پسر اولش، المنتصر مقدم بدارد[۱].
نویسنده، فضای اجتماعی عصر فارابی را چنین ترسیم نموده است: در آن روزگار، گروههای دینی در جزر و مدهای اجتماعی، تابع گروههای سیاسی بودند؛ مثلاًاهل سنت در اثنای درخشش ستاره دولت ترکان، از آزادی و آرامش بهرهور بودند؛ برعکس شیعیان که آنان در سایه حکومت آلبویه تا حدودی به آرامش رسیدند. طبعا نزاع شدیدی بین دو گروه درگرفت و سرزمین مسلمانان را از خون رنگین ساخت. نزاع به گروههای اهل سنت با یکدیگر نیز سرایت کرد و این، زمانی بود که حنبلیها مانع دفن پیکر محمد بن جریر طبری (متوفی 310ق) شدند؛ چراکه وی اسم احمد بن حنبل را در ضمن اسامی فقها در کتابش (درباره اختلاف فقها) نیاورده بود[۲].
وی مینویسد: خلفای عباسی، نظام مجالس خویش را از ایرانیان اقتباس کرده بودند. آنها مجالس غنا و آوازخوانی را نشر میدادند و با شاعران، مغنیان، ادیبان و اهل موسیقی و فکاهی رابطه خوبی داشتند و این گرچه دال بر فرورفتن آنها در لذات دنیایی و بیتوجهی نسبت به شؤون دولت است، از جهت دیگر بر زندگی راحتی که مردم فراهم میآوردند و رشد صنعت و تجارت و کشاورزی میکند[۳].
نویسنده از حکومت اسماعیلیان و فاطمیان در زمان خلفای عباسی سخن به میان میآورد، سپس از مکتب فکری معتزله میگوید. این مکتب فکری در زمان مأمون، معتصم و واثق رونق پیدا کرد.
سپس از رونق فلسفه یونانی و تأثیر آن در تعالیم معتزله و مناقشاتی که در پی آن بین علمای مسلمان درگرفت، مینویسد. در همین زمان بود که بعضی از غلات صوفی، مثل حلاج (متوفی 309ق) پیدا شدند[۴].
فصل دوم به معرفی فارابی اختصاص یافته است. نسب، زمان و مکان تولد و وفاتش از مباحث قسمت اول این فصل است. نویسنده در قسمت دوم این فصل به اشعار فارابی اشاره میکند[۵].
نویسنده در فصل سوم، به ابعاد علمی فارابی پرداخته است. او در ابتدا آثار مشهور فارابی را برمیشمرد[۶]، سپس سبک نوشتاری او را معرفی میکند و چنین میگوید: اسلوب فارابی، دقیق و متمرکز است. در آن تکرار و الفاظ مترادف وجود ندارد. او مراقب الفاظ و عبارات بوده و معانی وسیع را در جملات مختصر قرار داده است. معلم ثانی شیفته متقابلات بود؛ هر زمان ایدهای به نظرش میرسید، حتما مقابل آن را ذکر مینمود؛ نشانه این مطلب، کتابی است از او به نام «رسالة في جواب مسائل سئل عنها»[۷].
علوم نزد فارابی هشت صنف است. وی در نظم آنها ترتیبی معین را رعایت کرده که آنها را در کتب «التنبيه علی سبيل السعادة»، «تحصيل السعادة»، «السياسات المدنية» و «آراء أهل المدينة الفاضلة» آورده است. فارابی معتقد است که هدف و غایت هر انسانی رسیدن به سعادت است و زمانی که به این هدف رسید برای رسیدن به غایت و هدف دیگری سعی نمیکند. این سعادت، فطری نیست، بلکه اکتسابی است و متوقف بر تمییز نیکو است. نویسنده در ادامه اصناف علوم و معارف را برمیشمرد و جایگاه علم فلسفه را بیان میکند و میگوید بهوسیله فلسفه انسان به سعادت میرسد زیرا این فلسفه است که مقصود از آن تحصیل جمیل است.[۸].
نویسنده در ادامه به علوم هشتگانهای که فارابی آنها را تصنیف کرده است اشاره میکند. آن علوم عبارتند از: «علم اللسان»، «علم المنطق»، «علم التعاليم»، «علم الطبیعی»، «علم الإلهي»، «علم المدني»، «علم الفقه» و «علم الكلام»[۹].
سعید زاید میگوید: معلم ثانی فلسفه را از دیگران فراگرفت؛ لکن او فلسفهای را که یاد گرفته بود در چارچوبی متناسب با وضع محیطی خود قرار داد. او هرچند فلسفه را از ارسطو، افلاطون و افلوطین گرفته بود، لکن به آن صبغه و رنگ و لعاب اسلامی داد. فلسفه فارابی دارای ویژگیهایی است، از جمله اینکه دارای معالمی روشن و اهدافی محدود است. برخی از اجزای آن با بعضی دیگر ارتباط عمیق دارد و سازگاری در آنها به چشم میخورد. فارابی در منطق و طبیعیات، ارسطویی و در اخلاق افلاطونی و در فلسفه مابعدالطبیعه افلوطینی است؛ اما قبل از هر چیزی او فیلسوفی است که به وحدت فلسفه ایمان دارد و مدافع آن در هر زمان است.[۱۰].
نویسنده در فصل چهارم به بخشهایی از آثار و افکار فارابی در موضوعات مختلف اشاره کرده است و گاه به معرفی برخی از آثار او پرداخته است.
سعید زاید در معرفی «إحصاء العلوم» فارابی مینویسد: فارابی در این اثرش علوم زمان خودش را نام برده، آنها را تعریف کرده، شاخههای هریک را برشمرده و راجع به فایده و موضوع هرکدام بحث کرده است.[۱۱].
او میگوید: فارابی قوای نفس را در دو دسته اصلی محرکه و مدرکه تقسیم نموده است. با قوای محرکه، هر نوع حرکت صورت میگیرد و با قوای مدرکه، درک و دریافت انجام میشود. قوای محرکه خود شامل چند مورد است که منمیه و نزوعیه از جمله آنهاست. قوای مدرکه نیز شامل حواس (خارجی، باطنی)، متخیله و ناطقه میشود[۱۲].
عقل در نظر فارابی که مأخوذ از کتاب ارسطو است، بر چهار نحوه است:
- عقل هیولانی؛
- عقل بالملکه یا بالفعل؛
- عقل مستفاد؛
- عقل فعال.
نویسنده نظرات فارابی را در مورد هرکدام از عقول چهارگانه با استفاده از آثارش بیان میکند.
فارابی میگوید: عقل فعال، نوعی از عقل مستفاد است. صورتهای موجودات در آن پیوسته بوده و هیچوقت از بین نمیرود، ولی ترتیب آن صور، عکس ترتیب موجود در عقل بالفعل است و آن بدین صورت است که اخس در عقل بالفعل مقدم میشود بر اشرف آن صور..[۱۳].
نویسنده میگوید فارابی، بعضی از مفاهیم اصطلاحات دینی را تفسیری عقلی نموده است؛ مثلاً درباره «لوح و قلم»، چنین نوشته است: گمان نکن که قلم، یک ابزار جامد و لوح یک سطح و کتابت شکل و صورت نوشتهشدهای باشد، بلکه مراد از لوح و قلم، فرشته روحانی و مقصود از کتاب، تصویر حقایق است. قلم، معانیای را که در عالم امر است میگیرد و آنها را با کتابت روحانی به ودیعت به لوح میسپارد و در نتیجه، قضا از قلم و تقدیر از لوح جریان مییابد[۱۴].
وضعیت کتاب
پاورقیها، به ذکر منابع مطالب کتاب اختصاص یافته است.
فهرست محتویات و منابع در پایان کتاب آمده است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.