دروس اخلاق اسلامی

    از ویکی‌نور
    (تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
    ‏دروس اخلاق اسلامی
    دروس اخلاق اسلامی
    پدیدآورانجزایری، سید محمدعلی (نویسنده)
    ناشرحوزه علميه قم، مرکز مديريت
    مکان نشرقم - ایران
    سال نشر1388 ش
    چاپ2
    شابک964-6918-46-8
    موضوعاحادیث اخلاقی - قرن 14 اخلاق اسلامی
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏247‎‏/‎‏8‎‏ ‎‏/‎‏ج‎‏4‎‏د‎‏4‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    دروس اخلاق اسلامى، اثر سيد محمدعلى جزايرى (آل غفور)، به زبان فارسى پيرامون علم اخلاق بر مبناى تعادل قواى عاقله، شهويه، غضبيه و وهميه است.

    مؤلف خود درباره اين كتاب نوشته است: «كتاب حاضر، دروس اخلاق اسلامى است كه در حوزه‌ى علميه روزهاى چهارشنبه در انتهاى درس مكاسب و نيز در دانشگاه قم و دانشگاه باقر العلوم(ع) و همچنين حدود يك سال، در روزهاى پنج‌شنبه براى نورچشمان عزيز، معجزه‌ى قرآن، سيد محمدحسين طباطبايى و همدرس وى آقا محمد مادرشاهى كه او نيز حافظ تمام قرآن كريم است، گفته شده و هر بار اصلاحاتى در آن صورت گرفته است».[۱]

    ساختار

    كتاب، مشتمل بر يك پيشگفتار و شش فصل است.

    گزارش محتوا

    در مقدمه كتاب به بررسى مسأله ارتباط دين و اخلاق پرداخته و بيان مى‌دارد: مسئله‌ى ارتباط دين و اخلاق از مسائلى است كه فيلسوفان، متكلّمان و انديشهوران علم اخلاق را از ديرباز به خود مشغول ساخته است. با نگاهى گذرا به سنّت‌هاى تاريخى حيات بشرى، همسازى و همسانى و اتحاد معيارها و الزامات و هنجارهاى اخلاقى با دستورهاى دينى در بسيارى از ممالك مشهود است. تعابير اخلاق اسلامى، يهودى، مسيحى، هندويى و مانند اين‌ها، گواه بر اين مطلب است. گاه پيوستگى عميق ميان اين دو پديده، محققان را از تفكيك تفكّر اخلاقى از ديگر ابعاد حيات دينى غافل ساخته است.

    مباحث متفكران يونان و روم باستان، چون سقراط و افلاطون، مبنى بر مستقل بودن آن دو پديده و تكامل آن نظريه در دوران معاصر، به وسيله ى ماركس و فرويد و فتوا دادن بر عدم تناسب آنها و نيز گفتمان عدليّه در باب حُسن و قُبح عقلى و شرعى افعال و مانند اين‌ها، از سابقه ى ديرين اين مسئله حكايت دارد.

    در ادامه مسائل مربوط به مباحث اخلاقى، به هفت محور اساسى تقسيم مى‌كند. كه عبارتند از:

    يك. وصف از باورهاى اخلاقى

    دو. گزاره‌هاى اخلاقى يا علم اخلاق

    سه. دفاع فلسفى از گزاره‌هاى اخلاقى

    چهار. تبيين مفاهيم و تصورات ارزشى و تكليفى

    پنج. ارزش صدق و كذب و واقع نمايى گزاره‌هاى اخلاقى

    شش. مباحث مربوط به استنتاج

    هفت. ارتباط اخلاق با ديگر علوم و معارف

    تمام محورهاى چهارم تا هفتم، اخلاق تحليلى، انتقادى، فرااخلاق، مبانى اخلاق و اخلاق درجه ى دوم شناخته می‌شوند. اخلاق تحليلى، به پرسش‌هاى اخلاقى و احكام هنجارى و ارزشى پاسخ نمی‌دهد; بلكه تمام كوشش آن پاسخ گويى به پرسش‌هاى منطقى، معرفت شناختى و معناشناختى اخلاق است.

    در فصل اول كتاب به يك سير كليات پرداخته و مى‌گويد: انسان مركّب از دو جزء است: 1. بدن ظاهر خاکى; 2. روح و نفس ناطقه كه جوهر مجرّدى از عالم ملكوت است، و شرافت و برترى او بر ساير حيوانات به سبب اين جزء است.

    انسان با اين دو جزء درد و لذّت را درك مى‌كند. روح نيز همانند بدن دچار بيمارى هايى می‌شود. بيماری‌های روح عبارتند از: اخلاقِ رذيله و پست كه شرح و بيان و راه پيش گيرى و معالجه ى آنها در علم اخلاق بيان می‌شود. و همان گونه كه در معالجه و درمان بيماری‌های بدن به دكتر و پرهيز، و خوردن دارو و غيره... احتياج دارد، در امراض روحى نيز مراجعه به طبيب اخلاق و استفاده از داروهاى معنوى ضرورى است; چون انسان به سعادت و كمال نمى رسد، جز با رجوع به علماى اخلاق جهت بر طرف نمودن و اجتناب از اخلاق رذيله و اتصاف به صفات كمال قدسيه ى پسنديده با راهنمايى عقل و شرع.

    پيش از ورود به بيان مسائل اخلاقى، سه مطلب را مورد بحث و بررسى قرار مى‌دهد; زيرا بدون شناخت آنها بحث از مسائل اخلاقى، ريشه‌اى و كامل نخواهد بود.

    1. مفهوم اخلاق (صورت درونى و چهره باطنى);
    2. موضوع علم اخلاق;
    3. فايده و ارزش علم اخلاق;

    در فصل دوم صفات نشئت گرفته از قوه ى عاقله را بررسى نموده [۲] و پيرامون جربزه و جهل مى‌گويد كه جربزه در لغت به معناى شهامت و زيركى است، ولى در اصطلاح علم اخلاق عبارت است از: افراط در فكر و تعقل، و خروج از حد اعتدال، به طورى كه ذهن انسان در يك جا تمركز پيدا نكند و هميشه ابداع شبهه نموده و در امور دقيقه برخلاف واقع، بسيار دقت و تأمل كند.[۳]

    اما جهل و كودنى كه ناشى از تفريط در قوّه ى عاقله است، عبارت است از به كار نبستن اين قوّه، و تدبر و تفكر نكردن، با توجه به اين كه می‌داند جاهل است (كه اين جهل، جهل بسيط ناميده می‌شود) و اين جهل در ابتداى كار بد نيست و رذيله به حساب نمى‌آيد، چون ياد گرفتن و علم، متوقف بر آن است، ولى اگر خداى ناكرده ثبات و دوام يابد، از رذايل مهلكه می‌شود. در ادامه به درمان اين دو رذيله مى‌پردازد.

    در فصل سوم به صفات نشئت گرفته از قوّه ى شهويه پرداخته و بيان مى‌دارد كه حدّ اعتدال قوّه ى شهويه، صفت عفت است كه منشأ بسيارى از صفات كمال می‌باشد، و طرف افراط آن شره و عياشى و طرف تفريط آن خمودى است. بسيارى از صفات رذيله و پست، از قبيل حبّ دنيا، حرص، طمع، خوردن مال حرام و غيره ناشى از اين دو صفت است. ابتدا به بيان مذمّت اين‌ها و نيز تمجيد و توصيف عفت، و سپس به صفاتى می‌پردازد كه از اين‌ها سرچشمه می‌گیرد.[۴]

    در فصل چهارم به صفات نشئت گرفته از قوّه ى غضبيه پرداخته[۵] و درباره تهور مى‌گويد كه اگر قوّه ى غضبيه به حدّ اعتدال باشد، شجاعت و اگر طرف افراط باشد تهوّر و بى باكى و اگر به سمت تفريط باشد جُبن و ترس و بى عرضگى است.

    تهوّر عبارت است از: عدم ترس و اقدام به كارى كه موجب گرفتارى و هلاكت است كه عقل و شرع آن را منع كرده‌اند، چه مربوط به دنيا باشد (مثل حمل قاچاق و شب گردى در بيابان، در حالى كه احتمال دارد جانور درنده وجود داشته باشد و او نيز وسيله ى دفاع ندارد و...) و چه مربوط به آخرت باشد (مثل روزه گرفتن با علم به ضرر، يا وضو و غسل نمودن در حالى كه بداند آب براى او ضرر دارد).[۶]

    در فصل پنجم از صفات نشئت گرفته از قوه ى وهميه سخن رانده[۷] و اشاره مى‌كند كه: "قبلا گفتيم كه از تعديل قوّه‌ى وهميّه عدالت و از افراط آن ظلم و از تفريط آن انظلام (ستم پذيرى) ايجاد می‌گردد; ولى مرحوم ملا محمّد مهدى نراقى، در جامع السعادات و هم چنين فرزند برومندش در معراج السعادۀ، جداگانه در مورد اين سه صفت ناشى از قوّه ى وهميّه بحث نفرموده‌اند، بلكه آنها را مندرج در صفات و آثارى كه از سه قوه ى شهويه و غضبيّه و عقليه سرچشمه می‌گيرند دانسته‌اند، ولى اين بنده ى ناچيز بر حسب وعده‌اى كه در اوّل كتاب دادم درباره ى سه صفت ظلم و انظلام و عدالت، مطالبى را هر چند مختصر، به صورت مستقل عرض مى كنم."[۸]

    در فصل ششم صفات مربوط به سه قوه ى عاقله، شهويه و غضبيّه را بررسى نموده[۹] و بعضى از صفاتى كه از سه قوه ى عاقله و غضبيّه و شهويه يا از دوتا از اين قوا سرچشمه می‌گيرند، بيان مى‌دارد.

    سپس در پايان كتاب راه شكرگزارى از نعمتهاى الهى را بيان كرده و مى‌گويد: شكر نعمت‌هاى الهى به چند چيز است[۱۰]:

    اوّل، معرفت و شناخت نعمت‌هاى ظاهر و باطن، كه سرتاپاى انسان غرق نعمت است;

    دوّم، نظر و دقّت به پايين دست تر از خود در امور دنيايى، نه به بالاترها، كه اگر اين جور باشد انسان هميشه خود را از خدا طلبكار مى بيند;

    سوم، اين كه فرض كند او مرده بود و نمى توانست از اين نعمت استفاده كند، ولى اكنون زنده است و آن را دارد و چه بسيار مردگان و رفتگان كه آرزوى آمدن در دنيا و قدرشناسى از اين نعمت‌ها را دارند;

    چهارم، گرفتارى‌ها و بيمارى‌ها و سختى هايى را كه در ايام عمرمان داشتيم به خاطر بياوريم و از اين كه از آنها نجات پيدا كرديم و خلاص شديم آن را غنيمت بشماريم;

    پنجم آن كه اگر گرفتارى و مرض و مصيبتى داريم، فكر كنيم اگر بدتر از اين داشتيم چه می‌شد و چه مى توانستيم بكنيم.

    وضعيت كتاب

    مصادر و منابع كتاب در پايان كتاب ذكر شده است. پاورقی‌های كتاب مربوط به منابع مى‌باشد.

    پانویس


    منابع مقاله

    متن و مقدمه كتاب

    وابسته‌ها