الغدير في الكتاب و السنة و الأدب
الغدير في الكتاب و السنة و الأدب تألیف علامه مرحوم آیتالله عبدالحسين امينى است كه درباره مسئله غدير و جانشينى حضرت على(ع) بعد از پيامبر(ص) به رشته تحرير درآمده است.
الغدير في الكتاب و السنة و الأدب | |
---|---|
پدیدآوران | امینی، عبدالحسین (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | الغدیر
کتاب دینی، علمی، فنی... کتاب دینی، علمی، فنی، تاریخی، ادبی، اخلاقی... |
ناشر | مرکز الغدير للدراسات الإسلامية |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1416 ق یا 1995 م |
چاپ | 1 |
موضوع | شعر مذهبی عربی
علی بن ابیطالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. - اثبات خلافت غدیر خم غدیر خم - شعر - مجموعهها |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 11 |
کد کنگره | BP 223/54 /الف89 غ4 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
محتوای این اثر یازده جلدی چنین است:
- جلد اول حاوی مقدمه شش بخشی؛
- جلد دوم حاوی مقدمه و متن کتاب؛
- جلد سوم تا پایان جلد یازدهم حاوی ادامه متن کتاب.
گزارش محتوا
تنوع مطلب
اين كتاب مجموعه بىمانندى است؛ شامل فنون مختلف، رموز دانشها، دقائق تاريخ و شرح حال مردانى نامى، شايد بگوئيم يكى از بزرگترين كتابهاى دائرةالمعارفى است كه مشتمل بر بسيارى از آراء و نظرات متقن و مستدل دينى است. و اگرچه هدف اصلى و اولیه آن اثبات حديث شريف غدير و تواتر آن بوده، ولى در عين حال هر آن چه را كه براى امت اسلامى حائز اهميت مىدانسته، در اين كتاب جمعآورى نموده است.
عالم جليل القدر مرحوم ميرزا محمّدعلى اورد آبادى، در مقالهاى تحت عنوان (بين الحقايق و الاوهام) كه در ابتداى جلد سوم «الغدير» نسخه قديمى درج گرديده و دقايق فصاحت و بلاغت از مضامين آن آشكار است به اين نكته با بيانى زيبا اشاره فرموده كه بخشى از ترجمه آن اينچنين است:
«هر كه در اولین وهله نام اين كتاب (الغدير) را بشنود گمان خواهد نمود كه اين كتاب فقط شامل موضوعى است كه بدان ناميده شده: ولى پس از ورود باين منبع گوارا خواهد يافت كه در آن. پيرامون بسيارى از دلائل و براهین امامت گفتگو و كاوش و بررسى شده و با بيان مستدلّ آن تمام خار و خاشاكهاى اشكالات از جلو راه سالكين طريق حق زدوده گشته و سخنان ناروا و دردناك كه پيوسته موجب شكاف و باعث اختلاف بين ملل مسلمان گرديده، همه را ابطال و آنچه نيات سوء و كينهتوزىها و عوامل بنيان كن در اين ميان بوده، همه را نابود ساخته و نسبتهاى ناروا و ننگینى كه از قديم الايام قلمهاى خائن و مزدور به پيروان اهلبيت پيغمبر(ص) چسبانيدهاند، همه را از ميان برداشته و ملت خود را از آن افتراها مبرّا نموده، به طورى كه ديگر مجال و فرصت و دستآويزى براى سودطلبان و ماجراجويان و خرافات منفورشان كه به منظور تفرقه ميان امت اسلامى و دامنزدن اختلاف و دشمنى بكار مىبردند، باقى نگذارده است».
و نيز در تقريظى كه به قلم آقاى سيد عبدالمهدى منتفكى به رشته تحرير در آمده و در ابتداى جلد هشتم كتاب چاپ شده، مىفرمايد:
هر روز صدها كتب و نشريات از چاپخانها بيرون آمده و در دسترس ارباب مطالعه قرار گرفته است؛ ولى: بسيار كم است نشريه و كتابى كه مقصود خواننده را در برداشته و از هر حيث و هر جهت اطمينان و ميل ارباب مطالعه را تأمين نمايد!
اين كتاب، مجموعه عظيم و گرانبهائى است كه از هر حيث جامع و كامل است، و بمانند چراغ روشنى بخش و راهنماى حساسى است، براى اهل بينش و كمال، اين كتاب بالاتر از آنست كه ارزشى براى آن تعيين و يا وزن واقعى آن با مقياسها سنجيده شود!
اين مجموعه با کیفیت مخصوص به خود بر هر نسبتى فزونى دارد و اثر و فايده آن از هر نظر بر هر مقياسى غلبه مىنمايد!
در خور اعجاب و شگفتى نيست! چه؟! اين كتاب تراوشى از افكار يك شخصيتى است كه دريائى انباشته از علوم معقول و منقول است. اين كتاب از نتايج قريحه فروزانى است كه بدانشمند بزرگوار ما آقاى شيخ عبدالحسين (ابن) احمد امينى اعطاء شده، خداوند عمر او را دراز و ما را از آثار گرانبهاى او بهرمند فرمايد.
اصلاح ساختار فكرى عموم افراد
از نكات قابل توجه در نوشتار اين گنجينه عظيم توجه مؤلف بزرگوار به اصلاح ساختار فكرى عموم افراد امت اسلامى است و با اين كه اغلب آثار منتشره از طرف علماء اعلام، مخصوص گروه خاص و پسند افراد معدودى بوده و نتيجه مطالعات و اصول نظريات خود را به طورى كه براى هر كسى در خور تبعيت و تأسى باشد، منتشر نساختهاند...؛ ولى مرحوم علامه گرانقدر امينى در اين كتاب در اثر وسعت فكر و فضيلت روحى خود كه موهبتى است، الهى توانسته از منبع جوشان سينه خود، كه برگرفته از كتاب و سنت است حقائقى تابان و انديشههائى بزرگ و فروزان بروز دهد كه مورد توجه و قبول عموم خردمندان باشد.
بيان حقايق و بدور از تعصب
نيك مىدانيم كه استاد بزرگوار مرحوم امينى از جام محبت پيشوائى چون على(ع) و پيروان او سيراب و سرخوش گشته و اين عشق جاودانى او را بر آن داشته كه براى بدست آوردن وسيله قرب به پيشگاه خاندان بزرگ علوى از بذل عزيزترين نيروهاى روحى و جسمى خود دريغ ننموده و از فروغ دانش و بينش خود حدّاكثر استفاده را بنمايد تا بتواند با اين فداكارى بىنظير به نداى مذهب و كيش خود پاسخ داده و وظيفه نهائى خود را بانجام برساند.
آرى، آئين دوستى و شيفتگى چنين است و اين چنين دوستى و فداكارى در خور ملامت نيست. زيرا. بايد با صراحت اذعان نمود كه اين دانشمند بزرگوار و متتبّع در عين محبت سرشار و شيفتگى كه سراسر وجود او را فرا گرفته است. از عصبيّت و هواى نفسانى بدور است.
او دانشمندى است كه نتيجه دانش اندوزى خود را در راه محبت بىمنتهائى كه به على(ع) و پيروان او دارد بكار بسته و در عين حال عواطف نفسانى خود را تحت نظام علم و درستى و آراستگى بحثهاى مستدلّ و حسّاس و متين خود از ياوه و سركشى باز داشته و اين چنين پايدارى در وادى محبت است كه در خور ملامت نيست.
آن كس در خور ملامت است كه علاقه و محبت بشخص يا چيزى او را از مسير حق و راستى منحرف سازد و اسير دلخواه و عصبيّت باطل گردد؛ و استاد بزرگوار ما (امينى) از اين صفت منزّه و مبرّا است؛ زيرا: تمام كوشش او در راه كشف حقيقت و بر افكندن نقاب از چهره مقصود است.
دانشمند معروف مسيحى استاد «بولس سلامه» در نامهاى كه در مجلد هفتم «الغدير» درج شد بر دقت در مطالعه و نيروى تشخيص و استدلالهاى محكم و متقن خالى از هر گونه تعصب و هواى نفس مؤلف اشاره نموده و در فرازى از آن مىفرمايد:
... و لقد لغت نظرى على الاخص ما ذكرتموه بشأن الخليفة الثانى، فللّه درّكم، ما اقوى حجتكم و اسطع برهانكم؟! فلو حاول بعد هذا مكابر ان يرد تلك الحجج المكينة لكان مثله مثل الوعل الذى ناطح الصخره!..
براستى مطالبى را كه درباره خليفه دوم بيان داشتهايد، توجه مخصوص مرا به خود جلب نمود. خير زياد خداوندى براى شما باد چقدر استدلال شما قوى است؟! و برهان شما روشن و تابانست؟!
اگر بعد از اين دلايل و براهین متين و استوار شما؛ لجوج و مكابرى آهنگ ردّ و انكار آنها را بنمايد، درست مانند آن بز كوهى است كه با شاخهاى خود با قطعه سنگ بزرگ و سختى معارضه و نبرد نمايد..؟!
جدال احسن
علامه بزرگوار در اثبات مباحث و مطالب از شيوه «الزام الخصم بما يدعيه» تبعيت نموده و با ذكر كتب و مداركى از دست نوشتههاى آنان به طريق جدال احسن برخورد و آنان را ملزم به قبول مىنمايد، به طور مثال در اثبات تواتر حديث شريف غدير پس از ذكر راويان از صحابه و تابعين و علماء به مؤلفان پيرامون اين حديث اشاره و مصادر و مسانيد و مداركى كه راويان مذكور حديث غدير را از آن ذكر نمودهاند را، بيان نموده، آن هم با تعيين خصوصيات هر يك از كتب مذكوره و تصريح به ذكر شماره صفحات و بيان توثيقات در حول راوى و مؤلف مذكور.
و يا در اثبات وصايت اميرالمؤمنين على(ع) و در حمايت از حريم ولايت به ذكر حديث تهنيت پرداخته و از مورخ مشهور محمد بن جرير طبرى در كتاب «الولايه» حديثى را از پيامبر گرامى اسلام نقل مىنمايند:
امام طبرى- محمّد بن جرير- در كتاب (الولايه) حديثى را به اسناد خود آورده، از زيد بن ارقم كه قسمت زيادى از آن در صفحات 92 -89 ذكر شد و در پایان حديث مزبور است كه رسول خدا(ص) فرمود، اى گروه مردم بگوئيد: پيمان بستيم با تو از صميم قلب و عهد نموديم با زبان و دست بيعت داديم بر اين امر، عهد و پيمان و بيعتى كه اولاد و اهلبيت و كسان خود را بدان وادار نمائيم و به جاى اين سيره مقدّس روش ديگرى را نپذيريم و تو گواه بر ما هستى و خداوند از حيث گواهى كافى است، بگوئيد آنچه را بشما تلقين و تعليم نمودم و سلام كنيد بر على با تصريح بفرماندهى اهل ايمان و بگوئيد: الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لولا ان هدانا الله همانا خداوند هر صدا و آهنگى را مىشناسد و مىشنود و به خيانت هر خائن واقف است، پس هر كس پيمان شكنى كند به زيان خود كرده و كسى كه به پيمان خدائى وفادار بماند، خداى پاداش بزرگ به او خواهد داد، بگوئيد چيزى را كه موجب رضايت خداوند است و اگر ناسپاسى كنيد خداوند از شما بىنياز خواهد بود.
زيد بن ارقم گفت: در اين هنگام مردم رو بطرف رسول خدا(ص) شتافتند؛ در حالى كه همه مىگفتند: «سمعنا و اطعنا على امر اللّه و رسوله بقلوبنا»؛ يعنى: شنيديم و بر امر خدا و رسولش از صميم قلب فرمانبرداريم، و اول كسانى كه دست خود را به عنوان اطاعت و بيعت با پيغمبر(ص) و على(ع) رسانيدند، ابىبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير بودند با باقى مهاجرين و انصار، و ساير مردم تا هنگامى كه نماز ظهر و عصر در يك وقت خوانده شد و اين جريان امتداد يافت تا نماز مغرب و عشاء نيز در يك وقت خوانده شد و تا سه روز امر دست دادن و بيعت پيوسته ادامه داشت.
و نيز نقل داستان تهنيت شيخين و تقدم و پيشى گرفتن آنان بر ديگران در تبريك گوئى به اميرالمؤمنين على(ع)، از قول تعداد كثيرى از پيشوايان حديث و تفسير و تاريخ اهل سنّت، چون احمد بن حنبل، محمد بن جرير طبرى، ابن بطه، ابن مردويه، ابواسحاق ثعلبى، بيهقى، ابن مغازلى، ابوحامد غزالى، خوارزمى، جلالالدين سيوطى و.... چه آنها كه اين داستان را به طور مرسل ترديد ناپذير روايت نمودهاند و چه آنها كه آن را به مسانيد صحيح - و رجال ثقه و مورد اعتماد روايت نموده و سلسله ناقلين آن را به تعدادى از صحابه؛ مانند ابن عباس و ابى هريره و براء بن عازب و زيد بن ارقم منتهى كردهاند، قابل توجه است و برهانى است روشن و قاطع كه انكار آن جز مكابره و لجاجت و عناد چيز ديگرى نخواهد بود.
اين شيوه و روش است كه «الغدير» را در نظر خواننده، به مانند دريائى بىكران نمايان نموده و در آن كتب معتبرهاى؛ مانند: اسد الغابه، الاصابه، تهذيب التهذيب، تاريخ خطیب بغدادى، تهذيب الكمال، تاريخ الخلفاء سيوطى، البداية و النهایه ابن كثير، نخب المناقب، مسند احمد بن حنبل، سنن ابن ماجه، و دهها كتب حديث و تفسير و تاريخ چون سيل خروشان جلوهگر است.
دفاع شجاعانه از حريم تشيع و دفع اتهامات
علامه بزرگوار در اين كتاب سعى بلیغ در دفاع از حريم تشيع و دفع اتهامات وارده پيرامون اين مكتب و پيروان آن دارد، به طورى كه همواره و در موارد متعدد به نقد كتبى كه خواسته و يا ناخواسته عقائد حقه را مورد هجمه خود قرار داده و بهتانهاى ناروا بر آن وارد ساختهاند، مىپردازد و با استدلالهاى محكم آن را رد مىسازد.
به طور مثال در بخشى از شرح حال سيد حميرى، پس از بيان دين، آئين و مذهب سيد و سخن اعلام پيرامون عقايدش، به نقد كلام دكتر طه حسین مصرى در صفحه 385 كتاب «ذكرى ابى العلاء» كه در آن قول به تناسخ را به سيد نسبت داده مىپردازد و مىفرمايد:
اگر اين نسبت ساختگى، از پيشينيان طه حسین، آن ياوه سرايان عصر خرافات و سخنگويان نادان و نويسندگان بىكنكاش و نسبت دهندگان بىپروا، صادر شده بود، مرا به تعجب نمىانداخت؛ امّا شگفتا كه اين سخن، از مردى است كه خود را جستجوگر مىداند و خويشتن را، انسان عصر طلائى، عصر نور و روزگار كاوش مىشناسد.
روزگارى كه به بلاى وجود اين دكتر و ياوه سرايان و دروغ پردازانى چون او گرفتار آمده است، مردمى كه مىخواهند گروه بزرگ و بزرگوارى از امت اسلامى را با نسبت كفر آميز: تناسخ و حلول، خوار و زبون كنند تا گروه مخالف، با اعتقاد به كفر اين دسته، آنان را دشنام دهند و اين دسته نيز از شنيدن چنين نسبت نادرستى به خشم آيند و كار به سرانجام ناستوده پراكندگى و جدائى انجامد و آرزوى آن كه طه حسین را به چنين كار ناروائى مىگمارد و وادار مىكند، نيز همين است.
آيا جستجوگرى از اين مرد نپرسيده است: مصدر اين نسبت نادرست چيست، آيا در كتابى از كتب شيعه خواندهاى يا از شيعهاى شنيدهاى؟ يا خبر چنين نسبتى از ناحيه دانشمندى از دانشمندان اماميّه به تو رسيده است؟ اين شيعه و كتابهاى اوست كه از نخستين روز تا به امروز، به كفر قائلان به تناسخ و حلول، حكم كرده است، و به برائت از آنان گرايش دارد. پس چرا اين دكتر، پيش از آن كه چنين تهمتى زند و چنين ناروائى نويسد، به اين كتب مراجعه نكرده است؟ آرى قبل از او، «ابن حزم اندلسى» در كتاب «الفصل» نسبت تناسخ را به سيد داده است و تو اى خواننده! در صفحه 322 -329 جلد اول اين كتاب، ابن حزم و جدلهاى وى را باز شناختهاى. امّا قول به رجعت از سنخ قول به تناسخ و حلول نيست، زيرا كتاب و سنت به آن ناطق است، همان طور كه تفصيل آن، در كتب كلامى آمده است و تأليفات جداگانه اعلام نيز، متضمن اين مطلب هست و آن كه وقوفى بر اخبار و اشعار و حجتآورىهاى سيد دارد، مىداند كه ساحت وى ازين نسبتهاى ناروا دور است، اگر اين دكتر از آن كسانى نباشد كه كوشش بسيار در محبّت خاندان پيغمبر و مهرورزى و ستايشگرى و جانبدارى از آنان را سخافت داند.
همان طور كه قبلا گذشت، اين كتاب يكى از بزرگترين كتابهاى دائرهالمعارف است كه مشتمل بر بسيارى از آراء و نظرات متقن و مستدل دينى است و اگرچه هدف اصلى و اولیه آن اثبات حديث شريف غدير و تواتر آن بوده، ولى در عين حال به جهت وسعت فكر و جودت انديشه هر آنچه را كه براى امت اسلامى حائز اهميت مىدانسته، در اين كتاب جمعآورى نموده است كه به ذكر اجمالى آن مىپردازيم:
بررسى واقعه غدير
مؤلف بزرگوار در آغاز ضمن تدوين اولین محصول افكار خود حق داستان غدير را در حدود وسع و توانائى ادا نموده و نسبت براويان حديث غدير از صحابه پيغمبر(ص) و تابعين و طبقات علماء تا اين زمان به طور كافى و مستوفى سخن رانده و باين مقدار از استدلال به حديث - غدير خم و تحقيق در سند و روايت آن و دلالت آنها بر استوار بودن مقام شامخ ولايت براى پيشواى گرامى على(ع) اعمّ از آنچه كه از نصّ حديث بدست آيد و يا آيات قرآن كريم كه ضمن حديث از لسان رسول اكرم(ص) در برابر اصحاب بيان و اعلان شده، حق سخن را ادا نموده است.
اثبات تواتر حديث غدير به ذكر راويان
ما در نخستين جزء «الغدير» مشاهده مىكنيم كه مؤلّف بزرگوار، راويان اين حديث را از طبقه صحابه پيغمبر(ص) به ترتيب حروف تهجّى نام برده كه تعداد آنها به يكصد و ده تن بالغ گرديده و همه از بزرگان صحابه پيغمبرند.
اين گروه از راويان را از ابى هريره آغاز نموده و به ابى مرازم، يعلى بن مرّة ابن وهب ثقفى پایان داده است.
وى پس از ورود در وادى استدلال و تحقيق روايات و سند آنها، همت والاى خود را در اين زمينه بكار برده و نسبت به بررسى اقوال و مذاهب مختلف و كاوش در حقايق امر پاى انديشه را از سر حدّ معمول ديگر نويسندگان فراتر نهاده و با نيروى شگرف خود بر همگان سبقت گرفته است.
مؤلّف بزرگوار و ارجمند، بعد از ذكر صحابه بذكر تابعين پرداخته، سپس ديگر دانشمندان و ائمه حديث و تاريخ و تفسير را با رعايت ترتيب عصر و زمان هر يك و حتى با ذكر تاريخ وفات آنان در هر قرنى، پس از قرنى نام برده و اين گروه را از ابن دينار جمحى آغاز و به راويان عصر حاضر پایان داده است.نكته جالبتر آن كه: داستان غدير خم از اين جهت كه از فرط شهرت از جمله حقايق مسلّمه و غير قابل ترديد شناخته شده، محلّى براى جدل باقى نگذارده و بحدّ اجماع امّت اسلامى از اهل سنّت و شيعه رسيده است تا آن جا كه مطرح انظار صحابه و تابعين و مورد احتجاج و مبادله سوگند (مناشده) قرار گرفته است.
غدير در آينه ادب
گرچه كتاب شريف «الغدير» بر مبناى استدلال بر صحت سند واقعه عظيم غدير تدوين شده است و آنچه علامه بزرگوار در اين باره از ذكر راويان در طول زمان تاريخ بيان داشته و در آن بذل جهد و سعى بليغ نموده، در اثبات اين سند تاريخى و معنى حقيقى ولايت كافى رسا و جامع بود؛ ولى اين مؤلّف دانشمند با مهارت بىنظير و تسلّط كامل خود خواسته از اين وادى غدير، درياى بيكرانى تشكيل دهد كه امواج خروشان و بر هم انباشته آن به هر جانب دست يافته و از آن ميان محورى بوجود آيد كه سخنان صريح و تصريحات مليح پيغمبر(ص) را كه درباره پيشواى گرامى مان على(ع) صادر شده از هر سو نمايان گردد و براى تأمين اين منظور نام ادبا و شعرائى را كه در قصائد و منظومههاى خود از داستان غدير ياد كردهاند و با شميم روح پرور و مشك فام نام على(ع) و سخنان رسول اكرم(ص) آثار و اشعار خود را آرايش دادهاند، به ميان آورده است.
مؤلّف گرانقدر با اولین كاروان از شعرا كه از آغاز اين داستان؛ يعنى عهد پيغمبر گرامى(ص) اين فخر و شرف را احراز نمودهاند، همگام شده و به ترتيب قرون متواليه اين رشته از تاريخ تابناك اسلامى را در قصايد و اشعار ادباى هر قرن جستجو و غديريههاى هر قرن را نقل و درج نموده است.
شرح حال شعراء و مردانى نامى چون حضرت ابوطالب
از مباحث زيباى اين كتاب مىتوان به دقت مؤلف در شرح احوال و هويت سرايندگان اشعار هر قرن اشاره نمود كه در اين مبحث زيبا و شيواى ادبى ضمن درج و ثبت اشعار و ذكر مصادر و معرفى ديوانهائى كه قبلا شرح حال اين شعرا را ثبت و ضبط نمودهاند، نوابغ شعر و ادب را نيز بدين وسيله شناسانده و به معرض استفاده علاقمندان بادب و تاريخ و جويندگان حقايق قرار داده است.
مثلاًشرح حال و بيان هويّت - كميت - از شعراى غدير در قرن دوم اسلامى در جلد دوم «الغدير» بالغ بر سى صفحه از اين كتاب را در بر گرفته كه مىتوان آن را يك مجموعه ادبى مستقل به نام (كميت) به حساب آورد.
و يا در مورد سيّد حميرى شاعر شهير ديگر شصت صفحه از همان مجلد مشتمل شرح حال او است و ضمن آن خصوصيّات اين شاعر به طورى مورد بررسى قرار گرفته كه او را در قرن مزبور در ميان اقرانش ممتاز نشان مىدهد.
اين بسط كلام در شرح احوال شعرا شگفتى ندارد، بلكه منتهاى شگفتى در نيروى شگرف و طاقت فرساى اين مؤلّف بزرگوار است كه در مطالعه دوران زندگى و خصوصيّات هر يك از اين شعرا بكار برده!! چه آنكه تنها در مورد ابن رومى و تنظيم شرح حال و زندگى او، اين دانشمند بىنظير، به دهها كتب قديم و جديد مراجعه و حتى نوادر مطالب و تطوّرات گوناگون هر يك را از مصادرى استخراج نموده كه بسيارى از ارباب دانش و اهل تتبّع بر آن مصادر وقوف نداشتهاند.
مثلاًمقاله استاد عباس محمود عقّاد مندرج در مجله «الهدى» چاپ عراق كه متضمّن قسمتى مربوط به شاعر نامبرده بوده، مورد بررسى مؤلّف بزرگوار (الغدير) واقع شده و مباحث آن درج گشته و يا در ترجمه عمرو بن عاص كه در جلد دوم الغدير درج گرديده، پس از بيان شرح حال مفصل او، بيش از 40 مصدر براى نامبرده، ذكر مىنمايد كه با كتاب صحيح مسلم شروع و به كتاب دائرةالمعارف فريد وجدى پایان مىيابد.
و يا در مورد ابى تمام شاعر كه در جلد دوم «الغدير» شرح حال او درج گرديده، نام بيست و هفت تن از افراد مشهور كه بر ديوان حماسه او شرح نوشتهاند ذكر شده كه از ابوعبداللّه محمّد بن قاسم شروع و به مرحوم شيخ سيّد بن على مرصفى كه از رجال علم و ادب زمان ما بوده منتهى مىشود.
مغالات در فضايل خلفا
از جلوههاى زيباى الغدير بررسى مغالات و فضائل ساختگى است كه علامه عزيز با متانت كامل و صبرى جميل بخش زيادى از اين كتاب را به بحث پيرامون آن اختصاص داده است تا به پويندگان حق و حقيقت بگويد كه آنچه مزين به نور الهى و حقيقى است با آنچه به واسطه شيطان زينت داده شده و به دست شيطانپرستان بيان گرديده، امرى است متفاوت.
به اين گزافه گويى بنگريد و خود قضاوت نماييد كه آيا جز افسانهاى گذرا و خندهآور واقعيت ديگرى دارد:
در محاضرة الاوائل از سكتوارى آمده است: نخستين زمين لرزهاى كه در اسلام روى داد بيست سال پس از هجرت پيامبر به مدينه و در فرمانروائى عمر بود، پس آن فرمانرواى گروندگان نيزهاش را زد و گفت: اى زمين آرام باش، مگر من بر روى تو دادگرى ننمودهام؟ پس آرام شد.[۱]
در قسمتى ديگر آنجا كه از مغالات پيرامون خليفه اول سخن به ميان مىآورد، واقعه زير را از كتب معتبر اهل سنت نقل مىنمايد:
نسفى آورده است كه: مردى در مدينه بمرد و پيامبر(ص) خواست بر وى نماز بگزارد و جبرئيل نازل شد و گفت محمد! بر وى نماز مگزار حضرت نيز از نماز خوددارى كرد، پس بوبكر آمد و گفت اى پيامبر خدا بر وى نماز گزار كه من جز خوبى از او سراغ ندارم، پس جبرئيل بيامد و گفت محمد بر او نماز گزار كه گواهى بوبكر بر گواهى من مقدم است.[۲]
سپس به نقد و بررسى اين گزافه پرداخته و مىگويد:
با من بيائيد تا به حساب گزارشگر اين مغلطهها برسيم. گو اين كه زنجيرهاى براى آن نمىشناسیم تا ميانجيان گزارش را به گفتگو بخواهيم و بپرسيم آيا شهادتى كه جبرئيل داد از پيش خودش بود؟ كه اين هم نمىشود، زيرا وى فقط امين خدا است در رساندن وحى او و وى را نسزد كه از پيش خود براى پيامبر او دستورى بيارد و آنگاه از گواهى خويش به نفع بوبكر چشم بپوشد- اگر هم بگوئيم سخن وى وحى خداى پاک بوده- كه قاعدة هم درباره هر دستورى كه به پيامبر درستكار مىداده، چنين اعتقادى بايد داشت- در آن صورت نيز تنها به صرف اين كه گواهى بوبكر بر خلاف آن در آمده آن وحى بزرگ، دروغ بايد باشد و اين هم گزافگوئى است و بر هر پندار، دستور او به راستى و ناگزير نمودار اين بوده است كه آن مرده شايستگى ندارد، بر وى نماز بگزارند و اين دستور هم به گونه منعى صادر شده كه حرام بودن عمل را از آن مىتوان دريافت و حاصلش آن كه خداى پاک دشمن مىدارد كه نماز كسى همچون پيامبر محبوبش را بر چنان مردهاى به آستان وى بالا برند. در اين صورت آيا بوبكر كه با استدلال به ظواهر حال- كه در همه جا درست نيست- به شايستگى مردك پى برده و در اين مورد مخصوص كه برداشت وى با وحى خدا ناساز در آمده شكى در بطلان آن نيست اكنون آيا چنين برداشتى تواند وحى مبين را ابطال كند. چشم بگشا و داورى كن.
و در آخر پس از ذكر گزافههاى پيرامون خليفه سوم مىفرمايد:
شايد آنچه در اين كتاب نوشتهايم، گر چه جز اندكى از بسيار نيست؛ ولى براى شناساندن جنبههاى گوناگون روحيه عثمان و بهرهاش از علم و تقوى و چگونگى آراء و اخلاقش كفايت كند. و اينها چيزهائى است كه معاصران و معاشرانش ديده و وصف كرده و دربارهاش همداستانند، حتى همگى رفتار و و موضعگیرى واحدى نسبت به او داشتهاند.
ذكر وضاعين و احاديث موضوعه
از ديگر مباحث مندرج در كتاب الغدير ذكر احاديث موضوعه و بيان وضاعين آن است. علامه گرانقدر پس از بررسى موضوعاتى كه از ناحيه برخى از اهل سنت، مورد انتقاد و انكار قرار گرفته، هفتمين مورد آن؛ يعنى جعل و وضع حديث از ناحيه شيعه و انكار آن از ناحيه اهل سنت را به نقد كشيده و در اين باره مىفرمايد:
سر و صدا پيرامون احاديث شيعه، از كسانى كه هر چه به دهانشان مىآيد، مىگويند، زياد شده و هر كدام راه فاسدى را بر گزيدهاند!! اين يكى، آنها را نامههاى ساختگى منسوب به امام غائب مىانگارد و ديگرى آنها را دروغهاى منسوب به امام باقر(ع) و صادق(ع) مىپندارد نه اين يكى از نتيجه افترايش با كى دارد و نه آن ديگرى براى كشف دروغ و بدىهایش اهميت قائل است، و در آخر آنان كذابى تنگ نظر قرار دارد كه شديدا آنها را انكار كرده، و مبالغه در تكذيب آنها نموده و گفتار عجيب و غريب آورده است، بدانيد كه او «عبداللّه قصيمى» است كه در «الصراع» 4 جلد 1 صفحه 85 گفته است:
(حقا دروغسازان در رجال شيعه و مردم هواپرست به خاطر رسيدن به دنيا و تقرب به اهل آن و يا كينه و دشمنى با حديث و سنت و طرفدارانش، در ميان آنان زيادند، ولى علماء اهل سنت ماهيت آنان را به عالیترین وجه آشكار نمودهاند)
تا اين كه مىگويد: (و در ميان رجال اهل سنت، كسى كه متهم به دروغسازى به خاطر دنيا و تقرب به اهل آن و كمك كردن به مقاصد شوم و عقائد باطل باشد، وجود ندارد، بلى گاهى در ميانشان، افرادى كه حافظه خوبى نداشته و يا فراموشى زياد داشته و يا فريب فريبكاران را خورده باشند وجود دارند كه رجال تراجم و جرح و تعديل، اين گونه افراد را معرفى كرده و شناساندهاند).
سپس استاد گرانمايه در صدد پاسخ به اين پندار باطل برآمده و با لسانى شيوا اعتراض نموده و مىفرمايد:
شايد پژوهشگر گمان كند كه در اين ادعاهاى بىاساس بوئى از راستى و يا نمونهاى از درستى است، غافل از اين كه قلمهاى مزدور، چيزى جز تهمت و دروغ ندارند، و مدار پيشرفت بسيارى از ملل نيز هم اكنون روى دروغ و نيرنگ و دغل است و محور سياست دنيا در جهات ششگانه همان دروغ و تهمت و افتراء و وارونه جلوه دادن حقائق است و بسيارى از تبليغات درباره نيازمندىهاى زندگى و آراء و عقائد، روى منافع شخصى و گفتار بى اساس پيچيده به انواع خدعه و نيرنگ است.
و در آنجا، در ميان مردم، افرادى پراكندهاند كه حاجاتشان از زر و زيور دنيا جز از راه دروغ پردازى و مزخرف گوئى و كور و كر نگاهداشتن مردم و سوق دادنشان به راههاى غلط و نادرست تأمين نمىشود.
و اگر خدا، بندگانش را چنين تهديد نكرده بود: (ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد) «سخن نمىگويد؛ مگر اينكه رقيب و عتيدى پيش هستند» و در قرآنش عذاب را بر هر دروغگوى تهمت زننده گناهكار وعده نداده بود، هيچ گاه اينان بيش از اين نمىتوانستند دروغ بگويند و يا چيزى را كه نياوردهاند بياورند.[۳]
و به همين منظور قريب به 300 برگ از صفحات كتاب را به ذكر و معرفى اين درغگويان و دروغ پردازان بى شرم كه تعداد آنها بيش از هفتاد تن است و با نام «ابان بن جعفر ابوسعيد بصرى» آغاز و و به «ابوالمهزم كذاب» پایان يافته وبيان احاديث موضوعه توسط آنهااختصاص داده، در ابتداى سخن مىفرمايد:
بنابراین بر ماست كه خواننده محترم را از حقيقت امر آگاه كنيم و پرده را از راز آنچه كه او درباره رجال حديث قومش ادعا كرده از اينكه: متهم به وضع و كذب... در ميان آنها پيدا نمىشود، برداريم.
پس جمعى از كسانى را كه به عنوان كذاب و دروغساز شناخته شدهاند، تا چه رسد آنها كه متهم هستند، در اين جا مىآوریم و در برابر پژوهشگر قسمتى از موضوعاتى كه جز به خاطر طمع به دنيا و تقرب به اهلش و يا كمك به پيروان عقائد باطله ساخته نشده، قرار مىدهيم و حساب آنچه را كه اين دستهاى پليد خيانتگر به نام پيامبر اكرم(ص) و سنتش ساختهاند، مىرسيم تا حقيقت پيشش آشكار گردد و جاى سخن برایش باقى نماند، اگر پيرو هواى نفس نباشد كه از راه راست منحرف و گمراه گردد.