لطائف غيبية (آيات العقائد)

    از ویکی‌نور
    لطائف غیبیه (آیات العقائد)
    لطائف غيبية (آيات العقائد)
    پدیدآورانمیردامادی، جمال‌الدین (اهتمام) علوی عاملی، احمد بن زین‌‌العابدین (نویسنده)
    عنوان‌های دیگرآیات العقائد
    ناشر[بی نا]
    مکان نشرایران -
    سال نشر1355 ش یا 1396 ق
    چاپ1
    موضوعشیعه - اصول دین

    شیعه - عقاید - جنبه‏‌های قرآنی

    شیعه - عقاید - دفاعیه‌‏ها و ردیه‌‏ها
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏104‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏6‎‏ع‎‏8‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf



    لطائف غيبيه يا آيات العقائد نام كتابى است كه مرحوم مير سيد احمد بن زين‌العابدين علوى عاملى در موضوع عقاید با استفاده از آيات قرآنى به زبان عربى در قرن يازدهم هجرى تأليف نموده است.

    مقدمه محقق

    نخست محقق كتاب يعنى آقاى سيد جمال‌الدين ميردامادى مقدمه‌اى مفصل در سرآغاز كتاب آورده است كه شرح حالى است از خاندان ميرداماد، به مناسبت نسبتى كه بين مؤلف كتاب و مرحوم ميرداماد(ره) بوده است.ايشان در مورد مؤلف نيز مطالبى آورده سپس تأليفات ديگر او را نام برده است.هكذا او اجازه‌اى را كه از ميرداماد و مرحوم شيخ بهائى داشته است را نيز در اين مقدمه ذكر كرده است.

    گزارش محتوا

    مؤلف در آغاز كتاب ابتدا به موضوع علم عرفان پرداخته و فرق موضوع اين علم را با موضوع علم كلام را ذكر نموده است.مؤلف مقصود از تأليف اين كتاب را كه بعد از بيان موضوع علم توحيد آورده اثبات وجود بارى معرفى كرده است وى همچنين اثبات صفات ذات و صفات و ذات و صفات افعال حق تعالى و اثبات نبوت و معاد و امامت را با استفاده از آيات قرآن از اهداف اين كتاب برشمرده است.ايشان با استناد به آيۀ و نزل عليك الكتاب تبيانا لكل شىء و هدى رحمةو آيۀيا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربّكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنينتمامى موارد فوق را مذكور در قرآن كريم مى‌داند فلذا لازم دانسته تا اين آيات را از قرآن استخراج نموده و شيوۀ استناد به آنها رامورد بررسى قرار بدهد.براى نمونه ايشان آيۀ شريفۀالا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبيررا براى صفات علم الهى مورد استناد قرار داده است يا از كلمۀ رب العالمين صفات حيات، اراده، كراهت، سميع، بصير و متكلم را استفاده مى‌كند و دليلش را نيز اين مى‌داند كه خالق بايد داراى چنين صفاتى باشد وگرنه خالقيت عالم معنا ندارد.ايشان وارد تفسير سورۀ حمد شده و نكات و ظرائف زيادى از اين قبيل را از اين سورۀ مبارکه استفاده مى‌نمايد.


    ايشان ابتدا سورۀ حمد تا مالك يوم‌الدين را نظر به حال عارف در اوائل سلوكش مى‌داند در مالك يوم‌الدين سه تجلى براى ذات اقدس الهى نام مى‌برد كه عبارتند از:

    1. تجلى ذات كه قل اللّه ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون را شاهد بر اين مدعا مى‌آورد و اين تجلى را مختص انبياء عظام و ملائكه مقربّين مى‌داند كه اسم اللّه دلالت بر اين حال مى‌كند.
    2. تجلّى صفات كه مختص اولياء و اولو الالباب مى‌باشد و اسم رحمان دالّ بر اين معناست.
    3. تجلّى افعال و آيات كه در اوائل راه است و اسم رحيم بر اين حال دلالت مى‌كند.

    ناگفته نماند ايشان اين لطائف را نوعا از آثار مهمّ ديگران استفاده نموده‌اند و به همين دليل بعضا بخشى از مطالب به زبان عربى آورده شده است.

    نكته جالب ديگرى كه ايشان در آيات پايانى سورۀ حمد آورده است مبالغه‌اى است كه در طلب راه نجات از خداى متعال بايد صورت بگيرد.يعنى هم تقاضاى اهدنا الصراط المستقيم و هم درخواست صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالين‌كه هم جنبۀ سلبى دارد هم ايجابى مى‌فرمايد اين بدانجهت است كه بعد از هدايت اوهام و خيالات نيز دامنگير انسان مى‌شود كه درخواست از خداوند به هر دو ضرورى مى‌باشد.

    بعد از بيان مطالب تفسيرى از سورۀ حمد وارد ديگر مباحث اين كتاب مى‌شود كه در قالب پنج ركن كه هر ركن داراى چند ميقات است مى‌باشد.اركان خمسه عبارتند از:


    1. اثبات وجود خدا
    2. عدل و حكمت
    3. نبوت
    4. امامت
    5. مبداء و معاد.

    ايشان در ركن اول سه ميقات ذكر كرده‌اند كه ميقات اول در اثبات وجود واجب بالذات مى‌باشد از جمله مواردى كه در اينجا بدان استناد كرده آيۀ شريفۀا لم تر إلى الذى حاج ابراهيم فى ربه ان آتاه اللّه الملك اذ قال ابراهيم ربى الذى يحيى و يميت قال انا احيى و اميت قال ابراهيم فان اللّه يأتى بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذى كفر و اللّه لا يهدى القوم الظالمين.ايشان اين آيه را مشتمل بر براهين عقليه بر وجود بارى تعالى مى‌داند و مى‌فرمايد ا لم تر يعنى آيا نديدى؟و به چشم بصيرت نگاه نكردى؟!كه اشاره‌اى است به محاجّۀ نمرود و حماقت او كه در واقع تسليتى است به نبى مكرم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله كه از مجادله و حماقت كفار اندوهگين مباش چرا كه پيغمبران قبل از تو نيز چنين كردند.سپس به موارد مهم و قابل توجه ديگرى كه در اين آيه وجود دارد اشاره مى‌كند مانندانا احيى و اميتكه نشان از حماقت و بسته بودن چشم بصيرت نمرود دارد.

    در ميقات دوم ركن اول سخن از صفات ثبوتيه الهى است كه از قدرت و علم و حيات بخصوصه سخن به ميان آمده است و ادله‌اى كه براى اثبات اين صفات و همچنين عين ذات بودن آنها لازم است را بيان نموده است.ايشان در ابتداء اين ميقات معنى صفات ثبوتى را بيان مى‌كند آنگاه به وجه اختلاف حكماء و متكلمين در صفت قدرت الهى اشاره مى‌نمايد و در اثبات علم الهى به ذات خود و به ساير ممكنات نيز به آياتى از قرآن كريم استناد كرده است كه از آنجمله آيۀالا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبيرو آيۀو علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه فقال انبئونى باسماء هؤلاء ان كنتم صادقين...مى‌توان اشاره كرد.همچنين است در اثبات حيات قيوم واجب‌الوجود بالذات كه آية الكرسى را دليل روشنى به اين معنا مى‌داند او حيات واجب را عبارت از فضل و علم او مى‌داند.

    ايشان در معناى اراده مريد بودن ذات اقدس الهى را متفق عليه مسلمين مى‌داند، ولى در چگونگى ارادۀ الهى به دو نظريۀ اشاره مى‌كند كه نظر اول متعلق به خواجه نصيرالدين طوسى و همفكرانش مى‌باشد و آن اين است كه اراده نفس داعى بمعنى علم به نفع است و نظر دوم هم متعلق به اشاعره و جبائيان مى‌باشد كه اراده الهى را صفت زائد بر علم مى‌دانند.ايشان حق را با نظر اول دانسته و براى مدعاى خود به آيۀ شريفۀيريد اللّه بكم اليسر و لا يريد بكم العسراستناد مى‌كند و مى‌گويد ظاهر آيه دلالت بر ارادۀ الهى به آسانى بندگان دارد كه نشان مى‌دهد اراده نفس علم به مصلحت است.مرحوم علوى عاملى مى‌گويد فلذا است كه مرحوم طبرسى ‌اين آيه را دليلى بر رد قول جبريون دانسته است.

    مؤلف ميقات سوم ركن اول را به تحقيق صفات سلبيه اختصاص داده و چهار آيه را بر اين منظور يادآور مى‌شود ايشان ضمن تعريف صفات سلبيه اصل اول در نفى شریک بر خداوند را بيان نموده سورۀ اخلاص را بهترين نمود اين معنا مى‌داند.بعد به تفسير اين سوره براى اثبات مدعاى خود مى‌پردازد.ديگر صفات سلبيه را نيز مطرح كرده و به اثبات سلبى بودن آنها مبادرت مى‌ورزد.

    ركن دوم كتاب همانطور كه گذشت در بيان تحقيق افعال، عدل و حكمت حق تعالى است.


    مرحوم علوى عاملى در اين ركن به افعال الهى پرداخته و مطالبى را در عقلى بودن حسن و قبح بيان نموده و بحث جبر و اختيار را مورد بررسى قرار داد.جبريون را طبق روايت پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله مجوس امت قلمداد مى‌كند و براى رد عقائد جبريّه ناچار به معنى دقيق آيۀيضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الاّ الفاسقونمى‌پردازد چرا كه اين آيه و امثال آن مستمسكى بر جبريه شده‌اند تا از آنها غير اختيارى بودن افعال را اثبات كنند و به اين نتيجه كه هدايت و ضلالت بدست خداست و انسان خود اختيارى ندارد برسانند در حاليكه مرحوم علوى اتفاق مسلمين را در اين مى‌داند كه منظور از ضلالت در آيۀ شريفۀ فوق به معنى هلاكت است نه گمراه كردن انسه‌گانها كه چنين فعلى داراى قبح عقلى است و محال است چنين عملى از خداوند سر بزند.

    سومين ركن كتاب در نبوت است ايشان اول به اثبات نبوت پرداخته و مهمترين ادله‌را در اين زمينه متذكر مى‌گردد كه يكى از ادله عبارتست از اين‌كه انسان در راستاى عبوديت و بندگى نياز به تهذيب و تزكيۀ نفس دارد اگر اين تهذيب روشمند و با الهامات الهى نباشد باعث اضرار بر نفس و آسيب‌هاى مهم ديگر مى‌شود كه به همين منظور وجود انبياء و بيان شيوه‌هاى تهذيب و تزكيۀ نفس از جانب آنان ضرورى مى‌نمايد.

    مؤلف در مرحلۀ بعدى به اثبات نبوت حضرت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله مى‌پردازد و بشارتهاى كتب آسمانى قبلى را در اين مورد استناد مى‌كند، همچنين برهان اثبات نبوت آن حضرت را در ادامه مى‌آورد وى سپس به مناسبت معجزه بودن قرآن را نيز اثبات مى‌نمايد.


    ايشان در بخش بعدى براى اثبات انبياء الهى به آيات استناد مى‌كند و تأويل آياتى كه در آنها شبهاتى به عصمت انبياء وارد شده است را بيان مى‌نمايد.از آنجمله شبهه‌اى كه در عصمت حضرت آدم على نبينا و آله وعليه‌السلام در اكل شجرۀ منهيّه يا شبهه در قول حضرت ابراهيم‌ عليه‌السلام زمانيكه در جواب بت‌پرستان فرمود:و انت فعلت هذا بآلهتنا يا ابراهيم قال بل فعله كبيرهم هذا فسئلوهم ان كانوا ينطقون.كه چرا حضرت فرمود فعله كبيرهم آيا اين دروغ نيست و اگر دروغ است پس معلوم مى‌شود انبياء معصوم نيستند كه مرحوم علوى عاملى در جواب به تأويل آيه اشاره كرده و مى‌فرمايد كبيرهم كه حضرت ابراهيم مى‌گويد منظور خودش است زيرا انسان بزرگتر از هر بت و هر جماد ديگرى است.

    همينطور به شبهات عصمت ديگر انبياء مثل حضرت يعقوب، يوسف، ايّوب، موسى، شعيب، داود، سليمان، يونس، لوط، زكريا و عيسى عليهم‌السلام اشاراتى كرده و از آنها جوابهاى روشنى بيان مى‌نمايد.به خاطر اهميت و به عنوان نمونه به قضيۀ حضرت يوسف نيز اشاره مى‌نمائيم كه الذين فى قلوبهم مرض در مورد آيۀلقد همت به و همّ بها لو لا ان رأى برهان ربهشبهه كرده‌اند

    كه منظور از اين آيه اين است كه حضرت يوسف نيز قصد زليخا كرد و او به مقصد نرسيد ولى اين حاكى از عدم عصمت آن حضرت مى‌باشد.در حاليكه مؤلف جواب مى‌دهد كه:همّ بها جزاى «لو لا ان رأى برهان ربه» است يعنى اگر يوسف برهان رب خود را كه عبارتست از عصمت نمى‌ديد قصد زليخا مى‌كرد.

    مرحوم علوى عاملى دو بخش ديگر شبهاتى را كه در مورد عصمت پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله شده است را نيز مطرح كرده و به تك تك آنها پاسخ مى‌دهد.

    ركن چهارم كتاب اختصاص به بحث امامت دارد كه در اين ركن نيز دو ميقات بيان شده است نخست به حقيقت ذات و احوال امام پرداخته سپس در ميقات اول امام را معرفى مى‌كند و به همين منظور آياتى از قرآن كه در مورد امامان وارد شده است را نيز ذكر مى‌كند.از آنجمله مى‌توان به آيۀ ولايت، آيۀ تطهير، آيۀ نجوى و سورۀ هل أتى اشاره كرد.

    در ميقات دوم به اثبات امام مى‌پردازد و رواياتى كه معنى‌شان در معرفى امامان معصوم است را متذكر شده و راجع به امام زمان عج الله تعالى فرجه نيز دلائل روشنى را متذكر مى‌گردد.وى در همين راستا ادلۀ اهل سنت در اثبات خلفاء ثلاث را نيز ابطال مى‌كند.

    پنجمين و آخرين ركن كتاب متعلق به مبداء و معاد است كه در آن بحث از عوالم خلقت و نفوس ناطقه و حالات نفس و اثبات معاد جسمانى و حشر ساير حيوانات، نفخ صور، و حساب به ميان آمده است.

    ايشان در ادامه حقيقت ايمان را اعتقادات باطنيه معنا مى‌كند نه اعتقاد همراه افعال و دليل آنرا الذين آمنوا و عملوا الصالحات مى‌داند و مى‌فرمايد اگر منظور از ايمان اعتقاد همراه عمل بود ديگر بعد از بيان الذين آمنوا آوردن و عملوا الصالحات زائد مى‌گرديد.


    نسخۀ حاضر

    در يك جلد و در قطع وزيرى در سال 1396 هجرى قمرى در چاپخانۀ حيدرى به چاپ رسيده است اين كتاب اولين شماره از آثار مكتب السيد الداماد كه به وسيلۀ سيد جمال‌الدين ميردامادى تحقيق گرديده است مى‌باشد. ايشان در آخر كتاب فقط فهرست مطالب را آورده است.