میرزای شیرازی، سید محمدحسن
ميرزا محمدحسن حسينى، فرزند سيد محمود، معروف به ميرزاى شيرازى و امام مجدد شيرازى، در روز پانزدهم 1230 هجرى در شيراز متولد شد.
نام | میرزای شیرازی، محمدحسن بن محمود |
---|---|
نامهای دیگر | شیرازی، محمد حسن بن محمود
مجدد شیرازی، محمد حسن بن محمود میرزا محمد حسن شیرازی میرزا حسن شیرازی |
نام پدر | سيد محمود |
متولد | 1194 ش یا 1815 م |
محل تولد | شيراز |
رحلت | 1273 ش یا 1312 ق یا 1895 م |
اساتید | مير سيد حسن بيدآبادى، معروف به مدرس، علامه حاج محمد ابراهيم كلباسی، شيخ محمدحسن نجفى، صاحب جواهر، شيخ حسن آل کاشفالغطاء، سيد ابراهيم، صاحب ضوابط، شيخ انصارى |
برخی آثار | رسالة في حکم اللباس المشکوک فيه، رساله شریفه مجمع الرسائل |
کد مؤلف | AUTHORCODE01642AUTHORCODE |
آغاز تحصيلات
محمدحسن در دوران طفوليت پدر خويش را از دست داد و دايىاش سيد ميرزا حسين موسوى معروف به مجد الأشراف عهدهدار سرپرستى او گرديد. از عبارات مكتوبى كه از مجد الأشراف بجاى مانده معلوم مىشود كه «ميرزا محمدحسن» زمانی كه فقط 4 سال از عمرش میگذشته شروع به تحصيل نموده است و ظرف مدت دو سال از قرائت و كتابت فارسى فارغ شده و شروع به آموزش علوم عربى نموده است.
ميرزا در 8 سالگى مقدمات را به پايان برد و به سفارش مجد الأشراف، نزد بزرگترين خطيب شيراز بنام ميرزا ابراهيم به خواندن و حفظ كتاب ابواب الجنان قزوينى مشغول گشت. ميرزا پس از آن به خواندن كتب متعارف فقه و اصول اشتغال ورزيد. در 12 سالگى در درس شرح لمعۀ مرحوم شيخ محمدتقى شركت مىجست. و در پانزده سالگى به تدريس لمعه پرداخت.
هجرتهاى ميرزا
هجرت به اصفهان
ميرزا بنا به توصيۀ استاد، در 17 صفر المظفر 1248 به اصفهان شتافت و در مدرسۀ صدر حجرهاى گرفت.
اولين استاد ميرزا در اصفهان شيخ محمدتقى صاحب حاشيه بود. بعد از فوت شيخ محمدتقى، ميرزا به محضر درس سيد محقق مير سيد حسن بيدآبادى، معروف به مدرس حاضر شد و قبل از 20 سالگى به كسب اجازه از او نائل آمد.
ميرزا، علاوه بر درس سيد حسن، نزد علامه حاج محمد ابراهيم كلباسى (كرباسى) نيز به كسب علوم مىپرداخت.
به سوى عراق
ميرزا پس از ده سال تعليم و تعلّم در اصفهان، عزم سفر به عتبات عاليات نمود و در سال 1259 هجرى عازم كربلا و نجف شد.
ميرزا در نجف، در درس علماء و استادانى همچون شيخ محمدحسننجفى صاحب جواهر و شيخ حسن آل کاشفالغطاء، صاحب أنوار الفقاهه حاضر شده و در درس سيد ابراهيم، صاحب ضوابط نيز، در كربلا شركت مىكرد.
بعد از رحلت مرحوم کاشفالغطاء، ميرزا تصميم بر بازگشت به وطن گرفت اما قبل از عزيمت، به پيشنهاد يكى از دوستانش در مجلس درس شيخ مرتضى انصارى شركت كرد و شيفتۀ افكار عالى او شده و از بازگشت به وطن منصرف گشت و به جهت درس شيخ انصارى قصد اقامت نجف كرد و با نهايت جدّيت و پشتكار در مطالب شيخ به غور و تفحّص پرداخت.
شيخ انصارى نيز به اين استعداد و توانمندى فوق العادۀ علمى ميرزا پى برده و بارها گفته بود: من درس را براى 3 نفر ميگويم، ميرزا محمدحسن، ميرزا حبيبالله (رشتى) و آقا حسن تهرانى (آقا حسن نجمآبادى تهرانى).
ميرزا در درس شيخ انصارى كم سخن مىگفت و هنگام سخن گفتن صدايش به اندازهاى آرام بود كه شيخ براى فهم آن، ناچار بدنش را بطرف او متمايل مىكرد. هرگاه ميرزا ارادۀ تكلم داشت، شيخ انصارى مجلس را ساكت كرده و مىفرمود: «جناب ميرزا سخن مىگويد» و پس از پايان كلام ميرزا، رو به ديگران نموده و مطالب او را براى سايرين بازگو مىكرد.
علامه سيد حسن صدرالدين نقل مىكند: «... زمانى كه ميرزا مكاتباتش را با شيخ انصارى به من نشان مىداد، گفت: جناب شيخ مرتضى در اواخر حياتش از من خواست در كتاب «رسائل» او تجديد نظر كرده و آن را تنقيح كنم، با وجودى كه ايشان چند بار تكرار كرد، ولى من به لحاظ احترام به استاد، از قبول اين امر امتناع ورزيدم.»
هجرت سوّم
پس از ديدن كرامتهاى ميرزا در كفالت امر اهل علم و فقرا در قحطى عظيم نجف و ساير شهرهاى عراق در سال 1288، عامۀ مردم در هر مسألۀ كوچك و بزرگى به او رجوع مىنمودند و انتظار انجام هر كارى را از ميرزا داشتند. بدين جهت كار بر ميرزا سخت شد و با هوشيارى تمام دريافت كه بعضى از اعيان نجف در دامن زدن به اين فتنه دستى ناپيدا دارند، لذا چاره را جز در خروج از نجف نيافت.
او در سال 1291 به قصد زيارت اول رجب به كربلا رفت و به قصد زيارت نيمۀ شعبان به طرف سامراء حركت كرد و با استخارهاى كه در حرم مطهر حضرت امام على النقى و حضرت امام حسن عسكرى عليهماالسلام نمود، تصميم قطعى بر اقامت در سامراء گرفت.
شاگردان همراه ميرزا نيز همچون آخوند ملا فتحعلى و ثقةالاسلام حاج ميرزا حسين نورى و شيخ فضلالله نورى در نجف اقامت اختيار كردند.
ديگر شاگردان نيز از ساير نقاط بار سفر به سامراء بستند، به طورى كه سامراء خانۀ علم و مركز اسلام و مرجع مردم در امور دين گرديد.
بيانى از علامه سيد حسن صدرالدين در بيان اوصاف ميرزا
«استاد و سرور و پشتوانۀ ما، امام و زعيم اسلام، نائب امام عصر عجلاللهتعالىفرجه، مجدّد احكام، استاد بزرگان دين، آيت خدا بر خلق، پناهگاه اسلام، احياء كنندۀ شريعت پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم، از بين برندۀ بدعتها، پيشواى مقتدر ملّت و مذهب... كسى كه عزت بخشندۀ به دين و زنده كنندۀ آثار ائمۀ اطهار عليهمالسلام، پرورش دهندۀ مجتهدين و ياور مؤمنين بوده است و دست كفار را از سرزمين اسلام كوتاه كرده، آنكه در سايهاش مردم آرميده و اهل علم در كنف حمايتش در امنيت به سر بردهاند.»
مرجعيت
بعد از رحلت جناب شيخ مرتضى انصارى در سال 1281 هجرى، مردم براى تعيين تكليف در امر تقليد، پيوسته به شاگردان شيخ مراجعه میكردند. همين امر موجب گشت تا شاگردان برجستۀ شيخ همچون ميرزا حبيبالله رشتى، ميرزا حسن آشتيانى، آقا حسن نجمآبادى تهرانى و ميرزا عبدالرحيم نهاوندى، در خانۀ جناب ميرزا حبيبالله گرد هم آمده و به چاره جويى بنشينند.
پس از مقدارى مشاوره، به گفتۀ ميرزاى آشتيانى، همگى بر مقدم بودن ميرزاى شيرازى اتفاق كردند و با دعوت ميرزاى شيرازى به جلسه، گفتگوهاى بسيارى ميان آنان انجام شد و بالاخره ميرزا در پايان گفتارها، در حالى كه سخت مىگريست اين مهم را پذيرفت.
ميرزا در سال 1287، در زمان خلافت شريف عبدالله حسنى به حج مشرف شد و به نقل از دامادشان در اين سفر قصد اقامت در مدينۀ منوره را داشت كه ميسّر نگشت.
اقدامات و اصلاحات ميرزا
ميرزاى شيرازى، آن مرجع بزرگ عالم تشيع اصلاحات و تلاشهاى فراوان اجتماعى، فرهنگى براى آسايش مردم انجام داده كه برخى از آنها عبارتند از:
الف) آبادى سامراء:
امنيت و آسايش، بعد از اقامت ميرزا در سامراء بر اين شهر سايه گسترد. اين مطلب را مرحوم جزايرى در الأنوار النعمانية و محدث ميرزا محمدحسین نورى در كشف الأستار با بيان حكاياتى موثق بيان كردهاند.
با مهاجرت ميرزا، سامرا اهميت خود را باز يافت و مركز مهمى براى تحصيل علم و محل تجمع علماى بزرگ گرديد و اين امر تا زمان مرگ ميرزا هر روز رو به افزايش بود.
ساخت بزرگترين مدرسۀ شیعیان عراق، ساخت پلى روى شط سامراء، حمامهاى متعدد، تعميرات اساسى و تزيين حرم عسكريين عليهماالسلام، نصب ساعت بر بالاى باب قبله، ساخت بازارى بزرگ، حسینیه، خانههايى براى فقرا و مجاورين سامراء و مانند اينها از اقدامات ايشان است.
ب) خاموش ساختن فتنۀ سامراء:
ميرزاى شيرازى فتنهاى را كه ميان اهالى سامراء و مجاورين، به تحريك عدهاى جاسوس و دسيسه چين كه خواهان جنگ ميان مسلمين و ايجاد آشوب و تفرقه بين برادران شيعه و سنّى بودند، ايجاد شده بود با كفايت و تدبيرى خاص فرو نشاند. اين عمل ميرزا همه را به تحسين و تعظيم بيشتر او واداشت، تا آنجا كه علامۀ خبير سماوى در شائح السراء با بيانى شيوا اشعارى را بر اين حادثه و اصلاح بزرگ ميرزا سروده است.
ج) تحريم تنباكو:
در سومين سفر ناصرالدين شاه به فرنگ و توقف او در انگلستان (شعبان 1306 هجرى قمرى) پيشنهاد اعطاى امتياز توتون و تنباكوى ايران به انگلستان مطرح شد. به اين منظور دولت انگليس يكى از اتباع خود به نام «ماژور تالبوت» را به عنوان طرف قرار داد معرفى كرد.
سرانجام در رجب 1307 قمرى، مطابق با مارس 1890 ميلادى تالبوت در رأس يك سنديكاى ساختگى به ايران آمده و قرار داد اعطاى امتياز انحصار تنباكوى ايران را در 15 ماده تنظيم و به امضاى ناصرالدين شاه رساند.
در فضاحت اين قرارداد همين بس كه رويتر انگليسى گفت:
«وقتى كه متن آن در جهان انتشار يافت معلوم شد كه حاوى تسليم دربست و غير عادى كليۀ منابع طبيعى يك كشور پادشاهى به خارجيان است كه حتى در عالم خيال هم تصور نمىرفت امتيازى حتى به مراتب كمتر از آن در تاريخ واگذار شده باشد.»
خطر عمدهاى كه علاوه بر به يغما رفتن بنيۀ مالى ايران، جامعۀ اسلامى را تهديد مىكرد، حضور فرهنگ استعمارى و گسترش فسادى بود كه به تبع حضور عينى اجانب و دشمنان قسم خوردۀ اسلام و مسلمين در ايران رخ مىنمود.
شيخ محمدرضا زنجانى كه از معاصرين واقعۀ تنباكو بود، در كتاب «تحريم تنباكو»، شرح جامعى از گسترش فساد و نفوذ بيگانگان در بازارها و استفاده از دختران فرنگى براى ازدياد خريد و فروش و همچنين رسميّت يافتن فاحشگى و ترويج مسيحيت و ايجاد شبكۀ نوكران از افراد سست عنصر بيان داشته و مىنويسد:
«بالجمله آن درجه از انحطاط و ضعفى كه اسلام و اسلامیان را در اين قرن روى داده و آن طرحى كه خارجيان براى استثمار ايران پيش روى خود ريخته و بدين وضع پيش آمده بود، هرگاه لطف خداوندى تدارکنفرموده بود و چندى بدين وضع تيره بر ايران گذشته بود، هر آينه عن قريب اسمى از ايران و اسلام بجا نمانده و بالمرّه محو مىشد.»
همزمان با آغاز كار كمپانى، نخستين نغمههاى مخالفت شروع شد. ميرزاى آشتيانى در تهران و علماى تبريز متفقاً ضمن تلگرافى اشتباهات دولت را در امر انحصار تنباكو متذكر شدند.
ميرزاى شيرازى ضمن تلگرافى به شاه، كجروى دولت را بيگانه پرستى دانسته و چنين نوشت: «اجازۀ مداخلۀ اتباع خارجه در امور داخلۀ مملكت و مخالطه و تردد آنها با مسلمين و اجراى عمل تنباكو و بانك و راه آهن و غيرها، از جهاتى منافى صريح قرآن مجيد و نواميس الهيه و موهن استقلال دولت و مخلّ نظام مملكت و موجب پريشانى رعيت است.»
در مخالفت با اين قرارداد ننگين حركتهاى گستردهاى توسط علما در ساير شهرهاى ايران هم انجام شد، ولى شاه با خيرهسرى تمام به اين درخواستها و اعتراضات وقعى ننهاد. از اين رو، علماى عظام تنها راه را استمداد از ميرزاى شيرازى، مرجع بزرگ جهان شيعه، يافتند.
گرچه ميرزاى شيرازى بارها به وسيلۀ تلگراف به شاه و دادن تذكرات تند و صريح به ميرزا محمود خان مشير الوزاره كه كارپرداز دولت ايران در بغداد بود، نسبت به اصلاح مسأله تذكر داده بود، اما كوتاهى شاه در اصلاح امور و اخبارى كه از شهرهاى مختلف به جناب ميرزاى شيرازى مىرسيد، سبب گشت حكم تحريم تنباكو در عبارتى كوتاه و به شيوهاى مؤثر و محرك و حساب شده به شرح زير صادر گردد:
«بسم الله الرحمن الرحيم
اليوم استعمال تنباكو و توتون، بأىّ نحو كان، در حكم محاربه با امام زمان صلوات الله و سلامه عليه است.
حرّره الأقل محمدحسن الحسيني»
متن حكم كه موضوع محاربه با امام زمان عجلاللهتعالىفرجه را مطرح نموده بود، همۀ مردم، حتى لا قيدان نسبت به شرع را به حركت درآورد. تا آنجا كه بعضى از اين اوباش مىگفتند: «شراب را علانيه و بر ملا مىخوريم و از هيچ... باكى نداريم ولى چپق را تا آقا ميرزا حلال نكنند، رو نخواهيم آورد.»
گرچه مأموران حكومتى سعى فراوان براى جلوگيرى از انتشار اين حكم و آگاهى مردم نسبت به صدور آن داشتند، اما در همان نصف روز اوّل كه حكم به دست ميرزاى آشتيانى رسيد، هزاران نسخه استنساخ گرديد و به وسيلۀ مردم - حتى بيسوادها - به اطلاع مردم رسيد.
پس از مدتى - گرچه دولتيان در ابتدا با توسل به نيرنگ و ايجاد تفرقه بين علماء سعى در كم رنگ كردن تأثيرات حكم داشتند - حتى درباريان نيز از اين حكم متأثر گشته و در حرمسراى شاه نيز قليانها را شكسته و استعمال دخانيات ننمودند و در نتيجه شاه مجبور به لغو اين قرارداد ننگين گشت.
اساتيد
ميرزا در شهرهاى مختلف از جمله شيراز، اصفهان، كربلا و نجف به خوشه چينى از محضر بزرگان نموده كه از آن جملهاند:
- ميرزا ابراهيم خطيب، در شيراز
- شيخ محمدتقى اصفهانى
- مير سيد حسن بيدآبادى، معروف به مدرس
- علامه حاج محمد ابراهيم كلباسى
- شيخ محمدحسن نجفى، صاحب جواهر
- شيخ حسن آل کاشفالغطاء
- سيد ابراهيم، صاحب ضوابط
- شيخ انصارى
شاگردان
مرحوم آقا بزرگ تهرانى در شرح حالى كه بر ميرزاى شيرازى دارد 372 نفر از بزرگان علما را جزو شاگردان جناب ميرزاى شيرازى نام برده كه هر يك مجتهدى مسلم و داراى تأليفات ارزنده هستند و خدمات شايانى به اسلام و مسلمين نمودهاند. از آن جمله مىتوان افراد زير را نام برد:
- حاج شيخ ميرزا حبيبالله رشتى تهرانى
- حاج ميرزا حسين نورى
- حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى
- ميرزا محمدتقى شيرازى (ميرزاى دوّم)
- آیتالله علامه حاج ميرزا محمدحسین نائينى
- حاج شيخ فضلالله نورى
- آخوند ملا محمد كاظم خراسانى
- آیتالله سيد كاظم طباطبايى يزدى
تأليفات
ميرزا به جهت اشتغال به تدريس و امور رهبرى مردم، كمتر تأليفى از خود بر جاى گذاشته است. مهمترين تأليفات ايشان عبارتند از:
- كتابى در طهارة
- رسالهاى در رضاع
- كتابى در فقه (از اوّل مكاسب تا آخر معاملات)
- رسالهاى در اجتماع امر و نهى
- رسالهاى در مشتق
- خلاصهاى از افادات استاد بزرگوارش، شيخ مرتضى انصارى (شامل تمام ابواب اصول).
وفات
ميرزاى شيرازى، آن بزرگ مرد صحنۀ اجتهاد و جهاد، در حالى كه حدود 80 سال پر بركت را گذرانده بود، در شب چهارشنبه 24 شعبان سال 1312 هجرى قمرى در شهر سامراء رحلت نمود.
بدن مطهر آن عالم ربانى بر روى دستهاى عزادار مردم شهر به شهر تشييع شد و در كنار بارگاه ملكوتى جد بزرگوارش اميرالمؤمنين عليهالسلام به خاک سپرده شد.
از سوى علماى شهرهاى مختلف مراسمهاى عزادارى به پا شد و بنا به نقل شيخ آقا بزرگ تهرانى در نقباء البشر اين مراسم حدود يك سال ادامه داشت.