حکیم زجاجی
نصر زجاجی تبریزی مشهور به حکیم زَجّاجی از شاعران ادب فارسی در سده هفتم هجری، دارای شغل شیشهگری
نام | حکیم زجاجی |
---|---|
نامهای دیگر | زجاجی، شمسالدین |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 697 ق |
اساتید | |
برخی آثار | همایوننامه (تاریخ منظوم) |
کد مؤلف | AUTHORCODE03889AUTHORCODE |
ولادت
درباره زندگانى حكيم زجاجى به اطلاعات چندانى دسترسى نيست، اما بر پايه سرودههاى خودش، گوشههايى از زندگانى او را مىتوان روشن ساخت.
گويى لقبش شمسالدين بود كه صدر جهان، به نشانه دوستى يا احترام، او را شمس مىخواند:
چو خوردى مىِنابْ آن كامياب | به من شمس كردى به مجلس خطاب |
در جايى ديگر، خود را نصر و فرزندش را سليم مىناميد:
سليم است فرزانه فرزندِ نصر | نبينى چنو در جوانان عصر |
وى در زير سربندِ «شرح احوال قايل» از حال و روزگار خود در آن بيتها سخن مىگويد.
نسخه با پيكار مهلّب و جنبش مختار آغاز مىشود. شاعر، پس از اينكه دوره خلافت مستكفى را به پايان مىبرد، از زندگانى خويش گزارش مىدهد. او تاريخ تولّد خود را 608 اعلام مىكند و معلوم مىسازد كه با سخنورانِ بزرگى چون سعدى (متولد 606)، مولانا جلالالدين رومى (متولد 604) و فخرالدين عراقى (متولد 610)، همروزگار بوده است.
تحصیلات
او در دنباله داستانِ قايل، رويدادهاى روزهاى كودكىاش را كوتاه و ساده باز مىگويد كه در پنج سالگى به مكتب رفت و در يك سالگى قرآن را فراگرفت و از شور و شوقِ آموختن، آسوده نمىخوابيد و سحرگاهان پاى به مكتب مىگذارد. پس از قرآن خوانى او را به فراگيرى خطاطى و كتابت روانه كردند. او سپس از حوادثى سخن به ميان مىآورد كه در كودكى بر او گذشته است. زجاجى پس از گزارش درباره بيمارى و بهبودش، از بيمارى و مرگ پدرش و مرگ او خبر مىدهد كه آغاز تلخىها و دشوارىهاى زندگانى او بود.
با مرگ پدر، پريشان حالى و آشفتگى در زندگىِ داخلى آنان پديد آمد؛ هستىِ آنان را غارت كردند و او به ناچار، گرفتارِ تكفّل هزينههاى خانواده شد و حرفه پدرش (شيشهگرى) را برگزيد.
وى در جايى از متن نيز از پيشه شيشهگرى خود سخن مىگويد:
در آن دم که دم گیرمای جان به چنگ | برون آورم لعل رخشان ز سنگ |
در دنباله آن، جوينى را مىستايد و خود را زجّاجى مىنامد:
چو در مجلس آرند پيش تو جام | ز زجّاجيَت ياد بادا مدام |
بنا بر اين، وى به سبب پيشه شيشهگرىاش، به زجّاجى نامبردار شد. بارى، او در كارگاه شيشهگرى، از بركت ذوق و طبع لطيف، به كار شعر و ادب نيز مىپرداخت و پس از چندى آوازه و اعتبارى به دست آورد.[۱]
وفات
تاريخ مرگ او نيز در جايى ثبت نشده است، اما خود او در اين كتاب از روزگار پيرىاش شكوه مىكند. وى در 697 (سالِ كشته شدن صدرالدين زنجانى)، زنده بود و شعرهايى در سوگ او گفت و از اين رو، گمان مىرود كه بيش از نود سال زيسته باشد.
پانویس
- ↑ پیرنیا، علی، نامه فرهنگستان، ص67
منابع مقاله