۱۴۴٬۵۹۹
ویرایش
(←پانویس) برچسب: واگردانی دستی |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
جاحظ این رساله را با مقدمهای آغاز میکند و ضمن ستایش هوش سرشار و کرم اخلاق ابن ابیدؤاد، کتابی را در زمینه ادب به او هدیه میدهد که مجموعهای از دانش فراوان درباره «معاد» و «معاش» و علل و اسباب پدیدهها را در بر دارد. به دنبال آن از موضوع کتاب سخن گفته و به آداب دین و دنیا بهعنوان قاعده کلی که ضروری است رعایت شود، اشاره نموده است<ref>ر.ک: همان</ref>. | جاحظ این رساله را با مقدمهای آغاز میکند و ضمن ستایش هوش سرشار و کرم اخلاق ابن ابیدؤاد، کتابی را در زمینه ادب به او هدیه میدهد که مجموعهای از دانش فراوان درباره «معاد» و «معاش» و علل و اسباب پدیدهها را در بر دارد. به دنبال آن از موضوع کتاب سخن گفته و به آداب دین و دنیا بهعنوان قاعده کلی که ضروری است رعایت شود، اشاره نموده است<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
وی بعد از طرح مطالبی درباره آداب و اساس آنها که طبائع است، به رعایت عدالت در برخورد با مردم فرامیخواند. همچنین، او را به سخاوت همراه با رشد و افزایش مال و دوری از فقر توصیه میکند؛ چراکه معتقد است افزایش و ثمردهی مال، ابزاری برای کارهای نیک و یاریکنندهای در امور دین و دنیاست<ref>ر.ک: همان، ص10-11</ref>. | وی بعد از طرح مطالبی درباره آداب و اساس آنها که طبائع است، به رعایت عدالت در برخورد با مردم فرامیخواند. همچنین، او را به سخاوت همراه با رشد و افزایش مال و دوری از فقر توصیه میکند؛ چراکه معتقد است افزایش و ثمردهی مال، ابزاری برای کارهای نیک و یاریکنندهای در امور دین و دنیاست<ref>ر.ک: همان، ص10-11</ref>. | ||
نویسنده به محمد بن ابیدؤاد در مورد نحوه برخورد با دوست و دشمن توصیههایی میکند. او قاضی را از دروغ، خشم و بیتابی برحذر میدارد و از فخرفروشی به نسبها منع میکند. در پایان، قاضی را به استفاده از ادب و نصیحت در برخورد با سلطان عادل ترغیب میکند و توصیههایی را به او در خصوص مواجهه با سلطان مینماید<ref> ر. ک: همان، ص11</ref>. | نویسنده به محمد بن ابیدؤاد در مورد نحوه برخورد با دوست و دشمن توصیههایی میکند. او قاضی را از دروغ، خشم و بیتابی برحذر میدارد و از فخرفروشی به نسبها منع میکند. در پایان، قاضی را به استفاده از ادب و نصیحت در برخورد با سلطان عادل ترغیب میکند و توصیههایی را به او در خصوص مواجهه با سلطان مینماید<ref> ر. ک: همان، ص11</ref>. | ||
* '''كتمان السر و حفظ اللسان''': این رساله در موضوع اهمیت نگهداری راز و کنترل زبان است. جاحظ سخن خود را متوجه شخصی میکند که نامش را نمیبرد، اما او را به اخلاق نیکو، کمال و فضیلت وصف میکند، لکن دو عیب را متوجه او کرده است که عبارتند از: افشای راز و گفتن سخن در جای نامناسب. گفته شده این شخص از صاحبان مقام و مراتب عالی و از جمله دوستان جاحظ که به آنها اهمیت میداده و بر راهنمایی و هدایتشان حرص میورزیده، بوده است. | * '''كتمان السر و حفظ اللسان''': این رساله در موضوع اهمیت نگهداری راز و کنترل زبان است. جاحظ سخن خود را متوجه شخصی میکند که نامش را نمیبرد، اما او را به اخلاق نیکو، کمال و فضیلت وصف میکند، لکن دو عیب را متوجه او کرده است که عبارتند از: افشای راز و گفتن سخن در جای نامناسب. گفته شده این شخص از صاحبان مقام و مراتب عالی و از جمله دوستان جاحظ که به آنها اهمیت میداده و بر راهنمایی و هدایتشان حرص میورزیده، بوده است. | ||
جاحظ معتقد است که انسان بر افشای راز و بسیار سخن گفتن سرشته شده است و آنچه او را به این کار وامیدارد، هوس و ضعف عقل است. وی درباره معایب افشای رازها سخن گفته و به بدگمانی نسبت به همه مردم، حتی خانواده، اطرافیان و فرزندان در این خصوص دعوت میکند و معتقد است که این افراد بیشترین کسانی هستند که رازها را فاش میکنند<ref>ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص11-12</ref>. | [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]] معتقد است که انسان بر افشای راز و بسیار سخن گفتن سرشته شده است و آنچه او را به این کار وامیدارد، هوس و ضعف عقل است. وی درباره معایب افشای رازها سخن گفته و به بدگمانی نسبت به همه مردم، حتی خانواده، اطرافیان و فرزندان در این خصوص دعوت میکند و معتقد است که این افراد بیشترین کسانی هستند که رازها را فاش میکنند<ref>ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل الأدبية»، ص11-12</ref>. | ||
سپس انگیزههای افشای رازها را بیان میکند و درباره پیامدهای افشای آنها بحث میکند. به دنبال آن به عدل ترغیب کرده و ضمن ذکر اساس ظلم، از فضولی و پرسش از امور غیر مربوط پرهیز میدهد. | سپس انگیزههای افشای رازها را بیان میکند و درباره پیامدهای افشای آنها بحث میکند. به دنبال آن به عدل ترغیب کرده و ضمن ذکر اساس ظلم، از فضولی و پرسش از امور غیر مربوط پرهیز میدهد. | ||
وی رساله را با دعوت به نگهداشتن زبان به پایان میرساند و به سخنان بسیاری که توصیه به سکوت میکنند و آنها را به پیامبر(ص)، علی بن ابیطالب(ع) و حکما نسبت میدهد، استناد میکند<ref>ر.ک: همان، ص13-14</ref>. | وی رساله را با دعوت به نگهداشتن زبان به پایان میرساند و به سخنان بسیاری که توصیه به سکوت میکنند و آنها را به پیامبر(ص)، علی بن ابیطالب(ع) و حکما نسبت میدهد، استناد میکند<ref>ر.ک: همان، ص13-14</ref>. | ||
| خط ۱۱۴: | خط ۱۱۶: | ||
* '''فخر السودان على البيضان''': این رساله در بیان افتخارات و برتریهای سیاهان بر سفیدپوستان است و از جهت موضوع شبیه به رساله «مناقب الترك» است. نویسنده، این رساله را در اجابت به درخواست نگارش کتابی درباره افتخارات سیاهپوستان نوشته است. این نوشته جنبش شعوبیه را بهوضوح برای ما به تصویر میکشد. | * '''فخر السودان على البيضان''': این رساله در بیان افتخارات و برتریهای سیاهان بر سفیدپوستان است و از جهت موضوع شبیه به رساله «مناقب الترك» است. نویسنده، این رساله را در اجابت به درخواست نگارش کتابی درباره افتخارات سیاهپوستان نوشته است. این نوشته جنبش شعوبیه را بهوضوح برای ما به تصویر میکشد. | ||
ازآنجاکه وی در زمره سیاهپوستان بوده و با آنان قرابتی داشته، در این اثر با آنان همدردی آشکاری نشان داده است. او در این رساله، مردان بزرگی را که از سیاهپوستان برخاستهاند برمیشمرد و از جمله آنان لقمان حکیم و سعید بن جبیر را نام میبرد. | ازآنجاکه وی در زمره سیاهپوستان بوده و با آنان قرابتی داشته، در این اثر با آنان همدردی آشکاری نشان داده است. او در این رساله، مردان بزرگی را که از سیاهپوستان برخاستهاند برمیشمرد و از جمله آنان لقمان حکیم و سعید بن جبیر را نام میبرد. | ||
وی نام سیاهپوستانی را که به سوارکاری مشهور بودهاند (مانند خفاف بن ندبه و عباس بن مرداس)، ذکر میکند، سپس به ویژگیهای سیاهپوستان و مهمترین آنها به سخاوت که در میانشان غالب است، اشاره مینماید و از دیگر خصوصیات آنان نظیر قدرت بدنی، فصاحت زبان، خوشخلقی، نیکنفسی و... نیز یاد میکند. نویسنده سپس به سخن گفتن درباره رنگ سیاه، ارزش و زیبایی آن پرداخته و نظرات اجتماعی و روانشناختی جالبی را در این خصوص مطرح کرده است. او همچنین به جنبه اجتماعی دیگری که فراوانی تعداد سیاهپوستان و گستردگی سرزمینهایشان است، پرداخته است. او در نهایت به بررسی یک مسئله دقیق میپردازد و آن علت اختلاف مردم در رنگهایشان است<ref>ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل السياسية»، ص51-54</ref>. | وی نام سیاهپوستانی را که به سوارکاری مشهور بودهاند (مانند خفاف بن ندبه و عباس بن مرداس)، ذکر میکند، سپس به ویژگیهای سیاهپوستان و مهمترین آنها به سخاوت که در میانشان غالب است، اشاره مینماید و از دیگر خصوصیات آنان نظیر قدرت بدنی، فصاحت زبان، خوشخلقی، نیکنفسی و... نیز یاد میکند. نویسنده سپس به سخن گفتن درباره رنگ سیاه، ارزش و زیبایی آن پرداخته و نظرات اجتماعی و روانشناختی جالبی را در این خصوص مطرح کرده است. او همچنین به جنبه اجتماعی دیگری که فراوانی تعداد سیاهپوستان و گستردگی سرزمینهایشان است، پرداخته است. او در نهایت به بررسی یک مسئله دقیق میپردازد و آن علت اختلاف مردم در رنگهایشان است<ref>ر.ک: همان، «رسائل الجاحظ: الرسائل السياسية»، ص51-54</ref>. | ||