عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'عراقی (ابهام زدایی)' به 'عراقی (ابهام‌زدایی)')
     
    خط ۴۵: خط ۴۵:
    |}
    |}
    </div>
    </div>
    {{کاربردهای دیگر|عراقی (ابهام زدایی)}}
    {{کاربردهای دیگر|عراقی (ابهام‌زدایی)}}


    '''فخرالدين ابراهيم بن بزرجمهر بن عبدالغفار همدانى فراهانى''' (688یا686-610ق)، عارف و شاعر متخلص به عراقى. از بزرگان تصوّف و شاعران بلند پايه‌ى ايران در قرن هفتم هجرى است.  
    '''فخرالدين ابراهيم بن بزرجمهر بن عبدالغفار همدانى فراهانى''' (688یا686-610ق)، عارف و شاعر متخلص به عراقى. از بزرگان تصوّف و شاعران بلند پايه‌ى ايران در قرن هفتم هجرى است.  

    نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۲

    عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر
    نام عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر
    نام‌های دیگر ع‍راق‍ی‌، ف‍خ‍رال‍دی‍ن‌ اب‍راه‍ی‍م‌

    ع‍راق‍ی‌ ه‍م‍دان‍ی‌، ف‍خ‍رال‍دی‍ن‌ اب‍راه‍ی‍م‌

    ف‍خ‍رال‍دی‍ن‌ ع‍راق‍ی‌

    فراهانی، ابراهیم بزرجمهر

    نام پدر بزرگمهر
    متولد 610ق
    محل تولد كُمجان از توابع اراك كنونى
    رحلت 688 ق
    اساتید شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی

    صدرالدين قونوى

    جلال‌الدين مولوى

    برخی آثار مجموعه رسائل عوارف المعارف

    کلیات شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی متخلص بعراقی

    كلیات فخرالدین عراقی

    أشعة اللمعات (شرح لمعات)

    کد مؤلف AUTHORCODE02569AUTHORCODE

    فخرالدين ابراهيم بن بزرجمهر بن عبدالغفار همدانى فراهانى (688یا686-610ق)، عارف و شاعر متخلص به عراقى. از بزرگان تصوّف و شاعران بلند پايه‌ى ايران در قرن هفتم هجرى است.

    ولادت

    در مأخذها به تاريخ ولادتش اشاره نشده است؛ امّا ظاهراً ولادت وى به سال 610ق در «كومجان» و يا «كُمیجان» از توابع اراك كنونى اتّفاق افتاد. خاندان عراقى همه اهل علم و ادب بوده‌اند، از نامه‌های عراقی به دو برادرش (قاضی احمد و شمس‌الدین محمد) بر می‌آید که هر دو برادر مشغول به علوم نظری بوده‌اند.

    تحصیلات

    نوشته‌اند او در پنج سالگی با استعداد فوق‌العاده که از خود ظهور می‌داد قرآن را حفظ و آن را با صدایی خوش قرائت می‌فرموده است. این استعداد تا آنجا او را یاری می‌کند که یکی از مدرسین شهر خود می‌شود.

    عراقی بعد از مدتی به ناگاه دیار خود را ترک مى‌كند وبا حالت سرگشتگی به مکانی نامعلوم می‌رود. از نامه‌ای که عراقی به برادر خود قاضی‌ محمد می‌نویسد برمی‌آيد که او به يكباره عاشق و سرگشته و حیران حقیقت گمشده خود می‌شود. زین عشق شورانگیز، دیار و کاشانه را رها می‌کند: «نا گاه عشق بی‌قرار پرده از روی کار بگشود آن جمع به تفرقه پیوست وآن خلوت به جلوت انجاميد. لاجرم هر روز به منزلى وهر شب به جایی می‌باید گذرانید» و در نامه‌ای دیگر به برادر خود بعد از مدتی سرگشتگی از سفر به بغداد و از آنجا به شام و از شام به عراق خبر می‌دهد،

    بعد از آن به هندوستان رفت و در مولتان به خانقاه شيخ بهاءالدين زكرياى مولتانى، موسّس سلسله سهرورديان مولتان راه جست که به گفته خودش در نامه‌ی که به برادر خود نگاشته او با بهاء الحق هفده سال ملازم بوده است.

    بعضى از تذكره نويسان عراقى را مريد مستقيم شهاب‌الدين عمر سهروردى شمرده‌اند؛ امّا جامع ديوان عراقى و نویسنده‌ى مقدمه‌اى آن كه دوران زندگانیش نزدیک به عهد زندگانى عراقى بود، به اين امر اشاره‌اى نكرده است. عراقى خرقه از بهاءالدّين زكريا گرفت و بدين طريق در جزو مشايخ سلسله‌ى سهرورديّه (شعبه‌ى هند) درآمد.

    آنچه که مسلم است فخرالدین عراقی در این سفرها با نحله‌ها و مکاتب عرفانی مختلف آشنا شده و از هر کدام جرعه‌ای نوشیده است. او مدتی در خانقاه بابا کمال جندی مشغول سير و سلوک بوده و بعد به خانقاه زکریا می‌رسد. او حتى به روم هم سفر می‌كند، در آن زمان به سبب اوضاع فرهنگی که آن منطقه داشت برای عراقی فراهم بود مدتی در آنجا به سلوک و نشر آثار منظوم و منثور خود بپردازد. یکی از آن مراکز علمی در روم خانقاه و مدرسه مولانا جلال‌الدین مولوی و مدرسه صدرالدین قونوی است.

    او در سن ۵۶ یا ۵٧ سالگی از راه دريا وارد روم می‌شود و در حلقه درس صدرالدین قونوی حضور می‌یابد و بدین طریق با افكار ابن عربی و شاگردش قونوی آشنا می‌شود. در این حلقه درس است که فخرالدین عراقی رساله لمعات خود را می‌نگارد و به استاد خود عرضه می‌دارد. صدرالدین قونوی آن را بر چشم خود می‌گذارد و می‌گوید: «فرزندم سر سخنان مردان آشکار کردی و لمعات به حقیقت لبّ فصوص است».

    او همچنین به محضر جلال‌الدين مولوى و جمعى ديگر از بزرگان صوفيّه رسيد و شيخ خانقاه توقات شد.

    بعد از مدتی مولوی در سال ۶٧٢ و پس از آن پیر و مرادش قونوی در سال ۶٧٣ به دیار حق می‌شتابند و بدین دلیل از رونق اولیۀ خانقاه‌های قونیه کاسته می‌شود. سپس به درخواست معین‌الدین برای آزادسازی پسرش به مصر سفر کرد و در آنجا برایش وقایعی رقم خورد که جهت امتناع از اطاله در نوشتار از ذکر آن چشم می‌پوشیم.

    سرانجام پس از مدتی اقامت به شام سفر می‌کند و شش ماه در دمشق ساکن می‌شود. و در همین جا است که فرزند خود کبیرالدین را به نزد خود می‌خواند. در نامه‌هایی که از او به جا مانده از برادرانش نیز می‌خواهد به سوی او بیایند و در یکی از این نامه‌ها حتی رساله لمعات را برای او فرستاده است. اما پاسخی به نامه‌ی او نمی‌دهند.[۱]

    وفات

    وفات عراقى را در محرّم 686 يا 8 ذى‌القعده‌ى 688 نوشته‌اند[۲] و ظاهراً او را پشت مزار محى‌الدين ابن عربى واقع در دامنه‌ى جبل صالحيّه در دمشق به خاک سپردند؛ ولى اكنون اثرى از مرقد او باقى نيست.


    پانويس

    1. ر.ک: مقدم، غلامعلی؛ حسن‌بیگی، مهرداد، صفحه سیزده و چهارده
    2. ر.ک: خواجوی، محمد، ص36


    منابع مقاله

    1. خواجوی، محمد، مقدمه لمعات فخرالدین عراقی به همراه سه شرح از قرن هشتم هجری، فخرالدین عراقی، تهران، انتشارات مولی، چاپ سوم، 1384-1426
    2. مقدم، غلامعلی؛ حسن‌بیگی، مهرداد، مقدمه لمحات في شرح اللمعات: شرحی بر لمعات فخرالدین عراقی، تألیف یارعلی شیرازی، تهران، انتشارات مولی، چاپ اول، 1400


    وابسته‌ها