شرح مثنوی (سبزواری): تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> [[پرونده:NUR02195J1.jpg|بندانگش» ایجاد کرد.)
     
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۱۰: خط ۱۰:
    |-
    |-
    |پدیدآورندگان  
    |پدیدآورندگان  
    |data-type='authors'|[[سبزواری، هادی بن مهدی]] (نويسنده)
    |data-type='authors'|[[سبزواری، هادی بن مهدی]] (نویسنده)


    [[بروجردی، مصطفی]] (مصحح)
    [[بروجردی، مصطفی]] (مصحح)
    خط ۴۰: خط ۴۰:




    شرح مثنوى (سبزوارى)، از آثار ادبى عرفانى اديب و حكيم بزرگ صدرايى ملاهادى سبزوارى (1212- 1289ق) متخلص به «اسرار» است كه در آن، مثنوى جلال‌الدين مولوى از ابتدا تا انتها در سه جلد به زبان فارسى شرح شده است. در جلد اول، دفتر اول و دوم مثنوى، در جلد دوم دفتر سوم و چهارم و در جلد سوم دفتر پنجم و ششم شرح شده است.
    '''شرح مثنوى (سبزوارى)'''، از آثار ادبى عرفانى ادیب و حکیم بزرگ صدرایى [[ملاهادى سبزوارى]] (1212- 1289ق) متخلص به «اسرار» است که در آن، [[مثنوى جلال‌الدین مولوى]] از ابتدا تا انتها در سه جلد به زبان فارسى شرح شده است. در جلد اول، دفتر اول و دوم مثنوى، در جلد دوم دفتر سوم و چهارم و در جلد سوم دفتر پنجم و ششم شرح شده است.


    اين شرح از سويى جنبه ادبى دارد و در آن، مشكلات عبارتى و لغوى مثنوى بيان و حل شده است و از سويى ديگر، ارزش فلسفى و عرفانى آن به سبب منزلت بلند علمى و عملى نويسنده عاليقدرش فراموش‌شدنى نيست. چند نكته در مورد اين شرح، گفتنى است:
    ==معرفی اجمالی==


    1- زبان و بيان حكيم سبزوارى در اين اثر، فنى و اصطلاحى است و چندان تناسبى با روزگار ما ندارد و شارح از آغاز تا پايان مطالبش را با زبانى دشوار فهم نگاشته است و بنابراين مخاطب كتاب به‌طور عمده، متخصصان و صاحب‌نظرانى هستند كه بر كلام، فلسفه و عرفان اسلامى و اصطلاحات آن اشراف دارند (لاهوتى، حسن، ص 113).
    شرح مثنوى (سبزوارى)، از سویى جنبه ادبى دارد و در آن، مشکلات عبارتى و لغوى مثنوى بیان و حل شده است و از سویى دیگر، ارزش فلسفى و عرفانى آن به سبب منزلت بلند علمى و عملى نویسنده عالیقدرش فراموش‌شدنى نیست. چند نکته در مورد این شرح، گفتنى است:


    2- حكيم سبزوارى، مثنوى معنوى مولوى را «تفسير منظوم قرآن كريم» و هر بيتى را به نحوى متأثّر از آيه‌اى از آيات مى‌دانست و در اين شرح سخت كوشيده است تا اين تفسيرها را با قرآن كريم تطبيق دهد (مصطفوى سبزوارى، رضا، ص 306- 308).
    1- زبان و بیان حکیم سبزوارى در این اثر، فنى و اصطلاحى است و چندان تناسبى با روزگار ما ندارد و شارح از آغاز تا پایان مطالبش را با زبانى دشوار فهم نگاشته است و بنابراین مخاطب کتاب به‌طور عمده، متخصصان و صاحب‌نظرانى هستند که بر کلام، فلسفه و عرفان اسلامى و اصطلاحات آن اشراف دارند <ref>لاهوتى، حسن، ص 113</ref>.


    3- شرح حكيم سبزوارى شامل يكايك ابيات مثنوى نمى‌شود به اين معنا كه شارح محترم فقط ابياتى را كه به تشخيص خودش مهمّ يا مبهم بوده، برگزيده و به شرح و توضيح آن پرداخته و بقيه اشعار را حتى ياد هم نكرده است؛ بنابراين، بايد توجه داشت كه كتاب حاضر، شرحى كامل نيست بلكه شرح برگزيده‌اى از اشعار مثنوى است.
    2- حکیم سبزوارى، مثنوى معنوى مولوى را «تفسیر منظوم قرآن کریم» و هر بیتى را به نحوى متأثّر از آیه‌اى از آیات مى‌دانست و در این شرح سخت کوشیده است تا این تفسیرها را با قرآن کریم تطبیق دهد <ref>مصطفوى سبزوارى، رضا، ص 306- 308</ref>.


    4- تصحيح دكتر مصطفى بروجردى چندان كامل و دقيق نيست و برخى بر ايشان اشكال گرفته و برخى از اشتباهاتش را يادآور شده‌اند (ذاكرى، مصطفى، ص 56).
    3- شرح حکیم سبزوارى شامل یکایک ابیات مثنوى نمى‌شود به این معنا که شارح محترم فقط ابیاتى را که به تشخیص خودش مهمّ یا مبهم بوده، برگزیده و به شرح و توضیح آن پرداخته و بقیه اشعار را حتى یاد هم نکرده است؛ بنابراین، باید توجه داشت که کتاب حاضر، شرحى کامل نیست بلکه شرح برگزیده‌اى از اشعار مثنوى است.


    5- نمونه‌اى از نثر دشوار و مطالب فلسفى و عرفانى شارح محترم در شرح اين بيت {| class="wikitable poem"
    4- تصحیح دکتر [[مصطفى بروجردى]] چندان کامل و دقیق نیست و برخى بر ایشان اشکال گرفته و برخى از اشتباهاتش را یادآور شده‌اند <ref>ذاکرى، مصطفى، ص 56</ref>.
    |-
     
    ! (بشنو از نى چون حكايت مى‌كند !! وز جدائى‌ها شكايت مى‌كند)
    5- نمونه‌اى از نثر دشوار و مطالب فلسفى و عرفانى شارح محترم در شرح این بیت {{شعر}}{{ب|''بشنو از نى چون حکایت مى‌کند''|2=''وز جدائى‌ها شکایت مى‌کند''}}{{پایان شعر}} به خوبى آشکار شده است: ... اطلاق نى بر روح آدمى بر سبیل تشبیه، تشبیهى است حسن. چه نى نایى باشد که اظهر است، و چه نى قلم که عارف جامى، قدس سره، احتمال داده. چه، هر روح ناطقى چه بداند یا نداند چه حکایت‌ها دارد از صفات حق- چه لطفیّه و چه قهریّه- و چه شکایت‌ها دارد از جدایى عالم قدس، ولى غَفَلَه و جَهَلَه گوش شنوا ندارند کلام خود را چه جاى کلام دیگرى را! <ref>متن کتاب، ج 1، ص 18</ref>.
    |} به خوبى آشكار شده است: ... اطلاق نى بر روح آدمى بر سبيل تشبيه، تشبيهى است حسن. چه نى نايى باشد كه اظهر است، و چه نى قلم كه عارف جامى، قدس سره، احتمال داده. چه، هر روح ناطقى چه بداند يا نداند چه حكايت‌ها دارد از صفات حق- چه لطفيّه و چه قهريّه- و چه شكايت‌ها دارد از جدايى عالم قدس، ولى غَفَلَه و جَهَلَه گوش شنوا ندارند كلام خود را چه جاى كلام ديگرى را! (متن كتاب، ج 1، ص 18).


    6- شارح در شرح اين بيت: {| class="wikitable poem"
    6- شارح در شرح این بیت:
    |-
    {{شعر}}{|''ما نبودیم و تقاضامان نبود''|2=''لطف تو ناگفته ما مى‌شنود''}} {{پایان شعر}}
    ! «ما نبوديم و تقاضامان نبود !! لطف تو ناگفته ما مى‌شنود»
    نوشته است: ما نبودیم: در ازل، و تقاضایى و استدعایى نبود، چون در مالایزال حادث شدیم. لطف تو: یعنى در ازل صور علمیه تو بود، که اعیان ثابته در علم معلوم حق بودند به وجود حق، نه به وجود خود که وجود خودشان این وجودات متفرقه متشتّته است که در مالایزال دارند. پس اعیان ثابته در علم به لسان ثبوتى لوازم خود و احکام لایزالیه خود را خواستند و حق شنود و چون به وجود حق موجود بودند، که علم به وجود عالِم موجود است نه به وجود معلوم، و استدعاى مسئولات نیز به او بود و از خود لسان نداشتند محض فضل و لطف بود <ref>همان، ج 1، ص 69</ref>.
    |}نوشته است: ما نبوديم: در ازل، و تقاضايى و استدعايى نبود، چون در مالايزال حادث شديم. لطف تو: يعنى در ازل صور علميه تو بود، كه اعيان ثابته در علم معلوم حق بودند به وجود حق، نه به وجود خود كه وجود خودشان اين وجودات متفرقه متشتّته است كه در مالايزال دارند. پس اعيان ثابته در علم به لسان ثبوتى لوازم خود و احكام لايزاليه خود را خواستند و حق شنود و چون به وجود حق موجود بودند، كه علم به وجود عالِم موجود است نه به وجود معلوم، و استدعاى مسئولات نيز به او بود و از خود لسان نداشتند محض فضل و لطف بود (همان، ج 1، ص 69).


    7- شارح در شرح اين بيت {| class="wikitable poem"
    7- شارح در شرح این بیت {{شعر}}{{ب|''ماجراى مرد و زن افتاد نقل''|2=''این مثال نفس خود مى‌دان و عقل''}}
    |-
    {{پایان شعر}} نوشته است: این مثال نفس خود مى‌دان و عقل: نفس در زبان عرفا روح لطیف بخارى است با قواى جزییه مدرکه جزییات که حامل است آنها را و به ازدیاد او آن قوى قوت مى‌گیرند و به نقصان او ضعف؛ و در قرآن مجید تعبیر از آن به «شجره زیتونه» شده، بنا بر بعض وجوه. و عقل و روح که در زبان عرفا باطن عقل و باطن قلب است، لطیفه مجرده مدرکه کلیات است، چه کلیاتى که معارف محضند و چه کلیاتى که کمال عقل عملى‌اند ... و عرفا که نفس را به معنى زن و روح را یا عقل را مرد به حسب معنى مى‌دانند قلب را هم ولد مى‌گیرند؛ چه از سکون روح به سوى نفس، قلب معنوى در عالم امر متولد شد. چنان که از سکون آدم طبیعى به سوى حوا، ذریّه در عالم خلق متکون شدند. قال اللَّه تعالى: {{عبارت عربی}}''' «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها» ''' {{پایان عبارت عربی}}و تربیت روح مر نفس مطمئنه را و قلب از هر مستقیم را مثل تدبیر والد است ولد خلف صالح و زوجه صالحه را و تدبیرش مر نفس امّاره و قلب مسوّده منکوس را مثل تدبیر والد است ولد ناخلف و زوجه سیئه ناشزه را. پس بعضى قلوبند که مَیّال به روح علوى و پدر گرامى‌اند و متشبّه به او مى‌شوند و بعضى قلوبند که مَیّال به سوى مادر سیئه غیرصالحه‌اند تا عنایت آخر او را به کجا کشاند <ref>همان، ج 1، ص 158- 159</ref>.
    ! «ماجراى مرد و زن افتاد نقل !! اين مثال نفس خود مى‌دان و عقل»
    |} نوشته است: اين مثال نفس خود مى‌دان و عقل: نفس در زبان عرفا روح لطيف بخارى است با قواى جزييه مدركه جزييات كه حامل است آنها را و به ازدياد او آن قوى قوت مى‌گيرند و به نقصان او ضعف؛ و در قرآن مجيد تعبير از آن به «شجره زيتونه» شده، بنا بر بعض وجوه. و عقل و روح كه در زبان عرفا باطن عقل و باطن قلب است، لطيفه مجرده مدركه كليات است، چه كلياتى كه معارف محضند و چه كلياتى كه كمال عقل عملى‌اند ... و عرفا كه نفس را به معنى زن و روح را يا عقل را مرد به حسب معنى مى‌دانند قلب را هم ولد مى‌گيرند؛ چه از سكون روح به سوى نفس، قلب معنوى در عالم امر متولد شد. چنان كه از سكون آدم طبيعى به سوى حوا، ذريّه در عالم خلق متكون شدند. قال اللَّه تعالى: ''' «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها» ''' و تربيت روح مر نفس مطمئنه را و قلب از هر مستقيم را مثل تدبير والد است ولد خلف صالح و زوجه صالحه را و تدبيرش مر نفس امّاره و قلب مسوّده منكوس را مثل تدبير والد است ولد ناخلف و زوجه سيئه ناشزه را. پس بعضى قلوبند كه مَيّال به روح علوى و پدر گرامى‌اند و متشبّه به او مى‌شوند و بعضى قلوبند كه مَيّال به سوى مادر سيئه غيرصالحه‌اند تا عنايت آخر او را به كجا كشاند (همان، ج 1، ص 158- 159).


    8- همچنين شارح وارسته در شرح اين بيت: {|  class="wikitable poem"
    8- همچنین شارح وارسته در شرح این بیت: {|  class="wikitable poem"
    |-
    |-
    ! «روى ناشسته نبيند روى حُور !! لاصلاة گفت الّا بالطّهور»  
    ! «روى ناشسته نبیند روى حُور !! لاصلاة گفت الّا بالطّهور»  
    |}توضيح داده است كه: ناشستگى عبارت از آلودگى به خيالات متفرقه است و حضور اهمّ چيزهاست كه در نماز معتبر است چنان‌كه تدبّر معانى بلند در اذكار و قرائت و ادعيه كه خواصّ قصد مى‌كنند از مقامات بلند است و حكم و اسرار افعال جوارح را ملتفت بودن از مهمّاتست؛ ولى تدبّر آن معانى از براى اكثر عوام دست نمى‌دهد. به‌خلاف حضور كه از براى همه ممكن است با آن كه صعوبت دارد، چه جسم مادّه پريشانى خاطر و استيصال خيالات پراكنده موقوفست بر عدم علاقه به دنيا و اين عزيزالوجود است (همان، ج 2، ص 132- 133).
    |}توضیح داده است که: ناشستگى عبارت از آلودگى به خیالات متفرقه است و حضور اهمّ چیزهاست که در نماز معتبر است چنان‌که تدبّر معانى بلند در اذکار و قرائت و ادعیه که خواصّ قصد مى‌کنند از مقامات بلند است و حکم و اسرار افعال جوارح را ملتفت بودن از مهمّاتست؛ ولى تدبّر آن معانى از براى اکثر عوام دست نمى‌دهد. به‌خلاف حضور که از براى همه ممکن است با آن که صعوبت دارد، چه جسم مادّه پریشانى خاطر و استیصال خیالات پراکنده موقوفست بر عدم علاقه به دنیا و این عزیزالوجود است (همان، ج 2، ص 132- 133).


    9- شارح در توضيح اين بيت {|  class="wikitable poem"
    9- شارح در توضیح این بیت {|  class="wikitable poem"
    |-
    |-
    ! «هر زمان فكرى چو مهمان عزيز !! آيد اندر سينه‌ات هر روز نيز»
    ! «هر زمان فکرى چو مهمان عزیز !! آید اندر سینه‌ات هر روز نیز»
    |}نوشته است: هر زمان فكرى: مراد به اين فكر معنى خاص نيست- كه حركت از مطالب به مبادى و از مبادى به مطالب باشد، و در كلّيات است- بلكه معنى عام است كه اين را و انتقال در صور جزئيّه خياليّه را- كه عوام فكر گويند- بلكه خودِ صورِ خياليه مدركه از احوالى را كه از بلا و رخا بر تن وارد مى‌شود و انديشه‌هاى قبل از وقوع سوانح- مثل آن‌كه شايد اين مريض من بميرد، و امساله گرانى شود، و شايد از فلان كس به من آسيب برسد، و مانند اينها- همه را شامل است. و همه ضيف اللَّه و هدية اللَّه‌اند، و بايد گرامى داشت. اما فكر خاص را، پس معلوم است كه «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةً» و اما صور جزئيه خياليه، پس چه از بلا و چه از غير- مثل صاحبات آن صور- بايد شاكر و لااقل صابر بر آنها بود. ففى الدعاء: «إلهى نَحمَدُكَ عَلى بَلائِكَ كَما نَشكُرُكَ عَلى نَعمائِكَ» و اما انديشه‌هاى مصائب قبل از وقوع گرامى داشتنش آن است كه بدانى كه هر چه آيد خوش آيد (همان، ج 3، ص 222- 223).
    |}نوشته است: هر زمان فکرى: مراد به این فکر معنى خاص نیست- که حرکت از مطالب به مبادى و از مبادى به مطالب باشد، و در کلّیات است- بلکه معنى عام است که این را و انتقال در صور جزئیّه خیالیّه را- که عوام فکر گویند- بلکه خودِ صورِ خیالیه مدرکه از احوالى را که از بلا و رخا بر تن وارد مى‌شود و اندیشه‌هاى قبل از وقوع سوانح- مثل آن‌که شاید این مریض من بمیرد، و امساله گرانى شود، و شاید از فلان کس به من آسیب برسد، و مانند اینها- همه را شامل است. و همه ضیف اللَّه و هدیة اللَّه‌اند، و باید گرامى داشت. اما فکر خاص را، پس معلوم است که «تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ سَبعینَ سَنَةً» و اما صور جزئیه خیالیه، پس چه از بلا و چه از غیر- مثل صاحبات آن صور- باید شاکر و لااقل صابر بر آنها بود. ففى الدعاء: «إلهى نَحمَدُکَ عَلى بَلائِکَ کَما نَشکُرُکَ عَلى نَعمائِکَ» و اما اندیشه‌هاى مصائب قبل از وقوع گرامى داشتنش آن است که بدانى که هر چه آید خوش آید (همان، ج 3، ص 222- 223).


    فهرست ابيات هر يك از جلدهاى كتاب در انتهاى آن آمده است. آدرس آيات، روايات و برخى توضيحات در پاورقى‌هاى كتاب آمده است.
    فهرست ابیات هر یک از جلدهاى کتاب در انتهاى آن آمده است. آدرس آیات، روایات و برخى توضیحات در پاورقى‌هاى کتاب آمده است.


    == منابع مقاله ==
    == منابع مقاله ==




    1- مقدمه و متن كتاب.
    1- مقدمه و متن کتاب.


    2- مصطفوى سبزوارى، رضا، «شرح اسرار بر مثنوى معنوى شريف»، فصلنامه آيينه ميراث، پاييز 1386، شماره 38، ص 314 303.
    2- مصطفوى سبزوارى، رضا، «شرح اسرار بر مثنوى معنوى شریف»، فصلنامه آیینه میراث، پاییز 1386، شماره 38، ص 314 303.


    3- ذاكرى، مصطفى، «شرح مثنوى اسرار حاجى سبزوارى»، كتاب ماه ادبيات، بهمن 1390، شماره 58، ص 54- 58.
    3- ذاکرى، مصطفى، «شرح مثنوى اسرار حاجى سبزوارى»، کتاب ماه ادبیات، بهمن 1390، شماره 58، ص 54- 58.


    4- لاهوتى، حسن، «شرح اسرار و شرح انقروى»، نشريه اطلاعات حكمت و معرفت، مهر 1386، شماره 19، ص 120-112.
    4- لاهوتى، حسن، «شرح اسرار و شرح انقروى»، نشریه اطلاعات حکمت و معرفت، مهر 1386، شماره 19، ص 120-112.




    خط ۹۶: خط ۹۲:
    [[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
    [[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
    [[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]]
    [[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]]

    نسخهٔ ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۴۹

    شرح مثنوی (سبزواری)
    نام کتاب شرح مثنوی (سبزواری)
    نام های دیگر کتاب مثنوی. شرح
    پدیدآورندگان سبزواری، هادی بن مهدی (نویسنده)

    بروجردی، مصطفی (مصحح)

    زبان فارسی
    کد کنگره ‏PIR‎‏ ‎‏5301‎‏ ‎‏/‎‏س‎‏2‎‏ش‎‏4‎‏ ‎‏1374
    موضوع شعر فارسی - قرن 7ق. - تاریخ و نقد

    مولوی، جلال الدین محمد بن محمد، 604 - 672ق. مثنوی - نقد و تفسیر

    ناشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات
    مکان نشر تهران - ایران
    سال نشر 1374 هـ.ش
    کد اتوماسیون 2195


    شرح مثنوى (سبزوارى)، از آثار ادبى عرفانى ادیب و حکیم بزرگ صدرایى ملاهادى سبزوارى (1212- 1289ق) متخلص به «اسرار» است که در آن، مثنوى جلال‌الدین مولوى از ابتدا تا انتها در سه جلد به زبان فارسى شرح شده است. در جلد اول، دفتر اول و دوم مثنوى، در جلد دوم دفتر سوم و چهارم و در جلد سوم دفتر پنجم و ششم شرح شده است.

    معرفی اجمالی

    شرح مثنوى (سبزوارى)، از سویى جنبه ادبى دارد و در آن، مشکلات عبارتى و لغوى مثنوى بیان و حل شده است و از سویى دیگر، ارزش فلسفى و عرفانى آن به سبب منزلت بلند علمى و عملى نویسنده عالیقدرش فراموش‌شدنى نیست. چند نکته در مورد این شرح، گفتنى است:

    1- زبان و بیان حکیم سبزوارى در این اثر، فنى و اصطلاحى است و چندان تناسبى با روزگار ما ندارد و شارح از آغاز تا پایان مطالبش را با زبانى دشوار فهم نگاشته است و بنابراین مخاطب کتاب به‌طور عمده، متخصصان و صاحب‌نظرانى هستند که بر کلام، فلسفه و عرفان اسلامى و اصطلاحات آن اشراف دارند [۱].

    2- حکیم سبزوارى، مثنوى معنوى مولوى را «تفسیر منظوم قرآن کریم» و هر بیتى را به نحوى متأثّر از آیه‌اى از آیات مى‌دانست و در این شرح سخت کوشیده است تا این تفسیرها را با قرآن کریم تطبیق دهد [۲].

    3- شرح حکیم سبزوارى شامل یکایک ابیات مثنوى نمى‌شود به این معنا که شارح محترم فقط ابیاتى را که به تشخیص خودش مهمّ یا مبهم بوده، برگزیده و به شرح و توضیح آن پرداخته و بقیه اشعار را حتى یاد هم نکرده است؛ بنابراین، باید توجه داشت که کتاب حاضر، شرحى کامل نیست بلکه شرح برگزیده‌اى از اشعار مثنوى است.

    4- تصحیح دکتر مصطفى بروجردى چندان کامل و دقیق نیست و برخى بر ایشان اشکال گرفته و برخى از اشتباهاتش را یادآور شده‌اند [۳].

    5- نمونه‌اى از نثر دشوار و مطالب فلسفى و عرفانى شارح محترم در شرح این بیت

    بشنو از نى چون حکایت مى‌کندوز جدائى‌ها شکایت مى‌کند

    به خوبى آشکار شده است: ... اطلاق نى بر روح آدمى بر سبیل تشبیه، تشبیهى است حسن. چه نى نایى باشد که اظهر است، و چه نى قلم که عارف جامى، قدس سره، احتمال داده. چه، هر روح ناطقى چه بداند یا نداند چه حکایت‌ها دارد از صفات حق- چه لطفیّه و چه قهریّه- و چه شکایت‌ها دارد از جدایى عالم قدس، ولى غَفَلَه و جَهَلَه گوش شنوا ندارند کلام خود را چه جاى کلام دیگرى را! [۴].

    6- شارح در شرح این بیت:

    ما نبودیم و تقاضامان نبودلطف تو ناگفته ما مى‌شنود

    نوشته است: ما نبودیم: در ازل، و تقاضایى و استدعایى نبود، چون در مالایزال حادث شدیم. لطف تو: یعنى در ازل صور علمیه تو بود، که اعیان ثابته در علم معلوم حق بودند به وجود حق، نه به وجود خود که وجود خودشان این وجودات متفرقه متشتّته است که در مالایزال دارند. پس اعیان ثابته در علم به لسان ثبوتى لوازم خود و احکام لایزالیه خود را خواستند و حق شنود و چون به وجود حق موجود بودند، که علم به وجود عالِم موجود است نه به وجود معلوم، و استدعاى مسئولات نیز به او بود و از خود لسان نداشتند محض فضل و لطف بود [۵].

    7- شارح در شرح این بیت

    ماجراى مرد و زن افتاد نقلاین مثال نفس خود مى‌دان و عقل

    نوشته است: این مثال نفس خود مى‌دان و عقل: نفس در زبان عرفا روح لطیف بخارى است با قواى جزییه مدرکه جزییات که حامل است آنها را و به ازدیاد او آن قوى قوت مى‌گیرند و به نقصان او ضعف؛ و در قرآن مجید تعبیر از آن به «شجره زیتونه» شده، بنا بر بعض وجوه. و عقل و روح که در زبان عرفا باطن عقل و باطن قلب است، لطیفه مجرده مدرکه کلیات است، چه کلیاتى که معارف محضند و چه کلیاتى که کمال عقل عملى‌اند ... و عرفا که نفس را به معنى زن و روح را یا عقل را مرد به حسب معنى مى‌دانند قلب را هم ولد مى‌گیرند؛ چه از سکون روح به سوى نفس، قلب معنوى در عالم امر متولد شد. چنان که از سکون آدم طبیعى به سوى حوا، ذریّه در عالم خلق متکون شدند. قال اللَّه تعالى: {{{1}}} «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها» الگو:پایان عبارت عربیو تربیت روح مر نفس مطمئنه را و قلب از هر مستقیم را مثل تدبیر والد است ولد خلف صالح و زوجه صالحه را و تدبیرش مر نفس امّاره و قلب مسوّده منکوس را مثل تدبیر والد است ولد ناخلف و زوجه سیئه ناشزه را. پس بعضى قلوبند که مَیّال به روح علوى و پدر گرامى‌اند و متشبّه به او مى‌شوند و بعضى قلوبند که مَیّال به سوى مادر سیئه غیرصالحه‌اند تا عنایت آخر او را به کجا کشاند [۶].

    8- همچنین شارح وارسته در شرح این بیت: {| class="wikitable poem" |- ! «روى ناشسته نبیند روى حُور !! لاصلاة گفت الّا بالطّهور» |}توضیح داده است که: ناشستگى عبارت از آلودگى به خیالات متفرقه است و حضور اهمّ چیزهاست که در نماز معتبر است چنان‌که تدبّر معانى بلند در اذکار و قرائت و ادعیه که خواصّ قصد مى‌کنند از مقامات بلند است و حکم و اسرار افعال جوارح را ملتفت بودن از مهمّاتست؛ ولى تدبّر آن معانى از براى اکثر عوام دست نمى‌دهد. به‌خلاف حضور که از براى همه ممکن است با آن که صعوبت دارد، چه جسم مادّه پریشانى خاطر و استیصال خیالات پراکنده موقوفست بر عدم علاقه به دنیا و این عزیزالوجود است (همان، ج 2، ص 132- 133).

    9- شارح در توضیح این بیت {| class="wikitable poem" |- ! «هر زمان فکرى چو مهمان عزیز !! آید اندر سینه‌ات هر روز نیز» |}نوشته است: هر زمان فکرى: مراد به این فکر معنى خاص نیست- که حرکت از مطالب به مبادى و از مبادى به مطالب باشد، و در کلّیات است- بلکه معنى عام است که این را و انتقال در صور جزئیّه خیالیّه را- که عوام فکر گویند- بلکه خودِ صورِ خیالیه مدرکه از احوالى را که از بلا و رخا بر تن وارد مى‌شود و اندیشه‌هاى قبل از وقوع سوانح- مثل آن‌که شاید این مریض من بمیرد، و امساله گرانى شود، و شاید از فلان کس به من آسیب برسد، و مانند اینها- همه را شامل است. و همه ضیف اللَّه و هدیة اللَّه‌اند، و باید گرامى داشت. اما فکر خاص را، پس معلوم است که «تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ سَبعینَ سَنَةً» و اما صور جزئیه خیالیه، پس چه از بلا و چه از غیر- مثل صاحبات آن صور- باید شاکر و لااقل صابر بر آنها بود. ففى الدعاء: «إلهى نَحمَدُکَ عَلى بَلائِکَ کَما نَشکُرُکَ عَلى نَعمائِکَ» و اما اندیشه‌هاى مصائب قبل از وقوع گرامى داشتنش آن است که بدانى که هر چه آید خوش آید (همان، ج 3، ص 222- 223).

    فهرست ابیات هر یک از جلدهاى کتاب در انتهاى آن آمده است. آدرس آیات، روایات و برخى توضیحات در پاورقى‌هاى کتاب آمده است.

    منابع مقاله

    1- مقدمه و متن کتاب.

    2- مصطفوى سبزوارى، رضا، «شرح اسرار بر مثنوى معنوى شریف»، فصلنامه آیینه میراث، پاییز 1386، شماره 38، ص 314 303.

    3- ذاکرى، مصطفى، «شرح مثنوى اسرار حاجى سبزوارى»، کتاب ماه ادبیات، بهمن 1390، شماره 58، ص 54- 58.

    4- لاهوتى، حسن، «شرح اسرار و شرح انقروى»، نشریه اطلاعات حکمت و معرفت، مهر 1386، شماره 19، ص 120-112.


    پیوندها

    مطالعه کتاب شرح مثنوی (سبزواری) در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور

    1. لاهوتى، حسن، ص 113
    2. مصطفوى سبزوارى، رضا، ص 306- 308
    3. ذاکرى، مصطفى، ص 56
    4. متن کتاب، ج 1، ص 18
    5. همان، ج 1، ص 69
    6. همان، ج 1، ص 158- 159