۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR04282J1.jpg | عنوان =درآمدی بر علم اصول | عنوانهای د...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
}} | }} | ||
'''درآمدی بر علم اصول'''، اثر علی صفایی حائری (1330-1378ش)، کتابی است که نویسنده در آن با نگاهی نو و متفاوت به مباحث علم اصول میپردازد. در انتهای این اثر از جایگاه فقه و شئون فقیه بحث شده است. | '''درآمدی بر علم اصول'''، اثر [[صفایی حائری، علی|علی صفایی حائری]] (1330-1378ش)، کتابی است که نویسنده در آن با نگاهی نو و متفاوت به مباحث علم اصول میپردازد. در انتهای این اثر از جایگاه فقه و شئون فقیه بحث شده است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
| خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
علی صفایی حائری که به «عین. صاد»، معروف است در مقدمه ضمن انتقاد از شیوه تدریس و تحصیل در حوزه که بر استادمحوری استوار است، معتقد است این روش دارای نقصهایی است؛ لذا طلاب و اساتید باید به درسمحوری روی آورند<ref>ر.ک: مقدمه، ص9-10</ref>. | [[صفایی حائری، علی|علی صفایی حائری]] که به «عین. صاد»، معروف است در مقدمه ضمن انتقاد از شیوه تدریس و تحصیل در حوزه که بر استادمحوری استوار است، معتقد است این روش دارای نقصهایی است؛ لذا طلاب و اساتید باید به درسمحوری روی آورند<ref>ر.ک: مقدمه، ص9-10</ref>. | ||
به نظر صفایی حائری، فقه باید نتیجهاش حرکت و فلاح انسان و رویش او به جلو باشد و نتیجه آن ساخته شدن ابوذرها باید باشد. در واقع این فقه، فقه حکم نیست که سنتی یا پویا باشد، که فقه دین است و این فقه به تجربه و علم و به تعقل و فلسفه و به قلب و عرفان میآموزد و راه میدهد و از بنبستها و آفتها میرهاند...<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11-12</ref>. | به نظر [[صفایی حائری، علی|صفایی حائری]]، فقه باید نتیجهاش حرکت و فلاح انسان و رویش او به جلو باشد و نتیجه آن ساخته شدن ابوذرها باید باشد. در واقع این فقه، فقه حکم نیست که سنتی یا پویا باشد، که فقه دین است و این فقه به تجربه و علم و به تعقل و فلسفه و به قلب و عرفان میآموزد و راه میدهد و از بنبستها و آفتها میرهاند...<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11-12</ref>. | ||
اینچنین فقهی، اصولش، خیلی اصولیتر است. سعه وجودی و سیر وجودی و فلاح انسانی را میخواهد؛ چون هدایت ناس با هدایت مؤمن با هدایت متقی با هدایت محسن با سایر هدایتها برابر و یکسان نیست. انسانی که از اسلام به ایمان، به تقوا، به احسان، به اخبات، به سبقت، به قرب، به لقاء و رضوان میرسد، در این مراحل رویش، یک سهم ندارد و یک رزق ندارد<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>. | اینچنین فقهی، اصولش، خیلی اصولیتر است. سعه وجودی و سیر وجودی و فلاح انسانی را میخواهد؛ چون هدایت ناس با هدایت مؤمن با هدایت متقی با هدایت محسن با سایر هدایتها برابر و یکسان نیست. انسانی که از اسلام به ایمان، به تقوا، به احسان، به اخبات، به سبقت، به قرب، به لقاء و رضوان میرسد، در این مراحل رویش، یک سهم ندارد و یک رزق ندارد<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>. | ||
| خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
مؤلف، معتقد است اصول در دامان فقه و فقه در دامان حدیث رشد کرد<ref>ر.ک: همان، ص15</ref> و مراحل گوناگونی را طی نموده است. داستان از اینجا آغاز میشد که انسان محتاج وحی بود و غریزه و علم و عقل و وجدان او کفاف رابطههای عظیم و عمیق و وسیع او را نمیداد؛ بنابراین انسانی آمد که بهوسیله وحی با خداوند در ارتباط بود. با وجود پیامبر مشکلی در رسیدن به حکم خدا نبود و هرچه که نیاز بشر بود یا پیامبر خود شخصا میفرمود یا اینکه انسانها از پیامبرشان میپرسیدند (مرحله درایت). در مرحله دوم آنکه پیامبر را زیارت کرده و از جام رسول سیراب شده بود، به سمت قوم خودش بازمیگشت و سوغات وحی را و کلام وحی را، در گلوی تشنه دورماندههای منتظر میریخت و آنها را بهرهمند میساخت (مرحله روایت). در مرحله سوم که مرحله کتابتها و جمعآوری روایتهاست، راویان مختلف با سوغات گوناگون و حرفهایی که خودشان تحمل کرده بودند، بهسوی مردم آمدند و این حرفها مکتوب میشد و یا در دلها و حافظهها مینشست. دروغها، تحریفها، و اشتباهها، تصحیفها، تعمیمها، تخصیصها، اطلاق و تقییدها، ناسخ و منسوخها، یک جا جمع میشدند و تاریکی شبهات و سیاهی فتنهها روی مینمود<ref>ر.ک: همان، ص33-34</ref>. در این مرحله نیاز به اصولی بود که در فهم حکم خدا و استنباط احکام و تطبیق کلیات بر موارد خاص، کمک باشد و نیاز به اصولی بود که دروغ و راست و تحریف و تصحیف و اشتباهها و انحرافها را مشخص کند و حجت بر حکم شرعی و ادله احکام فقه را مشخص نماید. در واقع در دامان علم حدیث، فقه و اصول، هر دو به وجود آمده بودند. حدیث به فقه و تطبیق نیاز داشت و فقه به اصولی که ادله احکام را از ناخالصیها تصفیه کند و در دسترس بگذارد<ref>ر.ک: همان، ص36</ref>. | مؤلف، معتقد است اصول در دامان فقه و فقه در دامان حدیث رشد کرد<ref>ر.ک: همان، ص15</ref> و مراحل گوناگونی را طی نموده است. داستان از اینجا آغاز میشد که انسان محتاج وحی بود و غریزه و علم و عقل و وجدان او کفاف رابطههای عظیم و عمیق و وسیع او را نمیداد؛ بنابراین انسانی آمد که بهوسیله وحی با خداوند در ارتباط بود. با وجود پیامبر مشکلی در رسیدن به حکم خدا نبود و هرچه که نیاز بشر بود یا پیامبر خود شخصا میفرمود یا اینکه انسانها از پیامبرشان میپرسیدند (مرحله درایت). در مرحله دوم آنکه پیامبر را زیارت کرده و از جام رسول سیراب شده بود، به سمت قوم خودش بازمیگشت و سوغات وحی را و کلام وحی را، در گلوی تشنه دورماندههای منتظر میریخت و آنها را بهرهمند میساخت (مرحله روایت). در مرحله سوم که مرحله کتابتها و جمعآوری روایتهاست، راویان مختلف با سوغات گوناگون و حرفهایی که خودشان تحمل کرده بودند، بهسوی مردم آمدند و این حرفها مکتوب میشد و یا در دلها و حافظهها مینشست. دروغها، تحریفها، و اشتباهها، تصحیفها، تعمیمها، تخصیصها، اطلاق و تقییدها، ناسخ و منسوخها، یک جا جمع میشدند و تاریکی شبهات و سیاهی فتنهها روی مینمود<ref>ر.ک: همان، ص33-34</ref>. در این مرحله نیاز به اصولی بود که در فهم حکم خدا و استنباط احکام و تطبیق کلیات بر موارد خاص، کمک باشد و نیاز به اصولی بود که دروغ و راست و تحریف و تصحیف و اشتباهها و انحرافها را مشخص کند و حجت بر حکم شرعی و ادله احکام فقه را مشخص نماید. در واقع در دامان علم حدیث، فقه و اصول، هر دو به وجود آمده بودند. حدیث به فقه و تطبیق نیاز داشت و فقه به اصولی که ادله احکام را از ناخالصیها تصفیه کند و در دسترس بگذارد<ref>ر.ک: همان، ص36</ref>. | ||
صفایی حائری، از قول مرحوم | [[صفایی حائری، علی|صفایی حائری]]، از قول [[صدر، محمدباقر|مرحوم صدر]]، سیر تحول این علم را در سه دوره عصر تمهید و زمینهسازی، عصر علم و عصر کمال تقسیم نموده است. عصر تمهید را با [[ابن ابیعقیل عمانی، حسن بن علی|ابن ابیعقیل عمانی]] و [[ابن جنید اسکافی]] و [[مفید، محمد بن محمد|شیخ مفید]] و [[علمالهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] آغاز میکند و با ظهور [[طوسی، محمد بن حسن|شیخ طوسی]] به پایان میرساند. در این دوره کتاب «كشف التمويه و الالتباس»، از [[ابن جنید اسکافی|ابن جنید]] و رساله شیخ مفید که در کتاب «[[كنز الفوائد]]» [[کراجکی، محمد بن علی|کراجکی]] آمده و «[[الذريعة إلی أصول الشريعة|ذریعه]]» [[علمالهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] و [[العدة في أصول الفقه|عدة الأصول]]» تصنیف شدهاند. عصر علم را پس از صد سال، از اوایل قرن ششم تا قرن دوازدهم میداند که با [[ابن زهره، حمزه بن علی|ابن زهره]] و [[ابن ادریس، محمد بن احمد|ابن ادریس]] آغاز میشود و به [[حلی، جعفر بن حسن|محقق حلی]] (قرن هفتم) و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] (قرن هشتم)، [[شهید اول، محمد بن مکی|شهید اول]] و [[شهید ثانی، زینالدین بن علی|دوم]]، [[فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله|فاضل مقداد]] (قرن نهم)، [[ابن شهید ثانی، حسن بن زینالدین|صاحب معالم]] (قرن دهم) و [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهایی]] (قرن یازدهم) ختم میشود. آثار زیادی از این علما در موضوع علم اصول برجای مانده است. عصر کمال علم را از اواخر قرن دوازدهم با ظهور [[وحید بهبهانی، محمدباقر|وحید بهبهانی]] تا امروز که اوایل قرن پانزده است، معرفی مینماید؛ که در این مرحله شاگردان مستقیم [[وحید بهبهانی، محمدباقر|وحید]]، همچون [[بحرالعلوم، محمدمهدی بن مرتضی|سید مهدی بحرالعلوم]]، [[کاشفالغطاء، جعفر بن خضر|شیخ جعفر کاشفالغطاء]] و [[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن|میرزای قمی]] و [[طباطبایی کربلایی، علی بن محمدعلی|سید علی طباطبایی]] و شیخ اسدالله تستری و سپس کسانی که از این نوابغ بهرهمند شده بودند، مثل صاحب فصول، شریفالعلماء، [[اعرجی کاظمی، محسن|سید محسن اعرجی]]، حاجی نراقی و [[صاحب جواهر، محمدحسن|صاحب جواهر]] و شاگردان اینها که در رأس همه [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ انصاری]] قرار دارد. اینها همه اصول را بارور کردند و کسانی همچون [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|صاحب کفایه]] و [[نائینی، محمدحسین|نائینی]] و [[عراقی، ضیاءالدین|آقا ضیاء]] و [[اصفهانی، محمدحسین|کمپانی]]، اصول را به بزرگانی همچون خویی و امام و فانی و معاصرین سپردند<ref>ر.ک: همان، ص49-51</ref>. | ||
نویسنده در ادامه، سیر تحول این علم را مورد بررسی قرار داده<ref>ر.ک: همان، ص52-73</ref>، سپس طرح خویش در باب اجزای کتب اصولی را بههمراه سیر مباحث آن مطرح میکند و معتقد است این طرح، تحولی در علم اصول به وجود میآورد. او میگوید: ما این علم را در سه قسمت دلیلیت (مباحث حجت)، دلالت (مبحث ظهورات) و نسب الادله (تزاحم، تعارض، تخصیص، تقیید، تخصص، حکومت و ورود) دنبال میکنیم. با این توجه که اصول از مبحث حجت آغاز میشود. پس از تحقق حجیت و احراز آن به دلالت دلیل و حجت و سپس به نسبت موجود میان ادله میپردازیم<ref>ر.ک: همان، ص72</ref>. سپس به توضیح این سه بخش میپردازد و به دنبال آن به تطبیق علم اصول در دو مذهب شیعه و سنی اشاره میکند<ref>ر.ک: همان، ص82-88</ref> و در نهایت به جایگاه، تعریف، موضوع و غایت این علم اشاره میکند<ref>ر.ک: همان، ص89-96</ref>. بحث پایانی کتاب به بیان تمایز علوم اختصاص یافته است، که نظرات متعددی را از صاحب | نویسنده در ادامه، سیر تحول این علم را مورد بررسی قرار داده<ref>ر.ک: همان، ص52-73</ref>، سپس طرح خویش در باب اجزای کتب اصولی را بههمراه سیر مباحث آن مطرح میکند و معتقد است این طرح، تحولی در علم اصول به وجود میآورد. او میگوید: ما این علم را در سه قسمت دلیلیت (مباحث حجت)، دلالت (مبحث ظهورات) و نسب الادله (تزاحم، تعارض، تخصیص، تقیید، تخصص، حکومت و ورود) دنبال میکنیم. با این توجه که اصول از مبحث حجت آغاز میشود. پس از تحقق حجیت و احراز آن به دلالت دلیل و حجت و سپس به نسبت موجود میان ادله میپردازیم<ref>ر.ک: همان، ص72</ref>. سپس به توضیح این سه بخش میپردازد و به دنبال آن به تطبیق علم اصول در دو مذهب شیعه و سنی اشاره میکند<ref>ر.ک: همان، ص82-88</ref> و در نهایت به جایگاه، تعریف، موضوع و غایت این علم اشاره میکند<ref>ر.ک: همان، ص89-96</ref>. بحث پایانی کتاب به بیان تمایز علوم اختصاص یافته است، که نظرات متعددی را از [[حائری اصفهانی، محمدحسین|صاحب فصول]]، [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|صاحب کفایه]]، [[بروجردی، حسین|آیتالله بروجردی]]، [[حکیم، محسن|آیتالله حکیم]]، [[خویی، ابوالقاسم|آیتالله خویی]] و دکتر سروش مطرح نموده و نظریه آخر را رد نموده است<ref>ر.ک: همان، ص97-98</ref>. | ||
عین، صاد، در بخش دوم کتابش به بیان جایگاه فقه و شئون فقیه پرداخته است. او در این اثر نیز همانند بسیاری دیگر از آثارش، حرکت را یک امر ضروری میداند و میگوید: هنگامی که راهی دراز در پیش داریم باید همه کارهای ما حرکت و رفتن باشد و یا لااقل در حال حرکت و رفتن و پویایی و ناچار باید تجمع ما و برخورد ما، خودش حرکت باشد و کار باشد و لااقل در حال حرکت و همراه کارها...<ref>ر.ک: همان، ص101</ref>. | عین، صاد، در بخش دوم کتابش به بیان جایگاه فقه و شئون فقیه پرداخته است. او در این اثر نیز همانند بسیاری دیگر از آثارش، حرکت را یک امر ضروری میداند و میگوید: هنگامی که راهی دراز در پیش داریم باید همه کارهای ما حرکت و رفتن باشد و یا لااقل در حال حرکت و رفتن و پویایی و ناچار باید تجمع ما و برخورد ما، خودش حرکت باشد و کار باشد و لااقل در حال حرکت و همراه کارها...<ref>ر.ک: همان، ص101</ref>. | ||
| خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references /> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
ویرایش