درآمدی بر علم اصول: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۸۳۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR04282J1.jpg | عنوان =درآمدی بر علم اصول‏ | عنوان‌های د...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
}}  
}}  


'''درآمدی بر علم اصول'''، اثر علی صفایی حائری (1330-1378ش)، کتابی است که نویسنده در آن با نگاهی نو و متفاوت به مباحث علم اصول می‌پردازد. در انتهای این اثر از جایگاه فقه و شئون فقیه بحث شده است.
'''درآمدی بر علم اصول'''، اثر [[صفایی حائری، علی|علی صفایی حائری]] (1330-1378ش)، کتابی است که نویسنده در آن با نگاهی نو و متفاوت به مباحث علم اصول می‌پردازد. در انتهای این اثر از جایگاه فقه و شئون فقیه بحث شده است.


==ساختار==
==ساختار==
خط ۳۲: خط ۳۲:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
علی صفایی حائری که به «عین. صاد»، معروف است در مقدمه ضمن انتقاد از شیوه تدریس و تحصیل در حوزه که بر استادمحوری استوار است، معتقد است این روش دارای نقص‌هایی است؛ لذا طلاب و اساتید باید به درس‌محوری روی آورند<ref>ر.ک: مقدمه، ص9-10</ref>.
[[صفایی حائری، علی|علی صفایی حائری]] که به «عین. صاد»، معروف است در مقدمه ضمن انتقاد از شیوه تدریس و تحصیل در حوزه که بر استادمحوری استوار است، معتقد است این روش دارای نقص‌هایی است؛ لذا طلاب و اساتید باید به درس‌محوری روی آورند<ref>ر.ک: مقدمه، ص9-10</ref>.


به نظر صفایی حائری، فقه باید نتیجه‌اش حرکت و فلاح انسان و رویش او به جلو باشد و نتیجه آن ساخته ‌شدن ابوذرها باید باشد. در واقع این فقه، فقه حکم نیست که سنتی یا پویا باشد، که فقه دین است و این فقه به تجربه و علم و به تعقل و فلسفه و به قلب و عرفان می‌آموزد و راه می‌دهد و از بن‌بست‌ها و آفت‌ها می‌رهاند...<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11-12</ref>.
به نظر [[صفایی حائری، علی|صفایی حائری]]، فقه باید نتیجه‌اش حرکت و فلاح انسان و رویش او به جلو باشد و نتیجه آن ساخته ‌شدن ابوذرها باید باشد. در واقع این فقه، فقه حکم نیست که سنتی یا پویا باشد، که فقه دین است و این فقه به تجربه و علم و به تعقل و فلسفه و به قلب و عرفان می‌آموزد و راه می‌دهد و از بن‌بست‌ها و آفت‌ها می‌رهاند...<ref>ر.ک: متن کتاب، ص11-12</ref>.


این‌چنین فقهی، اصولش، خیلی اصولی‌تر است. سعه وجودی و سیر وجودی و فلاح انسانی را می‌خواهد؛ چون هدایت ناس با هدایت مؤمن با هدایت متقی با هدایت محسن با سایر هدایت‌ها برابر و یکسان نیست. انسانی که از اسلام به ایمان، به تقوا، به احسان، به اخبات، به سبقت، به قرب، به لقاء و رضوان می‌رسد، در این مراحل رویش، یک سهم ندارد و یک رزق ندارد<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>.
این‌چنین فقهی، اصولش، خیلی اصولی‌تر است. سعه وجودی و سیر وجودی و فلاح انسانی را می‌خواهد؛ چون هدایت ناس با هدایت مؤمن با هدایت متقی با هدایت محسن با سایر هدایت‌ها برابر و یکسان نیست. انسانی که از اسلام به ایمان، به تقوا، به احسان، به اخبات، به سبقت، به قرب، به لقاء و رضوان می‌رسد، در این مراحل رویش، یک سهم ندارد و یک رزق ندارد<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>.
خط ۴۰: خط ۴۰:
مؤلف، معتقد است اصول در دامان فقه و فقه در دامان حدیث رشد کرد<ref>ر.ک: همان، ص15</ref> و مراحل گوناگونی را طی نموده است. داستان از اینجا آغاز می‌شد که انسان محتاج وحی بود و غریزه و علم و عقل و وجدان او کفاف رابطه‌های عظیم و عمیق و وسیع او را نمی‌داد؛ بنابراین انسانی آمد که به‌وسیله وحی با خداوند در ارتباط بود. با وجود پیامبر مشکلی در رسیدن به ‌حکم خدا نبود و هرچه که نیاز بشر بود یا پیامبر خود شخصا می‌فرمود یا اینکه انسان‌ها از پیامبرشان می‌پرسیدند (مرحله درایت). در مرحله دوم آنکه پیامبر را زیارت کرده و از جام رسول سیراب شده بود، به سمت قوم خودش بازمی‌گشت و سوغات وحی را و کلام وحی را، در گلوی تشنه دورمانده‌های منتظر می‌ریخت و آن‌ها را بهره‌مند می‌ساخت (مرحله روایت). در مرحله سوم که مرحله کتابت‌ها و جمع‌آوری روایت‌هاست، راویان مختلف با سوغات گوناگون و حرف‌هایی که خودشان تحمل کرده بودند، به‌سوی مردم آمدند و این حرف‌ها مکتوب می‌شد و یا در دل‌ها و حافظه‌ها می‌نشست. دروغ‌ها، تحریف‌ها، و اشتباه‌ها، تصحیف‌ها، تعمیم‌ها، تخصیص‌ها، اطلاق و تقییدها، ناسخ و منسوخ‌ها، یک جا جمع می‌شدند و تاریکی شبهات و سیاهی فتنه‌ها روی می‌نمود<ref>ر.ک: همان، ص33-34</ref>. در این مرحله نیاز به اصولی بود که در فهم حکم خدا و استنباط احکام و تطبیق کلیات بر موارد خاص، کمک باشد و نیاز به اصولی بود که دروغ و راست و تحریف و تصحیف و اشتباه‌ها و انحراف‌ها را مشخص کند و حجت بر حکم شرعی و ادله احکام فقه را مشخص نماید. در واقع در دامان علم حدیث، فقه و اصول، هر دو به وجود آمده بودند. حدیث به فقه و تطبیق نیاز داشت و فقه به اصولی که ادله احکام را از ناخالصی‌ها تصفیه کند و در دسترس بگذارد<ref>ر.ک: همان، ص36</ref>.
مؤلف، معتقد است اصول در دامان فقه و فقه در دامان حدیث رشد کرد<ref>ر.ک: همان، ص15</ref> و مراحل گوناگونی را طی نموده است. داستان از اینجا آغاز می‌شد که انسان محتاج وحی بود و غریزه و علم و عقل و وجدان او کفاف رابطه‌های عظیم و عمیق و وسیع او را نمی‌داد؛ بنابراین انسانی آمد که به‌وسیله وحی با خداوند در ارتباط بود. با وجود پیامبر مشکلی در رسیدن به ‌حکم خدا نبود و هرچه که نیاز بشر بود یا پیامبر خود شخصا می‌فرمود یا اینکه انسان‌ها از پیامبرشان می‌پرسیدند (مرحله درایت). در مرحله دوم آنکه پیامبر را زیارت کرده و از جام رسول سیراب شده بود، به سمت قوم خودش بازمی‌گشت و سوغات وحی را و کلام وحی را، در گلوی تشنه دورمانده‌های منتظر می‌ریخت و آن‌ها را بهره‌مند می‌ساخت (مرحله روایت). در مرحله سوم که مرحله کتابت‌ها و جمع‌آوری روایت‌هاست، راویان مختلف با سوغات گوناگون و حرف‌هایی که خودشان تحمل کرده بودند، به‌سوی مردم آمدند و این حرف‌ها مکتوب می‌شد و یا در دل‌ها و حافظه‌ها می‌نشست. دروغ‌ها، تحریف‌ها، و اشتباه‌ها، تصحیف‌ها، تعمیم‌ها، تخصیص‌ها، اطلاق و تقییدها، ناسخ و منسوخ‌ها، یک جا جمع می‌شدند و تاریکی شبهات و سیاهی فتنه‌ها روی می‌نمود<ref>ر.ک: همان، ص33-34</ref>. در این مرحله نیاز به اصولی بود که در فهم حکم خدا و استنباط احکام و تطبیق کلیات بر موارد خاص، کمک باشد و نیاز به اصولی بود که دروغ و راست و تحریف و تصحیف و اشتباه‌ها و انحراف‌ها را مشخص کند و حجت بر حکم شرعی و ادله احکام فقه را مشخص نماید. در واقع در دامان علم حدیث، فقه و اصول، هر دو به وجود آمده بودند. حدیث به فقه و تطبیق نیاز داشت و فقه به اصولی که ادله احکام را از ناخالصی‌ها تصفیه کند و در دسترس بگذارد<ref>ر.ک: همان، ص36</ref>.


صفایی حائری، از قول مرحوم صدر، سیر تحول این علم را در سه دوره عصر تمهید و زمینه‌سازی، عصر علم و عصر کمال تقسیم نموده است. عصر تمهید را با ابن ابی‌عقیل عمانی و ابن جنید اسکافی و شیخ مفید و سید مرتضی آغاز می‌کند و با ظهور شیخ طوسی به پایان می‌رساند. در این دوره کتاب «كشف التمويه و الالتباس»، از ابن جنید و رساله شیخ مفید که در کتاب «كنز الفوائد» کراجکی آمده و «ذریعه» سید مرتضی و عدة الأصول» تصنیف شده‌اند. عصر علم را پس از صد سال، از اوایل قرن ششم تا قرن دوازدهم می‌داند که با ابن زهره و ابن ادریس آغاز می‌شود و به محقق حلی (قرن هفتم) و علامه حلی (قرن هشتم)، شهید اول و دوم، فاضل مقداد (قرن نهم)، صاحب معالم (قرن دهم) و شیخ بهایی (قرن یازدهم) ختم می‌شود. آثار زیادی از این علما در موضوع علم اصول برجای مانده است. عصر کمال علم را از اواخر قرن دوازدهم با ظهور وحید بهبهانی تا امروز که اوایل قرن پانزده است، معرفی می‌نماید؛ که در این مرحله شاگردان مستقیم وحید، همچون سید مهدی بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشف‌الغطاء و میرزای قمی و سید علی طباطبایی و شیخ اسدالله تستری و سپس کسانی که از این نوابغ بهره‌مند شده بودند، مثل صاحب فصول، شریف‌العلماء، سید محسن اعرجی، حاجی نراقی و صاحب جواهر و شاگردان این‌ها که در رأس همه شیخ انصاری قرار دارد. اینها همه اصول را بارور کردند و کسانی همچون صاحب کفایه و نائینی و آقا ضیاء و کمپانی، اصول را به بزرگانی همچون خویی و امام و فانی و معاصرین سپردند<ref>ر.ک: همان، ص49-51</ref>.
[[صفایی حائری، علی|صفایی حائری]]، از قول [[صدر، محمدباقر|مرحوم صدر]]، سیر تحول این علم را در سه دوره عصر تمهید و زمینه‌سازی، عصر علم و عصر کمال تقسیم نموده است. عصر تمهید را با [[ابن ابی‌عقیل عمانی، حسن بن علی|ابن ابی‌عقیل عمانی]] و [[ابن جنید اسکافی]] و [[مفید، محمد بن محمد|شیخ مفید]] و [[علم‌الهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] آغاز می‌کند و با ظهور [[طوسی، محمد بن حسن|شیخ طوسی]] به پایان می‌رساند. در این دوره کتاب «كشف التمويه و الالتباس»، از [[ابن جنید اسکافی|ابن جنید]] و رساله شیخ مفید که در کتاب «[[كنز الفوائد]]» [[کراجکی، محمد بن علی|کراجکی]] آمده و «[[الذريعة إلی أصول الشريعة|ذریعه]]» [[علم‌الهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] و [[العدة في أصول الفقه|عدة الأصول]]» تصنیف شده‌اند. عصر علم را پس از صد سال، از اوایل قرن ششم تا قرن دوازدهم می‌داند که با [[ابن زهره، حمزه بن علی|ابن زهره]] و [[ابن ادریس، محمد بن احمد|ابن ادریس]] آغاز می‌شود و به [[حلی، جعفر بن حسن|محقق حلی]] (قرن هفتم) و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] (قرن هشتم)، [[شهید اول، محمد بن مکی|شهید اول]] و [[شهید ثانی، زین‌الدین بن علی|دوم]]، [[فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله|فاضل مقداد]] (قرن نهم)، [[ابن شهید ثانی، حسن بن زین‌الدین|صاحب معالم]] (قرن دهم) و [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهایی]] (قرن یازدهم) ختم می‌شود. آثار زیادی از این علما در موضوع علم اصول برجای مانده است. عصر کمال علم را از اواخر قرن دوازدهم با ظهور [[وحید بهبهانی، محمدباقر|وحید بهبهانی]] تا امروز که اوایل قرن پانزده است، معرفی می‌نماید؛ که در این مرحله شاگردان مستقیم [[وحید بهبهانی، محمدباقر|وحید]]، همچون [[بحرالعلوم، محمدمهدی بن مرتضی|سید مهدی بحرالعلوم]]، [[کاشف‌الغطاء، جعفر بن خضر|شیخ جعفر کاشف‌الغطاء]] و [[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن|میرزای قمی]] و [[طباطبایی کربلایی، علی بن محمدعلی|سید علی طباطبایی]] و شیخ اسدالله تستری و سپس کسانی که از این نوابغ بهره‌مند شده بودند، مثل صاحب فصول، شریف‌العلماء، [[اعرجی کاظمی، محسن|سید محسن اعرجی]]، حاجی نراقی و [[صاحب جواهر، محمدحسن|صاحب جواهر]] و شاگردان این‌ها که در رأس همه [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ انصاری]] قرار دارد. اینها همه اصول را بارور کردند و کسانی همچون [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|صاحب کفایه]] و [[نائینی، محمدحسین|نائینی]] و [[عراقی، ضیاءالدین|آقا ضیاء]] و [[اصفهانی، محمدحسین|کمپانی]]، اصول را به بزرگانی همچون خویی و امام و فانی و معاصرین سپردند<ref>ر.ک: همان، ص49-51</ref>.


نویسنده در ادامه، سیر تحول این علم را مورد بررسی قرار داده<ref>ر.ک: همان، ص52-73</ref>، سپس طرح خویش در باب اجزای کتب اصولی را به‌همراه سیر مباحث آن مطرح می‌کند و معتقد است این طرح، تحولی در علم اصول به وجود می‌آورد. او می‌گوید: ما این علم را در سه قسمت دلیلیت (مباحث حجت)، دلالت (مبحث ظهورات) و نسب الادله (تزاحم، تعارض، تخصیص، تقیید، تخصص، حکومت و ورود) دنبال می‌کنیم. با این توجه که اصول از مبحث حجت آغاز می‌شود. پس از تحقق حجیت و احراز آن به دلالت دلیل و حجت و سپس به نسبت موجود میان ادله می‌پردازیم<ref>ر.ک: همان، ص72</ref>. سپس به توضیح این سه بخش می‌پردازد و به دنبال آن به تطبیق علم اصول در دو مذهب شیعه و سنی اشاره می‌کند<ref>ر.ک: همان، ص82-88</ref> و در نهایت به جایگاه، تعریف، موضوع و غایت این علم اشاره می‌کند<ref>ر.ک: همان، ص89-96</ref>. بحث پایانی کتاب به بیان تمایز علوم اختصاص یافته است، که نظرات متعددی را از صاحب فصول، صاحب کفایه، آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله حکیم، آیت‌الله خویی و دکتر سروش مطرح نموده و نظریه آخر را رد نموده است<ref>ر.ک: همان، ص97-98</ref>.
نویسنده در ادامه، سیر تحول این علم را مورد بررسی قرار داده<ref>ر.ک: همان، ص52-73</ref>، سپس طرح خویش در باب اجزای کتب اصولی را به‌همراه سیر مباحث آن مطرح می‌کند و معتقد است این طرح، تحولی در علم اصول به وجود می‌آورد. او می‌گوید: ما این علم را در سه قسمت دلیلیت (مباحث حجت)، دلالت (مبحث ظهورات) و نسب الادله (تزاحم، تعارض، تخصیص، تقیید، تخصص، حکومت و ورود) دنبال می‌کنیم. با این توجه که اصول از مبحث حجت آغاز می‌شود. پس از تحقق حجیت و احراز آن به دلالت دلیل و حجت و سپس به نسبت موجود میان ادله می‌پردازیم<ref>ر.ک: همان، ص72</ref>. سپس به توضیح این سه بخش می‌پردازد و به دنبال آن به تطبیق علم اصول در دو مذهب شیعه و سنی اشاره می‌کند<ref>ر.ک: همان، ص82-88</ref> و در نهایت به جایگاه، تعریف، موضوع و غایت این علم اشاره می‌کند<ref>ر.ک: همان، ص89-96</ref>. بحث پایانی کتاب به بیان تمایز علوم اختصاص یافته است، که نظرات متعددی را از [[حائری اصفهانی، محمدحسین|صاحب فصول]]، [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|صاحب کفایه]]، [[بروجردی، حسین|آیت‌الله بروجردی]]، [[حکیم، محسن|آیت‌الله حکیم]]، [[خویی، ابوالقاسم|آیت‌الله خویی]] و دکتر سروش مطرح نموده و نظریه آخر را رد نموده است<ref>ر.ک: همان، ص97-98</ref>.


عین، صاد، در بخش دوم کتابش به بیان جایگاه فقه و شئون فقیه پرداخته است. او در این اثر نیز همانند بسیاری دیگر از آثارش، حرکت را یک امر ضروری می‌داند و می‌گوید: هنگامی‌ که راهی دراز در پیش داریم باید همه ‌کارهای ما حرکت و رفتن باشد و یا لااقل در حال حرکت و رفتن و پویایی و ناچار باید تجمع ما و برخورد ما، خودش حرکت باشد و کار باشد و لااقل در حال حرکت و همراه کارها...<ref>ر.ک: همان، ص101</ref>.
عین، صاد، در بخش دوم کتابش به بیان جایگاه فقه و شئون فقیه پرداخته است. او در این اثر نیز همانند بسیاری دیگر از آثارش، حرکت را یک امر ضروری می‌داند و می‌گوید: هنگامی‌ که راهی دراز در پیش داریم باید همه ‌کارهای ما حرکت و رفتن باشد و یا لااقل در حال حرکت و رفتن و پویایی و ناچار باید تجمع ما و برخورد ما، خودش حرکت باشد و کار باشد و لااقل در حال حرکت و همراه کارها...<ref>ر.ک: همان، ص101</ref>.
خط ۵۸: خط ۵۸:


==پانویس==
==پانویس==
<references/>
<references />


==منابع مقاله==
==منابع مقاله==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش